
چند سکه داشتم پول سیاه
هدیه کردم بر گدائی توی راه
بابت آن مختصر، مرد گدا
شادمان گردید و شد غرق دعا
بهر من بگذاشت او سنگ تمام
گفت اجرت با پیمبر، با امام
حضرت عباس پاداشت دهد
مال کافی بر سر راهت نهد
گر شدی بیمار، آقایم علی
با شفا نازل شود بی معطلی
سوی تو باب الحوائج بی درنگ
چاره ساز آید اگر ماندی تو لنگ
قسمتت سازد شهید کربلا
توی آن دنیا دو تا قصر از طلا
بابت آمرزش اموات تو
روز محشر مجتبا آید جلو!
در پی من آمده آن بینوا
همچنان مشغول ایثار دعا
یک اشاره کردم و آمد به پیش
فوری از او پس گرفتم پول خویش!
***
گفتمش این یاوه ها از بهر چیست؟
زین جماعت، ضامن حال تو کیست؟
دست بردار از خرافات ای فقیر
این سخیف اُراد را جدی مگیر
شد پریشان بینوای آس و پاس
خنده کردم، دادمش یک اسکناس
هادی – بهمن ۱۴۰۳
2 پاسخ
مغز مریزاد آقای خرسندی! راستی اون اسکناسی که به مرد فقیر دادی، دلار بود یا تومان؟ اگه دلار بود، میتونس باش ۹۰ نون بخره. تومان را باهاش چکار کنه؟ وقت همگان خوش!
درود بر آقای خرسندی
بسیار گیرا و دوست داشتنی