شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳

شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳

هر تغییری به تفسیر نیاز دارد – جابر حسینی

در موقعیت امروز جهان و شرایط ویژه جامعه ما  آیا امکان دارد  چپ به عنوان یک جریان سیاسی و نیروی تاثیر گذار و برانگیزانده دوباره در عرصه سیاسی و اجتماعی وفرهنگی نقش داشته باشد ؟پاسخ این پرسش بستگی دارد به تحلیل مشخص ،از شرایط مشخص ایران و جهان زیراکه کنش های سیاسی ما براساس تفسیر ما شکل می گیرد .بدون تفسیر عقلانی هیچ عملی به سرانجام درستی ختم نمی شود .

از شرایط و موقعیت خود چه تفسیری داریم ؟

گرامشی می گوید:” در دوره های بحران های ارگانیک ،طبقات اجتماعی در مقطع معینی از حیات تاریخی خویش از احزاب سنتی خود فاصله می گیرند به بیان دیگر ،طبقه یا بخشی از طبقه سنتی همراه باشکل سازمانی خاص ،اعضا و رهبران و نمایندگان ان، دیگر به عنوان سخنگوی خود به رسمیت نمی شناسند با بروز این گونه بحرانهاموقعیتی حساس و خطرناک پیش می آید زیرا صحنه برای راه حل های خشن و فعالیت نیروهای نا شناخته ای اماده می شود که معمولا تبلور خود را در شخصیت سر نوشت ساز و فرهمند کاریزماتیک پیدا می کند “. .

مقایسه بحرانهای مورد نظر گرامشی با بحرانهای جامعه ما ممکن است جالب باشد ولی باید احتیاط های لازم را بکار ببندیم و مطمئن شویم که یک تجربه تاریخی را به تجربه ی دیگر منتقل نکنیم .وشرایط ویژه هر جامعه را در نظر داشته باشیم .انزاو تراورسو محقق معتبر ایتالیایی   موقعیت امروز جهان را اینگونه  توصیف می کند  “راست افراطی یکی از ویژگی های خاص لحظه تاریخی ماست از دهه ۱۹۳۰ تا حال جهان تا این حد شاهد رشد راست افراطی نبوده است ما با یک پدیده در حال گذار که هنوز در حال تحول بوده است و متبلور نشده است مواجه هستیم” ظهورجریان راست افراطی در کشورهای محتلف مثل امریکا ،ایتالیا، لهستان ،برزیل ،اتریش و سایر کشورهای جهان گواهی بر این واقعیت است .این همان موقعیت حساس و خطر ناک است که  گرامشی  بیان داشته است که به راه حل های خشن وفعالیت نیروهای نا شناخته  منجر می گردد .

 بیان این نقل قولها تاکیدی است بر موقعیت ویژه وخطرناکی که در آن زندگی می کنیم  وهمین شرایط است که  حضور چپ را به ضرورت تبدیل می کند . جهان هنوز تجربه وحشتناک   ظهورفاشیسم و راست افراطی در جنگهای جهانی رابه فراموش نه سپرده و   زخمها هنوز التیام نیافته که  دوباره شاهد ظهورفاشیسم به شکلهای دیگری هستیم .  به گواهی تاریخ ،چپ ها یکی از نیروهای اصلی مبارزه با فاشیسم وشبه فاشیسم بودند وهستند امروزهم بیش از هر جریانی ،چپ ها خطربروزدوباره ان راهشدار می دهند .نیروهای چپ  پس  از یک دوره انفعال با درک شرایط و موقعیت با بازنگری و خودکاوی با شدت و حدت هرچه بیشتر موفق به باز سازی  خود شده دوباره در عرصه جامعه حضور دارند.این موضوع رادر  کشورهای اروپایی و امریکای لاتین حتی  خود امریکا شاهدهستیم . ولی به دلایلی مختلف روند بازسازی وخود سازمانی چپ ها در جامعه ما به کندی پیش می رود.وهنوزجایگاه واقعی خود را در عرصه سیاسی پیدا نکرده است چپ ها در ایران بعد از انقلاب ازچهار ضربه کشنده  عبور کرد ه اند. ۱-سرکوب گسترده وبی رحمانه حکومت۲ شکست اردوگاه سوسیالیسم دولتی -۳ هژمونیک شدن جهان بینی نو لیبرالیسم ۴ -ناتوانی ازدر انداختن  طرح نو و یک سبک جدید نگرش وکنش،نسبت به شرایط و موقعیت . 

چپ درایران بعد از ضربات مهلک رژِیم اقتدارگر  وتمامیت خواه دچار تفرقه سیاسی وبا فروپاشی شوروی دچار سر در گمی ،تفرقه و بحران هویت کشنده شده است. .سرکوب جنایتکارانه رژیم رمق آنان را گرفت و به فرقه های مجزا محدود نمود . ولی هیچ یک از این موارد نمی توانست چپ را تا به این حد منزوی و افسرده کند زیرا چپ در طول تاریخ  به رغم از سر گذراندن تجربه های متوالی شکست  هرگز امید خود به تحقق  به یک آینده متفاوت را از دست نمی داد .آرمان چپ بر این باور استوار بود بعد از هرشکست دوباره بر می خیزیم و این بار با نقشه ای دقیق تر قاطع تر می جنگیم .ولی هژمونی نو لیبرالیسم یک دگرگونی اساسی در سنت شکست های چپ ها ایجاد کرد ، بدین معنی که این شکست دیگر به عنوان یک مرحله ی گذار نگریسته نمی شد بلکه به مثابه ی واپسین شکست مطرح بود زیرا .یکی از اساسی ترین ضربات آن  فلج شدن ساختار و باور های فکری جنبش های چپ بود. گویا پایان تاریخ فرا رسیده است دیگر نمی شود به اینده ای متفاوت اندیشید و بدیلی برای وضعیت موجود متصور شد بدین ترتیب انفعال و رخوت برای فلج شدن جنبش های چپ هموار گردید.

هژمونیک شدن جهان بینی نو لیبرالیسم

هژمونی از دید گرامشی “سلطه ایدئولوژیک هنجارها و ارزش های بورژوایی بر طبقه فرودست است ، نظمی است که در ان یک سبک زندگی و فکر سلطه دارد ، یک درک از واقعیت فراگیر می شود دولت در فراگیری کردن این دید نقش فعالی دارد . “

علیرغم اینکه هیچ وضعیت اجتماعی محصول یک عامل نیست و هیچ نظریه تک عاملی نیز قادر به تبیین کلیت هیچ وضعیتی نیست با این همه هژمونیک شدن سیاست های نو لیبرالی یکی از مهمترین عوامل شکل دهنده وضعیت کنونی ماست .بعداز جنگ ایران وعراق هر دو جناح حاکمیت  حتی در دوره هایی که بیشترین اختلافات سیاسی و فرهنگی را داشتند هیچ یک بر سر ضرورت اجرایی سیاست های نو لیبرالی تردید نه کردند .

نولیبرالیسم چند اصول ساده اقتصادی نیست نوعی جهان بینی است یک فرهنگ و سبک زندگی است مرحله تکامل یافته لیبرالیسم نیست بلکه اساسا ربطی به ان ندارد موضوع اصلی  نو لیبرالیسم یعنی جست و جوی بی پایان سود .وبر خلاف تبلیغات نو لیبرالهای وطنی  هیچ ربطی به دمکراسی و حقوق بشر ندارد .نولیبرالیسم با تظاهربه واقعگرایی وحقیقت مطلق پنداری خود، تمام ارمانها انسانی  وهنجاری جامعه را به سخره می گیرد واخلاق اجتماعی را به زوال می برد فردگرایی، لذت جویی ، نفع پرستی و خودشیفتگی رابه حقیقت مطلق تبدیل می کند وتمام نابرابری اجتماعی را عادی سازی می کند در شرایطی که فرد گرایی و در “لحظه زندگی کن” به ایدئولوژی غالب تبدیل می شود ، ارمانگرایی وبه تغییر فکر کردن امر سخت و دشوار است . چپ با شناخت تمام ابعاد وعناصر این ایدئولوژی است که می تواند خودرا سازمان دهی کند و به نیروی ضد هژمونی  تبدیل گردد.در تضاد با جهان بینی نو لیبرالیسم  چپ بایدیک سبک زندگی جدید به گونه دیگر زیستن و تصور دیگر از جهان ارائه دهد .

بطور خلاصه چپ ها درداخل کشور به این موقعیت ،یاس و نا امیدی بطورکلی چهار واکنش از خود نشان دادند.۱-عطای سیاست را به لقای ان بخشیدند ویا به جریانات مثل سلطنت طلب یا قوم گرا مثل پان تورکیسم دل بستند ۲-عده دیگر در همان خانه گذشته ماندند و به چین و روسیه دلخوش هستند .۳- بخش دیگراز محتوای چپ خداحافطی کردند وبا حفظ پوسته ظاهری چپ در جریان غالب ادغام شده اند ۴-بخش چهارمی که بیشتر به چپ روشنفکری تعلق دارد با نقد گذشته سعی کردند تعریف جدید از چپ  ارائه دهند ودراین سالها سنگری بودند در مقابل هجوم جهان بینی نولیبرالیسم .فریبرز رئیس دانا، پرویز صداقت ،محمد مالجو،سعید راهنما ، یوسف اباذری ، مراد فرهاد پور،حسن مرتضوی ….. و بسیار افراد دیگر 

و………. این  روشنفکر بودند که هیچ فقط مرعوب فضا نشدن در مقابل تمام  مشکلات ایستادگی کردند وشمعی شدن در تاریکی .از میان این  نامها محمد رضا نیکفر با اینکه دراینجا حضور نداشت ولی جایگاه ویژه ای دارد. او ضمن حضور در بحث های روشنفکری یک گام فراتر برداشت سعی کرده یک تئوری سیاسی طرح کند که درکنش  سیاسی چپ ها ،راهنما باشد . در این دو دهه اخیر تمام فعالیت فکر او در این راستا بود او به درستی آگاه است بدون  تئوری سیاسی عمل سیاسی ممکن نیست . 

مردم از پیامدهای اقتصادی اجتماعی وسیاسی سیاست های نولیبرالی به خشم امده اند و به درستی می دانندچه نمی خواهند اما سیطره اندیشه های نو لیبرالی موجب شده هیچ تصوری حتی نیم بند که در نهایت چه اتفاقی خواهد افتاد ندارند وظیفه ی تاریخی جریانات چپ است که با یک ایده بر انگیزانده ودر بر گیرنده همه ی نیروهای مترقی ،به یاس افسردگی فائق آید   .محمد رضا نیکفر با طرح و بسط  تئوری جمهوری شهروندی  “جامعه گرا “سعی می کند این خلاء بنیادی چپ را پر کند .

توضیح :این یاداشت بر اساس یک تجربه شخصی نوشته شده نه تحقیق علمی

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

3 پاسخ

  1. جناب حسینی مطالب شما همه وزین و صحیح اما پیشروی راست ترین جناح های سرمایه داری و روی آوردن فاجعه آمیز مردم به آنان محصول سردرگمی چپ پس از شکست تئوریک و پراتیک مارکسیسم لنینیسم است و متاسفانه علت ناتوانی چپ به باز سازی خود, دگماتیسم و تفکر به غایت غیر علمی در میان بخش وسیعی از چپ است. در هر پروژه علمی چنانچه لابراتواری نشان دهد که فرضیه ای کار نمیکند یا باید آن فرضیه را اصلاح کرد و یا فراموش کرد. اصلاح و یا فراموش کردن فرضیه ای به معنی فراموش کردن قصد و نیتی که آن فرضیه بعنوان مسیر و شیوه رسیدن به آن مطرح شده بود نیست. برای چپ رها کردن مارکسیسم لنینیسم برابر گشته با فراموش کردن سوسیالیسم و دریوزگی سرمایه داری. اینگونه نیست. اتفاقا آنان که سوسیالیسم را تنها از طریق مارکسیسم لنینیسم دنبال میکنند بیشترین ضربه را به آن میزنند و زده اند چرا که همچنان که شما برشمردید ” از دهه ۱۹۳۰ تا حال جهان تا این حد شاهد رشد راست افراطی نبوده است”. این راست افرآطی پس از غلبه بر لیبرال دموکراسی به سراغ سوسیال دموکراسی خواهد رفت و چهره فاشیسم را بیش از پیش عریان خواهد کرد ( ببینید که ترامپ نیامده چگونه بر علیه دانمارک و کانادا عربده میکشد.) امروز چپ میباید در اتحاد با بخش رادیکال سوسیال دموکرات ها به ارائه راه حل مشگلات کنونی مردم همچون تورم/ گرانی و بیکاری بپردازد تا کسب اعتبار کند, همان مشگلاتی که مردم را به اشتباه به حمایت از راست افراطی سوق داده است. عدم توجه به این مهم خوش آمد به فاشیسم و جنگ جهانی دیگریست.

    1. ” در هر پروژه علمی چنانچه لابراتواری نشان دهد که فرضیه ای کار نمیکند یا باید آن فرضیه را اصلاح کرد و یا فراموش کرد. ”

      دقیقا
      چپ به دیدگاه و نظریه مناسب در این شرایط دارد که با واقعیت ها همسان باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *