به بحث های یک “میزگرد” در یکی از کانالهای ماهواره ای نگاه میکردم که مواضع شرکت کنندگان از نظر هائی قابل توجه بود.
به برداشت من تقابل نظرات حول دو دیدگاه بود: دیدگاه اول که اساسا بحث سرنگونی به روایت سنتی “خلقی” که آقای رضا علیجانی نماینده آن بود؛ و دیگری روایت آماتور از موضع حاضر و آماده دولتهای اروپا و آمریکا در قبال جمهوری اسلامی. این دومی ها، یک نسخه عاریه ای از رویکرد “استراتژیک” دولتهای مذکور ارائه دادند و بنابراین من ترجیح دادم به جای تفسیر خود از آن برداشتها، به برخی از جوانب اصل آن سیاست استراتژیک، اشاره کنم:
در برخی از تحلیل “کارشناسان” سیاست خارجی در ایران، که چه بسا احتمال دارد اگر نه در همکاری مستقیم که دستکم در همفکری با داوئر سیاسی و امنیتی رژیم اسلامی سخن گفته و نوشته اند، به چند روش در این زمینه اشاره شده است:
“برون سپاری” (Outsourcing) و کنترل از راه دور (RemoteControl)
این دوائر کارکُشته تر از آن هستند که اوضاع جامعه ایران را شبیه با شرایط قبل از “انقلاب ۵۷” تصور کنند. تصویر موهومی که اپوزیسیون بورژوائی و در میان آنها در میان شاخه سلطنت طلبان وجود دارد که گویا دولتهای غرب و آمریکا در صدد مهندسی چهره هائی در میان اپوزیسیون اند که قرار است نسخه دوم “کنفرانس گوادلوپ” را اجرائی کنند. صرفنظر از اینکه اعاده یک حکومت ساقط شده، تقریبا غیر ممکن است، آمریکا، بویژه، چه از نظر سیاسی و یا اقتصادی قادر به تامین هزینه چنین سناریوئی نیست. برای خاطر جمع کردن این طیف بگذارید به جنبه اقتصادی سناریوهای فعال که سالهاست اتخاذ شده اند، اشاره کنم:
اگر در دوران جنگ سرد، آمریکا به عنوان یک دولت که پس از پایان جنگ جهانی دوم، چنان اقتصاد قدرتمندی داشت که با “طرح مارشال” حتی بازسازی اقتصاد اروپا را برعهده گرفت و هزینه های بسیار سنگین در تشکیل دولت اسرائیل و انواع کودتای سرجوخه ها و سرهنگان را در چهار گوشه جهان تقبل کرد، در اوضاع فعلی خیلی واضح دیدیم که از عهده “طالبان” در افغانستان بر نیامد. هنوز هم پس از فروپاشاندن شیرازه مدنی جامعه عراق در “عملیات توفان صحرا” در دوران آزمایش “نظم نوین” دوران بوش پدر؛ و تهاجم خونین و بدون هیچ ملاحظه حقوق بشر و سازمان ملل در دوره بوش پسر، از پس جمع و جور کردن اوضاع بر نیامده است. بر این زمینه سقوط تاثیرگذاری آمریکا بر تحولات پس از آن تهاجم افسار گسیخته، سناریو ذخیره تقسیم عراق به سه منطقه تحت سلطه “کرد”ها در شمال، سنی ها در مرکز و شیعه ها در جنوب، از کشو ها و بایگانی به روی میز سیاست گذاشته شده اند.
بعلاوه به عنوان فکت اضافه میکنم که به دلیل نقش رو به افول آمریکا در سرکردگی و هژمونی سیاسی و اقتصادی بر جهان: در مجموعه سیاست خارجی آمریکا، کمتر از ۵ درصد از انرژی و منابع اقتصادی به خاورمیانه اختصاص داده شده است. به جای آن برای “بازداری” رژیم اسلامیسیاست “برون سپاری” اتخاذ شده است. یعنی شیوه کنترل از راه دور و فعال کردن اسرائیل، عربستان و امارات و دیگر شیخ نشین های خلیج در خنثی سازی و یا کم تاثیر کردن نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه.
از این نظر جمع دوم آن پانل، انگار در دنیای واقعی و فعلی زندگی نمیکنند. هنوز هم در این توهم اند که آمریکا میتواند گویا با امثال شعبان جعفری و “برادران رشیدیان” کودتای دوم ۲۸ مرداد را این بار علیه اسلام سیاسی و یا به تعبیر آنان “حکومت ملایان توتالیتر”- و حتی نه همه آخوندها واسلامیون-در ایران سازمان بدهد. این دوایر متوجه نیستند که آمریکا اکنون با رژیمی طرف است که توانست از پس هشت سال آزگار جنگ با عراق برآید. رژیم رضا خان و پسرش طی هیچ جنگ و جبهه ای حکومت را بدست نگرفتند. رژیم اسلامی در متن یک “انقلاب”، اسلام سیاسی را بر ایران حاکم کرد. کارنامه خونین اسلام سیاسی در ایران با نسل کشی ها و دامنه وسیع کشتارها و اعدام ها و سرکوب های بیرحمانه، نشان میدهد که سران اسلام سیاسی هرگز “صدای انقلاب” را نخواهند شنید، تا کشورهای غرب و آمریکا را وادارد که از “نجف” ناسیونالیسم ایرانیسرجوخه و یا مقام امنیتی کمتر بدنام و شناخته نشده را در پایتخت های اروپا و آمریکا، بکارند.
در مقابل آمریکا به اتکاء ظرفیت واقعی سیاسی و اقتصادی، نه جهت “براندازی” که بر “تعامل” و “تغییر رفتار” سرمایه گذاری کرده است. به گمان من در این مورد مشخص آمریکا و به تبع آن، اروپا، از استراتژی و سیاستهای جرج کنان(GeorgeKennan)-“روس شناس” آمریکائی- علیه شوروی سابق در دوران جنگ سرد، پیروی میکنند: رویاروئی با شوروی هیچ نیازی به اقدامات نظامی ندارد. شوروی یک سیستم خود مُخرّب است(Self-Destructive) و با طراحی استراتژی سیاسی نفوذ و تشدیدِ تناقضات داخلی آن، با گذشت زمان به فروپاشی سیستم منتهی می شود. بحث “نفوذ” سیا و موساد حتی تا “بیت مقام معظم”، رعد و برقی در آسمان بی ابر نیست. در زمینه تاثیر “تبلیغات”، فقط به این فکت اشاره میکنم که بیش از سه و نیم میلیارد نفر از جمعیت جهان زیر پوشش رسانه های مجازی آمریکا قرار دارند. رسانه هائی که رو به ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی، از “آزادی خواهی”، “دموکراسی”، حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیت ها دفاع میکنند.
گردانندگان کارکُشته این شبکه تبلیغاتی نیک میدانند که با انگشت گذاشتن بر همین موارد، “تناقضات درونی” رژیم اسلامی را تشدید و در نتیجه تقریبا بدون تحمل هزینه اقتصادی، مسیر تغییر رفتار را هموار میکنند. بدون اینکه مطلقا از زندگی اقتصادی کارگران، قانون کار، بیمه ها، عواید بازنشسته ها و … کلمه ای بگویند و یا حتی “وعده” آنها را با عدد و ارقام بیان کنند.
به گمان من به این شیوه ها، برخلاف توهمات سرنگونی خواهی صرف، بدون هیچ ترجمان اقتصادی برای زندگی مردم، اروپا و خاصه آمریکا از قدرت خود برای سرنگونی رژیم اسلامی استفاده نمیکند. مذاکرات”برجام” خیلی گویاست. در میان جنجالهای همیشگی “عناصر افراطی” و “تند رو” علیه آمریکا و اسرائیل، و از جمله روضه های “مقام معظم” پس از وضعیتی که بر سر حزب الله و بشار اسد و “محور مقاومت” آمد؛ همواره بحث “مذاکرات” پشت پرده و گاه نیمه پنهان با واسطه گری امارات و گاه اردن در جریان بوده است.
سیاست آمریکا این دکترین استراتژیسین قدیمی چین SunTzu را در پیش گرفته است: ۱. ” باید به دوست نزدیک بود، ولی به دشمن نزدیک تر؛ و ۲.” وقتی دشمن در حال اشتباه کردن است، مزاحم او نشوید.”
سیاست جمهوری اسلامی در قبال اروپا و بویژه آمریکا، انگار مصداق این موضع “کیانوری” در قبال سازمان چریکهای فدائی خلق است: “رفقای فدائی خلق هر اندازه به حزب توده نزدیکتر می شوند، “پرخاشگر” تر میشوند.
رژیم جمهوری اسلامی نیز در این بازی سیاسی،پاتک های خود را داشته و دارد. برای کنترل فشار “هویت طلبی ملی و قومی”، کار کرده است. انتساب معاونان و مشاوران “پزشکیان” در دولت “وفاق ملی”، در امور مربوط به بلوچستان، کردستان و خوزستان، فی الحال این اهرم فشار را تا حدی پس زده است. اخیرا در کردستان، نامگذاری روستاها و خیابان شهر ها به “کردی”، عملا یک حربه کارآ را از دست جریانات و احزاب ناسیونالیست و قوم پرست کرد، در آورده است. حزب دمکرات کردستان ایران که در اوج روند انقلاب ۵۷، رضایت داده بود که در “نقاط مرزی” رئیس پاسگاه و بی سیم چی- دوپست مهم- با حکومت مرکزی؛ و پرسنل نه حتی با “پیشمرگ” که به روال دوره شاه، با”جوانمرد”، تامین شود، در برابر این تاکتیک های “غیر محافظه کارانه” رژیم اسلامی، در میماند.
اگر موضع جمع دوم پانل مذکور را خلاصه کنم: اینها در دوران سپری شده زندگی میکنند.
اما موضع آقای رضا علیجانی نیز به شیوه دیگری برگردان رویکرد دسته اول بود. چه، او با تعجب سوال میکرد که “محور” پاسخی که باید داده شود این است:
علیرغم اینکه جمهوری اسلامی با اعتراضات عظیم روبروست، که به نمونه های سال ۱۳۸۸، ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ و “انقلاب ژینا” اشاره کرد. و من اضافه میکنم علیرغم اینکه در مقایسه با مبارزات علیه رژیم شاه، که شاید بتوان فقط یک “مورد اعتراض کارگری”- تجمع حدود ۱۵۰۰ کارگر کارخانه “جهان چیت” کرج در اردیبهشت ۱۳۵۰- را شناخت، در حالی که تحت جمهوری اسلامی کارگران و بازنشستگان همیشه در حال اعتصاب و اعتراضبوده اند؛ و پدیده “زندانی سیاسی” تمام آن تصویر قدیمی دوره شاه را چه از نظر تعداد، ترکیب سنی؛ و سطح توقعات و آگاهی سیاسی، دگرگون ساخته است؛
چرا رژیم “سقوط” نمیکند؟ خود آقای علیجانی یک علت اصلی را برمیشمارد: فقدان یک ائتلاف و اتحاد وسیع بین اپوزیسیون مجاز و غیر مجاز حول یک پلاتفرم “ملی” توافق شده و با تحمل اختلافات سیاسی و نظری.
این نسخه، از نظر او، میتواند راه علاج دردی باشد که در دوره انقلاب ۵۷ به دلیل غیبت و فقدان چنان اتحاد فراگیر و “ملی” و با قدرت گیری خمینی و آلترناتیو شدن او، جامعه ایران را به وضعیت فلاکت بار کنونی رسانده است. ایشان شاید نمیخواهند پیشینه سیاسی و نحوه نگرش خویش به تحولات اجتماعی جامعه ایران را، چون امتیازی منفی به اذهان متبادر کند. اما دورنمای “مشروطه طلبی” کل طیف های چپ و راست و سانتر و حتی نوع خلقی سوسیالیسم، حتی بدون اینکه چنان ائتلاف “ملی” موضوعیت عینی داشته باشد، با دورنمای نوع مشروعه خمینی و جریان اسلامی، در یک مدار قرار داشت. فکر نمیکنم نیازی باشد که اوضاع جامعه ایران تا دوران خرداد ۶۰ را به ایشان یادآوری کنم. در آن سالها در طیف چپ خلقی، اگر تردیدهائی نسبت به جنبش اسلامی و “اسلامیزه” کردن انقلاب وجود داشت، با “اشغال سفارت آمریکا” توسط “دانشجویان پیرو خط امام”، رفع ابهام شد و توهمات نسبت به “منویات” ضد آمریکائی و “ضد امپریالیستی” خمینی رفع و رجوع شد. تک و تای آن ائتلاف وسیع را در جریان قدر شناسی از “اسلام مدارا” که امثال طالقانی و یدالله سحابی پرسوناژهای آن بودند، نیز دیدیم و ناظر بودیم. صف “عزاداران” و ترکیب آن واقعا حیرت انگیز بود. من از نام بردن پرهیز میکنم و فقط از خواننده میخواهم که اطلاعات کامل را با جستجوی نام های آن دو “نماد” اسلام راستین، جویا شوند.
برای آقای علیجانی شاید صلاح باشد که نسب سیاسی خود ایشان و طیف “اصلاح طلبان”، به همین “پیروان امام” بار منفی نداشته باشد، چرا که بسیاری از آن بقایا یا در اروپا و آمریکا در “هجرت” بسر میبرند، و یا در داخل چون مجرای تاثیر گذار برای چانه زنی در “بالا”، هنوز مفتوح مانده است.
بهر حال و در هر صورت، طرح ائتلاف ملی ایشان، یک بار در جامع ترین شکل و البته در ارتجاعی ترین و خونین ترین دوره تاریخ معاصر ایران، به کرسی نشست که این اوضاع “فلاکتبار” را به بار آورد.
در نتیجه آقای علیجانی در واقع به عنوان یکی از نمایندگان آن طیف مشروطه و مشروعه طلب، بدیلی را پیشنهاد میکند، که به معنی واقعی کلمه، در تاریخ جامعه ایران مشخص شد که یک گرایش عقیم، عقب مانده تر از سطح شعور سیاسی شهروندان و اساسا دست به گریبان دغدغه و معضل رهائی از فشار دو گرایش مطرح راست و ناسیونالیست، و چپ سوسیالیست و کارگری است.
“آلترناتیو” ایشان، به خاطر “ملی و میهنی و همگانی” بودن آن، در برابر حرکت کارگری و سوسیالیستی، جانبدار گرایش صراحتا راست و بورژوائی است. خط ائتلافی ایشان و تمامی طیف هائی که چنین دورنمائی را با خود حمل میکنند، در ایام تعیین تکلیف صف چپ کمونیست و کارگری، در جبهه راست و ناسیونالیست عملا فعال خواهد بود.
ایرج فرزاد
۱۳ ژانویه ۲۰۲۵
iraj.farzad@gmail.com
3 پاسخ
بحث “نفوذ” سیا و موساد حتی تا “بیت مقام معظم”، رعد و برقی در آسمان بی ابر نیست. در زمینه تاثیر “تبلیغات”، فقط به این فکت اشاره میکنم که بیش از سه و نیم میلیارد نفر از جمعیت جهان زیر پوشش رسانه های مجازی آمریکا قرار دارند. رسانه هائی که رو به ایران تحت حکومت جمهوری اسلامی، از “آزادی خواهی”، “دموکراسی”، حقوق بشر، حقوق زنان و اقلیت ها دفاع می کنند. ( از مقاله )
مقاله در کل آموزنده بود ولی خوانندگانی که به ” خط سوم ” ریسمان بسته و برای شما حسابی خصوصی باز کرده بودند ، از این مقاله خوششان نخواهد آمد . آنها در انتظارند که ناتو به رهبری آمریکا به ایران تجاوز نظامی نمایند و آنها در برابر دو خط ارتجاع (حکومت ایران و تجاوزگران ) بعنوان خط سوم با دو شمشیر سوسیالیستی خود هم جمهوری اسلامی را سرنگون کنند و هم متجاوزین نظامی را شکست و اخراج !
سپس با موافقت کشورهای عضو ناتو و آمریکا یک “حکومت شورایی کارگری ” در ایران بهمین سادگی پیاده نمایند !
کاش به این جماعت خوش خیال گفته میشد : اسب سواری پیشکش … اگر چنین توانایی را داشتید و یا دارید ، فقط به سرنگونی همین جمهوری اسلامی قناعت می فرمودید و یا حالا بفرمایید …
جناب ایرج فرزاد گرامی
آورده اید:
“آمریکا اکنون با رژیمی طرف است که توانست از پس هشت سال آزگار جنگ با عراق برآید”
البته به قیمت کشتار ۳۵-۳۰ هزار و اسارت ۹۰ هزار زندانی سیاسی چپ و مجاهد و مبارز …از جمله تابستان کشی ۶۷.البته میلیونها دلار اسلحه هم از اسرائیل خریدند و معامله با ریگان و داستان مک فارلین برای خرید اسلحه و…! اینان خدای “نرمش قهرمانانه” و زهر نوشی” هستند.
بله در آن زمان “چپ” “خلقی” شبها مقابل سفارت آمریکا می خوابیدند.و شعار “پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید” سر میدادند و بقیه ماجرا …
ولی حالا بخشی از “کمونیست ” “کارگری ” (حمید تقوایی و شرکا) روی دیگر سکه “چپ ” “خلقی” آن دوران و صد البته “چپ محور مقاومت” امروزی شده اند.(میدانم شما با آنها نیستید)
حمید تقوایی: “هرضربهای از اسرائیل به ج.ا مبارزه مردم برای بزیرکشیدن حکومت را تسهیل خواهد کرد و ما حمله به مراکز و یا مقامات نظامی و امنیتی حکومت را محکوم نخواهیم کرد….”.
این شعار مانند:”پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید”در حافظه تاریخی ایرانیان باقی خواهد ماند!
جمله فوق اتفاقی نیست.در دوران تجاوز امریکا و ناتو به لیبی جناب تقوایی فرموده بود:
”هر چقدر اینها حمله به لیبی را شدت بدهند به انقلاب لیبی کمک میکند…” .
و حالا به سخنان فاشیست کودک کشی مانند نتانیاهو که نماد جدید نسل کشی بوده و بخاطر جنایت علیه بشریت تحت تعقیب جهانی قرار گرفته برای حقانیت بخشیدن به جنبش مهسا متوسل میشود!!؟؟
موفق باشید
در ادامه نکات فوق یاد آوری کنم بله؛ دیگر دوران تاجزاده-شاهزاده و مریم – مسعود به سر رسیده است.
ولی آنان رقابت سخت و تنگاتنگی را برای بدست آوردن دل ترامپ-نتانیاهو ؛بولتون؛ مایک پنس و پمپئو و جناح های فاشیستی ادامه میدهند. هر چند جمهوری جانیان بر خلاف دهه ۶۰ که به بهانه جنگ و با قلع و قمع بیرحمانه مخالفان به زندگی ننگین خود ادامه دادند؛ حالا رزم زندانیان سیاسی و جنبش های کارگری ؛معلمان؛ زنان؛ پرستاران بازنشستگان….در سراسر کشور فعال است .ولی هنوز کارگران بصورت طبقه وارد میدان نشده اند .
جنبش مردان و زنان بازنشسته که کنار هم و در کنار خواستهای صنفی و افشای تورم تنها قشری هستند که فریاد آزادی زندانی سیاسی-کارگر زندانی؛ تحریم “انتخابات “؛ جنگ افروزی کافیه ؛ را سر میدهند و دزدان و اختلاس گران را رسوا میکنند. این جنبشها رهبران آشنا و گمنام خود را دارند اتصال این جنبشها به یکدیگر و سازماندهی آنها تنها راه برا ی سرنگونی انقلابی حکومت است. هرچند مسیری سخت و دشوار است .