سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳

سه شنبه ۲ بهمن ۱۴۰۳

شب یلدا: سنتی که هنوز می‌درخشد

در بلندترین شب سال، جایی که سایه‌ها بر زمین گسترده‌تر از همیشه می‌رقصند، قلب‌های ایرانیان چون چراغی گرم، در کنار یکدیگر می‌تپند. شب یلدا، این جادوی دیرینه، نه فقط شبی بلندتر از دیگر شب‌ها، بلکه فصلی از عشق و خاطره است. قصه‌ای که از دل تاریخ برخاسته و همچون نسیمی در کوه‌ها و دشت‌های این سرزمین می‌پیچد.

یلدا،، زمانی است برای گریز از تاریکی، فرصتی برای چیدن انارهای سرخ امید و شکستن پوسته‌های سخت تنهایی. در آتش این شب، گرمای جان‌ها با هم گره می‌خورد، و قصه‌هایی که از نسل‌های گذشته به یادگار مانده، مثل شعری کهنه، در جان های چله نشینان جاری می‌شود.

روایت یلدا از جایی آغاز می‌شود که تاریکیِ شب‌های زمستان، شمعی برای ستایشِ نور می‌شود. از گذشته‌های دور، ایرانیان در همین شب، به انتظار سپیده‌ای بلندتر می‌نشستند، سپیده‌ای که مژده‌ی پیروزی خورشید بود. در باورهای باستانی، این شب زایش دوباره نور است؛ طلوعی که طبیعت را از چنگال خواب زمستانی آزاد می‌کند.

در میان این زیبایی کهن، سایه‌هایی از امروز سنگینی می‌کند. زمستان این‌بار تنها در سرمای طبیعت نیست؛ در فلاکتی دامنگیر بر زندگی هاست، در گرانی آجیل، قیمت انار، و دشواری خرید پسته. در جای جای این سرزمین، سایه فقر و نداری بر یلدا سنگینی می کند و چه بسا به جای شکستن گردو، با شکستن قلک‌های کوچک کودکان‌ همراه می شود.

یلدا هم به چالش زمانه گرفتار شده است؛ هندوانه‌ای که دیگر در دسترس همه نیست، و آجیل‌هایی که بوی تجمل گرفته‌اند. با این وجود، یلدا همچنان در تاریکی می‌درخشد؛ چرا که فلسفه این شب، نه در آن چه روی میزها و کرسی ها چیده می شود، که در جمع شدن دست‌ها، لبخندها، و نگاه‌های گرم نهفته است.

برخی در این شب، قصه‌ی آرش کمانگیر بازگو می‌کنند و برخی شاهنامه می‌خوانند. از خاطرات دور و نزدیک می گویند، گذشته را به اکنون پیوند می‌دهند؛ خاطرات مادران و مادربزرگان با خیالات کودکان یکی می شود.

یلدا در این سرزمین، چیزی بیش از یک شب است؛ داستانی از پیروزی امید است بر دشواری. این سنت کهن، به رغم همه‌ی سختی‌ها و دشواری ها، در جان مردم ایران زنده است. سفره‌ها کوچک‌تر شده، اما گرمای دل‌ها همان است.

و این‌گونه، یلدا در دل تاریکی، ستاره‌ای می‌ماند که هیچگاه خاموش نمی‌شود. دور هم بودن، قصه‌گویی، و امید به روزهای روشن‌تر، شعله‌ای است که هیچ زمستانی نمی‌تواند خاموشش کند.

یلدا، میراثی است که از دیروز برای فردا به امانت مانده. و، این شمع همچنان روشن می ماند. تا در بلندترین شب سال، بتوانیم، روشن‌ترین نور را به چشم ببینم.

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

یک پاسخ

  1. دل هایمان را پر از مهر کنیم، و مغزهایمان را پر از آگاهی. مهر و آگاهی را به خیابان ها ببریم، و به دو ماراتون خود ادامه دهیم، تا این شب سیاه ۴۶ ساله را به پایان برسانیم، و آمدن خورشید رهایی و آزادی را، با شور و شادی و ترانه و رفص، در میدان های شهرها و روستاهای سراسر ایران جشن بگیریم. هیچ شب سیاهی، هرچند دراز و سرد و سمج، قادر نیست درخشش گرما بخش خورشید را به اسارت بگیرد.
    یلدایتان شاد باد!
    https://www.youtube.com/watch?v=hvjLTsX0QJM&t=1s

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *