کانون نویسندگان ایران در بیانیه اخیر خود در تاریخ ۱۲ آذر ۱۴۰۳، به مناسبت روز مبارزه با سانسور از جنبهای به مسئله مبارزه با سانسور پرداخته است که جای تأمل دارد.
در این بیانیه همچون سالهای گذشته موکدا به نقش حکومت، ارگانها و عوامل آن، اقتصاد رانتی و غیره در سرکوب آزادیبیان و «صداهای مستقل» اشاره شده است.
فراتر از آن بر قدرت حاکمیت در «دستکاری» افکار عمومی و «تحریف واقعیت» در بزنگاههای سیاسی و اجتماعی تاکید میکند. از «کاهش کیفیت آثار» و در «حاشیه» ماندن اخبار آزاد و بیطرف میگوید.
و…: « انتشار زیرزمینی آثار ادبی و هنری نیز، گرچه روزنی برای تنفس نویسندگان و هنرمندان گشوده، اما آنان را از دسترسی به مخاطبان گستردهتر باز داشته است.»
در خاتمه بیانیه به تمام نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه فراخوان میدهد تا «در برابر سانسور حکومتی سکوت نکنند و شیوههای پیدا و نهان آن را افشا کنند.»
در وهله اول در بهترین حالت، انگار این بیانیه در داخل کشور و در ارتباط با فضای واقعی جامعه ما و نویسندگان و هنرمندان آن (حداقل از سال ۱۴۰۱ به این سو) نوشته نشده است و بیشتر نوع نگاه دلسوزانه روشنفکران قرن بیستم را میتوان در آن یافت تا نگاهی معاصر و امروزی. و در بدترین حالت، متاسفانه نوع «نقدی» را در ذهن انسان متبادر میکند که همواره تنها در تلاش است تا اربابان قدرت اندکی فشار سانسور را در فضای رسمی بر آنها کم کنند.
در حالی که امروز مواجههی اصلی در عرصه فرهنگ، میان فرهنگ و هنر زیرزمینی (که دیگر اساساً زیر زمین هم نیست) که مقتدرانه به پیش میرود و حرف خود را میزند، و فرهنگ و هنر رسمی که همچنان زیر سلطه آییننامههای حکومتی قرار دارد، در جریان است.
نوع مبارزه قرنبیستویکمی، به عنوان نمونه عملی است که هزاران نویسنده در اعتراض به «سرکوب میلیونها فلسطینی» دست به آن زدهاند و کانون نویسندگان نیز خبر آن را در تاریخ ۱۲ آبان منتشر کرده است: «بیش از هزار نویسنده با امضای نامهای به کارزار تحریم «موسسات فرهنگی» اسرائیلی از جمله «ناشران»، «فستیوالها» و «موسسات ادبی» پیوستهاند و اعتراض خود را به «سرکوب میلیونها فلسطینی» اعلام کردهاند. آنها در این نامه که به تاریخ ۲۸ اکتبر (۷ آبان) منتشر شده صنعت نشر را با «عمیقترین بحران اخلاقی، سیاسی و فرهنگی در قرن بیستویکم» رودررو دانستهاند.»
چطور میتوان مقاومت فرهنگی «آهوها» و «روشنکها»، «توماجها» و «زاراها»، «مقدمها» و «صناعیها» و صدها نفر دیگر را در داخل همین کشور و جامعه ندید و به سادگی از آن عبور کرد؟ حال که بیانیه کانون به تئاتر و سینما و هنر به طور کلی اشاره کرده است، چطور میتواند آثاری را که بعضاً بازتاب جهانی نیز یافتهاند، محدود و مختصر و کممخاطب بشمارد؟ در شرایط امروز جامعه ما اگر هنرمندان معترض در چهارچوب رسمی «پرمخاطب» مجال بروز پیدا میکردند، قطعا کنش آنها معنای خود را به شکلی که امروز مردم با آن ارتباط گسترده برقرار کردهاند از دست میداد. این نوع نگاه کانون به مسئله سانسور آیا حاکی از دیاسپورای درونی و فاصله عمیق آن با نویسندگان و هنرمندان آزادیخواه این کشور نیست؟
امروز کیست که نداند در درون جامعه ما حکومت هرروز دست به تهاجم تازهای با قوانین و روشهای ارتجاعیاش میزند و مردم در بسیاری موارد جلوتر از آن، فضاها و سنگرهای خود را تسخیر میکنند. کیست که نداند شورش فرهنگی مردم حاکمیت را مستاصل کرده است و در این فضا نویسندگان و هنرمندان نیز پابهپای مردم سنگرهای خود را فتح میکنند.
در چنین فضایی تاکید بر «قدرت» حکومت در سانسور و سرکوب که سالهاست همه میدانیم با تمام قوا و بهطور روزافزون در جریان است، نگاهی عاجزانه نسبت به قدرت رژیم است که ضعف مردم را ترویج میکند و البته نه قدرت آنها را. در زمانی که نماینده جمهوری اسلامی در اسکار فیلمی از سینمای زیرزمینی (کیک محبوب من) را تحقیر میکند و آن را نامربوط و بیکیفیت میخواند، در حالی که مسئله اصلی او خارج شدن این فیلم از چهارچوب سانسور و سرکوب هنرمندان است اما در مقابل مردم جسارت بیان آن را ندارد، قطعا نمیبایست با او همصدا شد. وقتی که حکومت میخواهد این نوع نگاه را رواج دهد که انتشار فرهنگ و هنر تنها از دریچههای رسمی (حکومتی) است که فاخر و وزین میشود و موجودیت واقعی پیدا میکند، در مقابل باید صدای فرهنگ و هنر غیررسمی را پرطنین کرد. اگر تصور میشود که به میزان «کافی» مخاطب پیدا نمیکند، باید در جهت پرمخاطب کردن آن کوشید. اگر از نظر کیفی نیز ضعیف به نظر میرسد، با نقد دقیق آن باید در جهت ارتقاء کیفیت آن کوشید. وگرنه این نوع برخورد با کنشهای فرهنگی و هنری مخالف سانسور، تنها آن را تضعیف میکند و خود در نهایت منجر به نوعی سانسور پنهان میشود.
افشای شیوههای سانسور و سرکوب حکومتی تنها مقدمه رویارویی با دستگاه سرکوب است و گرچه لازم است، اما قطعا کافی نیست. با سنتی که از تاریخ درخشان کانون و بنیانگذاران آن سراغ داریم، شرایط امروز لحنی مقتدرانه و کنشگرانه را طلب میکند، چیزی شبیه آنچه زندهیاد سعید سلطانپور در «نوعی از هنر، نوعی از اندیشه» گفت: اگر همه برویم و بنویسیم و هرطور شده منتشر کنیم، دیوار سانسور میشکند.
مهرداد خامنهای
۱۴ اذر ۱۴۰۳
3 پاسخ
این نقد نیست، متاسفانه موضوعیت هم ندارد و مغلطه میکند.
کانون نویسندگان ایران به نشانهای همه بیانیهها و اخبار و مطالبی که در سالهای اخیر منتشر کرده و همهی آن در دسترس است، همواره از هنر و هنرمندان مترقی دفاع کرده و اعضای کانون در نشر بدون مجوز و شکستن سد سانسور دوشادوش نسل هنرمندان جوان ایستادهاند.
اینکه ناکامی و عقدههای خود را در شکست ارتباط با تشکلی مستقل که ناشی از ناتوانی در کار گروهیست، با چنین خردهگیریهای کاذب توجیه کنیم، کار درستی نیست.
منظور آقای خامنهای شاید بیشتر این است که چرا کانون نویسندگان به جنایات و نسل کشی رزیم صهیونیستی اشاره ای ننموده و در دفاع از نیابتی ها کم نوشته است!؟
روزهایی را سپری می کنیم که مصادف است با سالگرد قتلهای زنجیره ای که در ادامه جان انسانهای شریفی از کانون نویسندگان را هم گرفت (محمد مختاری و محمد جعفر پوینده)؛ مقاله بجای گرامیداشت یاد آنان؛ به افشاگری از کانون پرداخته است. و خود را “ادامه” دهنده راه زندهیاد سعید سلطانپور!؟
توجه شما را به بیانیه امروز کانون که در سایت اخبار روز هم آمده است جلب می کنم. اینکه تلاش می کنند و فراموش نمی کنند که پرچم جنبش دادخواهی را افراشته نگاه دارند. درود بر آنان
اینکه فردی از دیگرانی که عمری درتلاش بوده اند تا در شرایط خفقان چراغ تلاش های فرهنگی را روشن نگهدارند بخواهد که انقلابی باشید و اینطور مبارزه کنید
باید به این فرد گفت
عجب شانیت برای خودت متصور شده ای