یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳

یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳

بی‌تفاوتی جمعی یعنی چه؟ نابرابری و نئولیبرالیسم چه تاثیری بر آن دارد؟ – راحله طارانی، ترجمه: مسعود امیدی

بی‌تفاوتی توده‌ای یک موضوع چند وجهی است که عمیقاً در نظام سرمایه‌داری و به‌ویژه نئولیبرالیسم ریشه دارد و در نتیجه عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی تشدید می‌شود. برای مقابله‌ی مؤثر با بی‌تفاوتی که انسانیت جمعی ما را تهدید می‌کند، باید بدانیم که مبارزه با بی‌تفاوتی توده‌ای، ذاتاً مبارزه‌ای با سرمایه‌داری و خود نئولیبرالیسم است

بی‌تفاوتی جمعی/ توده‌ای: تهدیدی در برابر وجدان بشریت
که با نابرابری فزونی یافته در نتیجه‌ی نئولیبرالیسم ، تشدید شده است

بی‌تفاوتی توده‌ای – بی‌تفاوتی جمعی نسبت به رویدادهایی که باید عمیقاً وجدان بشریت را تکان دهد – به طور فزاینده‌ای در دنیای به هم پیوسته‌ی ما رواج یافته است. این پدیده‌ای صرفاً بیانگر بی‌علاقگی منفعلانه‌ی [جامعه] نیست. وضعیت بغرنجی است که محصول عوامل روانی، اجتماعی-اقتصادی و سیاسی است. درک علل و پیامدهای آن بسیار مهم است، به‌ویژه وقتی در نظر بگیریم که چگونه بسیاری از مردم جهان نسبت به نسل‌کشی مداوم در غزه و عادی شدن رویدادهایی مانند جشن عروسی (۶۰۰ میلیون دلاری) اسراف‌کارانه‌ی آنانت آمبانی[۱] در کشوری که حدود ۱۹۴ میلیون نفر در آن گرسنه و دچار سوءتغذیه هستند، و در نتیجه فقر کر و کور و فلج شده‌اند.

همان‌گونه که هِلِن کلِر به تلخی بیان کرد، وقتی سخن از شرارت‌های گوناگون در جهان می‌شود، «بی‌تفاوتی از همه‌ی آن‌ها بدتر است». این احساس، بیانگر  جوهر بی‌تفاوتی توده‌ای [جمعی] است – وضعیتی فاجعه‌آمیز که با فقدان احساس، عاطفه، علاقه یا نگرانی توصیف شده است. از منظر علمی، بی‌تفاوتی [بیانگر مفهوم] گرفتارشدن در کاهش کمی رفتارهای ارادی و هدفمند است. مکانیسم‌های زیربنایی بی‌احساسی به سه دسته اصلی تقسیم می‌شوند: اختلال عاطفی-احساسی، اختلال شناختی و اختلال خود-فعال‌سازی. اختلال عاطفی-احساسی به ناتوانی در اتصال سیگنال‌های احساسی به رفتار اشاره دارد و معمولاً با آسیب‌هایی در ناحیه پیش‌پیشانی اربیتوفرونتال-مدیال مرتبط است. اختلال شناختی، که به دشواری در برنامه‌ریزی برای اقدامات مختلف مربوط می‌شود، با آسیب‌هایی در ناحیه پیش‌پیشانی دورسال-جانبی همراه است. در نهایت، شدیدترین نوع، یعنی اختلال خود-فعال‌سازی، ناتوانی در خودآغازگری  یاناتوانی در دست به اقدامی زدن  را شامل می‌شود که ناشی از آسیب‌های دوطرفه در گلوبوس پالیدوس است و توانایی قشر پیشانی را برای انتخاب و آغاز اقدامات مختل می‌کند [۲] و[۳].

یکی از عوامل مهم در ایجاد بی‌‌تفاوتی جمعی، مفهوم درماندگی آموخته شده[۴] است که رابطه‌ی معنا داری با بی‌تفاوتی دارد. درماندگی آموخته‌شده زمانی اتفاق می‌افتد که افراد یا گروه‌ها به صورت مکرر با موقعیت‌های نامطلوب روبرو می‌شوند، احساس ناتوانی در تغییر می‌کنند و [این احساس] سبب می‌شود حتی زمانی که فرصت‌هایی برای تغییر ایجاد می‌شود، تلاشی برای تغییر از خود نشان ندهند. این وضعیت روانی می‌تواند به ایجاد بی‌تفاوتی کمک کند، زیرا افراد گرفتار شده به بی‌تفاوتی، به این باور می‌رسند که کنش‌های آن‌ها تفاوتی ایجاد نخواهد کرد. ارتباط بین درماندگی آموخته شده و بی‌تفاوتی، به‌ویژه به شناخت پاسخ‌های اجتماعی به موضوعات دیرپا مانند نابرابری اقتصادی، فساد سیاسی، یا بحران‌های بشردوستانه جاری مرتبط است [۵].

جنگ شناختی، مفهومی نسبتاً جدید در حوزه‌ی عملیات اطلاعاتی،  نقش بسزایی در تشدید بی‌تفاوتی توده‌ها ایفا می‌کند. هدف این شکل از جنگ، تغییر شناخت اهداف انسانی، تأثیرگذاری بر فرآیندهای تصمیم‌گیری آن‌ها و از بین بردن اراده‌ی آن‌ها برای کنش‌گری است. جنگ شناختی با دستکاری محیط اطلاعاتی، می‌تواند در بین مردم، سردرگمی، شک و احساس درماندگی ایجاد کند. این بمباران مداوم اطلاعات متناقض و نادرست و تبلیغات می‌تواند منجر به اضافه‌بار شناختی[۶] [دشواری شناختی] شده و تشخیص حقیقت از دروغ را برای افراد دشوار کند. در نتیجه، بسیاری از مردم ممکن است تصمیم بگیرند که به‌طور کلی [خود را] از مسائل پیچیده رها کنند واین به گسترش یک وضعیت بی‌تفاوتی توده‌ای کمک می کند. پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی، با الگوریتم‌های‌شان که برای به حداکثر رساندن تعامل طراحی شده‌اند، اغلب محتواهای تفرقه‌افکنانه را تقویت کرده و اتاق‌های پژواکی ایجاد می‌کنند که منجر به تقویت بیشتر باورهای موجود شده و همدلی با کسانی را که خارج از حلقه‌ی نزدیکان افراد هستند، کاهش می‌دهند. این اکوسیستم دیجیتال، همراه با تکنیک‌های پیچیده‌ی جنگ شناختی، می‌تواند به طور مؤثری افکار و کنش‌گری عمومی را ازکارانداخته و آن را به ابزاری قدرتمند برای کسانی تبدیل کند که به دنبال حفظ وضعیت موجود یا جلوگیری از کنش جمعی علیه بی‌عدالتی هستند[۷].

تئوری از خود بیگانگی کارل مارکس دریچه‌ی انتقادی دیگری را برای بررسی بی‌تفاوتی توده‌ای ارائه می‌دهد[۸]. کارگران در جوامع سرمایه‌داری، نه تنها از کار خود، بلکه از محصولاتی که خلق می‌کنند، از جوهر انسانی خود و دیگران نیز بیگانه می‌شوند. این بیگانگی، حس ناتوانی و قطع ارتباط را پرورش داده و محیطی ایجاد می‌کند که در آن بی‌تفاوتی می‌تواند رشد‌کند. نقد مارکس از بی‌تفاوتی سیاسی، [بر این نکته] تأکید دارد که چگونه موانع سیستمی، درجه‌ی تأثیر عمل فردی و جمعی را محدود کرده و به عدم مشارکت گسترده کمک می‌کنند.

نابرابری، به‌ویژه آن گونه که در دوران نئولیبرالیسم به طور مداوم تشدید شده است، نقش مهمی در پرورش بی‌تفاوتی توده‌ها ایفا می‌کند. این دکترین اقتصادی[۹]، با تأکید بر مقررات‌زدایی، خصوصی‌سازی و کاهش مداخله‌ی دولت، و تمرکز ثروت و قدرت در دستان معدودی، نابرابری را به طور چشمگیری افزایش داده و بر شکاف بین فقیر و غنی افزوده است. علاوه بر این، نئولیبرالیسم با به‌کارگرفتن تاکتیک‌های روان‌شناختی از طریق رسانه‌ها و جنگ‌های شناختی برای توجیه و عادی‌سازی این نابرابری استفاده می‌کند، و درک عمومی را برای پذیرفتن آن، به‌عنوان پیامد اجتناب‌ناپذیر پیشرفت اقتصادی شکل می‌دهد. نوآم چامسکی استدلال می‌کند که نئولیبرالیسم همبستگی اجتماعی و مکانیسم‌های حمایت متقابل را تخریب کرده، نهادهای دموکراتیک را تضعیف می‌کند و افراد را در برابر قدرت‌های خصوصی غیرپاسخگو ناتوان می‌سازد[۱۰].

از نظر تاریخی، بی‌تفاوتی توده‌ای اجازه داده است که وحشی‌گری‌هایی با کمترین مداخله رخ دهند. به‌‌رغم آگاهی‌های گسترده نسبت به هولوکاست و نسل‌کشی روآندا، واکنش جهانی در بر ابر آن‌ها تا حد زیادی بی‌تفاوت بود. اولویت‌های سیاسی اغلب نگرانی‌های بشردوستانه را تحت الشعاع قرار می‌دهند و نشان می‌دهند که چگونه موانع سیستمی، اثربخشی شناخته شده‌ی عمل فردی و جمعی را محدود می‌کنند. جشن عروسی اخیر آنانت آمبانی، پسر موکش آمبانی[۱۱] میلیاردر، نمونه‌ای از بی‌تفاوتی امروزی نسبت به نابرابری ثروت است. این رویداد که بنا بر گزارش‌ها بیش از۰۶۰ میلیون دلار هزینه داشت، به جای آنکه مورد انتقاد قرارگیرد، با وجود اینکه تضاد فاحش با فقر تجربه شده توسط میلیون‌ها نفر در هند را نشان می‌دهد، مورد تجلیل قرار گرفت!

نسل کشی مداوم در غزه، که بر اساس گزارش یونیسف[۱۲]  ( که در ظرف کمتر از یکسال) منجر به مرگ بیش از ۱۴۰۰۰ کودک شد[۱۳]، نشان دهنده‌ی یک بحران انسانی شدید است. با وجود گستردگی فاجعه، واکنش جهانی خاموش بوده است که نشان دهنده‌ی [نوعی] بی‌تفاوتی گسترده‌تر نسبت به رنج [انسان‌ها] در مناطق درگیری است. فقدان همدلی و کنش در پاسخ به این رویدادها، تأکیدی است بر خطرات بی‌تفاوتی توده‌ای، در شرایطی که جامعه بین‌المللی [هم] در اولویت بخشیدن به حقوق بشر و نگرانی‌های بشردوستانه ناکام است.

برای پرداختن مؤثر به بی‌تفاوتی توده‌ها، لازم است بدانیم که این پدیده عمیقاً با نئولیبرالیسم به‌عنوان شکل افراطی [افسارگسیخته‌ی] نظام سرمایه‌داری در هم تنیده است. هر رویکرد معناداری برای مبارزه با بی‌تفاوتی باید با ساختارهایی که بی‌تفاوتی و بی‌مسئولیتی را تداوم می‌بخشند، مقابله کند. مبارزه علیه سرمایه‌داری اساساً مبارزه‌ای علیه بی‌تفاوتی توده‌ها است، زیرا این دو ذاتاً به هم مرتبط هستند. این امر مستلزم افزایش آگاهی پیرامون چگونگی پیوند بین مسائل جهانی با ماهیت استثماری سرمایه‌داری است. آموزش و پرورش نه فقط برای تقویت تفکر انتقادی و همدلی، بلکه در جهت پرورش درکی سیستماتیک از ستم و نیاز به تغییرات بنیادی، نیاز به دگرگونی دارد. توانمندسازی افراد برای زیر سؤال بردن و به چالش کشیدن هنجارهای سرمایه‌داری که نابرابری را عادی می‌کند و بی تفاوتی را ترویج می‌کند، حیاتی است.

در این زمینه، صرفا پاسخگو نگه‌داشتن نهادها کافی نیست. ما باید برای از بین بردن و جایگزینی سیستم‌هایی که بی‌تفاوتی و نابرابری را تداوم می بخشند، تلاش کنیم. جنبش‌های اجتماعی در این فرآیند بسیار حیاتی هستند و به عنوان بسترهایی برای کنش جمعی عمل می‌کنند که وضعیت موجود سرمایه‌داری را به چالش می‌کشد و از سیاست‌های دگرگون‌‌ساز دفاع می‌کند. این جنبش‌ها باید فراتر از رویکردهای اصلاح‌طلبی صرف گسترش یافته و در جهت تغییرات اساسی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی ما فشار بیاورند. با پیوند مستقیمِ مبارزه با بی‌تفاوتی توده‌ها به مبارزه علیه سرمایه‌داری، می‌توان به علل ریشه‌ای بی‌تفاوتی اجتماعی پرداخت و در جهت ایجاد جهانی عادلانه‌تر، منصفانه‌تر و متعهدانه‌تر تلاش کرد.

در نتیجه، بی‌تفاوتی توده‌ای یک موضوع چند وجهی است که عمیقاً در نظام سرمایه‌داری و به‌ویژه نئولیبرالیسم ریشه دارد و در نتیجه عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی تشدید می‌شود. برای مقابله‌ی مؤثر با بی‌تفاوتی که انسانیت جمعی ما را تهدید می‌کند، باید بدانیم که مبارزه با بی‌تفاوتی توده‌ای، ذاتاً مبارزه‌ای با سرمایه‌داری و خود نئولیبرالیسم است. تمرکز بیشتر سرمایه‌داری بر سود و موفقیت فردی نسبت به رفاه جمعی، محیط‌هایی را تقویت می‌کند که در آن بی‌تفاوتی می‌تواند رشد کرده و از مکانیسم‌هایی مانند جنگ شناختی برای حفظ یک جمعیت ازهم‌گسسته استفاده می‌کند. ادغام بینش متفکرانی مانند مارکس، نقدهای نئولیبرالیسم و ​​درک پدیده‌های روان‌شناختی چون درماندگی آموخته‌شده، می‌تواند به شروع به برچیدن این ساختارهای سرکوبگر یاری رساند.

 درک  مساله مهم است ولی به تنهایی کافی نیست، تلاش‌های فعال برای جایگزینی نظام‌های سرمایه‌داری با جایگزین‌هایی که رفاه جمعی و مشارکت واقعی دموکراتیک را در اولویت قرار می‌دهند، ضروری است. این شامل به چالش کشیدن پایه‌های نظم اقتصادی و اجتماعی کنونی ما، ایجاد آگاهی بیشتر در مورد جنگ شناختی، تجسم مجدد آموزش برای ارتقای آگاهی انتقادی، و ایجاد جنبش‌های اجتماعی نیرومند است که می‌تواند تغییرات دگرگون‌کننده را هدایت کند. [در مورد] فوریت این تلاش نمی‌توان اغراق کرد، زیرا ساختار جوامع ما و آینده‌‌ی نهادهای دموکراتیک ما به ظرفیت ما برای غلبه بر این بی‌تفاوتی فراگیر بستگی دارد. تنها از طریق تلاشی هماهنگ برای از بین بردن سرمایه‌داری و مکانیسم‌های کنترل آن، می‌توانیم آرزوی ایجاد جهانی عادلانه‌‌تر، درست‌تر و فعال‌تری را داشته باشیم.

۲۶ آبان ۱۴۰۳


[۱] Anant Ambani

آنانت آمبانی، پسر غول بزرگ موکش آمبانی، در مراسمی مجلل که از ۱۲ تا ۱۴ ژوئیه برگزار شد، با دوست دختر دیرینه خود رادیکا مرچنت ازدواج کرد و این عروسی را بر سر زبان‌ها در هند و دورترها انداخت.

طبق گزارش فوربس، امبانی بزرگ، رئیس ریلانس اینداستریز، دارای ثروت خالص ۱۲۰.۳ میلیارد دلاری است که او را یازدهمین فرد ثروتمند جهان می‌کند.

اگر درست باشد، هزینه‌ی عروسی ۶۰۰ میلیون دلاری معادل ۰.۵ درصد از ثروت تخمینی آمبانی خواهد بود.

ده میلیون دلار برای پرواز جاستین بیبر به بمبئی پایتخت مالی هند برای اجرای یک شب. یک سفر دریایی با ۸۰۰ مهمان در اطراف دریای مدیترانه با هزینه‌ی ۱۵۰ میلیون دلار. مراسم عروسی با حضور صدها مهمان و قیمتی بالغ بر ۶۰۰ میلیون دلار؛ اینها تنها برخی از اعدادی است که در گزارش‌های گمانه‌زنی و منابع ناچیز در مورد اینکه ثروتمندترین مرد هند چقدر در جشن عروسی کوچک‌ترین فرزندش خرج کرده، منتشر شده است. (م- نقل از : https://fa.shafaqna.com/news/1848382/)

گزارش بی‌بی‌سی، هزینه کل عروسی را بین ۱۱ تا ۱۳ میلیارد روپیه معادل ۱۳۲ تا ۱۵۶ میلیون دلار تخمین می‌زند. در آماری دیگر، مجله سان انگلیس می‌گوید هزینه این مراسم دست‌کم ۵۰۰ میلیون پوند، معادل ۶۵۰ میلیون دلار بوده است. این در حالی است که مراسم عروسی سلطنتی پرنس هری و مگان مارکل که چشم‌های بسیاری از ساکنان جهان به آن دوخته شده بود، ۳۴ میلیون پوند، معادل ۴۵ میلیون دلار هزینه در‌بر داشت.

 با این حساب اگر روایت بی‌بی‌سی را مبنا قرار دهیم، هزینه این مراسم عروسی ۳/۴ برابر و اگر روایت سان را مبنا قرار دهیم، هزینه این مراسم عروسی ۴/۱۴ برابر مراسم عروسی سلطنتی بوده است. جالب است بدانید، جاستین بیبر که در این مراسم به اجرای موسیقی پرداخت، ۷ میلیون پوند معادل۱/۹ میلیون دلار دستمزد دریافت کرد. (م- نقل از : https://vista.ir/n/7sobh-r7t3x)

[۲] Starkstein, S. E., & Leentjens, A. F. G. (2008). Apathy in Neurological Disorders. *The Lancet Neurology*, 7(5), 364-372.

[۳] Marin, R. S. (1991). Apathy: A Neuropsychiatric Syndrome. *The Journal of Neuropsychiatry and Clinical Neurosciences*, 3(3), 243–۲۵۴.

[۴] learned helplessness

[۵] Maier, S. F., & Seligman, M. E. (2016). Learned helplessness at fifty: Insights from neuroscience. Psychological Review, 123(4), 349-367.

[۶] cognitive overload

[۷] Claverie, B., & du Cluzel, F. (2022). The cognitive warfare concept. Innovation Hub, NATO Allied Command Transformation. Retrieved from https://www.innovationhub-act.org/sites/default/files/2022-03/Cognitive%20Warfare.pdf

[۸] Marx, K. (Various works on alienation and political indifferentism)

[۹] اهمیت موضوع به‌ویژه آنگاه بیشترمی‌شود که نئولیبرالیسم، نه صرفاٌ به‌عنوان یک دکترین اقتصادی، بلکه به‌عنوان یک پارادایم و از منظرهای ابعاد وجودی متفاوت آن چون هستی شناسی (Ontology)، معرفت شناسی (Epistemology) و روش‌شناسی (Methodology) مد نظر قرار گیرد. از این منظر نئولیبرالیسم، نوعی الگو و فضای مسلط فکری، فرهنگی، علمی، آموزشی، مدیریتی، اخلاقی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی، سیاسی و … است که از سوی محافل آکادمیک و رسانه‌ها درست وانمود می‌شود و در ترویج آن نقش برنامه‌ریزی شده و مهندسی شده‌ی بسیار فعالی دارند. پارادایم نئولیبرالیسم دربردارنده‌ی باورها، مفروضات، مفاهیم، برداشت‌ها، سوگیری‌ها، ارزش‌ها، اخلاقیات ‌و … و هر چیز دیگری است که تصورش را می‌توان کرد! هم مجموعه‌ای از دستور کارهای اقتصادی است، هم شیوه ای در اقتصاد سیاسی است، هم بیانگر نوعی فلسفه‌ی سیاسی است که در خدمت نئوفاشیسم است، هم نوعی رویکرد و سبک مدیریت ضددموکراتیک و آمرانه است، هم سبکی از شیوه حکمرانی است که با فرسایش و نابودی نهادهای دموکراتیک همراه است، در عین حال یک ایدئولوژی و نوعی سبک زندگی و نوعی هنجار اجتماعی و مجموعه‌ای از ارزش‌های اخلاقی و … هم هست. نئولیبرالیسم به صورت خلاصه یک الگوی پذیرفته شده و برخوردار از  مقبولیت عام برای برخورد با مسائل در هر حوزه‌ای است که مبتنی است بر نوعی نگاه و الگوی سودجویانه بازاری، کالایی، مالی و دلالی و غیراجتماعی و غیرانسانی به همه چیز است. روشن است که سیطره‌ی این پارادایم بر حیاط اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و فکری جوامع، در تعارض آشکار با ارزش‌های نهادینه شده و دیرپای اجتماعی و اخلاقی چون همدردی، همکاری، احساس مسئولیت و تعهد اجتماعی و …. قرار گیرد و از همین رو بر آن می‌شود تا به جای کنشگری فعال و آگانه در برابر ستم و بی‌عدالتی و …، نوعی بی‌تفاوتی و پاسیسفیسم را در جامعه ترویج کند! (م)

[۱۰] Chomsky, N. (n.d.). On neoliberalism and its effects. Various lectures and writings.

[۱۱] Mukesh Ambani

[۱۲] UNICEF. (2024). Reports on the humanitarian crisis in Gaza. Retrieved from UNICEF website.

[۱۳] بدیهی است که این آمار مربوط به مدتی پیش است. از آنجا که در نتیجه‌ی تهاحم وحشیانه‌ی اسرائیل به غزه و لبنان به صورت روزانه شمار کل کشته‌شدگان و زنان و کودکان کشته شده به صورت روزانه در حال افزایش است، امروز آمار کودکان کشته شده از سوی اسرائیل نژادپرست بسیار بیشتر این رقم است. (م)

متن انگلیسی و اصلی مقاله

Mass Apathy: The Subtle Threat to Humanity’s Conscience in an Era of Ever-Increasing Inequality Under Neoliberalism

Raheleh Tarani

Mass apathy—a collective indifference to events that should deeply stir the conscience of humanity—is increasingly prevalent in our interconnected world. This phenomenon is not merely a passive lack of interest; it is a complex condition shaped by psychological, socio-economic, and political factors. Understanding its causes and implications is crucial, especially when considering how most people have become desensitized to the ongoing genocide occurring in Gaza and the normalization of the events such as extravagant wedding of Anant Ambani in a country where approximately 194 million people are hungry and undernourished.

As Helen Keller poignantly stated, “Apathy is the worst of them all” when it comes to the various evils in the world. This sentiment captures the essence of mass apathy—a dangerous condition characterized by a lack of feeling, emotion, interest, or concern. Scientifically, apathy involves a quantitative reduction of voluntary, goal-directed behaviors. This reduction is often linked to dysfunctions in the brain’s prefrontal and basal ganglia systems, which can manifest in various forms: emotional–affective, cognitive, and auto-activation disruptions [1][2].

A significant factor contributing to mass apathy is the concept of learned helplessness, which has a strong correlation with apathy. Learned helplessness occurs when individuals or groups repeatedly face adverse situations, they feel powerless to change, leading them to stop trying even when opportunities for change arise. This psychological state can contribute to the development of apathy, as people become conditioned to believe that their actions will not make a difference. The correlation between learned helplessness and apathy is particularly relevant in understanding societal responses to persistent issues like economic inequality, political corruption, or ongoing humanitarian crises [3].

Cognitive warfare, a relatively new concept in the realm of information operations, plays a significant role in exacerbating mass apathy. This form of warfare aims to change the cognition of human targets, influencing their decision-making processes and eroding their will to act. By manipulating the information environment, cognitive warfare can create confusion, doubt, and a sense of helplessness among populations. This constant bombardment of conflicting information, disinformation, and propaganda can lead to cognitive overload, making it difficult for individuals to discern truth from falsehood. As a result, many people may choose to disengage from complex issues altogether, contributing to a state of mass apathy. Social media platforms, with their algorithms designed to maximize engagement, often amplify divisive content and create echo chambers, further reinforcing existing beliefs and reducing empathy for those outside one’s immediate circle. This digital ecosystem, coupled with sophisticated cognitive warfare techniques, can effectively paralyze public opinion and action, making it a powerful tool for those seeking to maintain the status quo or prevent collective action against injustices [4].

Karl Marx’s theory of alienation provides another critical lens through which to view mass apathy [5]. In capitalist societies, workers become alienated not only from their labor but also from the products they create, their own human essence, and from others. This alienation fosters a sense of powerlessness and disconnection, creating an environment where apathy can thrive. Marx’s critique of political indifferentism highlights how systemic barriers limit the perceived efficacy of individual and collective action, contributing to widespread disengagement.

Inequality plays a significant role in fostering mass apathy, particularly as it has continuously escalated under neoliberalism. This economic doctrine, with its emphasis on deregulation, privatization, and reduced government intervention, has dramatically increased inequality by concentrating wealth and power in the hands of a few, widening the gap between the rich and the poor. Additionally, neoliberalism employs psychological tactics through media and cognitive warfare to justify and normalize this inequality, shaping public perception to accept it as an unavoidable consequence of economic progress. Noam Chomsky argues that neoliberalism undermines social solidarity and mutual support mechanisms, weakening democratic institutions and leaving individuals feeling powerless against unaccountable private powers [6].

Historically, mass apathy has allowed atrocities to occur with minimal intervention. The global response to the Holocaust and the Rwandan Genocide, despite widespread awareness, was largely apathetic. Political priorities often overshadowed humanitarian concerns, illustrating how systemic barriers limit the perceived efficacy of individual and collective action. The recent wedding of Anant Ambani, son of billionaire Mukesh Ambani, exemplifies modern-day apathy towards wealth inequality. The event, reportedly costing over $320 million, was celebrated rather than criticized, despite the stark contrast it presents to the poverty experienced by millions in India.

The ongoing genocide in Gaza, resulting in the deaths of over 14,000 children according to UNICEF [7], highlights a severe humanitarian crisis. Despite the scale of the tragedy, the global response has been muted, reflecting a broader indifference to the suffering in conflict zones. The lack of empathy and action in response to these events underscores the dangers of mass apathy, where the international community fails to prioritize human rights and humanitarian concerns.

To address mass apathy effectively, it is essential to recognize that this phenomenon is deeply intertwined with neoliberalism as an extreme form of capitalist system. Any meaningful approach to combating apathy must confront the very structures that perpetuate indifference and disengagement. The struggle against capitalism is fundamentally a struggle against mass apathy, as the two are inherently linked. This requires raising awareness of how global issues are interconnected with the exploitative nature of capitalism. Education needs to be transformed, not just to foster critical thinking and empathy, but also to cultivate an understanding of systemic oppression and the need for radical change. It is vital to empower individuals to question and challenge capitalist norms that normalize inequality and promote apathy.

In this context, merely holding institutions accountable is insufficient; we must work towards dismantling and replacing the systems that perpetuate apathy and inequality. Social movements are crucial in this process, serving as platforms for collective action that challenge the capitalist status quo and advocate for transformative policies. These movements should extend beyond mere reformist approaches and push for fundamental changes in our economic and social structures. By directly linking the fight against mass apathy to the struggle against capitalism, we can address the root causes of societal indifference and work towards creating a more just, equitable, and engaged world.

In conclusion, mass apathy is a multifaceted issue deeply rooted in the capitalist system, and neoliberalism in particular, and is exacerbated by psychological, societal, and economic factors. To effectively counter the indifference threatening to erode our collective humanity, we must recognize that the fight against mass apathy is inherently a fight against capitalism and neoliberalism itself. The capitalist focus on profit and individual success over collective welfare fosters environments where apathy can thrive and employs mechanisms like cognitive warfare to maintain a disengaged populace. By integrating insights from thinkers like Marx, critiques of neoliberalism, and understanding psychological phenomena like learned helplessness, we can begin to dismantle these oppressive structures.

However, understanding alone is not sufficient; active efforts are necessary to replace capitalist systems with alternatives that prioritize collective well-being and genuine democratic participation. This involves challenging the foundations of our current economic and social order, creating more awareness about cognitive warfare, reimagining education to promote critical consciousness, and building robust social movements that can drive transformative change. The urgency of this endeavor cannot be overstated, as the very fabric of our societies and the future of our democratic institutions depend on our capacity to overcome this pervasive apathy. Only through a concerted effort to dismantle capitalism and its mechanisms of control we can aspire to create a more equitable, just, and engaged world.

References

[۱] Starkstein, S. E., & Leentjens, A. F. G. (2008). Apathy in Neurological Disorders. *The Lancet Neurology*, 7(5), 364-372.

[۲] Marin, R. S. (1991). Apathy: A Neuropsychiatric Syndrome. *The Journal of Neuropsychiatry and Clinical Neurosciences*, 3(3), 243–۲۵۴.

[۳] Maier, S. F., & Seligman, M. E. (2016). Learned helplessness at fifty: Insights from neuroscience. Psychological Review, 123(4), 349-367.

[۴] Claverie, B., & du Cluzel, F. (2022). The cognitive warfare concept. Innovation Hub, NATO Allied Command Transformation. Retrieved from https://www.innovationhub-act.org/sites/default/files/2022-03/Cognitive%20Warfare.pdf

[۵] Marx, K. (Various works on alienation and political indifferentism)

[۶] Chomsky, N. (n.d.). On neoliberalism and its effects. Various lectures and writings.

[۷] UNICEF. (2024). Reports on the humanitarian crisis in Gaza. Retrieved from UNICEF website.

 Keller, H. (Quote on apathy)

About Dr. Raheleh Tarani

Dr. Raheleh Tarani is a practicing Iranian-Canadian psychologist and social activist who holds degrees from universities in Iran, India, and the United States. She integrates her academic expertise with a commitment to social justice, advocating for inclusive mental healthcare. Through her practice, she fosters emotional well-being and empowerment, striving for positive societal transformation.

https://www.psychologytoday.com/ca/therapists/raheleh-tarani-calgary-ab/1125380

برچسب ها

اين نوشته را در شبکه های اجتماعی به اشتراک بگذاريد

8 پاسخ

  1. بررسی علمی مقاله حاضر نیازمند یادداشتی فراتر از این مقاله ترجمه شده است. اما بعنوان مشت نمونه خروار میتوان از یک عبارت به نقد دیدگاه نویسنده پرداخت . آن عبارت این است : همان‌گونه که هِلِن کلِر به تلخی بیان کرد، وقتی سخن از شرارت‌های گوناگون در جهان می‌شود، «بی‌تفاوتی از همه‌ی آن‌ها بدتر است». به راستی بی تفاوتی بدترین شرارت است؟ چرا بی تفاوتی در که خود اولا حاصل شرایط است بدترین شرارت نامیده اید؟چرا لحظه ای به معنای این کلمه ترکیبی هم نیندیشیده ای که تفاوت و بی تفاوتی معنای مشخصی دارد . تفاوت جور دیگری بودن است و بی تفاوتی هم خنثی بودن . تفاوت می تواند در جایی شر مطلق یا نسبی و یا خیر مطلق یا نسبی باشد ولی بی تفاوتی بدترین شرارت نیست چرا که حاصل بی کنشی است و کسی که کنش ندارد شرور نیست همچنانکه خیّرنیست و خوبی نمی کند . این چه استدلالی است که انسانهای بی تفاوت را دارای بالاترین شرارت ها ارزیابی کرده اید ؟ آنهم در روانشناسی اجتماعی و زندگی جمعی . . با استدلال شما بی تفاوتی حمعی یعنی بالاترین شرارت جمع بی تفاوتی جمعی را اگر بنا به این استدلال از شما پذیرفته شود، آنگاه معنایی بدتر از آنچه نئولیبرالیسم می نامید دارد . بگذریم که بی تفاوتی معلول است و نه علت . و شما رابطه علّی_معلولی را هم نمیدانید .

    1. متاسفانه برداشت شما از متن نادرست است . نه در متن فارسی و نه در متن انگلیسی به هیچ وجه آنچنان که شما نوشته اید ” انسانهای بی تفاوت را دارای بالاترین شرارت ها ارزیابی ” نکرده ایم. ! و اتفاقا” قصد اصلی نوشته همین بی تفاوتی را معلول نابرابری و افزایش اختلاف طبقاتی ناشی از نظامهای نئولینرالیستی ارزیابی کردن بوده است.
      به هر حال مفاهیم از دریچه های ادراکات عبور می کنند و بخشی از درک هر متن و نوشته ای تا حدی به ظرفیتها و توانایی ها و پیشداوری ها فرد شنونده یا خواننده متن بر می گردد. کوتاه اینکه شما می توانید قضاوت خودتان را داشته باشید ولی آنچه بیان کرده اید مد نظر ما نبوده است.

      1. خانم طارانی این عین نوشته شماست :همان‌گونه که هِلِن کلِر به تلخی بیان کرد، وقتی سخن از شرارت‌های گوناگون در جهان می‌شود، «بی‌تفاوتی از همه‌ی آن‌ها بدتر است». این احساس، بیانگر جوهر بی‌تفاوتی توده‌ای [جمعی] است

        این عبارت برداشت خواننده‌ی متن نیست . متاسفانه شما با بی ظرفیتی نشان می دهید که توان پذیرش نقد را ندارید . این نقد برای قضاوت شما نیست بلکه برای نشان دادن بی پایه و اساس بودن نظرات شما در باره موضوعی است که انتخاب کرده و نوشته اید . حق و رسالت مخاطب در آن نیست که به به و چه چه مولف را بگوید . اگر بناست که نقد را نپذیرید مختارید اما نمی توانید مانع ارزیابی از درستی یا نادرستی یادداشت تان از سوی خوانندگان شوید . نمی توانید دیگران را متهم به آن کنید که دریچه درک آنها محدود تر از فهم آنچه شما نوشته اید، است. این خودستایی را با علم روانشناسی تان از وجودتان بزدائید . خیر شما در این است .

  2. مقاله ای بسیار جالب که به یکی از مهمترین معضلات جوامع بشری در دنیای امروز می‌پردازد ، نویسنده ضمن کالبدشکافی خوب این مسئله به ریشه یابی از موضوع می‌پردازد و بدرستی حاکمیت سرمایه داری نئولیبرال را به سخره می‌گیرد، دست مریزاد

  3. قضاوت در مورد بی‌توجهی جمعی و توده‌ای می‌تواند مانند مسابقه‌ای باشد که داور آن پپسی گرفته باشد. اگر بی‌تفاوتی جمعی و توده‌ای محصول نابرابری و نئولیبرالیسم است، پس چرا شما که خود طرفدار تئوری از خود بیگانگی مارکس هستید دهه‌ها در مورد کشتار در اردوگاه سوسیالیستی سکوت اختیار کردید؟ در مورد بی‌توجهی به غزه، چرا خود نویسنده و همفکرانش به ۴۵ سال قتل و استبداد و اعدام ۴۰ هزار نفر از همفکران خودشان در ایران توجهی نمی‌کنند؟

    تطبیق رفرنس‌های فارسی با متن انگلیسی بسیارغیر حرفه ای هستند. از جمله Maier, S. F., & Seligman, M. E که بسیار بی ارتباط به مصداق سیاسی مقاله دارد و فقط فرصت طلبانه هستند.

  4. من هم چون ساسان عزیز مایلم نوع دیگری از خطای شناختی خانم طارانی را از خلال نوشته او به نقد کشم. او مدعی است : «یکی از عوامل مهم در ایجاد بی‌‌تفاوتی جمعی، مفهوم درماندگی آموخته شده است»
    اگر بی تفاوتی خود معلول شرایط است که هست معلول دیگری به نام «در ماندگی آموخته شده» نمی تواند علت ایجاد آن باشد این نویسنده که دکترای روانشناسی دارد باید بداند دسته بندی معلول ها برای توضیح علل ایجاد آنهاست نه برای تفوق یکی بر دیگری ! این صغرا کبرا چیدن قضیه به طریق اولی خود نئولیبرالیسم را هم تبرئه می کند چرا که نئولیبرالیسم را نمی توان با روانشناسی توضیح داد. نئولیبرالیسم فلسفه سیاسی سرمایه داری جهانی شده است و از ابزار و شیوه های استثمار به همراه نقض همه قوانین سود می برد . مثلا برچیدن اتحادیه های کارگری ؛ نقض مقررات و مقررات زدایی و خصوصی سازی و غیرو . با تکیه به مفاهیم روانشناختی نمی توان نئولیبرالیسم را توضیح داد به ویژه که با این رابطه نادرست بگویی این حالات انسانی به نئولیبرالیسم ربط دارد و گویا که در پیشا نئولیبرال نه بی تفاوتی بوده است و نه درماندگی آموخته شده ! این خطای شناختی از آنجا ناشی میشود که نویسنده محترم ما اساسا به خود زحمت بررسی های تاریخی چنین مفاهیمی را هم نداده است . در دوران سلطنت پهلوی مردم شدیدا به درماندگی آموخته شده مبتلا بودند و ترس از ساواک چنان بود که می گفتند در بین سه نفر می تواند یکی ساواکی باشد و این دستگاه سرکوب حالا هم با نظمی دیگر پابرجاست اما مردم مبارزه می کنند از سالهای پیش و دهه های گذشته چنین بوده است سالهای ۸۸ و ۹۶و ۹۸ و در نهایت ۱۴۰۳ . این ها در خلاء اتفاق نیفتاده است . اینها همان مردم تحت سرکوب بودند که به شهادت این جنبش ها به بی تفاوتی و یا درماندگی آموخته دچار نشده اند . این برداشت از وضعیت های مختلف جنبش های اجتماعی و خلاصه کردن آن در امر روانشناختی خطای جدی است به فرض اینکه درماندگی آموخته وجود داشته باشد ،درماندگی آموخته شده اولا افراد و گروه ها را به یک میزان درگیر نمی کند ویروس کرونا نیست که طبقات و اقشار را به حیث فیزیولوژیک درگیر کند بسته به توانمندی انسانی مقاومت ها و شناخت های علمی و تجارب زیسته آنها را ممکن است به شکلی انفرادی درگیر سازد و البته چنانچه تفوق یابد نیز پدیده ایست که دیرپا نخواهد بود به ویژه در جامعه ایکه نظام سیاسی آن بحران زده وآسیب پذیر است . خانم طارانی اساس ماجرا را برفندانسیون نادرستی بنا کرده است

  5. خانم طارانی یادداشتی به زبان انگلیسی می‌نویسد که در هیچ نشریه‌ای به زبان انگلیسی منتشر نشده است! سپس آقای امیدی ضروری می‌داند که این یادداشت را به فارسی ترجمه کند و همراه با متن انگلیسی آن در اختیار خوانندگان اخبار روز بگذارد. دست‌شان درد نکند. اما اگر هدف یادداشت خوانندگان فارسی‌زبان بوده چرا نویسنده که فارسی‌زبان است آن را به انگلیسی نوشته؟ اگر خواننده‌ی غیرفارسی هم مدنظر است چرا متن انگلیسی آن جایی منتشر نشده است؟ این کار دوستان آدمی را یاد کسانی می‌اندازد که برای مرعوب کردن مخاطب عامی بی‌جهت کلمات انگلیسی می‌پرانند. فکر نمی‌کنید در دنیای امروز و میلیون‌ها تحصیل‌کرده‌ دانشگاهی ایرانی در سرتاسر جهان این کارها کمی عجیب و ازمدافتاده باشد؟ فکر نمی‌کنید آن روزگار سپرس شده که فیلم‌های صمد را می‌دیدیم که باقرزاده از پیشنهاداتی می‌گفت که در شهر به او کرده بود؟

  6. https://www.facebook.com/massoud.omidi/posts/pfbid0tx2K1XvpJPsz37waL5KjVSUd1ksU14iFPPm6ajoUeEjmTRWAKSKEphLv9N5FTvzhl

    همانطور که رفیق مسعود امیدی هم در فیسبوک خودشان توضیح داده اند – ایشان یک مطلبی در مورد بی تفاوتی مردم نوشته بودند و چون موضوعی بود که توجه مرا هم جلب کرده بود و رویش کمی کار کرده بودم این مطلب را برای شان ارسال کردم وتوضیح دادم که چند ماه پیش نوشتم و در مراحل آخر به دلیل بیماری و گرفتاری های روزمره نتوانستم تمام کنم و به رسانه ها ارسال کنم. چون موضوع از نظر ایشان هم موضوع مهمی بود ، تصمیم گرفتند ترجمه کنند و بعد برای من ارسال کردند و تصمیم گرفتیم برای اخبار روز ارسال کنیم — به همین سادگی همانقدر که باقر زاده بودن فیلمهای صمد مسخره است . آجان همان فیلمهای صمد بودن و همه چیز را جنایی دیدن هم مسخره است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *