های،
یادتان باشد
شما اکنونیانِ ریشه در غربت پراکنده،
یا شمایان
نسلِ فرداهایِ آینده؛
گر نهالِ عمرتان از بار و بر سنگین و بالندهست،
گر هوایِ زندگی تان با شمیمِ مشکِ آزادی درآکندهست،
آرزویِ نسلِ ما این بود و شد،
باری-
ولی در خاکِ بیگانه؛
بردمید از پشتِ ابرِ تیره سیمایِ بهار،
آری-
ولی در خاکِ بیگانه.
این زمان، اما
یادتان باشد
شمایانِ به طمِ تلخ غربت کامتان مأنوس،
-و بر تاریکی هر رهگذرتان نور پاشِ صد هزاران شعلهی فانوس-
صد هزاران خانه تاریک است
اکنون
در فراسوهایِ اقیانوس.
و شمایان،
ای نهالِ زندگی تان با درختِ میزبان پیوند،
یادتان باشد-
به جانهایِ جوان بر باد رفته
میخورم سوگند،
در شما
آن خویشِ میراثِ پدر برده،
آن شمایِ نابِ بی مانند-
دل ز مادر خاک
هرگز
برنخواهد کند.
تیبوران- ۲۸ جون ۱۹۹۶