برای منصور یاقوتی
کتابها از خانهام راه افتادند و رفتند/ و خودشان را در چاه و چالهها خاک کردند/ دفترِ آلبوم/ عکسِ بومهایِ مبارک را از درونِ خودش درآورد و پارهپاره کرد/ پاهایِ پارسا از پارسِ سگها در گریز و/ پرهایِ پریان در شگفت از بیشرافتییِ آدمی/ سرخییِ آتشِ سیگارِ تو در سیاهییِ این سالیانِ دراز/ مرا همواره همراهی کرده/ و ذهنِ مرا روشن داشته است/ هر تکهیِ دلِ آن جغد/ انگار با دلدادهای تیرباران شده است/ برفها بچههایِ دربهدرِ آسماناند/ و جاپایِ گرگها بر پهنهیِ سفیدِ اندیشه باقی/ چپقی دود میکند عواطفِ شدیدِ خودش را/ و جایجایِ خاکهایِ باوجدان/ خجلتزده و بیقرارند/ پَرشِ پلنگْ پارسال/ تا ماه بود/ یا به سویِ ماه بود/ اما ما امسال مانندِ یک دوربینِ عکاسییِ ذاتِ خود را از دست داده/ و افتاده در تلانبارِ زبالهایم/ آرایش و ژستِ تندیسِ برفییِ گربه هم/ دارد ذرهذره آب میشود