
فیلسوف اسلاوی ژیژک جنبش «ماگا» («عظمت را به آمریکا بازگردانیم») را در آستانهی تبدیل شدن به جنبشی تمامیتخواه میداند. او در این گفتوگو از آیندهی غرب، خطاهای چپ و خطرات فاشیسم نو سخن میگوید. گفتوگو را لوئیس پینکوفسکی برای هفته نامه ی آلمانی “دیتسایت“DIE ZEIT انجام داده است. این گفتگو را می خوانید:
اسلاوی ژیژک، فیلسوف اسلوونیایی ۷۶ ساله، از تأثیرگذارترین نظریهپردازان فرهنگی چپگرای معاصر است. او در این مصاحبه توضیح میدهد چرا سبک سیاسی مبتذل دونالد ترامپ با عصر بیشرمی ما سازگار است. در حالی که ترامپ ایالات متحده را بهسوی نوعی فاشیسم لیبرتارین سوق میدهد، ژیژک راه مقابله را در یک «پادزهر پارادوکسیکال» میبیند: چپ سیاسی باید ارزشهای محافظهکارانه را از دست پوپولیستهای راست بازپس گیرد. ژیژک بیشرمی معاصر را به پیآمدهای جنبشهای ۱۹۶۸ مرتبط میداند؛ جنبشهایی که تابوشکنی را به ابزار رهایی بدل کردند، اما در عمل زمینهی فرهنگیای پدید آوردند که بعدها راستگرایان آن را به شکلی اهریمنی به اصلِ قدرت و سلطه تبدیل کردند.
دیتسایت: آقای ژیژک، رئیسجمهور آمریکا و همراهانش در جنبش MAGA اکنون آشکارتر از هر زمان دیگر اعلام میکنند که قصد دارند دشمنان سیاسی خود را تحت پیگرد قرار دهند. این سختگیری فزایندهی ترامپ را چگونه توضیح میدهید؟
اسلاوی ژیژک: دستکم ترامپ در مقاصدش ثبات دارد. در نخستین دورهی ریاستجمهوریاش زیاد حرف زد اما قدرتش محدود بود. اکنون میتواند کاملاً بیشرمانه عمل کند: مثل یک منحرف جنسی، هر کاری که بخواهد میکند. او واحدهای ویژهای از گارد ملی تشکیل میدهد که مستقیماً تحت فرمان خودشاند. و بیپرده میگوید که میخواهد باراک اوباما، هیلاری کلینتون و دولت کالیفرنیا را بازداشت کند. ترامپ یک فاشیست است، اما فاشیستی لیبرتارین؛ آزادی بیان برای او یعنی آزادی قدرتمندان برای اهانت به فرودستان.
دیتسایت: شما در سال ۲۰۱۶ گفته بودید ترامپ را به هیلاری کلینتون ترجیح میدهید. امروز آن را اشتباه میدانید؟
ژیژک: نه، هنوز هم حزب دموکراتِ نهادگرا را مسئولتر از ترامپ در وضعیت فلاکتبار کنونی میدانم. آنها دوبار با برنی سندرز، که میتوانست بدیلی واقعی باشد، چنین رفتاری کردند. بسیاری از لیبرالهای چپگرا گمان میکنند همهچیز خوب پیش میرفت تا اینکه ترامپ ناگهان از آسمان افتاد. اما حقیقت این است: نه، او از آسمان نیفتاد. ترامپ نشانهی بیماریای است که در دل دولت رفاه دموکراتیکِ سنتی ریشه دارد. از این منظر، ترامپ امروز حتی به نوعی به یک «فتیش» برای میانهروهای لیبرال تبدیل شده تا مشکلات عمیق پروژهی سیاسی خودشان را نادیده بگیرند. و دربارهی سبک سیاسی MAGA باید گفت – چپها بهتر از هرکس باید بدانند: بدون سال ۱۹۶۸، ترامپ قابل تصور نبود.
دیتسایت: سبک سیاسی ترامپ چه ربطی به جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ دارد؟
ژیژک: ما در عصر بیشرمی زندگی میکنیم، و ریشهی آن به شورش دانشجویانِ شصتوهشتی در غرب بازمیگردد. اندیشهی مسلط آن زمان این بود که شرم یعنی سرکوب؛ اگر تابو شکنی نکنی و نتوانی بگویی چه میخواهی، سرکوب شدهای. بنابراین دانشجویان معترض بیشرمی را عمداً به کار گرفتند، مثلاً در انظار عمومی فحش میدادند. استاد روانکاو من، ژاک لاکان، در ۱۹۶۸ این رفتار را در پاریس دید و به دانشجویانش گفت: «اگر چنین بیشرمانه رفتار کنید، روزی اربابی تازه خواهید یافت که از همهی پیشینیان بدتر است.» و این پیشگویی به تحقق پیوست: جمهوریخواهان بیشرمیِ خشنِ جنبش شصتوهشتی را به اصل قدرت خود بدل کردند.
دیتسایت: اما آیا قواعد اخلاقی سختگیرانهی جوامع پس از جنگ جهانی دوم چیزی نبود که ارزش طغیان علیه آن را داشته باشد؟
ژیژک: چرا، اما خطای بزرگ چپ رادیکال این بود که شرم – مثلاً در زمینهی آزادی جنسی – را امری محافظهکارانه تلقی کرد. بر اساس آن طرز تفکر، شرم مانع میشود انسان کاری را که واقعاً میخواهد انجام دهد. در حالی که آموزهی بزرگ فروید این است که شرم جزئی سازنده از میل جنسی است؛ بدون آن میل معنا ندارد. امروزه، انحراف الگو است، ایده سادهلوحانه: هر کاری را که در سر میپرورانی، بدون هیچ مانعی انجام بده.
دیتسایت: در چه معنایی انحراف بخشی از سبک سیاسی ترامپ است؟
ژیژک: انحراف یعنی بیپرده و بیشرمانه هر کاری را که میخواهی انجام دهی – و دقیقاً همین کاری است که ترامپ میکند. اما پارادوکس اینجاست: در میان تمام این وانمودِ گشودگی و ابتذال، دیگر دیدگاهها بیش از پیش سرکوب میشوند. بیشرمی بدون ممنوعیت کار نمیکند. مردم آمریکا اکنون در نظامی از کنترل زندگی میکنند. وقتی میبینی ترامپ چطور آشکارا میل خود را برای اخراج یا زندانی کردن افراد ابراز میکند، فرمول من این است: «دورویی بهتر از بیشرمیِ عریان است.»
دیتسایت: چرا دورویی بهتر است؟ سیاستمداران غالباً به همین خاطر سرزنش میشوند که ریاکار و غیرشفافاند.
ژیژک: با این حال، دورویی هیچگاه صرفاً دورویی نیست. میبینی که حتی در کسانی که دست به کارهای هولناک میزنند، حداقلی از اخلاق زنده مانده است. همین امر بر آنها فشار اخلاقی میآورد – با خود میگویند: «نمیتوانم این را کاملاً بیپروا انجام دهم، باید somehow توجیه اخلاقی برایش بیابم.» اما این اندک وجدان اخلاقی در حال فروپاشی است. در عصر بیشرمی، سیاستمدار بودن یعنی بیپرده و خشن پیروی از قدرت، بیآنکه حتی تظاهر به توجیه اخلاقی کنی.
«برنی سندرز میتواند الگو باشد»
دیتسایت: چطور میتوان در زندگی عمومی دوباره احساسی از شرم را بازآفرید؟
ژیژک: ما به نهادی نیاز داریم که جوانان را به خودمختاری اخلاقی مجهز کند. در گذشته این نقش را خانوادهی پدرسالار بر عهده داشت. البته من با بازگشت سادهلوحانه به آن نظم قدیمی مخالفم، اما در عین حال معتقدم بسیاری از مردم امروزه آن را به شکلی خامدستانه و کامل کنار میگذارند. در دههی سی میلادی، ماکس هورکهایمر و تئودور آدورنو خانوادهی پدرسالارِ کارآمد را بنیانی برای پرورش خودمختاری اخلاقی توصیف کردند. پدر در این چارچوب نقشی آموزشی داشت: او باید فرزندان را به پیروی از «صدای درونی» خود وادارد – نه به تبعیت از جمع و فشار اکثریت. چنین مرجع بیرونیای که فرد را به خودمختاری تشویق کند، امروز اغلب غایب است. ترامپ، بیتردید، چنین نقشی را ایفا نمیکند.
دیتسایت: بسیاری از مفسران سیاسی – از جمله خود شما – از «وُکنس» (Wokeness)، یعنی بیداری سیاسی، به عنوان اخلاقگرایی افراطی و نوعی رسواییسازی عمومی انتقاد کردهاند. حالا شما میگویید ما به اخلاق بیشتری در عرصهی عمومی نیاز داریم. این دو چطور با هم سازگارند؟
ژیژک: من هرگز نگفتم که وکنس، «درستسیاسیبودن» یا «فرهنگ حذف» (Cancel Culture) زیادهروی کردهاند – این همان انتقاد معمولِ میانهروهای لیبرال است. برعکس، من معتقدم که این راهبردهای سیاسی به اندازهی کافی پیش نرفتهاند، چون صرفاً به عنوان بیان فرهنگیِ طبقات بالای اجتماعی عمل کردهاند. از دلِ وکنس، نه اخلاقی واقعی بیرون آمده و نه پیامد سیاسیِ درازمدتی حاصل شده است.
دیتسایت: جمهوریخواهان سالها علیه فرهنگ حذف جنگیدند. حالا وزیر دادگستری ترامپ، پم بوندی، میگوید: «آزادی بیان وجود دارد، اما سخن نفرتانگیز هم وجود دارد. اگر کسی را با سخنان نفرتانگیز هدف بگیرید، ما شما را تحت تعقیب قرار خواهیم داد.» آیا جنبش MAGA اکنون لیبرالهای چپگرا را با سلاح خودشان میزند؟
ژیژک: بله، جنبش MAGA اکنون حتی از «ترور وکنس» که مدعی مبارزه با آن بودند، تمامیتخواهتر شده است. این همان پارادوکس همیشگیِ انقلابهاست: آزادی را تعریف میکنند و سپس با آن تعریف، سرکوب کامل را توجیه میکنند. همانطور که انقلابی محبوب من، روبسپیر، گفت: «هیچ آزادیای برای دشمنانِ آزادی وجود ندارد.»
دیتسایت: آیا ترامپ را انقلابی میدانید؟
ژیژک: نه، نه در معنای اصیلِ چپگرایانهاش. اما ترامپ به شیوهای استالینیستی مفهوم دموکراسی را بازتعریف کرده است. آزادی حقیقی از نظر او یعنی دیکتاتوری، یعنی کنترل مطلق. او در واقع کاری را انجام داده که چپ طی بیست سال آرزویش را داشت: عملاً سرمایهداری جهانی را در شکل کنونیاش نابود کرده و واردات را محدود ساخته است. نظام اقتصادیای که ایالات متحده از دوران نیکسون در سال ۱۹۷۳ بنا کرده بود، پایان یافته است. اما اقتصاد جدیدی که در حال شکلگیری است – اقتصادی که در آن غولهای فناوری بر زیرساخت و دانش ما سلطه دارند – از نئولیبرالیسم قدیمی هم هولناکتر به نظر میرسد.
دیتسایت: نهفقط در آمریکا، بلکه در اروپا نیز پوپولیستهای راست توانستهاند در میان همان قشرهایی نفوذ کنند که زمانی پایگاه سنتی چپ بودند. آیا احزاب چپ میتوانند این روند را معکوس کنند؟
ژیژک: وضعیت نسبتاً نومیدکننده است. اما میتوان چند درس از آن گرفت. چپ باید عملگراتر شود و تمرکز خود را تنها بر چند گروه اجتماعی محدود نکند، بلکه مفهوم استثمار را بهروزرسانی کند و مثلاً تخریب محیط زیست را نیز در آن بگنجاند. همچنین باید مضامینی چون حفاظت از شیوههای خاص زندگی، ارزشهای خانوادگی و مبارزه با جرم و جنایت را برای خود بازپس گیرد.
دیتسایت: چرا باید از ارزشهایی دفاع کند که معمولاً محافظهکارانه تلقی میشوند؟
ژیژک: چون محافظهکاران خودشان علیه این ارزشها شوریدهاند؛ آنها به ابتذال و خشونت کشیده شدهاند. چپ نباید از تبلیغ برای یک زندگی ساده و اخلاقی، برای امکان زیست مشترک خانوادگی – همراه با همبستگی اجتماعی – هراس داشته باشد. نباید رنجهای شهروند عادی را به سادگی نادیده گرفت. وقتی مردم میگویند در محلهشان با مهاجران خشونتورز مشکل دارند، نمیتوان فوراً آن را به عنوان نژادپرستی برچسب زد.
دیتسایت: اما ترامپ و اردوگاه MAGA او از لفاظیهای نژادپرستانه استفاده میکنند. آنها اقلیتها را خشن یا پستتر معرفی میکنند و مسیحیان سفیدپوست را به عنوان آمریکاییان نمونه میستایند.
ژیژک: درست است، ترامپیستها به شکلی نژادپرستانه وعده میدهند که شیوهی سنتی زندگی را بازمیگردانند. اما در واقع خودِ آنها هستند که جوامع محلی را تهدید میکنند. آنها به دنبال حمایت افرادی چون مارک زاکربرگ و ایلان ماسکاند، کسانی که در عمل سبک زندگی سنتی ما را نابود میکنند.
دیتسایت: پوپولیستهای راست اغلب با طعنه حرف میزنند و اخلاق و حقیقت را نسبی میپندارند. سبک سیاسی چپ باید چگونه باشد؟
ژیژک: بیشرمی ترامپ با نقطهی مقابلش همزیستی دارد: یعنی یک بنیادگرایی مذهبی-میهنپرستانهی افراطی. در انظار عمومی از ارزشهای جاودانهی مسیحی دفاع میکند، اما در عمل مدام آنها را نقض میکند. ترامپ تجسم کاملِ سیاستمدار پستمدرنِ ساختارشکن است. در مقابل، برنی سندرز انسانی اخلاقی است. سبک او میتواند الگو باشد. چپ باید برای ارزشهای مطلق بایستد – ارزشهایی که نسبیپذیر نیستند – و با خشم اخلاقی از خود دفاع کند: نه با پرخاش، بلکه با شرم.
«من بدبینم، اما به معجزه باور دارم»
دیتسایت: پس هنوز به گفتوگوی عمومی و قدرتِ کلمات ایمان دارید؟
ژیژک: خیلیها گمان میکنند در عصرِ کنونیِ سرشار از بدبینی و نیشخند، دیگر فایدهای ندارد. اما اگر چنین بود، قدرتمندان اینهمه با هراس نمیکوشیدند تا افکار عمومی و اینترنت را کنترل کنند.
دیتسایت: امروز عرصهی عمومی زیر سلطهی شبکههای اجتماعی است. اما شما در آن فضاها فعال نیستید. چرا؟
ژیژک: شاید این اشتباه من باشد و دلیلی که نفوذم رو به کاهش است. اما هرآنچه در شبکههای اجتماعی به خورد مردم داده میشود، جعلی است. دنیای قدیمیِ رسانهها با روزنامههایش دستکم معیارهایی داشت. در مقابل، فضای شبهعمومیِ تایملاینها و پادکستهای پرشنونده، محل شایعه است. الگوی معمول ارتباط در آنجا چنین است: «نمیدانم درست است یا نه، ولی چون تحریکآمیز است، گوش میدهم.»
دیتسایت: بخشهایی از مصاحبهها و سخنرانیهای شما در شبکههای اجتماعی بسیار دیده میشود.
ژیژک: بیشترین حضور من در تیکتاک است؛ در میان نسل جوان چین طرفداران زیادی دارم.
دیتسایت: آیا در کشورهای غیرغربی هم نشانههایی از بیشرمی میبینید؟
ژیژک: در کشورهایی مانند روسیه یا چین، شخصیتهای عمومی خود را به مسخره نمیگیرند، پس، از این نظر هرزهگو یا مبتذل نیستند، اما با این حال بیشرمانه عمل میکنند. وزیر خارجهی چین را یکبار پرسیدند: «چرا از روسیه حمایت میکنید، در حالی که مدعی بیطرفی در جنگ روسیه و اوکراین هستید؟» پاسخ او کاملاً عریان و بیپرده بود: «ما نمیخواهیم اوکراین پیروز شود و جنگ تمام گردد، چون در آن صورت ترامپ ممکن است توجهش را به چین معطوف کند.»
دیتسایت: آیا پروژهی غرب برای حفظ معیارهای بنیادین رفتار میان دولتها هنوز آیندهای دارد؟
ژیژک: من فکر میکنم سرنوشت ما در مقام غرب، در دو ابربحران زمانه رقم خواهد خورد: جنگهای اوکراین و غزه. اگر غرب میخواهد به معیارهای اخلاقی خودش وفادار بماند، باید بپذیرد که اوکراینیها در وضعیتی مشابه با فلسطینیها قرار دارند. فریدریش مرتس، برای مثال، با پوتین مخالف است، اما کاملاً طرفدار اسرائیل.
دیتسایت: اما اوکراین موردِ تهاجم روسیه قرار گرفت، در حالی که این حماس بود که به اسرائیل حمله کرد، نه برعکس.
ژیژک: من هم با دیدگاهی که میگوید اوکراین را میتوان با اسرائیل مقایسه کرد مخالفم، و هم با آن رویکردی که اوکراین و اسرائیل را «دولتهایی مصنوعی» میداند که باید نابود شوند. باید بپذیریم: پوتین آشکارا وجود اوکراین را انکار میکند، همانطور که بسیاری از اسرائیلیها حق موجودیت دولت فلسطین را انکار میکنند. اگر بر این شباهت پافشاری نکنیم، غرب در نظم جهانی آینده به اقلیتی حاشیهای بدل خواهد شد.
دیتسایت: پیشتر گفتید که از نظر سیاسی تقریباً ناامید هستید. آیا چیزی هست که هنوز به شما امید بدهد؟
ژیژک: شاید ما تنها پس از بحرانی رادیکالتر از این بیدار شویم. من بدبینم، اما به معجزه باور دارم – نه به معنای دینیِ آرمانگرایانه، بلکه به این معنا که همیشه ممکن است چیزی پیشبینیناپذیر رخ دهد.
منبع: دی تسایت




