معرفی دو مدل و نقشهراه ممکن در پیش روی ما ایرانیان
با توجه به مجموع دادههای کلان سیاسی و اقتصادی داخلی و وضعیت نظامی – امنیتی منطقه ما در غرب آسیا با توجه به اشغالگری، تجاوز و نسلکشی دولت آپارتاید اسرائیل در غزه و لبنان و همچنین دیگر ابرچالشهای جهانی برای صلح و امنیت بینالمللی در اورآسیا و خاوردور ایران ما در حال طی کردن یک پیچ پرمخاطره و سرنوشتساز تاریخی میباشد. ماحصل و خروجی این ابرچالش میتواند سرنوشت کشور ما را هم به لحاظ سلبی و هم به لحاظ ایجابی تحتتأثیر خود قراردهد. این چالشها درعیناینکه میتوانند دربردارنده خطراتی پردامنه برای کیان کشور ما باشند از سوی دیگر میتوانند فرصتهایی مغتنم برای استقرار صلح و امنیت در منطقه بلازده ما و از طرفی مایه قوام استقلال و اقتدار و همدلی داخلی بشود.
فقر معرفت و ضعف ادراک اما در بخشهایی از افکارعمومی داخلی ما میتواند مانع از تحلیل و فهم این واقعیتها بشود. ما ایرانیان اگر بتوانیم این حقیقتها را بهاین بخش بهباور من متوهم و پرسروصدای بیگانه (غرب)شیفته وطنی تفهیم کنیم خدمت بزرگی به عزت و اقتدار و استقلال و آزادی این سرزمین و مردم آن کردهایم.
هانس یواخیم مورگنتاو (۱۹۰۴ – ۱۹۸۰ م) نظریهپرداز آمریکایی آلمانیتبار و استاد روابط بینالملل و علوم سیاسی برای دیپلماسی چهار وظیفه را برمیشمارد:
– دیپلماسی باید اهداف دولت خودی را با توجه به قدرتی که به طور بالفعل و بالقوه برای تعقیب این اهداف در اختیار دارد، تعیین کند.
– دیپلماسی باید اهداف سایر دولتها و قدرت بالفعل و بالقوه آنها برای تعقیب این اهداف را برآورد کند.
– دیپلماسی باید تعیین نماید که این اهداف مختلف تا چه حد با یکدیگر سازگار هستند.
– دیپلماسی باید ابزار مناسبی را برای تعقیب این اهداف به کار گیرد. عدم موفقیت در انجام هر یک از این وظایف، موفقیّت سیاست خارجی و همراه با آن صلح جهانی را در معرض خطر قرار میدهد.
در واقع دیپلماسی،عرصۀ هنر و فنّ مبارزۀ دولتها برای بقاء و یا دستیابی به برتری و قدرتمندتر شدن به زبانی صلح آمیز است.
در عرصه سیاست خارجی و روابط بینالملل هدف از برقراری روابط گوناگون و چندلایه چه آمریکا و غرب باشد و چه چین و روسیه محض رضای خدا نیست. «منافع ملی» کشورها در زبان دیپلماسی و برای ابرقدرتها حفظ هیمنه و استیلای سیاسی و اقتصادیشان یگانه راهبرد برای برقراری رابطه با سرزمینهای دیگر میباشد. برای کشورهای دیگر از جمله ایران ما نیز استقلال و آزادی و حفظ و حراست از آن نیز باید هدف غایی و متعالی سیاست خارجی میهن ما باشد، مستقل از اینکه چه کسی و چه دسته و گروهی و چه نحله و مشربی در راس حاکمیت مستقر در میهن ما قرار دارد.
این مهّم امّا یقیناً تنها درسایه بهرهمندی از توانمندیهای سیاسی، فرهنگی و علمی و اقتصادی و اتحاد مردم این سرزمین علیه دشمن خارجی است. بدون این قابلیتها حفظ و پاسداری از استقلال و آزادی و اقتدار ایران غیرقابل دست یافتن است و رویا و سرابی بیش نمیباشد. در چهارچوب روابط و پیوندهای جهانی و سیاست خارجی ما باید بتوانیم در مناسبات خود با بیگانگان سطح، ظرفیت و قدرت کنشگری (چانهزنی و مذاکره، بازدارندگی دفاعی – امنیتی و قدرت مقابله به مثل در صورت حمله بیگانگان) خود را ارتقاء دهیم. این هدف نیز تنها از کانال ترکیبی اقتدار «میدان و دیپلماسی» امکانپذیر است، امر و رویکردی که هیچگاه به مذاق رقبا و دشمنان منطقهای و فرامنطقهای و قرارگاههای جنگ رسانهای آنها خوش نمیآید و آنها یقیناً در صدد تلاش و مقابله بلاوقفه با شکلگیری این قابلیتها و تواناییها خواهند بود.
ما ایرانیها اما شاید در برابر این شرارتها دو راه بیشتر در اختیار نداشته باشیم:
الف) راه و مدل چین و هند و اعاده اقتدار و استقلال از طریق ارتقاء توان مقاومت و بازدارندگی نظام سیاسی (ترکیب مولفههای چهارگانه: ۱- قدرت نرم، ۲- قدرت سخت، ۳- تقویت بنیه اقتصادملی و ۴– ارتقا حمایت و پشتوانه ملی از طریق بسط فرآیندهای مردمنهاد در نظام حکمرانی.
ب) مدل کشورهای وابسته و سرسپرده اقماری از طریق برونسپاری و واگذاری حق حاکمیت ملی و حل شدن در پیمانهای دفاعی منطقهای و جهانی.
در مقابل این دو مدل ما ایرانیان امّا به خاطر پیشینۀ تاریخی «امپراطوری بودنمان» بیش از همه در معرض وسوسه و خطر «مدل روسی» و تأکید و پافشاری بر قدرت سخت و نظامیگری و غافل شدن از دیگر مؤلفههای اقتدار هستیم. کشوری که در زمان جنگ ایران و عراق حدود چهل سال پیش قدرت تولید یک متر سیم خاردار را هم نداشت الان به تأئید دوست و دشمن در حیطه بازدارندگی به لطف پیشرفت غیرقابل انکار و اغماض به یکی از چند کشور تولیدکننده انواع و اقسام موشکهای کروز و هیپرسونیک و همچنین هواپیماهای بدون سرنشین بدل شده است. بدون شک برای فاصله گرفتن از مدل روسی و کره شمالی ما به یک همچون جهشی در حیطه اقتصاد و صنایع غیرنظامی خود نیاز داریم.
ایران ما با جغرافیای ممتاز و منحصربهفرد در ریملند (rimland) و محل تلاقی سه قاره آسیا، اروپا و افریقا و تاریخ بیش از ۳۰۰۰ ساله آن و تواناییهای زمینشناختی و انسانی بالقوه و بالفعل آن نه سوئیس و اتریش است و نه امیرنشینهای قطر و کویت و امارات که بخواهد و بتواند با برونسپاری بخشی از حقوق حاکمیتی خود به بیگانگان استیلاگر غربی و یا شرقی حفاظت از منافع و ثروت خود را تضمین کند.
تاریخ مناسبات پرچالش ما با غرب استعمارگر از زمان انقلاب ایران و جمهوری اسلامی آغاز نشده است. این روابط تقریباً به بلندای تاریخ این سرزمین است و از زمان یونانیها و رومیها و لااقل از زمان حمله اسکندر مقدونی بلاوقفه ادامه دارد. این تاریخ شفافتر از آن است که ما بخواهیم در برابر آن دچار کژفهمی و توهم باشیم. غرب برتریطلب و نژادپرست حتی به لحاظ فلسفی هیچگاه نخواسته با ما به عنوان یک شریک پایاپای دارای مناسبات سیاسی و اقتصادی عادلانه باشد.
این پیام انقلاب بهمن بود که ما مردم ایران در کنار یک نظم حکمرانی ملی و مردمنهاد در درون مایل به داشتن رابطه مبتنی بر احترام متقابل با همسایگان خود، کشورهای منطقه و تمام جهانیان هستیم امّا در چهارچوب یک روابط سالم و پایاپای و بدور مناسبات سلطه. صرف بیان این گزارهها و اشتیاقها و راهبردهای ملّی امّا از همان ابتدا حتی از پیش از پیروزی انقلاب و تغییر حکومت برای قدرتهای امپریالیستی و رقبای منطقهای ما در دور و نزدیک یک مقابله آشکار و پنهان را با این اهداف ملی ما ایرانیان بههمراه داشته است فرآیندی که هنوز هم ادامه دارد و شاید هم هیچگاه پایانی بر آن متصور نخواهد بود. این حیات پرچالش اما ما را مجبور میسازد خود را برای یک دوره ناپایداری طولانی که اتحاد و همبستگی نقادانه و مقاومت ملی و همهجانبه ما را طلب میکند آماده سازیم. در جایی که استقلال و حاکمیت ملی و یکپارچگی سرزمینی میهن ما توسط دشمنان منطقهای و فرامنطقهای در معرض تهدید همهجانبه قرار گرفته است برای ما راهی جز اتحاد و مقاومت باقی نمیماند.
ما ایرانیان باید زنده از آن باشیم که آرام نگیریم زیرا که باید بدانیم آسودگی ما یقیناً برابر با ضعف و از بین رفتن اقتدار و در نهایت اضمحلال و عدم ما بهعنوان یک ملت خواهد بود.