سه‌شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳
سه‌شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۳

چپ ایران و طرح پرسش های رهیافتی- احکامی

صحبت از پرسشی کانونی است که چپ امروز برای پاسخ به تغییر شرایط بحرانی موجود به موقعیت مطلوب ناگزیر است بدون درنگ و اتلاف وقت و انرژی با این میزان توانمندی محدود و سرکوب شده در برابر توان سرمایه، به یک توافق جمعی مطلوب برسد. چگونه؟

برای اینکه بتوانیم به پاسخی درخور این پرسش نزدیک شویم، باید نخست تصویری کلی از واقعیت عیناً موجود، و نه مطلوب، کنونی به‌دست دهیم. در شرایط کنونی که خطر بحران جنگی در کنار احتمال بعیدتر بحران انقلابی قرار گرفته، چپ در ایران وضعیت مطلوبی از حیث سازماندهی ندارد، پراکنده است، اختلاف نظرها را در حد تضادِ حل نشدنی می‌پندارد، در عین‌حال که توان بالقوه برای فهم دستیابی به شرایط مطلوب را دارد اما در به فعل درآوردن این توان اسیر شدیدترین اختلافات نظری ناشی از سکت های تاریخی است و به همین اندازه اسیر زیانباری ناشی از حل نشدن ریشه های بازتولید خطاهای بزرگ سیاسی دوره های متفاوتی از گذشته تاکنون است که به جایگاه و نقش او در نزدیکی و اثر گذاری اش بر طبقه کارگر آسیب‌های جدی وارد آورده است.

طبقه کارگر از هم پراکنده و دست‌کم در مراحل نخست سازمانیابی درجا می‌زند. انتقال تجارب تاریخی پیروزمندی ها و شکست های طبقه کارگر در کارزار طبقاتی با سرمایه به دلایل گوناگون و از جمله متاثر از نوع رابطه فکری و سازمانی اش با چپ سوژگی خود را از دست داده است. بدلیل فقدان شرایط سازمانی نسبتا مطلوب، به رغم قابلیتِ مادی جذب اندیشه طبقاتی پویا و خلاق هنوز از جهت یابی برای درک درست و فهم لازم از متدولوژی مبارزه طبقاتی خود بازمانده است و  به رغم مبارزات وقفه ناپذیر مطالباتی، در یک تله‌ی ماندگاری بی سامان و سازمان در تاریخ پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ گیر افتاده است.

جمهوری اسلامی برپایه سیاست های منطقه ای نادرست، درحلقه‌ی محاصره دولت‌های ارتجاعی منطقه به جلوداری رژیم اسرائیل  قرار گرفته است و در شرایطی که این رژیم  پا بر گریبان طبقه کارگر می‌فشارد، چون غریقی به هر پشیزی چنگ می‌اندازد تا شاید از این آبِ گل‌آلود جنگ و ارتجاع منطقه فرجی حاصل شود. این خود نتیجه ای جز وخامت بیشتر در وضعیت کنونی را در پی نخواهد داشت.

در گام بعدی باید این پرسش را مطرح کرد که به‌راستی دغدغه‌ی مرکزی چپ در کانون بحران چه باید باشد؟ بعضا مشاهده شده که معدود گفت‌گو‌ها و رد و بدل‌های فکری و قلمی موجود در عرصه روشنفکری چپ، واجد مطالبی است که به‌نظر، معاصربودگی خودرا با وضعیت امروز ایران از دست داده‌اند‌. به عنوان مثال بحث پیرامون غیاب یا حضور نظریه ارزش درمباحث برخی از روشنفکرانِ چپ، بحث پیرامون مساله امپریالیسم بدون ارجاع به ذاتِ سرمایه‌دارانه‌ی این پدیده و مشکل طبقاتی نهفته در آن و… از جمله انحرافاتی است که توان روشنفکری چپ را درون خود به اختگی می‌کشاند.

نهایتا باید این پرسش را به عنوان کلان مساله‌ی واقعا موجود پرسید: چپ چگونه می‌تواند موازنه‌ی فعلی را از فشل بودگی سازماندهی خود در ایران به سازماندهی روزآمد و کارآمدی تغیییر داده و به سوی حل بحران پیش‌روی کند؟ و به طبقه کارگر در گذشتن از خطر انحراف مطالبات برحق انقلابی به سوی خلط آن با بحرانِ‌ جنگی و تن‌دادن به‌دوگانه‌ی ساختگی یا اسرائیل یا محور مقاومت، یاری‌رساند؟ و به قامت پیشآهنگی سازمانگر به طبقه کارگر یاری دهد تا سرریز کردن خشم انقلابی این طبقه به سمت کلیت میدانِ عملِ سرمایه‌داری امپریالیستی، ارتجاعی، منطقه‌ای و داخلی هدایت شود و نهایتا از میانه‌ی خاکستر آتش جنگ، امتداد باور انقلابی را احیا کند و آن رابه خشم مشروع انقلابی و نه یک خشم کور جنگ‌زده  تبدیل کند که نهایتا طبقه کارگر را به گوشت قربانی دم توپ فاشیسم بدل نشود؟

و این که ادامه‎ی چنین بودگی چپ روشنفکر ایران در وضعیت و موقعیت خطیر کنونی، چه نقشی در این وادادگی و خطر هرز رفتن نیروی طبقاتی طبقه کارگر دارد! هشدار و زنهاری است که چگونه باید از این ورطه‌ی سقوط خود را نجات دهد؟

مبنای استراتژی  معطوف به آینده‌ای است که رهیافتی تعمیم پذیر را پیش روی چپ انقلابی قراردهد. رهیافتی تعمیم پذیر که در آن تئوری و عمل در سازمان پرولتاریا معنا می یابد. معنای این سخن آنست که پرولتاریای سازمان یافته در راه نیل به آینده با چشم باز صحنه مبارزه طبقاتی را بمیزان لازم و کافی رصد می کند تا بتواند  واقعیت موجود را تغییر دهد. با این منطق هیچ رویدادی را نمی توان نادیده گرفت. هیچ بحرانی و از جمله جنگ را!

جنگ در آستانه است؛ اما ذهن آن چپِ دور افتاده از پراتیک، کاهل و کند شده‌است. روی دیگر کاهلی، دنباله‌روی‌ است. آنگونه که الان شاهدیم دنباله‌روانی که خودشان را درجایگاه دانای‌کُل قرار می‌دهند. تاکید بر فوریت و صورت‌بندی مسئله‌ی «جنگ و مبارزه‌ی طبقاتی» به عنوان دستور روز، برای آن دسته از نیروهای چپ که هنوز به طور کامل از وضعیت انضمامی و تاریخی چشم‌پوشی نکرده‌اند ضروری است. شاید تلنگری هم بر ذهن از پیش تسلیم شدگان به سیاست‌های جنگ‌طلبانه  باشد. از آنها نباید غافل شد، چون پیوستن به اردوی جنگ طلبان کمترین زیانش فریب کارگران و بازداشتن آنها از رهیافتی طبقاتی است.

سیمای آینده‌ی کارگران و زحمت‌کشان ایران و خاورمیانه هر دم زیر سایه‌ی ابرهای جنگ تیره‌تر می‌شود. بحران سرمایه‌داری بار دیگر با صدای انفجار سر برخواهد آورد و طبقه‌ی کارگر در فقدان سازمان‌دهی و تشکیلات پرولتری، ابژه و موضوع اقتصادی محض استثمار و کشتار، بدون واکنش سیاسی درخور خواهد بود.

پیروز میدان گرگ خون‌ریز باشد یا کفتار خون‌آشام؛ کارگران خاورمیانه آشکارا یا پنهانی، عصیانی یا خاموش؛ با بمب و گرسنگی قتل عام می‌شوند. بحران سرمایه‌داری در فقدان سازمان‌دهی و آگاهی طبقاتی مطلقا فاقد پیشروی طبقاتی و دست‌آوردهای انقلابی خواهد بود. طبقه‌ی کارگر، فاعل انقلابی بالقوه‌ی وضعیت بحران است، اما جنگِ دولت‌ها فاعلانی واقعی دارد. دولت‌های سرمایه‌داری واقعا و به طور تجربی جنگ را آفریده‌اند. قرار ندارند از آفریده‌ی خود بی‌نصیب بمانند.

حتی پادوهای سرمایه چون رضا پهلوی خطاب به غرب و اسرائیل، بی‌شرمانه پیغام می‌دهد که اجازه نمی‌دهد ایران بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی، با خلأ قدرت مواجه شود. رضا پهلوی از خلأ قدرت و یا وضعیت قدرت دوگانه صحبت می‌کند. او عزم و اراده‌ی بورژوازی را برای سرکوب طبقه‌ی کارگر، خودپویی پرولتاریا و سازمان‌ها و شوراهایش نشان می‌دهد. آیا طبقه‌ی کارگر در فقدان سازمانی که تجسد اراده‌اش باشد، برای آینده‌ی روشن‌تر چشم به آسمان دوخته‌ است. به امید نزول معجزه‌ای از جنس بمب ۱۰۰۰ پوندی روز به شب و شب به روز می گذراند؟

روش‌شناسی و رهیافت مارکسیستی بلافاصله این پرسش‌ها را پیش روی ما قرار می‌دهد: مگر ممکن است فاعل (دولت) عمل (جنگ)، تاثیری بر غایت و نتیجه‌ی عمل نداشته باشد و خنثی تلقی شود؟ مگر امکان دارد میانجی و فرآیند سرنگونی جمهوری اسلامی به جای قهر انقلابی، مهمات جنگی باشد و تاثیری بر نتایج نداشته باشد؟ دولتی که ذاتا منقاد کننده و پاسدار استثمار و مالکیت خصوصی است، یقینا خود را در عمل‌اش پدیدار خواهد کرد و تعین خواهد بخشید.

اگر اراده‌ و سوژه‌گی بالقوه‌ی طبقه‌ی کارگر تعین نیابد، سیر تاریخ روند طبیعی‌اش را طی خواهد کرد و آن طور که نخست وزیر اسرائیل وعده داده است: عصر حجر. دوراهی سوسیالیسم یا بربریت در هیئت واقعیت انضمامی پیشِ روی ما خواهد بود.

حتی اگر با پادرمیانی سیرِ تاریخ و تضادِکار وسرمایه، ذره‌ای خوش‌بینی برای‌ما باقی مانده است، روش‌شناسی مارکسیستی چنین می‌گوید که از خاکستر چنین جنگی هیچ ققنوسی بر نمی‌خیزد. جامعه‌ی مدرن و سرمایه‌داری تکوین یافته، به عبارت دقیق‌تر مولود «پرولتاریا» و شالوده‌ی جامعه‌ی بدیل است. جنگی که جنگ‌افروزانش آخرالزمانی‌ توصیفش می‌کنند، موعود سرمایه‌داری و تجدید بردگی پرولتاریا است.

شگفت انگیز است که چپ انقلابی از جنگ سخن بگوید اما سرمایه‌داری را از دایره‌ی تحلیل و تجرید بیرون بگذارد. بدیهی است که سرمایه‌داری جنگ را هم مانند کالا، اجتماعی می‌کند. جنگ را هم به مانند کالا بت‌واره می‌کند و در لای هزار ملحفه‌ی ایدئولوژیک می‌پیچد. درجا نزدن در امور واقع و غلبه‌ی بر آن به میانجی روش‌شناسی به وضوح این مسئله را آشکار می‌کند که این تنها ارتش‌ها نیستند که می‌جنگند؛ خط مقدم از میان هر کارخانه، بانک، محله و نانوایی و… عبور می‌کند. و قطعا جنگ به اقتضای شرایط انضمامی شکلی ویژه به خود می‌گیرد. سرمایه‌داری باید از فرآیند تاریخی خودش بگریزد، پس ایدئولوژی‌هایی را برمی‌سازد که تاریخ ندارند. ایدئولوژی باید وانمود کند ازلی و ابدی است، یا برای خود تاریخ دست و پا کند. سرمایه‌داری جمهوری اسلامی از نبرد امت شیعه و بنی‌اسرائیل می‌گوید و بخش دیگری از بورژوازی به رهبری شاهزاده‌ی از پیش مخلوع و مرتجع  از نجات ملت کورش به دست ملت یهود و احتمالا بازتولید عصای موسی …

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=253267 لينک کوتاه

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x