دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳
دوشنبه ۲۳ مهر ۱۴۰۳

شادی و تراژدیِ دورانِ پسا ۷ اکتبر! – محمد قراگوزلو

کمتر کسی – به ویژه جماعت شیفته گان “قدرت لایزال” رژیم صهیونیستی (بعد از این همه جا “ر ص”) – گمان می زد زامبی های اشغالگر متعاقب یک سال ارتکاب انواع و اقسام جنایات جنگی به اهداف از پیش تعیین شده ی خود در غزه نرسند. قدرت نظامی جهنمی ر ص همواره با دو جنگ شش روزه ی ۱۹۶۷ و اکتبر یا رمضان ۱۹۷۳ تداعی می شود. جنگ دوم که علاوه بر دولت های سوریه و مصر که با تمام قدرت درگیر آن بودند به طرز با شکوهی شاهد حضور آزادیخواهانی از کوبا و کره شمالی و مراکش و لیبی و الجزایر و عراق و اردن و تونس بود. در این نبرد حماسی فقط ۱۸۰ رفیق اعزامی از سرزمین کوبا به خاک افتادند و ۲۵۰ نفر نیز مجروح شدند. این جنگ دو خصلت داشت:

الف. تهاجم غافلگیرانه ی دولت های مصر و سوریه پیروزی های مقدماتی را نصیب آنان کرد و دانسته آمد که ر ص چنانکه در جنگ های شش روزه نشان داده بود چندان هم شکست ناپذیر نیست.

ب. از سوی دیگر ر ص نیز با وجود حمایت بی چون و چرای امپریالیسم امریکا به این جمع بندی هوشمندانه رسید که برای زدن اعراب باید در میان قدرت های اصلی دولت های عربی رخنه ایجاد کند. پیمان کمپ دیوید و خیانت دولت مصر (به رهبری سادات) و سپس اردن (شاه حسین) نتیجه تلاش کیسینجر و تروریست حرفه ای مناخیم بگین بود. به رسمیت شناختن فاشیسم صهیونیستی از سوی عرفات ( ۱۹۸۷/ ۱۳۶۷) میخ محکمی بر تابوت حامل اجساد سازمان های مبارز و دولت های عربی کوبید. در واقع کمپ دیوید و پیمان صلح و آتش بس با دشمن فاشیست آغاز روال زوال مقاومت علیه ر ص بود. اواخر تابستان ۱۳۵۷ (۱۷ سپتامبر ۱۹۷۸) چنین می نمود که “جهان عرب” تسلیم امپریالیسم امریکا و پاسگاهِ ثابت آن در منطقه (ر ص) شده است.

همزمان با تضعیف ساف و افول قدرت اتحاد جماهیر شوروی و مرگ دولتمردان برجسته ی ضد صهیونیستی – به ویژه جمال عبدالناصر و عبدالحکیم عامر- گروه های چپ نیز به تدریج تحلیل رفتند. مضاف به اینکه رهبران قدرتمند این گروه ها از جمله جورج حبش، احمد جبرئیل، خالد نضال، غسان کنفانی و به ویژه مصطفا الزبری (ابوعلی مصطفا) از سوی تروریست های حرفه یی باند تبهکار “کیدون” کشته شدند و یا به دلیل جدایی و اختلاف نظر به حاشیه رفتند و یا در گذشتند. انشعاب  گروه احمد جبرئیل (۱۹۶۸) از “جبهه خلق برای آزادی فلسطین” و تاسیس بخش حاشیه یی “فرماندهی کل” و متعاقبا یک سال بعد جدایی جریان نایف حواتمه و یاسر عبد ریه و تشکیل “جبهه دموکراتیک برای آزادی فلسطین” باعث انشقاق و تشتت در میان کمونیست های فلسطینی شد. پیوستن عرفات – عباس به غرب ضربه ی دیگری به جنبش مقاومت ضد صهیونیستی بود.

همزمان با افول قدرت اتحاد جماهیر شوروی و پیوستن چینِ پسامائو به بلوک غرب و به موازات پشتیبانی ناتو و دولت های حاشیه ی خلیج فارس و پاکستان و ایران از جریان های بنیادگرای اسلامی هژمونی و اتوریته ی مقاومت در سرزمین های اشغالی نیز از دست نیروهای چپ و سوسیالیست خارج شد و در اختیار گروه های اسلامگرا قرار گرفت. دوران پسافروپاشی دیوار در واقع دوران بره کشان اسلام سیاسی به شمار می رود که بدنه و بنیاد آن از سوی ناتو به وجود آمده است. چنانکه پس از اضمحلال پیمان ورشو وقتی از گراهام فولر پرسیدند چرا ناتو را منحل نمی کنید او مخاطبان خود را به “خطر” بنیادگرایی اسلامی حواله داد و آنان را دشمنان جدید غرب معرفی کرد! البته نه کسی پرسید و نه فولر وارد این بحث شد که جریان های مختلف اسلام سیاسی با کدام اعتبار مالی و تسلیحاتی “ناگهان” گله وار از افغانستان سر در آوردند. بعد از سقوط شاه ایران و سپس فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ناتو برای حفظ منافع هنگفت خود و حراست از پاسگاه اش در منطقه مستقیماً وارد عمل شد. درهم شکستن دولت ترقیخواه نجیب الله و عَلَم کردن انواع و اقسام دسته های اسلام سیاسی، حمله به افغانستان و عراق و لیبی (به همراهی فرانسه و بریتانیا) ایجاد جنگ داخلی در سوریه و یمن و کودتاهای رنگی در اوکراین و گرجستان جمله گی بعد از طرح بالکانیزاسیون یک و تجزیه ی یوگسلاوی رقم خورد. در این میان حماس به پشتوانه ی پشتیبانی بی دریغ قطر و ترکیه و اِخوانی های مصر و تونس – و چشم بستن ر ص بر عروج آن – بر بستر چنین تاریخی شکل گرفت. از نظر ر ص حماس به دلیل وابسته گی مستقیم به دولت های پروناتوی قطر و ترکیه و….می توانست مناسب ترین گزینه ی ساف و حتا فتح در مناطق اشغالی باشد. بعد از پیدایش داعش و طی دو برهه ی ویژه حماس عملاً نشان داد که انفعال اولیه ی ر ص در خصوص شکل گیری این گروه چندان هم نامربوط نبوده است:

۱. روز نهم مهر۱۳۹۱ خالد مشعل (رئیس وقت دفتر سیاسی حماس) به اتفاق محمد مرسی (رئیس جمهوری وقت مصر) و مسعود بارزانی (سرکرده ی وقت اقلیم کوردستان عراق) در شهر استانبول دست رجب طیب اردوغان را بالا برد و همزبان با سه نفر پیش گفته زبان خود را به روغن تملق سیاسی آمیخت و مدعی شد: «تو (اردوغان) نه تنها رهبر ترکیه هستی بلکه رهبر اسلامی و انسانی بزرگ هستی. از صمیم قلب خودم و قلب حماس به نام ملت فلسطین این موفقیت بزرگ را تبریک می گویم! خدا مقام تو را بالاتر برد استاد اردوغان» No Comment!!

۲. همزمان با جنگ های داخلی سوریه و حمایت علنی ترکیه و شیوخ حاشیه ی خلیج از طیف های مختلف تروریستی – از ارتش آزاد سوریه گرفته تا داعش و جبهه النصره و احرارالشام و حشرات مشابه – رهبری حماس تصمیم گرفت در تقابل با دولت سکولار بشار اسد و همراهی با تروریست های جهادی و تکفیری و بنیادگرای اسلام سیاسی، دفتر خود را از دمشق به دوحه منتقل کند.

همین دو حرکت کافی بود تا شکاف میان دولت های جمهوری اسلامی ایران و سوریه و عراق و گروه حزب الله لبنان با حماس عمیق و روابط تیره شود. به هر حال هدف این مطلب مرور گذشته و حال حماس نیست. تاکید مجدد بر نکات پیش گفته به عنوان زمینه های اعتلای حماس بیشتر به این سبب بود که خواننده ی عزیز در جریان تقویت این سازمان همزمان با تضعیف جناح چپ جبهه ی ضد صهیونیستی قرار گیرد. بنا براین در این مجال مجمل به اجمال خواهم کوشید به این پرسش های سوزان و مشابه پاسخ دهم که:

– آیا عملیات ۷ اکتبر اجتناب ناپذیر بود؟

– با توجه به خسارات سنگین و جنایات ننگین ناشی از توحش عنان گسیخته ی ر ص آیا اساساً عملیات ۷ اکتبر به چنین عواقب شومی می ارزید؟

– آیا رهبری حماس یک سال پس از ۷ اکتبر نسبت به انجام این عملیات نادم است؟

– آیا اگر رهبری حماس و سایر گروه های شرکت کننده در عملیات ۷ اکتبر به دوران پیش از آن بازگردند و نسبت به تبعات آن واقف شوند بازهم دست به چنان عملیاتی خواهند زد؟

– آیا پیش از شروع عملیات ۷ اکتبر رهبری گروه های پنج گانه ی مقاومت در غزه و کرانه ی باختری قادر به تخمین این حجم از کشتار و تخریب سبعانه ی زامبی های اشغالگر بودند؟

– آیا اگر حماس و موتلفانش به ویژه در سه جبهه ی چپ، عملیات دلاورانه ی ۷ اکتبر را اجرا نمی کردند ر ص نیز دست به این جنایات – که اینک به جنوب لبنان کشیده شده است – نمی زد؟

واقعیت این است که این پرسش ها را که در اصل یکی بیش نیستند می توان از زوایای مختلف ارزیابی و تحلیل کرد و به آن ها پاسخ داد. طبیعی است که پاسخ ما به این پرسش ها تا حدود زیادی ذهنی و تحلیلی است و با آنچه که کوماندوهای ۷ اکتبر و فرماندهی آنان – به ویژه یحیا سنوار و العاروری و محمد ضیف – در بررسی روند وقایع مد نظر داشتند و ملاحظات خود را در آن پراتیک جسورانه عملی کردند می تواند متفاوت باشد.

نخست و پیش از همه مایلم تاکید کنم که هرگونه نکوهش حماس و چهار گروه دیگر به دلیل تبعات خونین عملیات ۷ اکتبر هواداری صریح و شرمگینانه از کشتار اشغالگران به بهانه ی دلسوزی برای نسل کشی از سوی همان جانیان در غزه و بیروت است. در نتیجه با اذعان به اینکه جنایات ر ص در طول یک سال پس از عملیات ۷ اکتبر تا اطلاع ثانوی در قرن حاضر بی بدیل است؛ نویسنده ی این سطور از بیخ و بن مذمت رهبری و کوماندوهای حاضر در عملیات و مقاومتِ پس از آن تا لحظه ی حال را به زیان جنبش آزادیبخش فلسطین می داند. کمااینکه وارد شدن در مباحث نظری و ایدئولوژیک از جمله بدیهه سرایی در مورد ماهیت ارتجاعی حماس (اسلام سیاسی) را نیز همچون بانگ خروسی بی محل نه فقط بی جا ارزیابی می کند بلکه هر دو رویکرد را بازی در زمین ر ص و به سود زامبی های اشغالگر تلقی می کند. مضاف به اینکه همسنگ قرار دادن فاشیسم صهیونیستی با حماس و تروریست خواندن هر دو طرف درگیری و جا زدن تحلیل “جنگ میان دو بلوک تروریستی” به جای نسل کشی اشغالگران را حمایت تلویحی و تصریحی از ر ص قلمداد می کند. اگر حماس به دلیل رهبری عملیات ۷ اکتبر تروریست است پس تمام رهبری و اعضای کمونیست سابق و کنونی “جبهه خلق برای آزادی فلسطین” – از غسان کنفانی و ابوعلی مصطفا و….- نیز تروریست هستند. گیرم که با معیارهای “حقوق بشری” همه ی مبارزان فلسطینی ضد اشغال تروریست هستند حتا اگر خلافش ثابت شود! بله؟

شکی نیست که وقایع اتفاقیه ی پسا ۷ اکتبر از مرزهای تراژیک گذشته است.  عمق جنایات حیرت انگیز زامبی ها چنان غیر منتظره بوده است که بارها از سوی سیاستمداران پراگماتیست غربی و دبیر کل سازمان ملل محکوم شده است. آخرین مورد آن تحریم تسلیحاتی ر ص از سوی دولت دست راستی فرانسه است. ترک سخنرانی «BB» در مجمع عمومی “سازمان ملل” از سوی شاه “خشت” ها و آس “خاج” ها و سرباز “دل” ها (سران دولت ها و اعضای هیات های نمایندگی) فقط یک تف توام با خلط گلوی غلیظ به صورت پلشت “جامعه جهانی” و “حقوق بشر” و “دمکراسی” نبود. اعلام رسوایی امریکا و اعضای ناتو نیز بود. از سوی دیگر هر چند تغییر نگرش بسیاری از دولت ها به حل مساله ی فلسطین و پذیرش راه حل “دو دولت” در دوران پسا ۷ اکتبر با بسامد بسیاری افزایش یافته است و اگرچه راه حل “دو دولت” نه فقط مطلقاً غیر عملی است بلکه حتا عملی شدن آن نیز به زیان فلسطینی ها است؛ اما به هر حال پیوستن دولت های جدید در دفاع از “حقوق” مردم فلسطین و بایکوت ر ص قابل تامل است. گیرم که جنبش مقاومت و مردم مبارز فلسطین به خوبی می دانند که راه نجات آنان از قساوت اشغالگران از همان مسیری می گذرد که مردم الجزایر رفتند و با فداکاری جسورانه و انقلابی، فرانسوی های متعفن را از سرزمین شان بیرون انداختند.

یک. بیائید به طور خلاصه هم که شده ضمن طرح سه نکته، به مرور چند تجربه ی تاریخی خم شویم. نخستین موضوعی که هرگز نباید فراموش شود این است که ریشه و تبارشناسی نسل کشی وحشیانه – مشابه آنچه ر ص پسا ۷ اکتبر انجام داده است- از بدو شکل بندی نطفه ی شوم این رژیم آغاز شده است. بعد از جنگ جهانی دوم و توافق قدرت های پیروز جنگ به منظور ایجاد یک کیبوتص صهیونیستی “سوسیالیستی” بر محور تلاش های بن گوریون. در واقع به لحاظ تاریخی نسل کشی ر ص از نکبه ی اول و سال ۱۹۴۷ آغاز شده است. به این اعتبار فرض اینکه بدون انجام عملیات ۷ اکتبر هر آینه وقوع این جنایات حتا در ابعاد وسیع تر ممکن بود به هیچ وجه استبعاد منطقی و تاریخی ندارد. برای نمونه به یاد آوریم که روز ۱۶ سپتامبر ۱۹۸۲ زمانی که نه از حماس و حزب الله و جهاد اسلامی خبری بود اشغالگران صهیونیست با حمله به اردوگاه های صبرا و شتیلا دست به کشتار بیش از ۳۷۰۰ نفر از آواره گان فلسطینی زدند. این جنایت عجیب در حالی به وقوع پیوست که سران ر ص با میانجیگری سازمان ملل به رهبران فلسطینی تضمین داده بودند که در صورت خروج سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان دست به ماشه نخواهند برد. این فاجعه ی هولناک البته یکی از صدها کشتار گروهی زامبی های صهیونیست تحت حمایت ناتو بوده است. “رزومه” ی خونین امثال مناخیم بگین و اریل شارون چند سور روی دست کارنامه ی ننگین نتانیاهو زده.

دو. ر ص پیش از ۷ اکتبر بر بستر “پیمان ابراهیمِ” ترامپ ساخته به طور کامل زیر هرگونه توافق صلح و همزیستی مسالمت آمیز زده بود. اشغالگران علاوه بر گسترش دهکده های زامبی نشین در کرانه باختری و افزایش نفرات خود به حدود ۷۰۰ هزار نفر عرصه ی زنده گی روزانه را بر ساکنان بومی و البته عوامل شبه دولت پروغربی محمود عباس نیز تنگ کرده بودند. عرصه یی که هر روز بر تنگی و تنگناهای آن اضافه می شود. در خوش بینانه ترین تخمین چیزی در حدود ۳۰ درصد از اراضی کرانه باختری در اختیار فلسطینی ها است. پلیس سرکوبگر ر ص هر لحظه می تواند بنا به تشخیص خود یکی از اهالی کرانه را دستگیر و منکوب و زندانی کند. امکانات زنده گی به ویژه ۸۰ درصد آب در اختیار زامبی ها است. در حالی که جمعیت ساکنان بومی کرانه (۳.۲ میلیون نفر) دستِ کم پنج برابر اشغالگران است. منابع غربی ساکنان بومی کرانه باختری را۸۶ درصد کل جمعیت آنجا می دانند. در مجموع حدود ۶.۵ میلیون نفر فلسطینی تحت سیطره ی اشغالگران به سر می برند.  ساخت و ساز دهکده های زامبی نشین با شتابی شگفت ناک پیش می رود و جمعیت آنان به حدود ۱۱ میلیون نفر در کل سرزمین های اشغالی رسیده است. غالب این افراد لومپن ها و گنگ های مسلح دو تابعیتی هستند. بسیاری از همین زامبی ها در دار و دسته هایی که از سوی گنگ بزالل اسموتریچ سازمان داده شده اند دقیقاً مانند کوکلاس کلان ها عمل می کنند. آنان به طور مرتب و برنامه ریزی شده هر شب به خانه چند فلسطینی یورش می برند و مردم بی دفاع را سلاخی می کنند. زامبی ها در کودکستان ها و مدارس به فرزندان خود حقنه کرده اند که “فلسطینی ها انسان نیستند و باید کشته شوند. این کشتار باید همه ی فلسطینی ها اعم از کودک و پیر و جوان و زن و غیره را شامل شود.” امری که جناب یواف گالانت روز هفتم اکتبر سال جاری نیز به صراحت تکرار کرد. آن گاه که مشغول عزاداری برای مقتولان بود!

در باریکه ی تحت محاصره ی غزه اوضاع به مراتب وخیم تر از کرانه ی باختری است. ظاهر قضیه ی دوره ی پیشا ۷ اکتبر نشان می داد که مردم غزه با فشار روزافزون و محرومیت های فزاینده ی نیازهای ابتدایی زنده گی همچون فضای زیست و آب و برق و دارو و درمان و بهداشت و آموزش و غذا مشغول “زاد و ولد” هستند و سر به سر “همسایه اشغالگر” نمی گذارند. اما در واقع چنین نبود. غزه لحظه به لحظه از امکان زیست بدوی نیز تهی می شد. علاوه بر تراکم عجیب جمعیت، زنده گی عادی مردم به اسیران محبوس در گتتوها مانسته شده بود. گذرگاه رفح نمی توانست امکان حمل و نقل بدیهی ترین نیازهای دو میلیون مردم محبوس در ۳۷۰ کیلومتر مربع را تامین کند. درگیری های پراکنده مردم ناراضی با ماموران حماس به طرز مشهودی رو به فزونی بود. کمک های مالی حامیان حماس – از قطر و ترکیه و عربستان و امارات گرفته تا ایران – بیشتر صرف تجهیزات نظامی و لفت و لیس های اعضای بلند پایه ی دفتر سیاسی می شد. هر لحظه امکان شکل بندی یک انتفاضه ی رادیکال از سوی مردم جان بر لب آمده واقعی تر می شد. گزارش هایی از درگیری میان نیروهای مسلح حماس – به عنوان “دولت منتخب”- و جوانان عاصی منتشر می شد. غزه قابلیت های ساده زیستن را از دست داده بود. قفسی که روز به روز تنگ تر می شد. قفسی که ساعت به ساعت در مضیقه ی بیشتری از نظر غذا و بهداشت و درمان و آموزش و آب و برق قرار می گرفت. قفسی که با قفل های فولادین راهی برای گریز قربانیان محبوس نگذاشته بود و هر آینه در حال فرو رفتن در باتلاق فاضلاب ها و غرق شدن در زباله ها بود.   

سه. در سوی دیگر جبهه آنجا که زامبی های دو تابعیتی مستقر هستند و خیلی ها از ترس جان خود پاسپورت اصلی شان را بیرون کشیده و به فرار می اندیشند وضع پیچیده یی حاکم است. طی دوره ی خونین پسا ۷ اکتبر ر ص تقریبا ۷۰ میلیارد دلار خسارت مالی خورده است. ارزش اعتباری و مالی دولت اشغالگر در بازارهای جهانی به شدت سقوط کرده است. حتا کمک های مالی سخاوتمندانه امریکا و سایر اعضای ناتو نیز نتوانسته این شکاف های عمیق مالی را ترمیم کند. اعتراض ساکنان سرزمین های اشغالی به دولت آدولف نتانیاهو رو به گسترش است. آنان از ناامنی کلافه شده اند و صبر خانواده های گروگان ها نیز لبریز شده است. اینک و به ویژه متعاقب ورود ر ص به جنگ در جنوب لبنان و شلیک موشک های حزب الله و البته اصابت چند موشک “هایپر سونیک” جمهوری اسلامی به مناطقی از “وطن موعود” معلوم شده است که اولاً تبلیغات سرسام آور در مورد سپرهای دفاعی و گنبد آهنین و غیره چندان درست نبوده است. ثانیاً ساکنان این مناطق – که با آرزوهای بزرگ به شهرها و دهکده های جعلی سرازیر شده اند – دریافته اند که وعده های تامین امنیت و رفاه دروغ بوده و بهتر است به همان زادگاه خود در روسیه و کشورهای اروپایی و غیره بازگردند.

از سوی دیگر پیشا عملیات دلاورانه ی ۷ اکتبر اشغالگران نیز نمی توانستند مانند گذشته به زنده گی سیاسی و اجتماعی خود ادامه دهند. ظاهر داستان این بود که زامبی ها در حاشیه ی سواحل زیبا و آرام مشغول آفتاب گرفتن هستند و از سرمای گزنده ی روسیه و کشورهای غربی خلاص شده اند. تصاویر چنین می نمود که ساکنان در کافه ها و کنسرت ها مشغول عشق و عشرت هستند و حال می کنند. بنا به شواهد اشغالگران دو تابعیتی از برق و آب آشامیدنی سالم و امکانات بهداشتی و درمانی و آموزشی و حمل و نقل مناسب برخوردار هستند. اما زیر پوست داغ سرزمین های اشغالی حوادث دیگری در حال شکل گرفتن بود. مستقل از دولت حزب لیکود و شخص نتانیاهو – که همیشه در باتلاق فساد و سقوط و محاکمه غوطه ور بوده است – مساله ی فلسطین برای ر ص به موضوعی لاینحل و صفر و یک تبدیل شده بود. یا اشغال تمام اراضی فلسطینی و خلاصی از “شر” مردم “تروریست” غزه و کرانه باختری و حماس و عباس و چپ های رو به رشد و جمعیتی که رو به فزونی بود یا حفظ خود و پذیرفتن خطرات امنیتی و آسیب پذیری های بیشتر اجتماعی. ساخت و ساز دهکده ها و استقرار زامبی های مسلح بیشتر در جا به جای کرانه ی باختری پاسخگو نبود. این منطقه دیگر ظرفیت فزونتری برای استقرار زامبی های جدید نداشت. زیتون زارها را سلاخی کرده بودند. فضای زیست به شدت تنگ شده بود. ر ص که تاریخ قتل عام یهودیان بی گناه از سوی جانیان فاشیست آلمانی را خوب دوره کرده بود یک استراتژی متکی به اشغال را نیز از نازی ها آموخته بود. عبارت آلمانی ِ Drang Nach Osten”  “ – به معنای “حرکت به سوی شرق” در قرن ۱۹ رایج شده بود، از اصطلاحات محبوب نازی ها به شمار می رفت. هیتلر در واپسین روزهای حیات خود (۷ فوریه ۱۹۴۵) گفته بود: « ریشه های نژاد ما تنها و تنها باید به سمت شرق گسترش یابد. این تقدیر از سوی طبیعت بر گردن مردم آلمان گذاشته شده است.» این عبارت از مبانی اساسی سیاستِ موسوم به ” Lebensram “ اخذ شده بود که معنای “فضای حیاتی” را تداعی می کرد. از نظر آلمان ها ” سرزمین روسیه بیش از اندازه بزرگ بود.” سیاستی که اکنون و حتا بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از سوی امریکا و ناتو و به ویژه آلمان دنبال می شود. فاشیست ها علاوه بر احساس خطر از سوی بلشویک ها، “فضای حیاتی” مورد نیاز خود را در خاک روسیه دنبال می کردند. اجرای این برنامه برای فاشیست های صهیونیست نیز الزامی و صادق است. ر ص توانسته است به کمک حرفه یی ترین تروریست های خود برجسته ترین رهبران سوسیالیست فلسطینی را ترور کند و اخیراً نیز جمع زیادی از رهبران شاخص حماس و حزب الله را ترور کرده است. از سوی دیگر سیاست خارجی این رژیم با حمایت بی قید و شرط امریکا موفق شده است دولت های قدرتمند عربی را یکی پس از دیگری موتلف خود کند. اشغالگران از این طریق به بحرین و همسایه گی جمهوری اسلامی رسیده اند. از شمال نیز به “مدد لطف” الهام علی اف جای پای خود را در آذربایجان سفت کرده اند. رهبران اقلیم کوردستان (حدک بارزانی ها) از قدیم الایام از زمانی که در کرج بودند آموزش های لازم را برای سرسپرده گی به موساد دیده اند. ر ص به عنوان وصله ی ناجور و زخم ناسور منطقه به لحاظ دیپلوماسی تا حدودی خود را از شرایط بغرنج دوران تنش با اعراب بیرون کشیده است. اینک اما فلسطین – مانند ۷۷ سال گذشته – همچون استخوانی در گلوی اشغالگران گیر کرده است. تبدیل غزه به “سرزمین بی پرنده و بهار” – به تعبیر الیوت – ممکن است برای مدت کوتاهی ر ص را از تعرض کوماندوهای فلسطینی در امان نگهدارد اما تجربه نشان داده است که این گروه ها به سرعت خود را بازسازی و ترمیم می کنند و با توان تهاجمی بیشتری به اشغالگران می تازند. حماس که ریشه در دوحه دارد و به هر حال جریانی وابسته به یک دولتِ پروغرب است ظرف یک سال گذشته ر ص را مستاصل کرده و در ویرانی های غزه به جنون سرگردانی کشیده است.

اینک به اعتبار تبیین فشرده ی موضوع راحت تر می توانیم به پرسش های مورد نظر پاسخ دهیم. پرسش اصلی این بود: – با توجه به جنایات حیرت انگیز یک سال گذشته ر ص به بهانه ی عملیات ۷ اکتبر آیا چنان عملیاتی کماکان حقانیت دارد؟ به عبارت دیگر اگر با اشراف بر ارتکاب این جنایات به روز ۶ اکتبر باز گردیم می توان از تکرار چنین عملیاتی پشتیبانی کرد و به عنوان سوسیالیست در آن مشارکت مسلحانه داشت؟ پاسخ رهبران حماس و گروه های چپ فلسطینی حاضر در آن عملیات – از جمله PLO – به این پرسش ها مثبت است. این پاسخ را از زبان رهبرانی می شنوید که بسیاری از اعضای نزدیک خانواده ی خود را طی یک سال گذشته – به ویژه – از دست داده اند. مضاف به اینکه کیست نداند داستان جنایت نسل کشی نه از ۸ اکتبر ۲۰۱۳ بلکه از سال ۱۹۴۷ شروع شده است. از اینها که بگذریم پاسخ به این پرسش – و راستش هر پرسش مشابه دیگری – به منافع طبقاتی و تحلیل و موضع سیاسی افراد و سازمان ها باز می گردد. مستقل از “چپ” هایی که به بهانه اسلامی بودن حماس و جهاد اسلامی، تلویحاً و تصریحاً کنار ر ص ایستاده اند، و مستقل از چپ های دمکراسی خواه حقوق بشری که ضمن محکوم کردن “جنایات” عملیات ۷ اکتبر هر دو طرف را محکوم می کنند و “وسط بازی” خود را – مانند نبرد اوکراین – با طرح مولفه های تخیلی و موهوم “راه سوم” توجیه می کنند – و من را یاد ناصرالدین صاحب زمانی می اندازند- مساله به سادگی این است که این رفقای گروه دوم به سه مساله توجه نمی کنند. اول. مردم و سازمان های فلسطینی – با هر ایدئولوژی- در متن مبارزه یی ضد کولونیالیستی قرار دارند. اگر این مبارزه دولت کاپیتالیستی حاکم بر سرزمین فلسطین را هدف می گرفت و جنبه و ظرفیت ضد سرمایه دارانه و سوسیالیستی داشت آنگاه کنار گذاشتن امثال حماس اجتناب ناپذیر می نمود. دوم. مشارکت تمام عیار سه گروه کمونیستی در کنار حماس در جریان عملیات ۷ اکتبر. این مشارکت دقیقاً و تا آنجا که نویسنده از رفقای فلسطینی شنیده است در راستای نبردی علیه اشغال صورت گرفته است و جنبه ی ملی دارد. سوم. اعتراف کل این گروه ها به ارتکاب بعضی اشتباهات ناگزیر که لاجرم در جریان هر عملیات جنگی و چریکی – آنهم در این سطح و با این دشمن – اجتناب ناپذیر است، باید بهانه را از “چپ حقوق بشری” گرفته باشد. زمانی جهادی ها و انتحاری های القاعده و طالبان (حقانی) و داعش خود را در میان مردم کوچه و بازار منفجر می کردند و مردم بی گناه را می کشتند تا حکومت و دولت را ناتوان و متزلزل کنند. این عملیات وحشیانه تروریسم ناب است. اما زمانی چند سازمان مسلح به اشغالگران تا بن دندان مسلح حمله می کنند و در جریان این حمله ی رهایی بخش چند غیر نظامی نیز – متاسفانه – کشته می شوند. در اینجا ما با دو گونه ی متخالف از عملیات مواجه هستیم. در عین حال ساکنان صهیونیست مناطق اشغالی با علم به اینکه وارد سرزمین ناامن دیگران شده اند به “اسرائیل” کوچ کرده اند. مضاف به اینکه به استناد شواهد مستند – از جمله تصاویر و گزارش های نیویورک تایمز- خیلی ها مرعوب پروپاگاندایی شدند که پیش از این فاشیست های اوکراینی در شهر بوچا به راه انداخته و ارتش فدراسیون روسیه را به کشتار غیر نظامیان متهم کرده بودند. این درجه ساده لوحی که گویا “تروریست ها” در جریان عملیات ۷ اکتبر چند شهروند غیر نظامی را کشته و تعدادی را اسیر گرفته اند واقعاً نوبر است. این رفقا به ما توضیح دهند که مبارزان فلسطینی برای آزاد کردن گروگان های زندانی خود – امثال احمد سعدات- که پیش از ۷ اکتبر در دخمه های ر ص اسیر هستند چه باید بکنند؟ گفت و گو با اسموتریچ؟ آهان! به هر حال این دوستان همواره از پاسخ به این پرسش هم طفره می روند که اگر به جای حماس رهبری عملیات ۷ اکتبر با همان شیوه ی انجام شده در اختیار جبهه آزادیبخش فلسطین بود و به جای محمد ضیف و یحیا سنوار مثلا جورج حبش یا ابوعلی مصطفا فرمانده بودند باز هم دو طرف را محکوم می کردند؟ ادامه دهیم…

چهار. بیائید از منظر دیگری به ماهیت عملیات ۷ اکتبر بنگریم. به گذشته های دور می رویم. به سال ۷۳ پیش از میلاد. دوران برده داری و حاکمیت مطلق جمهوری روم. آنان که به اعماق تاریخ نرفته اند و ماجرای قیام برده ها به رهبری اسپارتاکوس را از پرده ی سینما دیده اند با هر درجه بیزاری از “خشونت” و طرفداری از “شورای مدیریت گذار!” بعید است اگر به جای یکی از برده گان اسیر در مرکز آموزشی گلادیاتورهای روم باستان بودند برای رهایی از آن وضع وحشتناک به یاران اسپارتاکوس نمی پیوستند و در راه آزادی کشته نمی شدند. در جریان آن عملیات رهایی بخش بیش از ۶۰۰۰ برده از سوی سربازان قصاب کراسوس به صلیب کشیده شدند. البته می توانیم مانند کشیش ها وارد موعظه شویم و اسپارتاکوس و رهبری قیام را نکوهش کنیم و طلبکارانه بپرسیم چرا باعث مرگ فجیع ۶۰۰۰ انسان شده است؟ شاید اسپارتاکوس می توانست در “مذاکره” با سناتورهای روم تقاضای “دو دولت” کند؟ و یا برای رهایی مشروط “وثیقه” بگذارد! جمع کنید لطفاً این بساط محکوم کردن های سازمان ملل متحدی را! البته نگفته نگذارم و نگذرم که مخاطب من در این مباحث آن “خانم محترم” مدیر “توانا” نیست که ابراز لحیه فرموده بود “لحظه یی را انتظار می کشم که بر پشت بام یکی از برج های تهران شاهد بمباران جت های امریکایی اسرائیلی باشم!”

اگر خسته نشدید با طرح چند موضوع دیگر ادامه دهیم!

پنج. از قیام های متعدد برده گان – که در ایران نیز سابقه ی تاریخی دارد – می گذریم و به دوران کولونیالیسم می پریم. مخالفان عملیات ۷ اکتبر که آن را دلیل کشتار بیش از ۴۲ هزار تن از مردم غیر نظامی و تخریب کامل مدنیت غزه می دانند می توانند همین قضاوت را به “نبرد مردم الجزایر” علیه استعمارگران سلاخ فرانسوی تعمیم دهند؟ نبرد الجزایر بیش از ۷ سال ( از ۱۹۵۴ تا ۱۹۶۲) به طول انجامید و به ۱۵۰ سال استعمار فرانسه پایان بخشید. تبعات این نبرد در فرانسه به سرنگونی جمهوری چهارم منجر گردید. در جریان این نبرد رهایی بخش نزدیک به یک میلیون غیر نظامی به خاک و خون غلتیدند. هزاران مبارز از سوی اشغالگران دستگیر و شکنجه و اعدام شدند. پیش از شروع نبرد، قصابان فرانسوی در ۸ مه ۱۹۴۵ و طی دو هفته به اندازه ی فاشیست های صهیونیست – طی سال گذشته – مردم غیر نظامی الجزایر را کشته بودند. اینکه فرحات عباس و هواری بومدین و احمد بن بلا دارای چه گرایش ایدئولوژیک بودند برای مبارزان ضد استعمار الجزایری – در لحظه- چندان مهم نبود. گیرم آنان به وضوح می دیدند که روشنفکران ترقی خواهی چون فرانتس فانون و آلبر کامو از مبارزه علیه اشغال پشتیبانی می کنند. رهبری “جبهه آزادی بخش میهنی الجزایر” به عهده ی هواری بومدین و احمد بن بلا و بوتفلیقه و شاذلی بن جدید بود که بعد از استقلال به قدرت رسیدند. اینکه بعدها بعضی از این افراد مانند انور سادات فاسد و دزد و پرو غرب از آب در آمدند موضوع دیگری است. اما مگر می توان آینده ی مبارزه ی سیاسی را مانند شرکت بیمه تضمین کرد؟ چه کسی حتا تصور می کرد که یاسر عرفات در اواخر زنده گی خود به چنان لجنزاری سقوط کند که از او به عنوان یک خائن مولتی میلیاردر نام برده شود؟ چرا راه دور برویم؟ در همین ایران بسیاری از همرزمان تقی شهرام و حمید اشرف از “جمهوری خواهی” و “سکولاریسم” و “دمکراسی طلبی” و “اروپا محوری” سر در آورده اند. دوستان گرمابه گلستان کاک فواد از تورجان به جورج تاون پریده اند و با شاهزاده پیمان اخوت بسته اند و نمک گیر مایک پمپئو شده اند و اینک نیز از حمله ی نظامی تبهکاران صهیونیست به ایران تمام قد دفاع می کنند. در روند این “مبارزه” البته که “کریه صفت ابتر” است برای این جماعت! می خواهم بگویم و تاکید کنم که سوسیالیست ها – دستِ کم جنبشی که نگارنده خود را متعلق به آن می داند –  ضمن مرزبندی قاطع نظری با مبانی ایدئولوژیک حماس و جهاد اسلامی و حزب الله، در عین حال با تمام قوا و به هر شکل که بتوانند از مبارزات رهایی بخش مردم فلسطین تا دفن نهایی آخرین اشغالگر فاشیست و اضمحلال سازمان دولتی پاسگاه ناتو مشهور به اسرائیل دفاع می کنند.

در مورد مبارزه علیه اِشغال فاشیست ها می توان بیش از اینها سخن گفت. نبردهای رهایی بخش لنینگراد و استالینگراد و البته کورسک نمونه های درخشانی از فداکاری مردم کارگر و زحمتکش اتحاد جماهیر شوروی و فرزندان بلشویک شان در ارتش سرخ علیه اشغال فاشیسم و آزادی میهن سوسیالیستی است.

نگفته پیدا است که در هر مبارزه ی طبقاتی ارزیابی توازن قوا برای زدن اولین ضربه یک مولفه ی مهم در کسب پیروزی است. دقیق به خاطر ندارم لنین کجا گفته بود “فرماندهی که سربازانش را بی محابا به میدان جنگ می برد و به کشتن می دهد فرمانده نیست، جنایتکار است.” بله درست است. اما گاه شرایط مشخص و روند ناگزیر حوادث تاریخی مبارزان را به سمتی می برد که دست بردن به سلاح را ناگزیر می کند. مارکس در بدو انقلاب کمون با برنامه و سیاست تهاجمی کموناردها مخالف بود و آن را موفق ارزیابی نمی کرد. اما زمانی که کمون دست به خلع ید سیاسیِ ارتش جمهوری سوم و اعوان و انصارش در کلیسا زد قاطعانه از کمون حمایت کرد. اینکه کسی – به مضحکه و متلک – در آید که فلانی اگوست بلانکی را کنار یحیا سنوار نشانده و عده ی دیگری تنبک به دست با این شعارهای پوچ غیر سیاسی “همنوازی” کنند و پای “محور مقاومت” و امثالهم را به میان بکشند به اندازه ی کافی لوس و بی مزه شده است. می دانم که رفتار و گفتار جدی سیاسی دشوار شده است.

باری به دنبال عملیات شجاعانه ی ۷ اکتبر و تهاجم وحشیانه ی صهیونیست و قساوت بی بدیل نظامیان زامبی تا کنون بیش از ۴۲ هزار غیر نظامی به خاک و خون غلتیده اند و چند برابر آن نیز مجروح شده و یا زیر آوارها مانده اند. بیماری و گرسنه گی جمع قابل توجهی از برادران و خواهران و فرزندان فلسطینی ما را کشته است. در کرانه ی باختری نیز اوضاع چندان مناسب نیست. ضاحیه و جنوب لبنان به قتلگاه تبدیل شده است. امریکا و ناتو بی ابا و بی پروا از جنایات فاشیست ها حمایت می کنند. بدون این پشتیبانی دولت اشغالگر روی پاهای لرزان خود چرخ می خورد و با کله به زمین می افتاد و تلف می شد. اخراج امریکا از این منطقه می تواند بسترهای پیروزی مبارزات رهایی بخش مردم فلسطین را مساعد کند. از سوی دیگر به دلیل فقدان یک قطب سوسیالیستی در جهان و منطقه سازمان های ضد صهیونیستی فعال از سوی دولت هایی حمایت می شوند که یا خود سر در آخور امریکا و ناتو دارند و یا به محض احیای “برجام یک” به سوی “برجام دو” غش می کنند و “غزه و لبنان” را در طبق اخلاص می گذارند و همراه “جان” خود “فدای ایران” می کنند! وضع گروه ها و سازمان های درگیر با اشغالگران نیز چندان مناسب نیست. سوسیالیست ها در حاشیه ی نازکی مبارزه می کنند و نقش هژمونیک ندارند. یک سال پایداری مبارزان در مقابل هارترین ارتش دنیا اگر چه سخت با شکوه بوده است اما باید توجه کرد که وابستگی رهبری مقاومت به دولت های پروغرب منطقه از هر نظر آنان را آسیب پذیر کرده است. واضح است که مقاومت چنانکه از عنوانش نیز بر می آید قادر به نابودی اشغالگران نیست. این یک سوی داستان تراژیک ماجرا است. روی دیگر آن ضعف لجستیکی و دفاعی و رزمی و امنیتی مقاومت ضد صهیونیستی است. وقتی که بدنه ی اصلی این گروه ها یعنی حزب الله لبنان با آنهمه تجربه و سازماندهی رزمی در عرض کمتر از دو هفته و در اوج آماده باش تمام رهبران اصلی سیاسی و فرماندهان ارشد نظامی خود را از دست می دهد جریان مقاومت لاجرم برای بازسازی و تجدید سازمان و ترمیم خود باید از راه های دیگری وارد شود.

تا همین جا کافی است.

جمعه ۲۰ مهر ۱۴۰۳

 

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=252953 لينک کوتاه

3.4 44 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
28 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کهنسال
کهنسال
11 ساعت قبل

جنگ روسیه – اکراین که شروع شد؛ محورمقاومتی ها شروع کردند به صدور رای های (+/-) تقلبی که بیشتر توسط تک نفر یا ۲ نفره صادر می شد.
 
بعد ازخیزش مهسا؛ در این پپسی برای خود باز کردن ها و نفی دیگران؛ حزب اللهی ها هم به محور مقاومتی ها اضافه شدند.

جنگ غزه و کشتار فلسطینی ها هم که شروع شد؛ شاه الهی ها و بنیامین الهی ها هم اضافه شدند. رای های ۲ رقمی (+/-) در این گونه مقالات همه الکی و من درآوردی هستند. “لاکن دلخوش نباشیییید به این مقداررر”

محورمقاومتی- حسین بازجو- شاه اللهی-شعبان بی مخ -حزب اللهی-زهراخانوم -یاسمین بانو-بنیامین اللهی ها-ثابتی سر و ته یک کرباسند. 

صدای پای انقلاب مردم ایران را شنیده وهمه به ترس و وحشت افتاده اند.  

ج.وحیدی
ج.وحیدی
20 ساعت قبل

سلام من شاید متجاوز از بیست مقاله و ده ها نشست و سخنرانی در باره مبارزان فلسطینی علیه اشغالگران صهیونیست به زبانهای مختلف شنیده و خوانده ام
چنین تحلیل به عظمت و وسعت اندیشه آقای قره‌گوزلو ندیده ام ،، این تحلیل دیالکتیکی و علمی از این مبارزه علیه اشغالگران صهیونیستی است و کلان اوضاع خاورمیانه و اهداف آمریکا و غرب و رژیم اشغالگر صهیونیستی است ،، این تحلیلی شگفت انگیز و پر باری ایست که از یک مغز خلاق و با پشتوانه دانش سیاسی اجتماعی و نگاهی ژرف به رویدادهای جهان برون آمده کسانی که به این تحلیل نقد و خرده میگیرند و نیروهای مبارز فلسطینی از جمله حماس را سرزنش میکنند نه دانش سیاسی اجتماعی دارند و نه واقف به شرایط مردم فلسطین و غزه اند ،، این اشخاص می توانند خود را چپ قلم داد کنند اما جایگاه آنان در ردیف راست جهانی و راست رژیم اشغالگر است و نه جایگاهی متعلق به نیروی چپ

سعید ح.
سعید ح.
1 روز قبل

آقای دکتر، بازهم با ردیف کردن انبوهی از اسامی افراد جور واجور در کنار همدیگر و با ربط دادن وقایع رنگا رنگ بیکدیگر،اثری خلق کرده که بیشتر به یک داستان پرماجرای جنایی شبیه است تا یک مقاله تحلیلی. مقاله ای که بتوان با آن علت جنایتهای حماس در اسرائیل واسرائیل در سرزمین های اشغالی و لبنان را فهمید. در قدیم راویانی که چیزی در چنته نداشتند یا خود را همه دانا میدانستند، یکباره انبانی از اسامی افراد معروف و نیمه معروف را به سر شنوندگان خود می ریختند. آقای دکتر برای این که از حماس دفاع کند و بگوید چرا باید در کنارش ایستاد، تمامی افراد و جریانات خوشنام و معروف از خانواده ی چپ فلسطینی و جهانی را با حماس هم کاسه، هم سان وهم پرونده میکنند. این همان شگرد قدیمی است که جریانهای چپ خط امامی در سالهای نخست انقلاب بکار میگرفتند. ما آنرا بخوبی بیاد داریم.

خلیلی
خلیلی
1 روز قبل
پاسخ به  سعید ح.

آقا سعید با درود
لااقل یک نقدی یا کمنتی می نوشتی که حاوی حرفی نکته ای و موضوعی جدی باشد. آخه برادر جان اگر با ردیف کردن چند نام پشت سر هم می شد جنگی درهم برهم مانند جنگ کنونی را تحلیل کرد الان رئیس ثبت احوال ولایت ما که بیش از بیست هزار شناسنامه امضا کرده و نام های هزاران نفر را به خاطر دارد بهترین نویسنده کشور می شد. آخه اینهم شد انتقاد؟ بعد هی بگوئید تروریست تروریست. آخرش که چه؟ اصلا گور پدر حماس و حزب الله و جمهوری اسلامی، اگر وجود داری برو بخون ببین قبل از وجود این جماعت، اسرائیلی ها چند مبارز را ترور کرده اند.
اینکه شما طرفدار “تنها دمکراسی خاورمیانه ” هستی به خودت مربوط است اما جان هر که دوست داری با این کومنت ها عرض خود می بری و زحمت ما می داری…..اگر کومنت ننویسی کسی اعتراض نخواهد کرد و نخواهد گفت خدای نکرده سعید آقا در غیبت صغری تشریف دارند.
زت ( عزت) زیاد.

افراسیاب
افراسیاب
20 ساعت قبل
پاسخ به  سعید ح.

چپ سنتی های کمونیست واقعا هنوز هم همان چپهای خط امام خمینی هستند که او را ضدامپریالیستی میدانستید در حالیکه این ملا آمده بود تا امپراتوری شیعی فاشیستی خودش را با ثروت نفت ایران بسازد.نمونه واضح که در همین سایت از این قبیل نوشته جات زیاد است که به بهانه حمایت از حماس یک گروه اسلامی تروریستی غیر مستقیم القا می‌کنند که چون رژیم ملایی ایران از حماس هرگونه حمایت مالی، نظامی و سیاسی و عملیات تروریستی می‌کند پس برحق است. واقعا آقای دکتر!؟ نمی‌بیند که حماس آلت دست رژیم ملایان است تا دکترین اسرائیل ستیزی اش را از روی دیوار کوتاه فلسطینی های بدبخت پیش ببرد چون خمینی گوربگور شده اینطور وصیت کرد که اسرائیل باید نابود شود. عجیبه در چنین نوشته های یکطرفه جای عامل و معلول اشتباه گرفته می‌شود تا شاید خوش رقصی برای رژیم ملایان باشد.اگر خوب توجه کنید در این سایت دنباله روی چپ کمونیستی خط امامی موج می‌زند که دلیلش آشکار است، مهم امامی باشد پیشنماز دیگه تا رفقا راه قبله را گم نکنند!به اصلاحات رژیم امیدوار!

الف باران
الف باران
1 روز قبل

“چون یهوه خدایت تو را به زمینی که برای تصرفش به آنجا می‌روی در آورده، و امت‌های بسیار را که.. هفت امت بزرگتر و عظیم تر از تو باشند، از پیش تو اخراج نماید و چون یهوه خدایت،ایشان را به دست تو تسلیم نماید و تو ایشان را مغلوب سازی. آنگاه ایشان را بلکل هلاک کن و با ایشان عهد مبند و برایشان ترحم مننما..با ایشان چنین عمل نمایید : مذبح های ایشان را منهدم سازید و تمثال های ایشان را بشکنید..زیرا که تو برای یهوه خدایت،قوم مقدس هستی.. یهوه خدایت تو را برگزیده است که جمیع قوم هایی که بر روی زمین اند،قوم مخصوص برای خود باشی” کتاب پنجم تورات .

“لازم است با انرژی و بی رحمی واکنش نشان دهیم، باید زمان و مکان و کسانی را که به آنان ضربه میزنیم با دقت کامل انتخاب کنیم. اگر خانواده ای را متهم کردیم،باید بیرحمانه برخورد کنیم. زنان و بچه‌ها هم از این‌ قاعده مستثنی نیستند. در غیر این‌صورت موثر نیست.وقتی حمله میکنیم لزومی نیست که میان کناهکار و بی گناه تفاوتی قائل باشیم”
داوید بن گوریون،( اول ژانویه ۱۹۴۸)

کهنسال
کهنسال
1 روز قبل

فلسطینی که زمانی پایگاهی برای مبارزانی ازسراسر جهان بود(مجاهدوفدایی دهه۴۰-گروه فلسطین..؛مبارزان آمریکای جنوبی؛آلمان؛ایتالیا..)که درآنجا تعلیم ومشق مبارزه برعلیه رژیمهای سرمایه داری ارتجاعی فرا میگرفتند؛ بمرورزمان با قدرت گرفتن خمینی وجریانات ارتجاعی؛جولانگاه؛موسی صدر؛چمران؛امل؛حزب اله؛حماس؛جهاد اسلامی وج.ا ومزدوران ریزودرشت شد(بکمک نفت بشکه ای۱۳۰$وغارت سفره وجیب کارگران ومزدبگیران؛..)که حتی ازسرکوب مبارزات مردم ایران ازسربازان جان برکف امام زمان حمایت کردند.محکومیت خیزش مهسا وانتساب آن به “خارجیها”توسط حسن نصرالله .. تهرانی که سال۴۷بعدازمسابقه فوتبال ایران-اسرائیل درامجدیه وباگل قلیچ خانی تبدیل به مرکزتظاهرات علیه اسرائیل وبنفع فلسطین بود؛۱۴۰۱شاهدشعار“سیدحسن نصراله؛می کشیمت بی حیا”؛فلسطینو رهاکن فکری بحال ماکن(بازنشستگان) شد.اسرائیل عمداازحرکتهایی که درمرز باغزه انجام میگرفته چشم پوشی کرده‌.هشداردولت مصرو..گزارش سربازان کشیک اسرائیل مبنی براوضاع غیرعادی راتوجه نکردتانسل کشی راادامه دهد

باران اذرمینا
باران اذرمینا
1 روز قبل

ریشه ی اندیشه ها و موضع گیری ها ی نویسنده در این نوشته بلند ـــ که بر به بحر طویل می زند ــــــ و نوشته های دیگر او را باید در این نظریه یافت که برای پیکار با امپریایسم و صهیونیسم می توان از هر جریانی و گروهی گذشته از ماهیت ان پشتیبانی و با ان همکاری کرد وبه دفاع از هردولتی به شرط غرب ستیزی ان گذشته از ماهیت ان برخاست . این ایده که حزب توده و سپس اکثریت در انقلاب بهمن بکار بستند به پشتیبانی از ارتجاع اسلامی و همکاری با دژحیمان اینده خود انجامید ــــ و این حزب هنوز ان راتوجیه می کند .ــــ سیاستی که بیشترین ضربه ی را به اعتبار چپ ایران زد . بی سبب نیست که نویسنده از حماس و جهاد اسلامی و حزب الاه دفاع می کند یا می کوشد تجاوز امپریالیسیم روس و پوتین به اوکرایین را توجیه کند .تنها مانده است که مانند نگهدار ازسیاست خارجی جمهوری اسلامی هم به دفاع برخیزد .از دکتر باید پرسید ایا با کمک های میلیارد دلاری جمهوری اسلامی به نیروهای نیابتی خو د انهم از کیسه مردم ایران موافق است؟

سعید نورآذز
سعید نورآذز
1 روز قبل

اشاره مقاله ی دکتر قراگوزلو به مبارزات مردم الجزایر و پایان دادن به استعمار ۱۵۰ ساله ی فرانسه مهم بود. نه شبیه مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری ( ضد امپریالیستی ) مردم ایران ِ زمان شاه بود نه بعداز انقلاب بود.
و مبارزات مردم فلسطین هم بعداز جنگ جهانی اول علیه استعمار انگلیس و هم بعداز جنگ جهانی دوم و تشکیل کشور اسرائیل ۱۹۴۸ از جنس دیگری ست. استعمار انگلیس رفت، حکومت جدید اسرائیل رسما با حمایت قدرت های جهان شروع به دست درازی و اشغال زمینهای فلسطینی ها تا امروز نمود. داستان ۷۷ سال اشغال و ترور ست تمام فلسطینی ها حق دفاع از سرزمین آبا و اجدادی خود دارند و اشکالات و کجروی ها و وابستگی های این یا آن گروه فلسطینی نمی تواند حقانیت عمومی و کلی مردم فلسطین را انکار کند. البته مردم فلسطین بدون پالایش این مشکلات صدمه خورده و راه رهائی را دشوارتر می کند.

مهرداد ۲
مهرداد ۲
1 روز قبل

و پالاخره به فرض ساختار اسراییل صبح روز بعد تغییر کرد. آیا ایشان چه ساختار سکونتی برای جمعیتی که به هر حال چندین دهه در آن پهنه زیسته اند ( مراد کرانه باختری نیست) در نظر دارند؟
شک نیست جزیره ارامش وجود ندارد و سرنوشت مردم منطقه متصل به یکدیگر است. بد نیست به بحث « روز پس از» نیز پرداخته شود . ایده ال ذهنی ایشان چیست ؟

مهرداد ۲
مهرداد ۲
1 روز قبل

چند‌ سوال:
در هیج‌کجای مقاله نویسنده اشاره‌ای به نقش جمهوری اسلامی در پر و بال گیری جنبش‌های ارتجاعی حماس و جهاد اسلامی و حزب الله بالاخص نمیکند. تعمیدی در کار است ؟ یا ملاحظاتی؟ آیا ایشان جزو محور مقاومتی هاست یا. خیر ؟
اشاره به دو تابعیتی های ساکن کرانه باختری درست است . بخش قابل توجهی تابعیت امریکای شمالی یا انگلیس و فرانسه را دارند. ولی اشاره به هوای سرد روسیه و مثلا اخراج روس تباران آیا تعویض یک غلط با غلط دیگر نیست

F Sharifi
F Sharifi
2 روز قبل

“مشارکت تمام عیار سه گروه کمونیستی در کنار حماس در جریان عملیات ۷ اکتبر”!!

جنایتکاران اسلامی که در ۷ اکتبر دست به تجاوز و کشتن کودک و غیر نظامی زدند ،مطمئنا هم دستان و هم پالگی ها فاشیست های جنایتکار اسراییلی بوده و یا از نوع “چپ “های ناسیونالیست اسلامی تیپ ملیحه محمدی و رقیه دانشگری هستند !

بخصوص که سیاستمدار مقاله خود بخوبی می داند که با هدف ایجاد تفرقه در فلسطینی ها و تضعیف ساف ، اسراییل و نتانیاهو نقش اصلی را در تاسیس و حمایت مالی از حماس را داشته است.

رسول
رسول
2 روز قبل

با احترام به زحماتی که این صاحب نوشته در دورانهای طولانی کشیده ومیکشد شایسته است زمان را در نظر گیرند من خیلی یاد گرفته ام از مقالات ایشان ولی ایشان توانایی درک زمان را ندارند اینقدر مطلبی که می توان در کوتاهترین ها ارایه شود طولش میدهند استاد لطف کنند به وقت خواننده نیز نظر کنند . امروزه در کوتاهترین زمان شایسته وبایسته هست نظر ارایه داد . اینقدر اخبار ومقاله وسخنران زیاد شده که فراغت به فغان امده فراغت ما که در دستان ما نیست .قلم در وصف است وفراغت در حصار من نیز بر این باورم که دکتر ها برای تجویز دارو به ریشه کالبد شناسی دست نمی زنند

میترا ح
میترا ح
2 روز قبل

حمایت بی قید و شرط از مردم زجر کشیده غزه و مردم داغدیده جنوب لبنان و در همان حال نه به جنگ ایران و اسرائیل وظیفه هر انسان شرافتمند و آزادیخواهی است.
دست محمد قراگوزلو عزیز درد نکند به خاطر اینکه با وجود تمام گرفتاری ها کماکان بر همان مواضع اصولی خود ایستاده.

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 روز قبل

ادامه
اگر موضوع نگرش اسرائیل و حامیانش را که شرح دادیم کنار بگذاریم
بخواهیم
به نگرش بازیگران درون حکومت در رابطه با فعالیت های هسته ای نظری بیفکنیم می توان گفت
دو نگرش خاص برجسته است:
-یکی می گویند ما به فعالیت هسته ای و دانش هسته ای بدون بمب اتم نیاز داریم؛
چون داشتن بمب اتم بازدارندگی درستی ندارد دارندگی آن در این منطقه ، رقباتی را بوجود می اورد که یک رقابت پر هزینه خواهد بود این نگرش می گوید
فقط داشتن دانش هسته ای و موضوعات علمی و فعالیت هسته ای محدود برای کشور کافیست همین دانش هسته ای هم می تواند بازدارندگی و اقتداری را بیافریند و اقتداری را با خود دارد و‌دیگران بخاطر داشتن این دانش نگرش دیگری نسبت به ایران پیدا می کنند.
که دیدیم اقدامات دارندگان این نگرش در حکومت، منجر به توافقی با جامعه جهانی بنام برجام شد.
اما در مقابل نگرش بالا گروهی وجود دارند که می گویند حتمن باید به بمب اتم بررسیم هر برجامی و یا غیر برجامی که مانع رسیدن به اتم شود باید بهم بخورد؛که

امیر ایرانی
امیر ایرانی
2 روز قبل

در پای نوشتاری باعنوان 《تولیدات استودیو تل آویو با موضوع ایران 》
دو نظر که به اشتراکات اسرائیل و حامیانشان در برخورد با جمهوری اسلامی پرداخته شده بود ارائه شد
که با توجه به محدودیات نظر دهی مطلب ناقص ماند،
بخشی از آن نظر کلی را چون به مطالب دکتر ربط پیدا می کند ، بخصوص نظرش در مورد برجام که بیان داشته است، در پای این نوشتار ارائه می کنم،
در ادامه آن دو نظر می توان گفت: اسرائیل
هر قرار دادی که فعالیت هسته ای ایران را منها بمب اتمی به رسمیت بشناسند و قرار دادی بسته شود از نظر اسرائیل مردود است و مورد قبول نیست و نخواهد بود
و هر قرار دادی که فعالیت هسته ای و دانش هسته ای ایران را به رسمیت بشناسد باید بهم بخورد و حتا می گوید اگر بصورت عادی فعالیت هسته های کنار گذاشته نشود باید در یک فرصت خاص با یک قوه قهریه خاص ویرانگر تمام امکانات هر فعالیت هسته ای حکومت حاکم بر ایران جمع شود، که می بینیم‌ در برخورد با برجام یکی از مخالفین سرسخت آن همین اسرائیل می شود.

الف باران
الف باران
2 روز قبل

حماس که به صورت دموکراتیک به عنوان نماینده مردم فلسطین انتخاب شده و برای رهائی فلسطین از چنگال صهیونیسم استعمارگر مبارزه می‌کند و منافع ملی مردم این سرزمین را مد نظر دارد، مورد حمایت فلسطینیان اعم از مسلمان، یهودی و عیسوی است. مسیحیان کرانه باختری در همدردی با مردم غزه و مبارزه حماس از برگزاری جشن تولد عیسی مسیح در محل تولدش در بیت لحم در سال ۲۰۲۳ خودداری کردند. فلسطین یکپارچه در مقابل صهیونیسم و امپریالیسم و نوکران آنها ایستاده است.همدردی مسیحیان با مردم غزه و حمایت از مبارزه آنها به رهبری حماس به تمام اتهامات تزویرگران و مفتریان مبنی بر “اسلامیست” بودن حماس خط بطلان می‌کشد. این حمایت عیسویان گویای آن است که مسیحیان درک کرده‌اند که ماهیت مبارزه حماس مبارزه‌ای در جهت رهائی ملی و آزادی سرزمین اشغالی فلسطین است.

کهنسال
کهنسال
2 روز قبل

براساس مقایسه؛منطق وتحلیل مقاله:تقی شهرام؛لاجوردی؛بهرام آرام؛خلخالی؛حمیداشرف؛رفیقدوست؛سپاسی آشتیانی؛محمدی گیلانی؛سچفخا؛هییت موتلفه؛مجاهدین؛فداییان اسلام…انقلابیون جان برکفی بودندکه علیه ارتجاع؛امپریالیسم وسگهای زنجیریش مبارزه کردند.هرکس هم غیراین بگویدلایق همان صفاتیست که آقای دکتربه مخالفان نظرخودمیگوید

نگهدار:”حماس کاری کردکه چریکهای فدایی درسیاهکل انجام دادند.حماس عالمانه،عامدانه کاری کردکارستان”

سیدعلی:منطقه‌ مابه این عملیات نیاز،دقیقا مورد نیاز وپاسخ به نیازبزرگ منطقه بود

واقعیت:جنگ ضدخلقی کنونی،جنگ دولت اشغالگراسرائیل با توده‌های رنجدیده فلسطین می‌باشد.از۷اکتبرباحمله ارتجاعی حماس،رسانه‌های جیره‌خوارامپریالیسم-صهیونیسم بابوق وکرنادرشبکه‌های اجتماعی وغیره بافریبکاری تمام برای سرپوش گذاشتن به جنگ‌افروزی،نسل‌کشی مردم فلسطین وجنایات ضدبشری،آنراجنگ اسرائیل-حماس نامیدند؛جنگی که تاکنون مردم جهان شاهدقربانی شدن دههاهزارمردم بیگناه فلسطین بوده‌اند.ما همه چیز را از دست داده ایم

سمیرا سلطانی
سمیرا سلطانی
1 روز قبل
پاسخ به  کهنسال

جناب کهنسال محترم.
درود بر شما
یک نکته در مقاله هست که احتمالن به دلیل طولانی بودن نظر مبارک شما را جلب نکرده است. ابتدا خود نویسنده که سیاه بر سفید نوشته که حماس و جهاد اسلامی را نه به لحاظ ایدئولوژیک و نه از نظر ساختار پیدایش و وابستگی های سیاسی قبول ندارد. اما نکته فقط این نیست. سرزمین اشغالی فلسطین در شمار معدود سرزمین هایی است که مبارزه در آن در چهارچوب ایجاد یک ملت مستقل علیه یک دولت استعمارگر ادامه دارد. یعنی مبارزه ای ضد کولونیالیسم. بسیار خوب این با در کنار قرار دادن تقی شهرام و بهرام ارام و حمید اشرف با جانیانی همچون لاجوردی و خلخالی و گیلانی تومنی دو تومن فرق می کند. آن رفقا علیه استعمار و کولونیالیسم مبارزه نمی کردند. مبارزه طبقاتی آن رفقا علیه سرمایه داری شاه و حکومت اسلامی ( خمینی) بود. لطفا شما که انسان مبارز و با تجربه ای هستید این ملاحظه را در نقد خود به مقاله مد نظر قرار دهید.
ضمنا در این سایت بر اساس یک قرار نانوشته رفقا متعهد شده اند که به کامنت های مهرداد ۱ ندهند.

نرگس م
نرگس م
2 روز قبل

به نظر من استدلال های مقاله در دفاع از عملیات ۷ اکتبر منطقی است و فکت های تاریخی قابل توجه است. چه خوب آن دسته از چپ های لیبرال و حقوق بشری که با تروریسم تروریسم خواندن گروه ها و عملیات مبارزان گوش عالم را کر کرده اند به یکی از این استدلال ها پاسخ معقول دهند.

محسن رضوانی
محسن رضوانی
2 روز قبل

مقاله با دقتی همه جانبه و با اشاره به روند تاریخی جنبش های آزادی بخش در منطقه بویژه نقش ناتو در پشتیبانی از ر.ص و تلاش برای محو کردن خلقی بنام فلسطین به درستی تاکید دارد دوراه بیشتر در جهان موجود نیست – سوسیالیستی و سرمایهداری که امروزه در قامت ر.ص و نتو خود را تمام عیار به نمایش گذاشته است

مهرداد ۱
مهرداد ۱
2 روز قبل

“عملیات دلاورانه ی ۷ اکتبر”، “مشارکت تمام عیار سه گروه کمونیستی در کنار حماس در جریان عملیات ۷ اکتبر”، “یاران اسپارتاکوس بر ضد سربازان قصاب کراسوس”. یعنی قراگوزلو برای توجیه قصابان ۷ اکتبر (کماندو به زعم او) ملت را به ۷۵ سال پیش از میلاد حواله میدهد.

برای اطلاع نسل ده سال آینده که جویای دلائل انقراض چپ وطنی خواهد شد.

هومن دبیری
هومن دبیری
1 روز قبل
پاسخ به  مهرداد ۱

اشغالگران!
درک این موضوع سخت نیست که سرزمین فلسطین بعداز جنگ جهانی اول با تسلط استعمارگر انگلیس تنها سرزمینی بود که تا بعداز جنگ جهانی دوم به عنوان یک کشور مثل عراق ، اردن، کویت، سوریه، لبنان و…به استقلال نرسید و در سال ۱۹۴۸ به سه قسمت تقسیم شد بخشی کوچکتر از «سهم» اسرائیل به مردم فلسطین که در آن سرزمین تاریخی اکثریت اهالی را تشکیل میدادند تخصیص داده شد از همان قبل از تصویب قطعنامه ۱۸۱ در سازمان ملل اعتراض شد. و در رای گیری اکثریت نمایندگان رای موافق نمیدادند ترومن با حضور در رای گیری سوم و تهدید کشورهائی که مخالف یا رای ممتنع می دادند این قطعنامه تصویب شد. اسرائیل هم به عنوان یک کشور برسمیت شناخته شد و اشغال و تصاحب زمین ها ی بخش فلسطینی هم شروع شد.اشغالگری از ۱۹۴۸ کار روزانه اسرائیل بوده ست.نقشه فلسطین قبل از تقسیم و بعداز تقسیم ، بعداز اشغالهای متعدد تا امروز را در گوگل نگاه کنید. برای مردم فلسطین زمینی باقی نمانده ست .تا اشغال وجود دارد. مردم فلسطین پیکار خواهند کرد. سیاسی نیست!

نیک
نیک
16 ساعت قبل
پاسخ به  مهرداد ۱

جناب مهرداد، احتیاجی به ده سال دیگر نیست. چپ مارکسیستی وطنی در واقعیت نابود و تمام شده. نشانش را نه فقط در گفتگو با جوانان در جامعه می‌توان یافت که در تناقض گوئی پیروان و تئوریسین هایش به وضوح می‌توان مشاهده کرد. نویسندهٔ مقاله در ابتدا به درستی از تحلیل رفتن و نابودی عملی چپ در سطح جهانی و منطقه ای مینویسد اما حاضر نیست به چرائی آن پاسخ دهد. میگویند دیگران را از دوستانشان می‌توان شناخت. افتخار این مارکسیست های وطنی در همدستی با ته مانده مارکسیست های فلسطینیست که دوستان جمهوری اسلامی و حماس و حوثی ها و حزب الله لبنان شده اند. این دیگر اضمحلال نیست بلکه یک تراژدی و نابودی فاجعه بار یک تفکر است.

ساسان
ساسان
2 روز قبل

شاید به ندرت مقاله ای از ر_محمد قره‌گزلو بتوان یافت که تناقض اندیشه اش را عریان کرده باشد ولی این یادداشت او چنین است. سرشار از تضاد و تناقض. اما باید به احترامش کلاه از سر برداشت که خود را عریان بیان کرده است . می نویسد:«می خواهم بگویم و تاکید کنم که سوسیالیست ها – دستِ کم جنبشی که نگارنده خود را متعلق به آن می داند – ضمن مرزبندی قاطع نظری با مبانی ایدئولوژیک حماس و جهاد اسلامی و حزب الله، در عین حال با تمام قوا و به هر شکل که بتوانند از مبارزات رهایی بخش مردم فلسطین تا دفن نهایی آخرین اشغالگر فاشیست و اضمحلال سازمان دولتی پاسگاه ناتو مشهور به اسرائیل دفاع می کنند» و بالاتر می نویسد:«حماس که ریشه در دوحه دارد و به هر حال جریانی وابسته به یک دولتِ پروغرب است ظرف یک سال گذشته ر ص را مستاصل کرده و در ویرانی های غزه به جنون سرگردانی کشیده است.» رفیق‌عزیز این تضاددر خود را به جای تاختن به کسانی که رفیق راه طولانی با تو هستند؛حل کن این تناقض در اندیشه گرچه رو به سایش است اما سبب فرسایش است.

حمید رضا صدری
حمید رضا صدری
2 روز قبل
پاسخ به  ساسان

طرح دو واقعیت مسلم و تردید ناپذیر تناقض نیست ساسان جان.
اول. رفیق می گوید جنبشی که او به آن تعلق دارد طرفدار آزادی فلسطین است.
بسیار خوب این یک نظر و موضع گیری سیاسی است. من و شما ممکن است با آن موافق باشیم یا نباشیم. مثلا شما طرفدار تشکیل دو دولت باشی و من طرفدار تسلط گروه ابومازن بر کل فلسطین.
دوم. رفیق می گوید حماس که ریشه در ترکیه و قطر دارد و من با آن مرزبندی ایدئولوژیک دارم ظرف یک سال گذشته اسرائیل را کلافه کرده است.
آیا جز این است؟

خالد ح
خالد ح
2 روز قبل
پاسخ به  ساسان

من فکر می کنم یک تناقض آشکار در خود جریان حماس وجود دارد نه در نوشته رفیق دکتر. حماس گروهی برساخته اسرائیل است که به صراحت از طرف ترکیه و قطر ( متحدان آمریکا و اولی عضو ناتو ) پشتیبانی می شود و با این حال با متحد اصلی آمریکا یعنی اسرائیل هم در جنگ است.
این تناقض داستان است نه نوشته دکتر.

ساسان
ساسان
1 روز قبل
پاسخ به  خالد ح

حماس ، داعش، طالبان و یا هرجریان وابسته به بلوک هایی از کشورهای ریز و درشت کاپیتالیستی نشان ازدخالت غیر مستقیم، فریبنده،بدیل سازی(در برابر جنبش‌ها و سازمانهای رهایی بخش )آن کشورهای سازنده و حامی این جریاناست و درست در همین هنگامه‌های حساس این برساخته های سیاستهای آنان وارد معرکه میشوند و اتفاقا بر بسترتمایلات توده‌ها و جمعیت هدف نقش آفرینی میکنند. کار سوسیالیست هافقط توضیح واقعیت چنین جریاناتی نیست بلکه افشای اهداف پس پرده‌ی ایجاد کنندگان و حامیان آنهاست. درست همین جا تناقض را باید در یادداشت نویسنده مورد توجه قرارداد.اینکه ر-محمد به کسانی که نقش حماس و آن حوادث ۷ اکتبر را نقد می کنند خرده می گیرد ناشی از کم اهمیت جلوه دادن همین وابستگی درایجاد، روند وفرایندهای مختلف چنین مداخلات کاپیتالیستی و امپریالیستی است.این مساله را در جریان تجاوز روسیه به اوکراین هم درست برعکس داریم. آنجا این تناقض، نقش گروه های نئونازی را آنچنان بزرگ می کنند که تجاوز و جنگ پس از آن را از سوی روسیه توجیه میشود.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

28
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x