نخست: مبتنی بر واقعیتهای تاریخی و موجود، با هیچ توجیهی نمیتوان از یک نیروی اجتماعی بشردوست در هر جغرافیایی، موضع انفعالی یا توام با بیتفاوتی نسبت به مسئلهی فلسطین بهطور کلی و رنج دهشتبار مردم غزه و لبنان در شرایط کنونی را پذیرفت. بر این پایه است که پیگیری و تاکید بر نفی جنگ و یا خط صلح نیز، نمیتواند بدون پیشفرض محکومیت سبعیت و انسانسوزی رژیم فاشیستی اسرائیل پذیرفتنی باشد.
دوم: باید پذیرفت که اکثریت جامعهی امروز ایران، تحت ستمهای متداخل و متنوع اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ناشی از حکومت دینی که هیچ وقعی به رنجها و خواستهای مردم نمینهد، در دورترین فاصله از نظام و قدرت مستقر در کشورشان قرار دارند. این مهم اما نباید برای کسانی دلیل و بهانهای باشد جهت توجیه و تایید تصمیمهای اشتباه مردم در دقایق مهم اخلاقی، سیاسی و انسانی. همگرایی نیندیشیده و ناپسندیدهی بسیاری از مردم ایران با رژیم خونریز و جنگخوی اسرائیل و مخالفت با فلسطین آن هم از موضع علیِّ دشمنی با حکومت دینی، یکی از اختلالهای رنجآور در بینش، منش و گرایش امروزین بخشهایی از مردم ماست.
سوم: حتا اگر بپذیریم که ترور رئیس دفتر سیاسی ح م ا س در ایران برای میزبان او به لحاظ حقوقی حق پاسخ ایجاد کرده است، باز هم زمینهسازی برای ورود به جنگی که حدود و صغور آن پس از آغاز به شرایطی بستگی دارد که بیرون از ارادهی دولت ایران تعیین میشود، در وضعیت اجتماعی و اقتصادی امروز ما بسیار خطرناک بوده است.
چهارم: با همهی آنچه گفته شد، انتظار مثبت نسبت به حملهی اسرائیل به خاک ایران، به این اعتبار فسادآور که حساب دولت حاکم بر ایران را باید از مردم ایران جدا دانست، شریرانهترین موضعگیری سیاسی است که این روزها در میان بخشهایی از اپوزیسیون همواره مشکوک ایران (به طور خاص سلطنتطلبها و برخی رسانههای مزدور نظیر تلویزیون ایران اینترنشنال) میتوان یافت. کسانی که سالهاست در این انتظارْ پوسیده و پلاسیدهاند که از پشت تانکها و بمبافکنهای بیگانه وارد کشور شوند و جغدوار بر ویرانهی برجا مانده از جنگ حکمرانی کنند.
بر این پایه هیچ نیروی میهندوستی نمیتواند علیه حملهی احتمالی رژیم فاشیستی اسرائیل موضع مشخص و قاطع نداشته باشد و به بیانی دیگر، هیچکسی از میان هواداران و یا امیدواران به حملهی اسرائیل را نمیتوان برای لحظهای در زمرهی میهندوستان واقعی قرار داد.