جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

جمعه ۱۳ مهر ۱۴۰۳

شعر «زیر آوار» از مجموعه «جنگل صدا» اثر مصعب أبو توهه – ترجمه: مهرداد خامنه ای

زن در بسترش خوابید،

هرگز دوباره برنخاست.

بسترش گور او شده است،

مقبره‌ای زیر سقف اتاقش،

سقف، سنگی نمادین بر گوری بی‌جنازه.

نه نام، نه سال تولد،

نه سال مرگ، نه نوشته‌ای بر سنگ.

تنها خون و قاب‌عکسی خردشده در ویرانه در کنارش.

در اردوگاه جبالیا، مادری کالبد دخترش را در قلکی جمع می‌کند،

به امید آنکه برایش قطعه‌ای بخرد

کنار رودخانه در سرزمینی دوردست.

گروهی لال

به اشاره سخن می‌گفتند.

وقتی که بمبی فروافتاد،

خاموش شدند.

دیشب دوباره باران بارید.

گیاه تازه جست‌وجو می‌کرد

به دنبال چتر در گاراژ.

بمباران بالا گرفت

و خانه‌مان جست‌وجو می‌کرد

به دنبال سرپناهی در محله.

من در اتاقم را باز می‌گذارم، تا کلمات کتاب‌هایم،

عنوان‌ها، و نام‌های نویسندگان و ناشران،

بتوانند فرار کنند وقتی که صدای بمب‌ها را می‌شنوند.

من یک بار بی‌خانمان شدم اما

آوار شهرم

خیابان‌ها را پوشاند.

نتوانستند برانکار پیدا کنند

تا جنازه‌ات را ببرند.

تو را بر روی دری چوبی گذاشتند

که از زیر آوار پیدایش کردند:

همسایه‌هایت: دیواری متحرک.

زخم‌ها بر روی صورت کودکان‌مان

به دنبال تو خواهند گشت.

پاهای قطع‌شده کودکان‌مان

به دنبال تو خواهند دوید.

او از خانه بیرون رفت تا برای کودکانش نان بخرد.

خبر مرگش به خانه رسید،

اما نان نه.

از نان خبری نیست.

مرگ می‌نشیند تا هرکه را از کودکان بر جای ماند بخورد.

نیازی به میز نیست، نیازی به نان نیست.

پدری شب بیدار می‌شود، می‌بیند

رنگ‌های بی‌ترتیب را بر دیوارها

که دختر چهارساله‌اش کشیده است.

رنگ‌ها حدودا در ارتفاع یک‌متری هستند.

سال آینده در ارتفاع یک‌ونیم متری می‌شدند.

اما نقاش مرده است

در یک حمله هوایی.

دیگر رنگی نیست.

دیواری نیست.

من ترتیب کتاب‌هایم را روی قفسه‌ها عوض کردم.

دو روز بعد، جنگ در گرفت.

حواس‌تان به عوض کردن ترتیب کتاب‌ها باشد!

تو به چه فکر می‌کنی؟

چه فکری؟

چه تویی؟

تو؟

آیا هنوز تویی هست؟

هستی؟

مردم به کجا باید بروند؟ آیا باید

نردبان بزرگی بسازند و بالا بروند؟

آخر آسمان را بسته‌اند پهپادها

و اف‌۱۶ها و دود مرگ.

پسرم از من می‌پرسد که آیا،

وقتی به غزه بازگردیم،

می‌توانم برایش یک توله‌سگ بگیرم؟

می‌گویم: «قول می‌دهم، اگر بتوانیم چیزی پیدا کنیم.»

از پسرم می‌پرسم که آیا می‌خواهد

خلبان شود وقتی که بزرگ شد؟

می‌گوید که نمی‌خواهد

بر سر مردم و خانه‌ها بمب بیاندازد.

وقتی می‌میریم، روح‌هامان از تن‌مان جدا می‌شوند،

هرآنچه دوست داشتند را با خود می‌برند

از اتاق‌خواب‌هایمان: شیشه‌های عطر،

لوازم آرایش، گردنبندها، و قلم‌ها.

در غزه، تن‌هایمان و اتاق‌هایمان له می‌شود.

هیچ‌چیز برای روح باقی نمی‌ماند.

حتی روح‌هامان،

هفته‌ها زیر آوار گیر می‌کنند.




مصعب أبو توهه پیش از آغاز محاصره کنونی غزه، با کمتر از سی‌سال سن شاعری شناخته‌شده بود. پس از آنکه ارتش اسرائیل خانه‌اش را بمباران و تخریب کرد، و کتابخانه‌ای را که با زحمت برای استفاده عموم ساخته بود نابود کرد، او به همراه خانواده‌اش برای حفظ جان خود گریختند. این اولین بار در زندگی‌شان نبود.

أبو توهه به هر شکل ممکن در میان هرج‌ومرج به نوشتن شعر ادامه داد.  مجموعه «جنگل صدا» همان شعرهاست. این شعرها به طرز عجیبی واضح، صریح و به زیبایی هماهنگ هستند. آنها یکی از شگفت‌انگیزترین آثار هنری را ساخته‌اند که از دوران جنگ بیرون آمده‌ است. اشعاری در مورد همسر شاعر که برای فرزندانش آواز می‌خواند تا حواس آنها را پرت کند. أبو توهه پرتقال‌های پدربزرگش و لذت دخترش از خوردن آنها را به یاد می‌آورد.

«جنگل صدا» مخاطبان را به تجربه‌ای فرامی‌خواند که تخیل را به چالش می‌کشد. این مجموعه هنری ماندگار در دوران رنج هولناک است.

مجموعه شعر «جنگل صدا» در تاریخ ۱۵ اکتبر ۲۰۲۴ منتشر خواهد شد.
لینک:
https://www.lehmanns.de/shop/sozialwissenschaften/68665883-9780593803974-forest-of-noise
ترجمه شعر «زیر آوار» از مجله نیویورکر در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۴ صفحه ۴۴


https://akhbar-rooz.com/?p=252012 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x