خروجی سناریو
با پایان گرفتن رای گیری جمهوری اسلامی، کارپرداز تازهی سیاستهای ولایت فقیه، مسعود پزشکیان اعلام شد. علیرغم افزایش ده درصدی در مرحلهی دوم، و قسماً ناشی از دستکاری در آراء برای بیشتر نشان دادن مشارکت، مطابق نتایج اعلام شدهی خود حکومت، رای اول همچنان تعلق به «رای بی رای!» داشت. در مرحلهی دوم، جلیلی سیه سابقه بر اثر تغییر موضع جمعی از تحریم کنندگان در مرحلهی اول و نیز افتادن «اقتدارگرایان» به جان هم، متحمل شکست شد. نگارنده که این سناریو را در نوشتارهای قبلی (*) پی گرفته بود، در این پردهی آخر، درنگ بر برایندِ فرایند دارد.
هوشمندی سیاسی جامعه!
«انتخابات» ۱۴۰۳ اگر به عنوان پروندهی مقطعی حکومت به بایگانی رفت، با تولید «نه!» اکثریت جامعه به نظام اما، افقی فراختر در مبارزات مردم گشود. اجتناب بخش وسیعی از شهروندان از دادن رای، هرگاه که ارزش سیاسی آن فهم شود، بستر ویژهای برای پیشبرد پروژهی سیاسی علیه جمهوری اسلامی فراهم آورده است. با نگاه از همین دریچه هم است که باید گفت گرچه پزشکیان و جلیلی متفاوت از همند، اما با توجه به اصل معضل که همانا ماهیت نظام است، فرق چندانی نمیکرد که کرکره مغازه با نصب اولی پایین میآمد یا که درب تماشاخانه با انتصاب دومی بسته میشد.
شکاف اصلی، میان جامعه و نظام است و مبارزهی اصلی نیز نه جاری در سیستم، بل میان این دو قطب. نیروی تحول، نه معطل «روزنه»ی فاقد مبنا در جمهوری اسلامی، که در پی تعیین تکلیف با آنست. این نیروی بالغ، تمایز بین نماد «جبههی پایداری» وارثِ «حجتیه» با «اصلاح طلب اصولگرا» را میفهمد ولی از سر آگاهی و با دورنگری مجذوب چنین تفاوت بی سرانجامی نمیشود. از این رو هم، خود را «ناگزیر» از بی گزیری گزینش از میان سوگندخوردهها به اجرای سیاستهای ولایت نمیبیند. چرا که چنین گزینشی نه تولید دوگانگی در قدرت میآورد و نه بر تجربه میافزاید.
جامعهی معاصر ایرانی به وقت خود بهرهگیری از «فرصت»های درون نظام را آزموده و نتیجهی آزمون خود را که مبین سترونی آن بود، ثبت حافظهاش کرده است. ارزش رویکرد جامعه در قبال «انتخابات» اخیر هم دقیقاً در همین بود که در عین تشخیص تفاوتهای نسبی رقبای حکومتی از همدیگر، ریل اصلی مبارزه با نظام را گم نکرد و حاضر نشد تجربهی گرانقدر خویش را به رایگان خرج سیستمی ابتر کند. این مردم، جمهوری اسلامی نمیخواهد و به اتکای دستاورد تحریم گستردهی «انتخابات»، امید به صیقلدهی سیاست اپوزیسیونی بسته است و در این سمت هم پیش میرود.
برایند این فرایند، هشداری دیگری به اپوزیسیون متفرق بود. اینکه اپوزیسیون سکولار دمکرات و شاکلهی اصلی آن جمهوریخواهان سکولار دمکرات و چپ دمکرات چونان رکنی مهم از آن، کی و چگونه میخواهد پتانسیل برآمد مدنی عدم شرکت درامتداد خیزشهای یک دههی اخیر و در تارک آن «زن- زندگی – آزادی» را حالت سازمانی دهد؟ آیا خواهد توانست با ارایهی زنجیرهی اپوزیسیونالیِ همسویی، هماهنگی، همراهی و همکاری، ارادهی بدیل در برابر نظام عرضه کند؟ از بروندادهای «انتخابات» اخیر، باید همین لزوم بسیج سیاسی دمکراتیک را برکشید و آن را تدارک دید.
اعدام خیر، تعهد عملی!
اینکه خروجی این «انتخابات»، پزشکیان خوشخیال اعلام شد و نه جلیلی تماماً بنیادگرا، در حد خود مثبت است. موضوع اصلی اما، تعبیر خیال است. او در مناظره با رقیبِ «پایدارچی» نکتهای درستی را در شکل ناپسند پیش کشید و گفت: حاضر است کنارهگیری کند اگر جلیلی بپذیرد در صورت خُلف وعدهی رشد اقتصادی سالانه ۸ درصد اعدام بشود. پرسش اما اینست که خود او آیا، جدا از اینکه برای هیچکس حتی یک مرتجع دروغپرداز نباید حکم اعدام صادر کرد، متعهد به عمل در جهت رفع معضلات عاجل کشور است یا نه؟ اگر آری، انجام آنها طی چه زمانی و با چه تضمینی؟
از جمله دادن تعهد عملی مثلاً به انجام این چند مورد از دهها اولویت کشور: ۱) بازگشت پرسنل نظامی از برونمرز به کشور؛ ۲) تحویل مدیریتهای اقتصادی بنیادها و سپاه به دولت و برگشت این نهاد به پادگان؛ ۳) پذیرش عملی برجام و الحاق ایران به FATF؛ ۴) توقف خصوصی سازی انفال گونه و واگذاری واحدهای کلان اقتصادی به رانت خواران و انطباق حداقل دستمزدها با نرخ تورم؛ ۵) آزادی زندانیان سیاسی از حصر و حبس؛ ۶) اجتناب از اجباری دانستن حجاب؛ ۷) ممنوعیت فیلترینگ؛ ۸) پایداری در حق نظارت رئیس جمهور بر اجرای قانون اساسی مطابق خود همین قانون.
میدانیم که اینها با نیازهای کشور جهت رفع انواع تبعیضات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، دینی و غیر دینی و جنسیتی و زبانی و فرهنگی هنوز دنیایی فاصله دارند و فقط اولیههاییاند برای گشودن راه توسعهی کشور و بس! سخن اما اینست که اگر پزشکیان به گفتهی خود مبنی بر اینکه رئیس جمهور در این نظام نقش کمی ندارد بخواهد پایبند بماند، دیگر نباید به شیوهی خاتمی و روحانی رفتار کند. آیا او چنین خواهد کرد؟ یعنی وقتی که دید دستگاه اختاپوسی ولایت از او تمکین و تسلیم شدن میخواهد، حاضر خواهد شد عطای ریاست را به لقایش ببخشد و به معرفی مانع برای مردم بر آید؟
رای پزشکیان و تحول؟!
رای پزشکیان، رای متعلق به محافظه کاری سیاسی است؛ از وصل به نظام تا بیرونیهای متوهم به اصلاح آن. رای ناراضیانی منفعل که در قبال وضعیت موجود احساس درماندگی میکنند؛ رایی نه حاوی امید معنیدار، بلکه لحظهنگر، پناه جسته به هر تخته نجات و فاقد دورنما. رایی عادت به «بدتر هراسی» و «خطرنمایی» و در گریز از ورود به چالش با خطر بزرگ و اصلی. دلخوش به اندکهایی غالباً دور از دسترس و یا سریعاً دود در هوا. برای برونرفت از وضعیت، منفذ میجویند اما در سیکل باطل میچرخند. از تحول مایهگذارانه میهراسند و آن را پس میزنند.
رای به پزشکیان، بیش از آنکه نشانهی ذکاوت سیاسی در بازی علیه نظام باشد، عمدتاً بازتاب توهم به تغییر رفتار «آقا»ست. در بیشترینهی خود، متعلق به نیروی غیرسکولار که تاکتیکِ عقبنشاندن نظام از «پائین» را ماجراجویی میداند. این روانشناسی را بهزاد نبوی انعکاس داد که گفت: با حرکت انقلابی مخالفم؛ انقلاب، خشونت است و خیابان هم انقلاب! بیشترینهی این طرز فکر البته مشکلی با انقلاب از نوع اسلامی همانند بعضی از انقلابات «بهار عربی» ندارد؛ گویا فقط در ایران بد است و سیاست بگفتهی وی در هر شرایطی، فقط از مشارکت در «انتخابات» میگذرد!
دستهای از محافظهکاران متعلق به این رای، آنانیاند همانند پزشکیان عمری در خدمت پاسداری از نظام با آرزوی پاره رفرمها در آن. فرجام کار این نیروی رو به تجزیه، در بهترین حالت ریزش دیرهنگام آنها از نظام است و در بدترین حالت ذوب در ولایت. با اینان به هدف کَندنِ شان از نظام و پیوستنشان به روند تغییرخواهی، میباید مخالفت پیگیر علیه رسوبات ذهنی و عملی ولایی را پیش بُرد. مبارزهای زمانبر اما قاطع و صریح در برابرتسلیمطلبیهای آنان. این نیروی اجتماعی ناگزیر از تجزیه است؛ وجه رویندهاش جذب سکولاریسم و وجه بازدارندهاش همدست ولایت میرا!
بدنهی اجتماعی غالباً همسو با این نیرو، طیفی از سکولار و غیر سکولارها هستند که به زیست در قاب این سیستم خو گرفتهاند. حامی اصلاحات حکومتیاند و هراسان از جنبشهای دگرگون خواهانه. گرچه چشمشان میپاید که کار به کجا میرسد ولی گوش شنیدن فراخوانهای مبارزاتی نیروی تحول را ندارند! این نیروی بدنهای، اگر ببیند مبارزهی تحولخواهانه پیش میرود و ثمرات ملموس از دل بیرون میدهد، خود را در بیشترینهاش با وضع تازه وفق خواهد داد. این نیروی سیاستپذیر، نیازمند زمان است تا پشت ارابهی مبارزهی تحولخواهانه را بگیرد.
سیاست انتقادی در قبال سیاسیون «اصلاحگرا»!
چالشگری اپوزیسیون سکولار دمکرات با آن سکولارهای اعم از دیندار و دین ناباور است که داعیه سیاست دارند. کسانی که چه در مرحلهی اول این «انتخابات» و چه در دور دوم پای رایدادن رفتند. کسانی که به خیال خود هدفمندانه و با نیت بهرهگیری از فرصت وارد میدان بازی خامنهای شدند. با این نیرو باید بحث کرد و سیاست انتقادی پیش برد. متکی بر بردباری باید گذاشت تا تجربهی ناگزیر به آن نشان دهد که چرا نیک پنداری در سیاست لزوماً درست کرداری نیست. روش شایسته در قبال هر آن کسی که دل در گرو دمکراسی و نهایتاً تعلق به گذر از نظام دارد، فقط گفتگوست.
به تخاصم بین دو نیروی رای دهنده به پزشکیان و عدم رای به جمهوری اسلامی، بهیچوجه نباید میدان داد. جای تردید نیست که رایدادن سکولارهایی در این «انتخابات» چه به پزشکیان از موضع «روزنه گشایی» اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و بگمان رفع تبعیضات قومی؛ و چه به جلیلی از جایگاه «محور مقاومتی» و تقویت «نگاه به شرق»، تاثیر منفی بر نیروی وسیع جنبش «زن – زندگی – آزادی» و مبارزات حقطلبانهی معیشتی گذاشته است. این رایدادن، موجب آزردن جوانان و زنان و فعالان جنبشهای مدنی است؛ زیرا عملاً تغییر ریل مبارزاتی جنبش در خود دارد.
خطر اما آنجا بیشتر تقویت میشود که خطای سیاسی رای دادن به دست پاره کمین نشستگانی گزک میدهد تا این رفتارها را «همان ۵۷ ایها» تبلیغ کنند. نمایشات لمپنی اخیر علیه رای دهندگان در خارج از کشور، نشان میدهد که چگونه عدهای منتظرند تا بر هر غیر خودی سیاسیشان انگ حامی جمهوری اسلامی بزنند. کسانی که به قدرت نرسیده، علیه حق رای هر شهروند بساط فحاشی و چماق کشی راه میاندازند. در این برههی داغ و حساس سیاسی، وظیفهی نیروی دمکرات رای نداده به جمهوری اسلامی است که مانع از تشدید نقارها شود.
امیدها و هشدارها!
خطا خواهد بود هرگاه که نمایش «انتخاباتی» پسا مرگ رئیسی فقط چونان نیمهی خالی لیوان به دیده آید و فرایند تحمیلی بر نظام، تنها در افتراقات سیاسی به سنجش کشیده شود و رخدادهای مثبت با تاثیرات ماندگار همچون نیمهی پر لیوان، از نظر دور بماند. در بستر این ۵۰ روز پدیدههای بسیاری از زیر پوست شهر بیرون زد و باعث شد که کشور بیش از پیش در مشکلات برشمرده چهره بنماید. مهمتر از همه نیز اینکه داوری برنامهمحورانه در مقیاسی کلان به صحنه آمد و رسوایی سیاسی نظام در ذهن جامعه، بیش از پیش ترجمهی برنامهای یافت و تعمیق رفت.
مناظرات «انتخاباتی» کاندیداها و مباحثات مردمی بیرون از این مشاجرات، هم پتهی تخریبهای احمدی نژاد را بر آب ریخت و هم دور خود چرخیدن روحانی و هم هستیسوزیهای رئیسی را و در راس اینها افشای فزونتر اَعمال راس مسئولیت ناپذیر نظام. اینها، کمک به ارتقای گفتمان سازی شعورمندانهای است که جامعه به آن نیاز بسیار دارد. مباحثات این دوره، همهی گذشتههای ویرانگرانهی جمهوری اسلامی را از زبان کارپردازان چندین دههای آن روشنتر از هر وقت دیگر در معرض قضاوت عمومی قرار داد و پوسیدگی و از هم گسیختگی صفوف نظام را برملای بیشتری کرد.
همزمان اما گرایشهای بس خطرناکی در خارج از نظام ولی در کمین جامعهی ایران و فردای آن هم رو آمد که درنگ بر آنها بسی درسآموزند. یکی از آنها لمپنیسم سیاسی است که عمدتاً هم زیر پرچم تاج نشان در خارج از کشور بر صحنه آمد و نشان دیگری از خطرناکی آن فکر و برنامهی شد که برای دهسال نخست پسا جمهوری اسلامی، توصیه و وعدهی دیکتاتوری متمرکز دارد و مصرانه هم آن را در رفتارهای امروزش به نمایش میدهد. در شرایط وجود خشم بی اندازه در جامعه و به ویژه جوانان و زنان و تحت تبعیضها، خطر اشاعهی این برخوردها را نباید دستکم گرفت.
در این مکاره بازار، «وای که ایران از دست میرود!» نیز به فریاد برخاست و بلندگوهای ایران شهری منادی آن، باز هم خطر تجزیهی ایران پیش کشیدند! کسانی که، از حرف درست ولی بی رمق و بی پشتوانهی پزشکیان در موضوع لزوم توجه به معضل تبعیضات زبانی و اتنیکی، خونشان به جوش آمد و تیغ تهدید از نیام برکشیدند. تا آنجا که هوشنگ امیر احمدی مروج تز دو دههای نجات ایران به دست سپاه منهای روحانیت، تا آنجا پرده درید که با فریاد خشمگینانه بگوید: «نجات ایران، در گرو استقرار فاشیسم ایرانی است»!
البته اینجا و آنجا هم، پزشکیان به عنوان ناجی ملل (اتنیکها) کشور تا عرش بالا برده شد و حتی بعضی ها زیر همین پوشش برآمدن پزشکیان را شانس بزرگی برای تمییز ترک از فارس جلوه دادند و در این مسیر کم هم نتاختند! بروز ناسیونالیسم بی مهار از دو سو، باردیگر نشان داد که در رابطه با تبعیضات ملی (اتنیکی) با چه وضع بغرنجی مواجهیم و چه دندانتیز کردنهایی در برابر هم صف کشیدهاند. آری، تنها با قدرتگیری نیروی دمکراسی خواه تبعیضستیز است که میتوان چالش ملی (اتنیک) در کشور را هم با تکیه بر عناصر سالم هر دو سوی این موضوع رفع کرد.
بهزاد کریمی ۱۶ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۶ ژوئن ۲۰۲۴
(*)
https://www.akhbar-rooz.com/244583/1403/04/05/https://www.akhbar-rooz.com/244968/1403/04/10/
آیا میتواند در سیاست ارسال تروریست به کشورهای دیگر، تغییری ایجاد کند؟آیا میتواند دست سپاه پاسداران را از عرصه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و هنری و نهادهای بودجه بگیر بی خاصیت، کوتاه کرده و آنرا وارد ارتش رسمی کشور کند؟ آیا میتواند جلو این همه دزدی و فساد و اختلاس و چپاولگری را، که زندگی مردم ایران را تباه کرده است ، بایستد؟ آیا قادر است پروژه های مختلفی را که نهاد های حکومتی، بصورت رانت از آنها بهره میبرند، و بقیمت ویرانی زیستگاه های کشور ایجاد میشوند را، لغو کند؟ خلاصه کلام : این کشور در همه زمینه های مختلف، دچار بحران هایی است که، اگر خردمند ترین و شریف ترین و پاکدست ترین رئیس جمهور را هم به پاستور بفرستید، فقط میتواند « فراش خامنه ای» باشد و هیچ کاری از او بر نخواهد آمد.
قاتلان را بگذارید بتازند همه / مصلحت نیست که این قصه فراموش کنید
باید مراقب بود و در دام قضاوت موقعیت اجتماعی رژیم و مقبولیت آن بر اساس شرکت یا عدم شرکت (درصد مشارکت) مردم در رای گیری ها نیفتاد. چون حکومت هم از همان نحوه قضاوت و ابزار استفاده کرده و می کند.
گذشته از آمار سازی و جعل تعداد، بخش بزرگی از کسانی که در رای گیری ها شرکت می کنند، بدون در نظر گرفتن اجبار شدگان، اساسا مخالف وضع موجود و نوع حکومت هستند.
مقبولیت و پایگاه اجتماعی حکومت، که ناچیز است، در کوچه و خیابان و کنش های فرهنگی واجتماعی و مدنی که تماما ضد و خلاف قواعد و قوانین و شیوه زندگی تحمیلی حکومت است مشخص می شود.
پزشک خط امام دیروز؛ همدست و حامی جانیان امروز و کاندید جبهه اصلاحات رییس جمهور شد.
یکبار دیگر یاد عزیز دانشجویان رشته پزشکی (۹ نفر- ترور و اعدامهای سالهای ۶۲-۵۹) دانشگاه تبریز؛ پزشکان خوشنام و انسان دوست آن شهر و ۵۹ نفراز جوانان شهر مهاباد که به تبریز منتقل و در۱۲خرداد ۶۲ در زندان تبریز به دار آویخته شدند؛ برایم زنده شد. بسیاری از آنان کودک بودند .خانواده این قربانیان هرگز از محل دفن عزیزان خود با خبر نشدند.
حمید رضا جلایی پور خط امام فرماندار مهاباد و اصلاح طلب امروز از عاملین مستقیم آن جنایت بود.
فرخ نگهدار:“همه ما در دل آرزو خواهیم کرد، که از پی این انتخابات، روزنه ای گشوده شود برای کاهش تبعیض ها و رنج و تحقیر مردم،…”
از من “کهنسال” که گذشت ولی: آرزو بر “جوانان” عیب نیست.
خیام:“این دست که بر شانه او میبینی, دستی است که بر گلوی یاری بودست”.
شکست آبرومندانه تر و “قهرمانانه” تری در دوم نمایش انتخاباتی رقم خورد
خامنه ای”رئیس جمهور” دورسوم: به یاری جعبه سیاه رژیم و نفر دوم نظام (که دراستخر فرح غرق شد) بعد از خمینی بر منبرخلافت داعش تکیه زد و“عاقبت بخیر” شد.
“رئیس جمهور”دورهشتم: آیت اله قتل عام-کشته به دست بالگرد
“رئیس جمهور”نهم: به دنبال انقلاب کارگران؛زحمتکشان و مزد بگیران سراسر کشور و رهبران شناخته شده و گمنام خود در کارخانجات؛زندانها؛ادارات؛دانشگاهها و کف کوچه و خیابانهای داخل کشوردر دادگاههایی مردمی وعادلانه همراه سایر قاتلان و غارتگران جان و مال مردم؛ آمران وعاملان کشتارهای نیم قرن اخیر محاکمه خواهد شد.
اسماعیل بخشی:دیگر آن روزگار گذشت که با پیشانی سوخته و یقه بسته ادای حامی مستضعفان را در بیاورید
این فرد در مورد این عکس
که چکونه ان فرد در شرایط خاص کنارش قرار گرفت و حاصلش این عکس شد
اما نمی دانم
کهنسالمان که مانده در جوانی خاص، چرا
سندهایش افشاگر گروهی خاص در حکومت است
زیبا کلام ظاهر در مورد این عکس که چرا گرفته شد مطالبی را گفته
اما کهنسالمان ظاهرن سندهایش در مورد گروهی خاص کاربرد دارند
۱.آمار سازی در تعداد شرکت کنندکان در انتخابات به وضوح قابل مشاهده است و هر دو طرف در آن شریک هستند ،تعداد با ضریبی غیر منطقی بالا برده شده است.
۲.دو قطبی مردم و حکومت روشن و به جهت مردم ارتقاع یافته است.
۳. صف بندی در حکومت غیر قابل انکار است و انتظار فلج شدن حاکمیت در آینده بالاست.
۴.عدم انسجام در اپوزیسیون هنوز پا بر جاست ولی امید به سازماندهی و نزدیکی هم با قابل مشاهده است.
۵.راه رفرم باز شده است ولی به آن نمیتوان اطمینان داشت که قصد رسیدن به نتیجه مطلوب را داشته باشد.
شرایط جهانی ،منطقه ای و بخصوص جبهه اپوزیسیون ” هوشمند” داخلی آینده را رقم خواهد زد.