زآن پس، آه!
گه چشم میشویم و گهی گوش میشویم!
زین هر دو، گاه نیش و گهی نوش میشویم!
وین هر دو حال را بسراییم و، زآن پس، آه!
خاموش میشویم و فراموش میشویم!
پنجم آذرماه ۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن
دریافتن
دریا به منِ لمیده بر او، به دمی
آزاد ز هر زیر و بم و بیش و کمی،
دریابانَد که رفتنام آمدن است:
گیرم به شنا یا که به لم در بلمی!
نوزدهم آذرماه ۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن
ای عشق! مکن وسوسه!
بینم نه همین تنام زمینگیر شدهست،
بل جان و دلام نیز دگر پیر شدهست!
ای عشق! مکن وسوسه دیگر دلِ من:
بنگر که برای جانِ من دیر شدهست!
بیست ونهم آذرماه ۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن
تا دوگامی
۱
هربار، چو هربار، پس از رنجِ دراز،
می آیم تا دوگامیی قُلّه فراز:
ریگی، امّا، ز زیرِ پایام بجهد،
یا سُر خورَدَم پای به خرسنگی باز!
۲
بر قُلّه، ندانم چهی رنگ آمیزی،
بوده ست همیشه رازِ چالش خیزی:
باید که بدانم این، وگر نیز بر آن،
جُز سایهی خود، هیچ نیابم چیزی!
بیستم دیماه ۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن