در خانه
خیره به دیوار خیال میکنم
مَردم… خودم هستم،
رئیس جمهور خودم،
و خسته از شمارش دردها نیز خودم…
سرتاسرِ زمین
سرزمینِ من است.
من
رئیسِ رویاهایِ راهبَلَدِ خویشم،
و جمهورِ هزار و یکی ترانه
برای تنهاییِ آدمی…!
سرتاسرِ زمین
سرزمینِ من است.
چه تاریک،
چه روشن،
در حصارِ ملموسِ کلمات
از هرچه صندوق وُ
از هرچه آراء آدمی خستهام،
من فقط در مراوده با مردم
ماه را به یاد میآورم.
ماهِ کامل
اثرِ عاشقانه سرانگشتِ من است.
من به یادِ دوره دبستان
پیاپی… سه بار مینویسم:
سرتاسرِ زمین
سرزمینِ من است.
من رئیس جمهورِ برگزیده کلماتم
که تنها با سرانگشتِ جوهرِ زندگی
نامِ مبارکِ تو را
بر آسمان مینویسم سه بار؛
ای آزادی!