سه‌شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳
سه‌شنبه ۱ آبان ۱۴۰۳

طلوع جرقه ای در آسمان سیاه  در فرانسه – شهاب برهان

حزب ” همایش ملی” به رهبری خانم مارین لوپِن، پوست انداخته و بزک شده ی “جبهه ی ملی” است که ژان ماری لوپن، پدر مارین لوپن در ۱۹۷۲ تاسیس کرد. جبهه ی ملی بعنوان حزبی راسیست، استعماگر، خارجی ستیز، ضد یهود، ضد کمونیست و پاسدار تاریک اندیشی کاتولیکی، و رهبر آن ژان ماری لوپن، قصاب فاشیست فرانسه استعمارگر در جنگ های هندوچین و الجزایر، پایگاه قابل توجه و رو به رشدی در میان روستائیان و شهرهای کوچک و کسبه داشت و تا جائی که با افول مداوم احزاب کمونیست و سوسیالیست، بخشی از رای دهندگان آن ها را به خود جذب کرد. با آن که ژان ماری لوپن چندبار به فینال انتخابات ریاست جمهوری رسید، اما نفرت و هراس عمومی سبب شد که هربار همه ی نیروهای مترقی و چپ برای سد کردن راه جبهه ملی، با اکراه و ترجیح بد بر بدتر، در دور دوم، به کاندیداهای راست همچون ژاک شیراک و نیکلا سارکوزی رای بدهند. مارین لوپن، دختر بزرگ ژان ماری، برای شکستن این دور باطل، استراتژی جسورانه ای اتخاذ کرد: پدر منفور و بنیانگذار حزب را از حزب اخراج، نام “جبهه ملی” را به “همایش ملی” تغییر داد و ضمن حفظ بند نافِ پرنسیپ های نژادپرستی، خارجی ستیزی، کمونیسم ستیزی، اسلام ستیزی و ناسیونال- شووینیستی ی میراث “جبهه ی ملی” سابق، آن مخروبه را با کاغذ دیواری های گل منگلی “پرنسیپ های جمهوری” برای پذیرفته شدن در خانواده راست بزک کرد و موفق شد خود را از لیست سیاه گروه های خارج از “موازین جمهوری “بیرون بکشد. در سال های اخیر، “همایش ملی” به دومین نیروی سیاسی که در انتخابات ها همچون رقیب اول نیروی اصلی مطرح است تبدیل شده است و مارین لوپن چند دوره تا یک قدمی کاخ الیزه رسیده و با رای بازدارنده ی مخالفان در دور دوم، همچون پدراش ناکام مانده است.

امانوئل ماکرون نئو لیبرال، نماینده سرمایه مالی و در هر دو دور از برکت رای بازدارنده در برابر مارین لوپن در دور دوم به ریاست جمهوری رسیده و اکثریت را در هر دو مجلس ملی و سنا در اختیار گرفته، هر قدر زوراش رسیده، سیاست های خانه خراب کن علیه مردم را با تصویب این اکثریت، و هرجا اکثریت نداشته، با دور زدن مجالس و به ضرب حکم حکومتی به کرسی نشانده است. سرکوب جنبش توده ای موسوم به “جلیقه زردها” و بی اعتنائی به مخالفت عظیم با افزایش سن بازنشستگی، نمونه های برجسته این خود خودکامگی سلطان جمهور ماکرون اند.

احزاب عمده ی راست فرانسه یکی ماکرونیست هایند موسوم به “رنسانس” یعنی تجدید حیات، دیگری “حزب جمهوری”، میراث ژنرال دوگل، ژاک شیراک و سارکوزی و امثال آن ها. این احزاب از طریق رسانه های اصلی متعلق به میلیاردرها طی سال های اخیر دست به دست هم، دو سیاست مشترک و موازی را به پیش برده اند: مقبول سازی و تابوزدائی از “همایش ملی” مارین لوپن، و شیطان سازی از چپ، بویژه جریان نسبتا رادیکال “فرانسه نافرمان” به رهبری ژان لوک ملانشون و نیز فراکسیون چپ پارلمانی که به ابتکار ملانشون و با شرکت فرانسه نافرمان، حزب کمونیست، حزب سوسیالیست، اکولوژیست ها … تشکیل شده و وزنه مقابل مهمی را در برابر راست و راست نئوفاشیست تشکیل می دادند. آن ها با انواع ترفندها و دروغ ها فراکسیون چپ و بویژه “فرانسه نافرمان” را بخاطر حمایت از مردم غزه و مخالفت با قتل عام زنان و کودکان در غزه، به آنتی سمیتسم و حمایت از تروریسم، و بخاطر انتقاد به سیاست میلیتاریستی در حمایت از اوکراین، به دفاع از تجاوزگری ولادیمیر پوتین متهم می کردند.  

در انتخابات برای پارلمان اروپا، یکشنبه ۹ ژوئن ۲۰۲۴ ژوردن باردلّا کاندیدای اول حزب “همایش ملی” رئیس این حزب و دست راست مارین لوپن بالاترین رای را به دست آورد و آسمان سیاسی فرانسه را صاعقه زد چرا که همین نشان داد حزب ماکرون دیگر در اکثریت نیست و اگر امروز انتخابات داخلی بشود “همایش ملی” مارین لوپن برنده خواهد شد. با همین محاسبه، ژوردان باردلا، رئیس “همایش ملی” و برنده انتخابات پارلمان اروپا بلافاصله خواهان انحلال پارلمان و تجدید انتخابات شد؛ و صاعقه ی متعاقب آن این که ماکرون دو دقیقه بعد، پارلمان را منحل و برگزاری انتخابات زودرس را  اعلام کرد!

بسیاری از ماکرونیست ها حتا نخست وزیراش این تصمیم ماکرون را قمار خطرناک و حتا خودکشی دانسته اند چون تقریبا قطعی است که اگر جریان ماکرونیست از دور خارج نشود دیگر اکثریت نخواهد داشت. “حزب جمهوری” که در تمام این سال ها میان اکثریت ماکرونیست و “همایش ملی” مارین لوپن علیه فراکسیون چپ بندبازی می کرد، از کرسی های خود نگران است. رئیس حزب جمهوری بلافاصله اعلام کرد که در انتخابات پیش رو، با مارین لوپن ائتلاف می کند تا راه چپ را سد کند. ولوله و شکاف در این حزب افتاد و فضای سیاسی فرانسه به لانه ی مورچگانی شبیه شد که هریک راه و جهت گم کرده و از سر و کول هم بالا می روند. آشوب!

در چنین مقطع و چنین فضائی، به ابتکار و فراخوان “فرانسه نافرمان” و استقبال بی درنگ و همکاری و همدلی حزب کمونیست فرانسه، حزب سوسیالیست فرانسه، احزاب و گروه های اکولوژیست، پس از نزدیک به صد ساعت مباحثه و توافق و سازش میان جریانات و گروه هائی که برخی اختلافات بسیار اساسی هم با یکدیگر دارند، تشکیل “جبهه ی خلقی نوین ضد راست افراطی” اعلام شد که از حزب سازشکار و رفرمیست سوسیالیست در این سر تا حزب رادیکال “نوین ضد سرمایه داری” در آن سر را دربرمی گیرد و بجز احزاب، حمایت سندیکاها، گروه های سیاسی و مدنی طیف گسترده ترقیخواه دموکرات ضدفاشیسم را با خود دارد که فراگیرتر و گسترده تر از ائتلاف وسیع فراکسیون پارلمانی چپ است. برای خلق این جبهه و تهیه ی برنامه عمل آن سازش های باورنکردنی صورت گرفته است که نشان می دهد تا چه اندازه احساس ضرورت تاریخی و احساس مسئولیت سیاسی در کار بوده است. برخی سوپر انقلابی ها که هرگز حاضر نبوده اند با رفرمیست ها سر یک میز بنشینند، یک برنامه ی سه مرحله ای رفرم های فوری، صد روزه و دراز مدت را امضا کرده اند. برخی که مطلقا حاضر نبودند عملیات ۷ اکتبر حماس را تروریستی بنامند، کوتاه آمده اند… همه دریافته اند که چه هیولای هولناکی بر در می کوبد و عزم جزم کرده اند دسته جمعی جلوی ورود آن را بگیرند. این درک موقعیت و احساس مسئولیت و تلاش جمعی یک طیف گسترده از نیروهای چپ، دمکرات و ضدفاشیسم، اعم از رفرمیست و رادیکال، طلوع مبارک روشنائی در توفان سیاه است.

آنچه وصف کردم، یک کلیشه ی فوری از صحنه ای متغیر و گذراست. در عمق این صحنه ها و رویدادها علت های اساسی تری درست اندر کار بوده اند و مسیر آینده را هم تعیین خواهند کرد. 

عروج نئوفاشیسم تنها منحصر به فرانسه نیست و در ایتالیا و آلمان و هلند و اتریش و اروپای شرقی همزمان با قوت و ضعف متفاوت در جریان است. فراکسیون “راست افراطی” در پارلمان اروپا به یک نیروی بارز بین المللی تبدیل شده است. حتا پدیده ی ترامپیسم در ایالات متحده جدا از این موج جهانی نیست. ضعف نیروهای چپ و افول احزاب کمونیست و ورشکستگی سوسیال دموکراسی و سرخوردگی توده های کارگر و زحمتکش از حکومت های نوبتی احزاب سنتی راست و چپ، البته عامل مهمی در رویگردانی توده ها از آن ها و روی آوردن به فاشیست های عوامفریب به امید چرخشی در اوضاع کشور و بی تفاوتی و سیاست گریزی نسل جوان است، اما عامل اساسی عروج نئوفاشیسم، به عقیده من نئولیبرالیسم اقتصادی است. نئوفاشیسم و ترامپیسم، “سونامی”ی سیاست های جهانی شدنِ ریگان – تاچری ی دیکتاتوری بازار آزاد، گردش آزاد سرمایه، از میان بردن تعهدات اجتماعی دولت ها، تبدیل دولت های رفاه به حاکمیت سرمایه سیار و سیال جهانی و کارگزاران مالیه و بورس است که رسالت شان تنگ کردن کمربند های مزد و حقوق بگیران، پس گرفتن گام به گام دستاوردهای اقتصادی و اجتماعی آن ها در طول دو قرن و انباشتن ثروت های بادآورده برای میلیاردرهای سهامدار بین المللی است. این موج جهانی نئولیبرالیسم توده هائی را که خانه خراب و مدام مسکین تر و مستمندتر می شوند، در شرائطی که هیچ آلترناتیو چپی نیرومند و قادر به جلب اعتمادشان در میدان نیست، همچون آب در گودال، به سوی عوامفریبان نئوفاشیست روانه می کند که به آن ها می گویند باعث فقر و بیکاری و بی مسکنی و عدم امنیت شما خارجی ها و مهاجرها هستند!

اگر سحطی بین نباشیم، تشکیل “جبهه ی خلقی نوین ضد راست افراطی” در فرانسه، حتا اگر در کشورهای همسایه الگوبرداری و تکرار شود، راه سد کردن و دفع قاطع موج جهانی نئوفاشیسم نخواهد بود. نه در یک کشور و نه با تداوم سیاست های نئولیبرالی و نه بدون احیای اعتماد زحمتکشان به احزاب چپ و کمونیستی که حقیقتا برنامه ای برای خروج از بحران داشته باشند، تصور از میدان به در کردن نئوفاشیسم، خوشخیالی است.

 رسالت و موضوعیت “جبهه ی خلقی نوین ضد راست افراطی” در فرانسه کسب اکثریت پارلمانی و احراز پست نخست وزیری در دولت ماکرون برای اجرای برنامه سه مرحله ای مصوب این ائتلاف است.

این ائتلافی است مثل هر اتئلاف دیگری موقت و شاید شکننده که ممکن است دوام نیاورد یا در انتخابات شکست بخورد؛ در هرحال باید آرزوی موفقیت برایش داشته باشیم.

با این حال، چون جریانات تاریخی از لحظه های تاریخی ساخته می شوند، هر اقدام پیشگیرانه یا هر واکنش بموقع و مناسب در روند رویدادها سهم و نقش اساسی در لحظات حساس تاریخی دارند. تشکیل این جبهه خلقی یک اقدام تاریخی است در یک تندپیچ تاریخی در فرانسه که اگر هم توازن قوا امکان ندهد به اهداف اش دست بیابد، خودِ این اقدام یک پیروزی ثبت شدنی در تاریخ و یک سرمشق آموزنده است.  

***

اگرچه از هرجهت قیاس مع الفارق است، اما من به چپ های ایرانی می اندیشم که اساس حرف ها و برنامه ها و سیاست ها و هدف هایشان کمابیش یکی است ولی فرقه پرستی منحط شان نمی گذارد علیه دشمن مشترک و در برابر خطرات مهلک تاریخی از دکان های متروک بی مشتری شان پا به بیرون بگذارند.

شهاب برهان

۲۶ خرداد ۱۴۰۳  –  15 ژوئن ۲۰۲۴

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=243840 لينک کوتاه

قابل توجه نظردهندگان: از تاريخ 24 مهر 1403 هر کاربر می تواند تنها يک بار به اندازه 900 کاراکتر در زير هر مقاله ديدگاه بگذارد و يک بار نيز حق پاسخگویی به نظرات ديگری که در مورد اظهارنظر او منتشر شده باشد، خواهد داشت. چنانچه از حق پاسخگویی برای ادامه ی نظر قبلی و يا ارايه ی نظر مجدد استفاده شود، منتشر نخواهد شد. بخش ديدگاه به منظور اعلام نظرات در مورد مقالات منتشر شده می باشد و بحث و جدل های خارج از آن برای کاربران محدود شده است. چنانچه خوانندگان اخبار روز نظرات مشروح تری دارند می توانند آن را در قالب مقاله های مستقل برای انتشار ارايه دهند.

3.1 14 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
اصغر ایزدی
اصغر ایزدی
4 ماه قبل

شهاب عزیز، خسته نباشید که سیمایی از اوضاع لحظه سیاسی مهم در فرانسه نگاشتی. درست “از هر جهت قیاس مع الفارق است”؛ درست “فرقه پرستی منحط”؛ اما “پا به بیرون بگذارند”را چگونه باید فهم کرد؟ هم اکنون ۷ سازمان و حزب در یک “شورا” همکاری پایدار دارند و بیانیه مشترک منتشر می کنند؛ ۲ سازمان و حزب باهم همکاری و بیانیه مشترک می دهند؛ ۳ حزب جدا از هم و جدا از دیگزان ساز خود را می زنند؛ آیا اگر همه این سازمان ها و احزاب در یک “شورا جدید” با هم همکاری کنند، انگاه “فرقه پرستی منحط” پایان می یابد و آن را باید نشانه “پا به بیرون بگذارند” تلقی کرد؟ فرقه پرستی نشانه است، علت آن را در چه می دانی؟

شهین ک نوروز
شهین ک نوروز
4 ماه قبل

مرسی، و بله! در این پیچ تندتاریخی که راستهای افراطی دارند بر جهان حاکم میشوند، و ایضا شده‌اند، چپ چه میکند؟!… تشکیل جبهه‌ای گسترده از رادیکالترین چپها تا رفرمیست‌ترین، ضرورت تاریخی‌ست. فقط با تشکیل چنین ائتلافی می‌توان با این هیولای چند سر زورآزمائی کرد، والا بشریت با سرعت سرسام آوری به بربریت سقوط خواهد کرد. هم اکنون بخش فرهنگی تفکر راست افراطی دورخیز کرده است برای عقب راندن دستآوردهای جنبش فمینیستی این دوران، از جمله جنبش «می‌تو».

شهاب برهان
شهاب برهان
4 ماه قبل
پاسخ به  شهین ک نوروز

Asghar Izadi اصغر عزیز، بی آن که وارد پلمیک بشوم که دیگر حوصله اش را ندارم، منظور ام از ” پا به بیرون گذاشتن”، پا به بیرون گذاشتن از دکانداری “فامیلی” و میراث خواری است؛ چیزی که از تابلو داران این دکان های رقیب برنمی آید. به تک تک افرادی که در سازمان های چپ خارج از کشور عضو اند، احترام قائل ام، اما خود این سازمان ها را امروزه فاقد موضوعیت و در حکم دکورهای مقوائی می دانم. آن ها نه در ایران پایه ای در میان مردم ایجاد کردند، نه در خارج نسل جوان را جذب کردند. با کمی پائین و بالا، همه آن ها خانه های سالمندانی هستند بالای هفتاد سال که با آلبوم خاطرات شان زنده اند و تا چندسال دیگر با فوت این افراد، از این سازمان ها ی چند نفره اثری باقی نخواهد بود. از شورای همکاری حرف می زنی.کدام همکاری؟ شورای بیکاری واقعی تر است، امضا کردن هم شد کار؟ نام دهان پرکنِ” شورا” چه چیزی است بجز گنده کردن ظاهری واقعیت؟ ” یک سیخ جگرک سفره ی قلکار نمی خواهد”. از این دکان های بی مشتری نمی ود انتظار ” کار”ی داشت. قربان

عیسی
عیسی
4 ماه قبل

طرح « جبهه نوین مردمی» فرانسه متعلق به من است که از بیست سال پیش در کنگره های حزب کمونیست فرانسه مطرح کرده ام.در روزهای اینده در پاریس در همایش های گوناگون من محتوای این طرح را روشن خواهم کرد. اقای برهان در صفحه فیس بوک جواب مرا به سخره داده است. احتمالا ایشان فکر می کند ایرانیها مغز ندارند و نمی توانند نظریه پرداز شوند. من ۴۲ سال است که عضو فعال حزب کمونیست فرانسه هستمو یعنی موقعی که وارد حزب کمونیست فرانسه شدم دبیر ملی کنونی فابین روسل ۱۲ ساله بوده است. انگیزه ضد توده ای ایشان عامل انکار کورکورانه ایشان نسبته طرح مساله از طرف من است وجالب است که ایشان به سکتاریسم در چپ ایران اشاره می کند.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x