شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

شنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۳

داستان ناگفته ای از اینکه چگونه روسیه می توانست سرانجامی مانند آرژانتین داشته باشد! – سرگئی پولتائف، ترجمه و تنظیم: فواد قراگوزلو

در هفتۀ گذشته بوئنوس‌آیرس شاهد حضور مردم خشمگینی بود که در اعتراض به سیاست‌های ضدّکارگری خاویر میلی، پیامبر نوظهور فاشیسم، خیابان‌ها را به کنترل خود درآورده بودند. در دهۀ 90 میلادی، از آرژانتین اغلب به عنوان نمونه‌ای از «معجزۀ اقتصادی» سخن به میان می‌آمد و به روسیه نیز توصیه می‌شد که اقدامات اقتصادی مشابه بوئنوس‌آیرس را انجام دهد...

«در هفتۀ گذشته بوئنوس‌آیرس شاهد حضور مردم خشمگینی بود که در اعتراض به سیاست‌های ضدّکارگری خاویر میلی، پیامبر نوظهور فاشیسم، خیابان‌ها را به کنترل خود درآورده بودند. پلیس به دستور مستقیم «میلی»، ابایی از هدف‌گیری معترضان نداشت و با خشونت و سرکوب حداکثری سعی بر آن داشت تا با کنترل اوضاع، دامنۀ درگیری‌ها به سایر نقاط کشور کشیده نشود. پرزیدنت میلی با دادن آدرس غلط، وضعیت نابسامان اقتصادی کشور را ماحصل سیاست‌های به زعم خودش کمونیستی گذشته می‌داند و با شعبدۀ تکراریِ جراحی اقتصادی به سبک اقتصاددان محبوب خود، میلتون فریدمن در تلاش برای از هم پاشانیدن اندک میراث سندیکالیستی در این کشور است. میلی اعلام کرده که برای مهار تورم ازهم‌گسیخته تنها راه نجات آرژانتین، کاهش هزینه‌های دولت و پاکسازی بخش دولتی از هر چیزی است که نشانی از سوسیالیسم در آن به چشم می‌خورد. گوبا دن‌کیشوت آرژانتینی فراموش کرده که شرایط امروز آرژانتین حاصل بذرهایی است که اسلاف نئولیبرال او در دهۀ نود در این کشور کاشتند و محصول آن تورم افسارگسیخته‌ای است که امروز بخش عظیمی از جامعه را به مرز نابودی رسانده. سرگئی پولتائف از اعضای هیئت تحریریۀ RT در این یادداشت می‌کوشد تا مسیر تباهی‌ای که آرژانتین در آن گام گذاشت را به خوانندگان روسی‌زبان خود نشان دهد. متن حاضر برای شرح بهتر وقایع، با اندکی تغییر ترجمه شده تا خوانندۀ فارسی‌زبان نیز از مصائب سیطرۀ صندوق بین‌المللی پول بر اقتصاد کشورهای جنوب آگاه شود.»

در اوایل دهه ۱۹۹۰، برنامۀ اقتصادی بوئنوس‌آیرس از سوی اقتصاددانان صندوق بین‌المللی پول به عنوان نمونه‌ و راهکاری  پیشنهادی برای مسکو تلقی می‌شد که فروپاشی را تجربه می‌کرد، اما ۳۰ سال بعد، آن سیاست‌ها به چه چیزی منجر شد؟

در دهۀ ۹۰ میلادی، از آرژانتین اغلب به عنوان نمونه‌ای از «معجزۀ اقتصادی» سخن به میان می‌آمد و مسلسل‌وار به روسیه نیز توصیه می‌شد که اقدامات اقتصادی مشابه بوئنوس‌آیرس را انجام دهد، یعنی: به دقت و موبه‌مو تمامی توصیه‌های صندوق بین‌المللی پول را دنبال کند، موانع تجاری و بخش‌های اجتماعی را حذف و زیرساخت‌های کلیدی مرتبط با صنعت را بفروشد. و در گام بعد اقتصاد را به سرمایه‌گذاران کاربلد غربی واگذار کند و با تبدیل دلار به‌عنوان  ارز رسمی از شر روبلِ سرسخت خلاص شود. ربع قرن بعد، معلوم شد که آرژانتین واقعاً نمونه خوبی بود از سرنوشتی که روسیه توانست از آن اجتناب کند!

کلاهبرداری پولی بین‌المللی

صندوق بین‌المللی پول (IMF) شهرت بدی دارد. بسیاری بر این باورند که صندوق بین‌المللی پول به جای ارائۀ راه‌حل‌های واقعی برای مشکلات اقتصادی پیش روی کشورهایی که از صندوق کمک می‌خواهند، «آنها را به پایان می‌رساند» و استقلال مالی این کشورها را کاملاً سلب می‌کند.  با مرور آنچه بر کشورهای مقروض به صندوق گذشته است می‌توانیم عیار و صحت این موضوع را تا حد زیادی ارزیابی کنیم. در واقع، کشورهایی که وضعیت مالی خوبی دارند به صندوق بین‌المللی پول روی نمی‌آورند – این سازمان معمولا آخرین راه‌حل برای کشورهایی است که با بحران اقتصادی مواجه هستند، حتی اگر بودجۀ ارائه‌شده توسط صندوق برای کشورهای نیازمند کافی نباشد. زمانی صندوق بین‌المللی پول با یک سازمان تامین مالی خرد مقایسه می‌شد، زیرا هم افراد بی‌سواد مالی و هم افراد ناامید را به قربانیان اسارت وام تبدیل می‌کرد.

با این حال، تصویر مناسب‌تر، مقایسۀ صندوق بین‌المللی پول با نمونۀ کلاسیک «کولاک» [به معنای واقعی کلمه دهقان ثروتمند قلچماق در روسیۀ قرن ۱۹-۲۰] است. در مناسبات ارباب- رعیتی روسیۀ قرن نوزدهم، کولاک‌ها نه‌تنها اجناس مقرون به صرفه، وام و مشروبات الکلی را برای جمعیت دهقانان فقیر تامین ‌می‌کردند، بلکه مردم محلی را کاملاً به خدمات خود وابسته می‌ساختند. وقتی کسی به کولاک روی آورد، هرگز نمی‌توانست از شر او خلاص شود. دهقان که قادر به بازپرداخت وام نبود، به سرعت سپردۀ خود – ابزار کار، گاو یا مزرعۀ خود را از دست می‌داد. در همین حال، بدون کولاک‌ که کارگران را استخدام می‌کرد، دهقانان و خانواده‌هایشان شغلی نداشتند و لاجرم از گرسنگی تلف می‌شدند. در پایان روز، دهقانان به یک میخانۀ محلی – متعلق به همان کولاک – می‌رفتند و در آنجا آخرین سکه‌های تهِ ‌جیب خود را خرج میگساری محقرانه‌شان می‌کردند تا خود را به فراموشی بسپارند.

ممکن است به نظر برسد که صندوق بین‌المللی پول کاملاً متفاوت عمل می‌کند – بالاخره، به‌عنوان یک سازمان غیرتجاری، مستقیماً درآمدی کسب نمی‌کند و خود را به‌عنوان نوعی صندوق کمک متقابل معرفی می‌کند که برای کمک به «تسهیل تجارت بین‌المللی»، برای «بررسی تعادل» طراحی شده است. اما اعطای وام توسط صندوق بین‌المللی پول با شرایطی همراه است. به‌طور رسمی، این نهاد قرار است در خدمت اهداف حسنه‌ای باشد – از تضمین ثبات اقتصادی، مبارزه با تورم، و کمک به بازگشت وجوه صندوق بین‌المللی پول تا متعادل کردن بودجه و در نهایت تضمین رشد اقتصادی مطلوب. 

اما در واقع، دولت وام‌گیرنده استقلال مالی خود را نه‌تنها در لحظۀ دریافت وام از دست می‌دهد بلکه تا زمانی که وام را بازپرداخت کند (و گاهی برای همیشه) کنترلی برای تغییر و چرخش در سیاست‌های مالی کشور را ندارد. در نتیجۀ این اصلاحات، کشور بدون بخش صنعتی، با کاهش مخارج دولت به حداقل، اموال دولتی فروخته‌شده و بازار آزاد باقی مانده است. این کشور به جریان‌های مالی بین‌المللی (به عبارت دیگر تحت کنترل آمریکا) وابسته می‌شود و خود را در موقعیت یک کارگر مزرعه می‌بیند که ابزار کار او یعنی زمین از وی ربوده شده است و حتی پس از پرداخت هزینه‌ها نیز نمی‌تواند زندگی خود را تامین کند. وام‌های بی‌انتها فرد را وادار می‌کند که به بردگی ابدی برود و اندک پاپاسی سیاهی را که پس از پرداخت وام‌ها در خزانه باقی می‌ماند در «میخانه» خرج کند، تعبیر میخانه حالا وارداتی است که به‌طور مداوم توسط شرکت‌های چندملیتی عرضه می‌شود.

البته، این فقط صندوق بین المللی پول نیست که با شمردن دندان‌های کشورهای در حال سقوط، چنین نتایجی را برای آنها رقم می‌زند. مقامات اقتصادی کشور – همان‌هایی که اقتصاد کشور را به چنین نقطه ای رسانده‌اند – پس از مراجعه به صندوق بین‌المللی پول به ندرت سواد و دوراندیشی مالی از خود نشان می‌دهند. اهمال آنها در پیش‌بینی آیندۀ اقتصادی موردنظر صندوق اغلب مشکل را تشدید می کند و چنین می‌نماید که سزاوار هیچ ترحمی نیستند. موافقت با مقررات صندوق بین‌المللی پول، کشور را از هر گونه حمایت ثالثی محروم می‌کند و به کوسه‌های مالی از سراسر جهان اجازه می‌دهد تا اقتصاد ضعیف‌شده را ببلعند و دارایی‌هایی را با کسری از قیمت خریداری کنند، که نتیجۀ آن ویرانی کامل کشور است.

چگونه همه چیز به چنین نقطه‌ای رسید؟

آرژانتین یا «کشور نقره» در نیمۀ دوم قرن بیستم با تلاطم اقتصادی شناخته می‌شد. دهه‌ها سیاست مالی ناکارآمد، تغییر ناگهانی از سوسیالیسم به لیبرالیسم هار، اصلاحات پولی شکست‌خورده و وام‌های خارجی که توسط بخش اجتماعی بلعیده شدند، همراه با حکومت نظامی ژنرال‌‌ها و جنگ گمشده فالکلند/ مالویناس دست به دست هم این وضعیت را تشدید کردند. در اوایل دهۀ نود میلادی، آرژانتین تورم سالانۀ ۲۰۰۰ تا ۳۰۰۰ درصد (۱۲۰۰۰ درصد در سال در بالاترین حد خود) را داشت که با بدهی عمومی عظیم و حفرۀ لایتناهی در بودجه به میزان ۱۶ درصد از تولید ناخالص داخلی، کشور را با سرعت به سمت تباهی می‌کشاند. 

در همان سال‌ها، روسیه با مشکلات بزرگ‌تری مواجه شد. در سال ۱۹۹۱، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و آشفتگی در فدراسیون تازه استقلال‌یافتۀ روسیه حاکم شد. کشور توسط شورش و اعتصاب به لرزه درآمد و جنایت رونق گرفت. در همان زمان، جنگ در قفقاز آغاز شد و یک بحران سیاسی دائمی در مسکو بیداد کرد که منجر به درگیری کوتاه اما خونین در سال ۱۹۹۳ شد. روابط اقتصادی و زنجیرۀ تامین بین جمهوری‌های اتحاد جماهیر شوروی سابق از بین رفت و بخش صنعتی عملاً از کار افتاد. بدتر از همه، سیستم اقتصادی برنامه‌ریزی شده نیز فروپاشید، و شرکت‌های اقمار شوروی مانند بچه‌گربه‌هایی بودند که درناکجاآباد بازارهای جدید رها شده بودند. کشور صرفاً ورشکسته نبود – عملاً بودجه، مالیات و کنترل مالی وجود نداشت. کشور در یک وضعیت تقریباً مطلق هرج و مرج اقتصادی غلت می‌زد. مقامات جدید روسیه هیچ ایده‌ای برای خروج از بحران نداشتند و بنابراین، درست مانند آرژانتین، به چاپخانه متوسل شدند. در نتیجه، در سال ۱۹۹۲، تورم در روسیه به ۲۵۰۰ درصد رسید.

شوک‌درمانی

دوران «معجزۀ اقتصادی» در آرژانتین در سال ۱۹۹۱ آغاز شد، زمانی که دومینگو کاوالو به عنوان وزیر اقتصاد کار خود را شروع کرد. وی برای دریافت وام‌های صندوق بین‌المللی پول اقدامات بی‌سابقه‌ای انجام داد. در مدت کوتاهی، تقریباً تمام اموال دولتی خصوصی شد (از جمله ثروت‌های ملی مانند بخش بانکداری، راه‌آهن، معدن و صنایع سنگین تولیدی). و در گام بعد، اصلاحات پولی صورت گرفت – ابتدا نرخ مبادلۀ پزو به شدت به دلار وابسته شد و سپس ارز ایالات متحده برای استفاده در داخل کشور قانونی شد. در سال‌های اول، نتیجه چشمگیر بود: سرمایه‌گذاری‌های خارجی به آرژانتین سرازیر شد و اقتصاد کشور با نرخ‌ دورقمی، رشد موهومی خود را نشان داد. علیرغم کاهش شدید مخارج بودجۀ اجتماعی، بیکاری در سطح قابل قبولی باقی ماند، شهروندان کشور از تورم فوق‌العاده مهلت گرفتند و به وام‌های ارزان دسترسی پیدا کردند – آنها بالاخره توانستند نفس راحتی بکشند و به عبارت بهتر، سیر شوند.

خصوصی‌سازی تأثیر مفیدی بر شرکت‌هایی داشت که قبلاً در بوروکراسی شما را غرق می‌ساختند – برای مثال، مردم سال‌ها منتظر می‌ماندند تا خدماتی نظیر مخابرات توسط شرکت‌های دولتی ارائه شوند، اما پس از خصوصی‌سازی، چنین مسائلی در عرض یک هفته حل می‌شد.آن روزها آرژانتین در چشم سایر کشورها یک «دانشجوی نمونه» در نظر گرفته می‌شد که با وجود آنکه اقتصادش سقوط کرد، اما کشور با پیروی از توصیه‌های صندوق به پیشرفت ادامه داد. 

در همان زمان روسیه سعی داشت راه خود را طی کند. مشاوران مالی غربی با نام مستعار «پسران شیکاگو» به مسکو هجوم آوردند و سعی کردند مقامات روسیه را متقاعد سازند که به سرمایه‌گذاران غربی اجازه دهند در فرایند خصوصی‌سازی کشور سهیم باشند. باید اشاره کرد که پس از فروپاشی همچنان صنایع استراتژیک (یعنی مجتمع نظامی-صنعتی، حمل و نقل ریلی و صنایع انرژی، گاز، هسته ای و فضایی) در مالکیت دولت باقی ماندند، در حالی که سایر شرکت‌ها تقریباً به صورت رایگان در مزایدۀ غارتگران بخش خصوصی توزیع شدند. کوپن‌ها یا حراج‌های وام در ازای سهام این گونه بود که دسته‌ای از الیگارش‌های ملی ظاهر شدند، در حالی که سهم سرمایۀ خارجی در فرایند خصوصی‌سازی ناچیز بود.

در موارد دیگر، یگور گایدار، نخست وزیر وقت روسیه و کابینۀ وی مطابق با اصول کلاسیک صندوق بین‌المللی پول عمل کردند: حذف موانع تجاری، برداشتن کنترل قیمت‌ها، کاهش خدمات اجتماعی و هزینه‌های بودجه، و حفظ نرخ روبل نسبت به دلار. و در نهایت پهن کردن فرش قرمز برای خوش‌آمدگویی به سرمایه‌گذاران خارجی!

دولت برای حفظ نرخ ارز و پر کردن بودجه، اوراق قرضۀ دولتی به اصطلاح کوتاه‌مدت (GKO) منتشر کرد. در واقع، این یک طرح هرمی مالی بود که در آن بدهی‌های اوراق قرضۀ قبلی با وام‌های جدید پوشش داده می‌شد. کشور هیچ پولی در بساط نداشت و سرمایه‌گذاری خارجی عملاً صورت نمی‌گرفت. بنابراین جدای از وام‌های صندوق بین‌المللی پول، اوراق قرضه تنها راهِ حل برای تامین مخارج دولت بود.

سقوط خاندان آشر

«معجزۀ آرژانتین» در سال ۲۰۰۱ به پایان رسید. به دلیل بحران مالی آسیا، صادرات ملی شروع به کاهش کرد، اما دولت نتوانست ارزش پول را کاهش دهد و درآمد صادراتی را افزایش دهد، زیرا پزو به شدت به دلار وابسته بود. بزرگ‌ترین بانک‌ها و تقریباً تمام شرکت‌های سودآور تحت کنترل سرمایه‌های خارجی بودند و سرمایه‌گذاران شروع به برداشت وجوه از کشور در حال غرق کردند. حفره‌های رو به رشد بودجه با وام های جدید پر شد و سرانجام در ۲۳ دسامبر ۲۰۰۱، آرژانتین بزرگترین نکول در تاریخ جهان (۸۲ میلیارد دلار) را اعلام کرد.

در روسیه، هرم GKO در آگوست ۱۹۹۸ فروپاشید، و همین‌طور مدل اقتصادی گایدار، که براساس اصول صندوق بین‌المللی پول ساخته شده بود. پس از آن بود که مسیر روسیه و آرژانتین از هم جدا شد – دولت روسیه ارزش روبل را کاهش داد، جان تازه‌ای در بخش صنعت دمید، سرمایه‌گذاری‌های خارجی و داخلی شروع به حرکت دوباره کردند و صادرات تجدید شد. بانک‌های جدید از زیر خرابه‌های مؤسسات قدیمی که همراه با سیستم GKO فروریختند بیرون آمدند و امروز این بانک‌ها اساس نظام مالی ملی را تشکیل می‌دهند.

در دهۀ ۲۰۰۰، در دوران پوتین، دولت روسیه به‌طور مداوم استقلال مالی خود را تقویت کرد، اصلاحات مالیاتی را انجام داد، کنترل الیگارشی‌ها را به دست گرفت (آنها یا باید برای کشور کار می‌کردند یا از دارایی خود محروم می‌شدند). و اگرچه این روند با قیمت بالای نفت (کالای اصلی صادراتی روسیه) تسهیل شد، اما اگر مانند آرژانتین، کشور را به سرمایه‌گذاران خارجی می‌فروختند، موفقیت اصلاحات پوتین غیرممکن بود.

حراج آرژانتین توسط خاویر

آرژانتین که از سال ۲۰۰۱ از دو نکول دیگر جان سالم به در برد در سال ۲۰۲۳ با ظهور خاویر میلی دوباره گردش به راست را از سر گرفت که معنای آن بازگشت مجدد به سیاست‌های صندوق بین‌المللی بود. خاویر مایلی آزادیخواه! که در کارزار انتخاباتی‌اش وعدۀ مبارزه با کمونیسم در آرژانتین را داده بود چند ماه پیش به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد و به سرعت وعده داد که همه چیز را با احیای اصلاحات کاوالو حل کند: یعنی امحای نیمی از دولت و بانک مرکزی کشور، کنار گذاشتن پول ملی به نفع دلار، کاهش شدید مالیات‌ها و هزینه‌های دولت. آیا این کار را خواهد کرد؟ زمان مشخص خواهد کرد، اما دلیلی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم نتیجه با آنچه در سال ۲۰۰۱ اتفاق افتاد متفاوت باشد.

و روسیه چطور؟ سال گذشته، فدراسیون روسیه با شدیدترین تحریم‌ها در تاریخ جهان مواجه شد – و در برابر تحریم‌ها با هشیاری و تجارب قبلی به مقاومت پرداخت. قدرت اقتصاد روسیه نه‌تنها حاکمیت غرب، بلکه بسیاری از مردم جهان را شگفت‌زده کرد. محاصرۀ اقتصادی و فرار سرمایۀ خارجی منجر به فروپاشی اقتصادی نشد – بازیگرانی که بازار را ترک کردند بلافاصله با دیگران (اغلب شرکت‌های داخلی) جایگزین شدند، در حالی که سیستم مالی روسیه استقلال و انطباق چشمگیر با استانداردهای جهانی را نشان داد. اقتصاد روسیه که در سال گذشته اندکی کاهش رشد مالی داشت، در سال ۲۰۲۳ رشد ثابتی را نشان داد که بیشتر از رشد اقتصادی کشورهایی بود که علیه روسیه تحریم‌ها را اعمال کردند.

همۀ اینها به این دلیل امکان‌پذیر شد که در دهۀ نود، روسیه وعده‌های «شیرین» غرب را نپذیرفت و یوغ بردگی را مانند آرژانتین بر گردن نینداخت، بلکه در عوض مسیری سخت اما متفاوت را انتخاب کرد.

*سرگئی پولتائف عضو هیئت تحریرۀ روسیه امروز

https://akhbar-rooz.com/?p=243805 لينک کوتاه

4.3 7 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مصلحی
مصلحی
3 ماه قبل

درود بر شما. من بر اساس آنچه در روابط ایران و روسیه می گذرد و بلا شک روسیه در حال بلعیدن ایران هست توانسته اوضاع خودش را تحت کنترل در آورد به قیمت نابودی ایران!
در طول تاریخ، همیشه ایران از روس ها ضربه دیده – جایی ندیدیم که به نفع ایران اتفاق افتاده باشه (یا لااقل من ندیدم)-خودتون بهتر از من می دانید و نیازی به فهرست کردن نیست….
خلاصه: ایدئولوژی به هر شکلی محکوم به شکست هست. ماهیت همشون مثل هم هست

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x