صحنهآراییهای این روزها در میهن ما که تحت عنوان برگزاری انتخابات زودرس برای جانشینی ابراهیم رییسی، رئیسجمهور فقید برگزار میگردد، با معرفی نهایی شش کاندیدای غربال شده انتخابات توسط شورای نگهبان[۱] -بازوی قلعوقمع ولیفقیه- کامل شد. اینهمه قطعاً نه مدیریت بحران است و نه نمایش اقتداری ملی و مردمنهاد.
با این خیمهشببازیهای خندهآور که زیبندۀ یک ملک و ملت با قدمت چندهزارساله نیست، آیتالله خامنهای و «دولت پنهان» تحت زعامت ایشان کشور را هرچه بیشتر به لبه پرتگاه سقوط نزدیکتر میکنند.
رهبر ثانی نظام ولایی حاکم بر میهن ما دچار توهم الوهیت و معرفت سرمدی شده است. اگر آیتالله خمینی رهبر کاریزماتیک انقلاب و بنیانگذار این جمهوری در هفتههای پایانی عمرش با فراخواندن شورای بازنگری قانون اساسی سعی در برطرف کردن نقاط ضعف قانون اساسی دروان زمامداریاش داشت، رویۀ مدیریت دوران گذار و انتقال در سالهای پایانی جانشین بلافصل او آیتالله خامنهای امّا کاملاً متفاوت و شاید هم متنافر میباشد.
آیتالله خامنهای نیز همانند تمام حاکمین اقتدارگرا در نظامهای تمامیتخواه در پایان دوران حکمرانی خود، دیگر حتی حاضر نیست قدرت را با فرد دوّم نظام یعنی رئیسجمهور (بخوانید تدارکاتچی با حداکثر ۲۰٪ قدرت قانونی) تقسیم کند. در این مقوله او بیشتر به محمدرضا پهلوی آخرین شاه ایران شبیهتر است تا به سلف خودش آیتالله خمینی، همان کسی در نامۀ ۱۶ دی ۱۳۶۶ خود به حجتالاسلام خامنهای نوشت “شما امر حکومت را درک نکردهاید و بالاتر از آن هم مسائلی است، که مزاحمت نمیکنم.”
رئیسجمهور در قاموس آیتالله خامنهای نه نماد جمهوریت نظام، که او اساساً به عنوان ولیامر مسلمین بنا بر تعریف نمیتواند به آن باور داشته باشد، و نه عالیترین مقام اجرایی آن است. در خوانش ولایی و توتالیتر او از جمهوری اسلامی، رئیسجمهور تنها پادوی اجرایی بیت «مقام عظمای ولایت» است، یگانه نهادی که مشروعیت خود را نه از مردم بلکه از منبعی قدسی اخذ نموده است و از اینرو هم خودرا اساساً مبرای از نقد و خطا و غیرپاسخگو در مقابل مولیعلیه خود میداند.
در این نظام امّا بهترین رئیسجمهور گونه شبیهسازی شده (Cloning) ابراهیم رئیسی، -رئیسجمهور محبوب او- که ترجیحاً اگر بدون عمامه نیز باشد بهترین مدل ممکن برای این “عالیترین” مقام منتخب اولین جمهوری ایرانی میباشد.
با این تصورات و تمهیدات، چشمانداز متصور برای جمهوری اسلامی پساخامنهای همانند دوران پس از شاهان قدرتمند صفوی (شاه تهماسب و شاه عباس اول) امّا وضعیتی خواهد بود که در آن با ذرهبین باید به دنبال فرد جانشین مناسب گشت، زیرا که حاکم قدرتمند پیشین تمامی نامزدهای احتمالی برای جانشینی خود را به لطایفالحیل از گردونه رقابت خارج کرده است. این نوع تبیین خودکامه و مطلقه قدرت حکمرانی همانطور که در طول تاریخ در این سرزمین بسیار شاهد آن بودهایم کشور ما را بارها دچار یک بحران امنیتی و فروپاشی ناشی از نبود جانشین درخور در کانون مرکزی قدرت کرده است. اما اگر جمهوریت و بخش انتخابی نظام مستقر در طول زعامت تاکنون ۳۵ ساله آیتالله خامنهای اینچنین مورد هجمه و از درون پوسیدگی قرار نگرفته بود نه نیازی به این فرآیند یکسانسازی بود و نه نیازی به اینکه پس از پیروزی شکوهمند مردم در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۹۶ تمام هم و غم کشور را معطوف و مصروف به این امر بداریم تا بتوانیم از جانشینی فردی خارج از محدوده مورد قبول «دولت پنهان» بیت جلوگیری کنیم.
متاسفانه آیتالله خامنهای با رویکرد خودکامانهاش از خود و از جمهوری اسلامی امکان یک تغییر و اصلاح ساختاری در ساحت حکمرانی در دوران زعامتش را سلب نموده است.
آیا امّا این نظام پس از دوران رهبری اقتدارگرایانه آیتالله خامنهای قادر به نوزایی دمکراتیک یعنی حذف مقام غیرانتخابی و غیرپاسخگوی ولیفقیه خواهد شد و در آنصورت آیا خواهد توانست در شمایل حکومتی «شهروندمحور» و برخاسته از حاکمیت مردم به حیات خود ادامه دهد و یا دچار فروپاشی و انحطاط خواهد شد. سرنوشتی که حتی ممکن است به پایان استقلال و وحدت سرزمینی ایران بیانجامد.
اینها یقیناً میتوانند بهمثابه بخشی از دغدغههای ملی ایرانیان از همین الان مورد بحث و مداقه و ریلگذإاری برای دوران پس از «ولیفقیه ثانی قرار گیرند چرا که ما را به همراهی یک گذار افقی و دمکراتیک در زمان «زعامت قدرقدرت و قویشوکت» آیتالله خامنهای دیگر امیدی نیست.!
[۱] مسعود پزشکیان، مصطفی پورمحمدی، سعید جلیلی، علیرضا زاکانی، امیرحسین قاضیزاده هاشمی، ، محمد باقر قالیباف.
علی خامنه ای :
“بر ملتی که من رهبرش باشم باید گریه کرد”