چندی پیش آقای بهمن تقیزاده مطلبی تحت عنوان؛ «به یاد ملکه محمدی که”با عشق مردم زیست”»! را در سایت اینترنتی «اخبار روز» نشر دادند. این جای بسی خوشبختی است که همواره از رفقایی که زندگی خود را وقف مبارزه برای عدالت اجتماعی، صلح و آزادی کردهاند، یادی شود ، با اینحال، در رابطه با این “یاد نامه”، برای نگارنده سوالهایی پیش آمده که شاید این سئوال ها برای بسیاری دیگر از خوانندگان مطلب نیز مطرح شده باشند.
پیش از هر چیز انگیزه نوشتن چنین مطلبی و به ویژه در شرایط کنونی جای سوال دارد و اینکه وی در لابلای نقل خاطراتش، مسائل سیاسی و دیدگاهی گنجانیده که در خوراندیشه هستند.
آقای تقیزاده پس از تشریح آشنایی خود با رفیق زنده یاد می نویسد؛ «… اینکه خانمی آمد با قد بلند و افراشته، آرایش کرده با موهایی زیبا و لبانی قرمز و ناخنهایی بلند و لاکزده. پرس و جو کردم دیدم همان ملکه محمدی است. هیئتش به مذاق ما اصلاً خوش نیامده بود. غُر میزدیم». و اینکه چطور با آمدن رفقا به ایران گروه منشعب انتظامات دفتر را بر عهده گرفتند.
آقای تقیزاده همچنین بر این ادعا هستند که چند روزپس از بازگشت رفقا، «به خاطر خرده استعداد و ذوقی که در نوشتن داشتم، به پشت میزی منتقل شدم که در کنارش میز ملکه محمدی قرار داشت. امیر نیکآیین هم بود و منوچهر بهزادی و عبدالحسین آگاهی، بهرام دانش و رحیم نامور، علی گلاویژ و مسعود اخگر (رفعت محمدزاده) و مهدی کیهان و برخی دیگر. احسان طبری را هم میدیدیم و فرجالله میزانی (جوانشیر) و کیانوری نیز مرتب به ما سر میزدند.
در تصحیح صحبتهای اولیه آقای تقیزاده در مورد گشایش و سازماندهی دفتر حزب در خیابان ۱۶ آذر، لازم است به طور مختصر توضیحاتی بدهم. نگارنده مسول گروهی بود که پیش از انقلاب در تکثیر و پخش نشریه زیرزمینی «نوید»، در محلات کارگرنشین جنوب تهران، فعالیت خود را شروع کرده بود و از همان روز اول آماده سازی دفتر تا آخرین روزی که به اشغال «گروههای خودسر»، رژیم درآمد، در آن حضور و فعالیت داشته و به یقین دیگرانی نیز هستند که می توانند این صحبت ها را تأیید کنند. به ویژه رفقایی که در ساعاتی که درداخل دفترو پس از یورش “گروه های خودسر”، به حالت نیمه بازداشت بودند و ناچار شدند تا کاغذهای مهم درون حزبی را جویده و قورت بدهند تا به دست نیروهای “خود سر” نیفتد، که آقای تقی زاده در آن موقع در این جمع حضور نداشتند.
در بحبوحه روزهای پیروزی انقلاب، ابتدا ساختمان ساواک در نزدیکی های دانشگاه تهران را اشغال کردیم که بزودی مجبور به تخلیه آن شدیم. سپس به دفتر انجمن کوه دانشگاه صنعتی رفتیم. و برای یافتن مکانی ثابت که سرانجام با تلاش ها و فعالیت های بی وقفه زنده یاد رفیق خاوری این امکان به وجود آمد. رفیقی از بازماندگان فعالیت های دهه ۲۰، ساختمان نوساز چند طبقه خودش واقع در خیابان ۱۶ آذر را که زیرزمیناش، مملو از بازماندههای مصالح ساختمانی بود، در اختیار حزب قرار دادند.
[رفیق خاوری در نقل شفاهی این خاطره می گفت: وقتی رفیق شنید که حزب به دفتری نیازمند است، او … با کلید ساختمان و سوئیچ ماشیناش به سراغم آمد و گفت: شماها برای حزب زندانی کشیدید و منم این سرمایه را برای حزب مهیا کرده ام.]
اینچنین بود که ساختمان ۱۶ آذر مکانی همیشگی برای دفتر حزب شد.
. در این جا باید یادی از رفیق شهید و قهرمان حزب، ابوالحسن خطیب (رحمت) داشته باشیم که سازماندهی تمام کارها را برای آماده سازی دفترعهده دار بودند. رفیق رحمت بخاطر نبوغ و حضور ذهنی فوق العاده ای که داشت، مورد احترام و اعتماد تک تک رفقا بود و با فعالیت های شبانه روزی خود سهم تعیین کننده ای در آماده سازی به موقع دفتر داشت.
رفیق خاوری اولین نفر از اعضای کمیته مرکزی حزب بودند که با ورودشان دفتر حزب را افتتاح کردند. شور و شعفی فراوان در میان تک تک رفقای حاضر ایجاد شد . رفقایی که شوربختانه بسیاری از آنها در زندان های رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی، «قرعه مرگ”، به نامشان افتاد و اعدام شدند. رفقایی که اندوه از دست دادن آنها را فراموش نکرده ام و هرگز فراموش نخواهم کرد.
اما آقای تقیزاده فقط به رفقای گروه منشعب اشاره می کنند که بعدها عهده دار انتظامات دفتر حزب شدند!!!، در صورتی که انتظامات بخشی کوچک از مسئولیتهای گوناگون بود، تهیه گزارش ها، عکس و تهیه خبر، بسته بندی و پخش نامه مردم، سازمان دهی تبلیغات اولیه برای حزب و غیره، از وظایف دیگر رفقایی بود که در آمادهسازی دفتر حزب کوشیده بودند. لازم به توضیح است که پس از آماده شدن دفتر، اکثر رفقای گروه منشعب وظایفی خارج از دفتر را بر عهده گرفتند و به ندرت در دفتر دیده می شدند.
با بازگشت رفقای رهبری حزب از مهاجرت اجباری، تقسیم کار جدیدی صورت گرفت، که آقای تقیزاده با هفت نفر دیگردر اتاق مخصوص تهیه خبر و مطالب روز قرار گرفتند. در این اتاق ازجمله دو تن از روزنامهنگاران با تجربه که در نشریات زمان شاه کار کرده بودند، نیز حضور داشتند که یکی از آنها مسئولیت ادیت نوشته ها و اخبار را بر عهده داشت. چهار رفیق جوانتر نیز حضور داشتند که دو تن از آنها شعرهایی نیز برای نامه مردم می سرودند. رفیق دیگری نیز داشتیم که به همراه رفقای رهبری از مهاجرت برگشته بود و در نوشتن مقالات کشاورزی در همکاری نزدیک با رفیق ملکه محمدی بود.
اتاق رفیق ملکه محمدی به همراه رفقای جان باخته پورهرمزان، آگاهی، دانش، نامور و گلاویژ، روبروی این اتاق بود. ولی اتاق رفیق بهزادی مجزا و دقیقا کنار اتاق خبرنگاران بود که بیشترین تماس را رفیق بهزادی با همین گروه داشتند.
برخلاف ادعای آقای تقیزاده ، با آمدن رفیق ملکه محمدی به دفتر حزب ، نه تنها کسی در مورد هیبت اوغر نمیزد، بلکه برعکس بسیاری و به ویژه رفقای جوان و به ویژه زنان، با عشق و علاقه ، تیپ متفاوت و جذاب و خوش مشربی او را تحسین می کردند و رفتارش را میستودند. بانویی مبارز که پیش داوریها و قضاوتهای برخاسته از تفکر ارتجاعی مذهبی و سنتی در مورد پوشش و رفتارزن را ، که متاسفانه گریبان حتی برخی از روشنفکران را نیز گرفته بود، به سخره می گرفت و آزادگی و وارستگی را به رفقا می آموزاند.
او نیز مانند بسیاری از دیگر رفقا با کوله باری از مبارزات مردمی مجبور به مهاجرت شد. ولی با پشتکار خود توانسته بود آنها را با آموزش های مارکسیستی – لینینیستی تلفیق دهد که مقالاتی که در نشریات حزبی می نوشت، گواه تلاش او در انتقال این تجارب به نسل جوان و مبارز تودهای بر مبنای علمی است.
پس از توضیحات مختصری که داده شد، نیاز به پرداختن موضوعی است که پیشتر به آن اشاره شد و باید در آن اندیشه کرد، مسئله مهم زمان بندی این خاطره نویسی است و پیامی که در لابلای سطور یادنامه آقای بهمن نهفته است، او مینویسد؛ « … درباره کلیه مسائل سیاسی کشور و جهان بحثهای آموختنی میکرد و نظرهای عمیق و ارزشمندی داشت. در انتخابات شرکت میکرد و به کسی که فکر میکرد مانع از بدتر شدن حیات سیاسی و اجتماعی کشور میشود رأی میداد». (همان تئوری انتخاب بد و بدتر برای حفظ رژیم ننگین ولایت فقیه)!
این آشکارا، رهنمودی فاجعه بار ، آن هم پس از جنبش “مهسا” به رفقای توده ای و هواداران آن است که در ” انتخابات” پیش رو شرکت کنند و این تفکر پوسیده و افشا شده ضد مردمی را تبلیغ کرده است که دوباره مردم بین بد و بدتر برای ” مانع شدن از بدتر شدن حیات سیاسی” وارد انتخابات فرمایشی شوند. چنین توصیه هایی نیز از زبان کسی می شود که بخش جدی از مبارزات او در راه رهایی زنان بود. وگرنه بعید بود که آقای تقیزاده نداند، رژیمی که بر اصل مطلقه ولایت فقیه استوار شده، اصلاح ناپذیراست.
در الفبای سیاست، پیش نیاز اصلاحات در امکان ایجاد دیالوگ و مذاکره بین رژیم و مخالفان است. و پیش نیاز دیالوگ بین طرفین وجود مرجع مشترک است. پس از همه این ها است که، گفتگو و مذاکره می تواند شکل آغازین را به خود بگیرد.
و اولین مرجع برای رسیدن به این هدف نیز عقلانیت است! که در اینجا مهمترین تناقض خود را نشان می دهد؛ چرا که قانون اساسی براساس تداخل دین با حکومت تنظیم شده، که در آن تکیه به عقل بی اعتبار می شود. کار مجمع تشخیص مصلحت رژیم در همین راستاست.
دومین مرجع گزینه اخلاقی است. طرفین تقدم الویت اصول اخلاق را مبنی قرارمی دهند که این نیزدر تضاد با
وصیت نامه خمینی مبنی بر حفظ رژیم، یعنی پا گذاشتن بر تمامی اصول اخلاقی است!
سومین مرجع تکیه به قانون اساسی است. که شوربختانه علاوه بر اصل در تعارض نبودن قوانین با شرع اسلام ناب محمدی، جایگاه مقام ولی فقیه است که خیلی بالاتر از قانون اساسی و رای مردم قرار گرفته است.
چنین توصیه هایی شاید قبل جنبش مهسا و تحریم گسترده «انتخابات»، از جانب مردم، خریدار می داشت، ولی در شرایط کنونی در افکار عمومی کوچک ترین ارزشی ندارد.
حال چرا آقای تقیزاده نیات سیاسی خود را پشت یادنامه رفیق زنده یاد پنهان می کند؟ و از زبان رفیقی می گوید که بخش جدی از مبارزات او چه در مهاجرت و چه در داخل کشور، در راه رهایی زنان بود.
بنا بر پیشینه مبارزاتی رفیق ملکه، به یقین او هرگز حاضر نمی شد در شرایط کنونی کشور که رژیم بیشتر از گذشته پایگاه های اجتماعی خود را از دست داده است (آمار رسمی خود رژیم تعداد شرکت کننده در انتخابات اخیر را ۷درصد اعلام کرده)، و جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی، به مرحله ای کیفی و بالاترو غیرقابل بازگشتی ارتقا یافته و در عرصه بین المللی توانسته از پشتیبانی مردم جهان برخوردار شود، در مضحکه و نمایش های انتخاباتی رژیم شرکت کند.
آقای تقیزاده فکر نمی کنید که دوران فریب مردم با این تئوری پوسیده و مشمئز کنندهی انتخابات بین «بد و بدتر»، دیری است که به پایان رسیده؟
مردم میهنمان اگر در دوران تثبیت انقلاب و در اوج مبارزات طبقاتی حاکم بر کشور، در انتخابات شرکت می کردند، با هدف سوق دادن حرکت ها به سمت تامین و تحقق خواست های انقلاب و ثبات در کشور بود. ولی پس از چند دهه جنایت های گسترده رژیم علیه مردم و شناخت ماهیت جنایتکارانه آن و عدم اعتماد مردم به آن، هر گونه دعوت به انتخابات یعنی دست در دست رژیم قرار دادن و مشروعیت دادن به آن است. مردم در چند سال گذشته تکلیف خود را با رژیم مشخص کرده اند . مردم پس از تقلب های انتخاباتی علیه میر حسین موسوی با شعار “رای من کو” علیه رژیم به پا خاستند و در جریان تعمیق مبارزات خود با “مرگ بر دیکتاتور، “مرگ بررهبر” ، مرگ بر ولی فقیه ” و “اصلاح طلب ، اصول گرا تمومه ماجرا”، هدف نهایی خود را که همانا علیه تمامی موجودیت جمهوری اسلامیست، مشخص کرده اند. تحریم وسیع و گسترده انتخابات اخیر توسط مردم نیز میزان خشم و نفرت آنها از رژیم جمهوری اسلامی را آشکارا نشان داده است. مردم خواستار نظمی نوین بر اساس عدالت اجتماعی ، آزادی و صلح هستند که نه خواست رژیم است و نه توان آن را دارد.
یکی شمردن دو شرایط کاملا متمایز و متفاوت دوران پس از انقلاب و شرایط کنونی، از سوی آقای تقیزاده نادیده گرفتن دیالکتیک تاریخ در کشورمان است. روند ناگزیر تاریخ ، «آینده» را به معنای احتمال وقوع فرایندها و پدیده هائی می داند که امکان بالقوه پدید آمدن آنها در واقعیت کنونی کشورمان را نهفته در چنین شعارهایی است:
مرگ بر ولایت فقیه، مرگ بر دیکتاتور،اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا
سخن پایانی این که چنین نوشتاری ، نه تنها علیه تفکرانقلابی، روح مبارزه جویانه و عدالت طلبانه رفیق ملکه محمدی است ( که همیشه تصمیماتش را بر شرایط مشخص انطباق می دادند و این آن توصیه گرانقدری بود که آنرا آویزه گوش خود کرده ام)
بلکه بیشتر از آنچه در تمجید او باشد، مبارزات او، آرمان ها و اهداف او را زیر سئوال می برد. در واقع باید گفت که نوشتار آقای تقی زاده اهداف دیگری را به ویژه در شرایط کنونی ،دنبال می کند.
الان فرصت کردم و دو تا مقاله را خواندم. دلیلش هم ابن بود که قبلا در فضای مجازی نقدهای بسیار متین و مستدلی از تقی زاده به چپ محور مقاومت و نظراتشان خوانده بودم. فکر کردم اتفاق جریدی افتاده که به تقی زاده این اتهامات را نسبت داده. اما با خواندن دوباره مطالب و کمی پرس و جو فهمیدم تمام اتهامات افتراست و احتمالا باید پای یک تسویه حساب شخصی در میان باشد یا یک فعالیت هدفمند برای تخریب او که البته بسیار مشکوک است و احتمالا باید منتظر بود که با این روش کم کم پای افراد دیگر هم به میان آید. وگرنه مقاله ای که دوسال پیش و در ستایش تام و تمام زنی برجسته نوشته شده آن هم از جانب کسی که اینطور که من تحقیق کردم از نزدیکان ملکه محمدی بوده و تا روز آخر همراه و همدل با او بوده یکباره یک کلمه از مقاله را دستاویز قرار دادن و دق دل را خالی کردن را چه می توان نامید.
خب که چی؟ نویسنده متولی دفتر بوده و هست و هیچکس بدون اجازه او نباید دست به قلم ببرد؟
مقاله جالبى از طرف یک عضو توده به عضو دیگر هست در حالیکه هردو تا قبل از دستگیرى گسترده حزب توده و اظهار ندامت اکثریت رهبران حزب، در تلاش تثبیت جمهورى اسلامى و مایل به نابودى تمامى مخالفان رژیم بودند. یکى از تاریخ و رخداده هاى ۴۵ ساله و تکیه بر عقل (که خود در تکیه به آن تاکید دارد) به مخالفان رژیم دینى-اسلامى رسیده و دیگرى (همانند اکثریت رهبران و اعضاى حزب در خارج) کماکان در رکاب خط امام قرار دارد و تلاش براى “حفظ نظام” (خواست خمینى) اما آقاى رحیم راد مینویسند “گواه تلاش او در انتقال این تجارب به نسل جوان و مبارز تودهای بر مبنای علمی است” این “علمى” کردن یک راه و نظر هم شده جمله مورد دلخواه براى کوبیدن طرف مقابل.آخر بر کدام منطق و “عقل” حکومت ولایت فقیه (که ناشى از صغیر دانستن مردم و فقیه-عالم دانستن ولى-آخوند) در فکر خواسته ها و منافع مردم و کشور بوده و هست که حزب توده جانانه براى تثبیت حکومت آنها از هیچ چیزى کوتاهى نکرد حتى جان اعضاى خود؟ و این همه اعمال و کردار محکوم را “علمى” دانست
چنین بنظر می رسد که «چپ محور مقاومتی» با نزدیک شدن انتصخابات ریاست جمهوری، مانند مجلس اسلامی، دوباره با شعار شرکت در انتخابات فعال شده است. این نوع «چپ» که حتی در میان نیروهای چپ بی اعتبار است، با مردم کوچه و خیابان نمی تواند هیچگونه ارتباطی برقرار کرده و روی آنان تاثیر بگذارد. این را حکومت ج.ا و دستگاه های اطلاعاتی اش بخوبی می دانند به همین دلیل هم از فعالیت چنین چپ دست آموزی استقبال کرده و به تعبیری آن را هدایت هم می کنند. غرض از فعالیت این نیرو ۱) ایجاد سردرگمی در میان نیروهای چپ و درگیری بین آنها ۲) به لجن کشیدن نام چپ در میان مردم است. دفاع از شرافت چپ، که همواره پیشاهنگ مبارزات مردم بوده و دراین راه قربانیان فروان داده، امروزه امری است خطیر.
فکر می کنم این آقای تقی زاده با آقای عمویی نشست و برخاست هایی دارد و به ویژه حال که قرار است مضحکه انتخاباتی جدیدی از سوی خامنه ای و دار و دسته اش برگزار شود همچون نویسندگان پیک نت و راه توده و تار نگاشت عدالت و پیک خاور و ده مهر و و و .. مردم آگاه را که با ” نه بزرگ ” خود در سالهای پس از کودتای انتخاباتی سال ۱۳۸۸ و به خصوص در سال های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ و ۱۴۰۳ تودهنی بزرگی به رژیم قرون وسطایی ولایی زده اند با پیش کشیدن اباطیلی نظیر شرکت رفیق ارجمند ملکه محمدی در هر انتخاباتی، مردم آگاه ایران را که دیگر اصلی ترین خواسته شان سرنگونی حکومت است به پای صندوق های کذایی رآی بکشانند .
مقاله تقی زاده تاریخ۷خرداد ۱۴۰۱ را دارد . یعنی سه ماه و نیم قبل از شروع جنبش مهسا. زنده یاد مهسا امینی ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ در بیمارستان به شهادت رسید. نویسنده مقاله این همه صغری کبری چیده تا بگوید تقی زاده خواسته دعوت به شرکت در انتخابات بکند و اساس استدلال را بر پایه یک تاریخ اشتباه میگذارد. سه ماه و نیم قبل از جنبش مهسا.
ممنون سینای گرامی،
برخی حتی سواد خواندن تاریخ مقالات را هم ندارند. نخود هر آشی میشوند تا مبادا از قافله عقب بمانند!