آل…،
پرندهی بدشگون،
میخواند در تاریکیهای بام
خیره به سیاهیها،
نشسته در کمین،
ربودنِ یک کودک دیگر…،
پَرهایش سیاه،
کاکلش تیره،
چشمانش خونگرفته،
با چنگالهای تیز
آل…،
پرندهی شوم،
لانهاش پای گنبد امامزاده
انباشته از تکّه پارههای حِرز و تعویذ،
طلسم و جادو،
و احکامِ قتل و سیاهکاری،
هزار و چند صد ساله…
آل…،
پرندهی مرگ،
از ته ماندهی نذورات روزی بر میدارد،
خیرات و زکات،
زبالههای زائران
و از حوضِ خزهبستهی وضوخانه،
سیراب میشود
نوایش جیغیبدشگون،
بیمآور،
نهیب مرگی دیگر…
آل…،
پرندهی جان سخت،
پرندهی نامیرا،
پرندهی شومِ سرنوشت،
در آسمانِ فریبِ پدرانِ سادگی پر و بال میگیرد
و از خیابانهای نافرمانِ فرزندانِ تازگی میگریزد،
تا که گم شود در اِشکفتِ باستانیِ خویش،
و کِز کند در تاریکیها،
در کمین شبیخونی تازه…
لقمان تدین نژاد
آتلانتا، ۲۸ آوریل ۲۰۲۴
*- در گذشتههای دور هر وقت نوزادی در همان چند روز اول پس از تولد میمرد میگفتند او را آل برده و زمان مرگ او را ساعاتی پیش از سپیدهدم تصور میکردند همزمان با نوای جیغ مانند پرندهیی ناشناس که بر لب بام مینشست. مادران سراسیمه از خواب میپریدند، در تاریکیهای ایوان خم میشدند بر گاهواره، و هراسان دقایقی خیره میماندند بر چهرهی فرزندِ عزیزِ خود پیچیده در قُنداق.
- آل به معنی رنگ سرخ و ارغوانی، و رنگ خون نیز بکار برده میشد، و همچنین خاندان و عترت و قوم و قبیله، بطور مثال در مورد قبایل عرب اطراف شوش دانیال و کرخه و چنانه و غیره: آل کثیر، آل کنعان، آل حمید، آل کعب، و… سادات شهر به پیشوند آلِ خود افتخار میکردند و صرفنظر از موقعیت مالی-اجتماعی، خود را برگُزیده میدانستند و برتر، نسبت به سایر مردم که آنها را «عوام» میخواندند.