با شلیک موشک از سوی اسرائیل به اطراف تأسیسات اتمی در نزدیکی اصفهان، چرخه تنش میان دو کشور وارد دور تازه ای شد. هرچند حملات اخیر دو طرف به زعم خودشان “تلافی جویانه ” یا “بازدانده” نامیده شده، و از این منظر میتوان امیدوار بود که هیچکدام از طرفین خواهان جنگ واقعی و تمام عیار نیستند، اما همین اقدامات هم در حد خود ریسک آور و خطرناک هستند. هر دوطرف در حملات خود، با تفاوت هائی، نشان دادند که امکان ضربه جدی زدن به دیگری را دارند. محافل بینالمللی دو طرف را به خویشتنداری دعوت کردند. اما اسرائیل علاوه بر انجام عملیات هدفمند علیه ایران، از راههای دیپلماتیک با برخورداری از پشتیبانی ایالاتمتحده و اروپا در صدد دستیابی به اجماع جهانی و منطقه ای علیه “ایران” میباشد. اما “ایران” در این عرصه فاقد امکانات قابل اتکا و مؤثر است. معدود کشورهای “جنوب” که بدلایل ایدئولوژیک، مقابله با “امپریالیسم آمریکا” و یا به دلیل کمک های “سخاوتمندانه” جمهوری اسلامی از آنها در سمت حمایت از “ایران” ایستادهاند، تاثیر قابل ملاحظه در خنثیسازی اقدامات اسرائیل ندارند. در حال حاضر تلاش میشود اجماع بینالمللی علیه جمهوری اسلامی ایران بعنوان رژیمی که “عامل تنش و خطرناک” برای صلح در منطقه است، شکل گیرد. اما آیا جمهوری اسلامی به تنهائی تهدیدی برای صلح و آرامش در منطقه است؟ درست این است که عملکرد هردو رژیم حاکم بر ایران و اسرائیل را عامل تنش و جنگ و تهدیدی برای صلح در منطقه بدانیم. در اینجا مجال بررسی اعمال اسرائیل نیست، اما آنچه امروز بر فلسطینی ها از طرف دولت اسرائیل میگذرد، فاجعه انسانی است که بشریت نمیتواند در مقابل آن بی تفاوت بماند.
اما چرا و به چه دلیل اجماع جهانی علیه “ایران” به آسانی شکل میگیرد، اما در مورد اسرائیل شاهد اغماض و یا واکنش های غیر الزام آور هستیم. به ۲ دلیل عمده میتوان اشاره کرد.
دلیل اول اسرائیل ستیزی بااعلام محو اسرائیل ؛
بیش از انقلاب و بویژه پس از جنگ ۶ روزه ژوئن ۱۹۶۷ رژیم شاه با عراق درافتاد، در حمایت از سلطان قابوس ظفار را بمباران کرد، با انور سادات مناسبات خوبی داشت و با آرمان فلسطینی ها سمپاتی نشان داد، اما به لحاظ راهبردی در کنار آمریکا و اسرائیل قرار میگرفت. پس از انقلاب اسلامی و با چرخش ۱۸۰ درجه ای سیاست حکومت اسلامی امریکا و اسرائیل را تبدیل به دشمنان درجه اول خود نمود. با این تفاوت که آمریکا شیطان بزرگ، امپریالیسم خوانده میشد، درحالیکه در تبلیغات حکومتی شعار محو اسرائیل داده میشد. هرچند در عمل و در دوران جنگ ایران و عراق از طریق دلالان بینالمللی تسلیحات از اسرائیل خریداری و رهبران هر دو کشور بر این امر واقف بودند، اما همزمان آخرین جمعه ماه رمضان بعنوان روز قدس نامگذاری و مناسبتی شد برای تبلیغات در جهت محو اسرائیل. بدین ترتیب در انظار جهانی از ۴۵ سال پیش جمهوری اسلامی بعنوان کشوری که خواهان نابودی اسرائیل است، شناسایی شده است. این درحالی است که کشورهای عربی، یکی پس از دیگری در سمت صلح و به رسمیت شناختن اسرائیل حرکت کرده اند. در نتیجه قابل انتظار است، هنگامی که “ایران” علیه اسرائیل از طرق دیپلماتیک به مراجع بینالمللی شکایت میکند، به دلیل سیاست خارجی دشمن آفرین خود به اندازه اسرائیل مورد توجه و همراهی آن مراجع قرار نگیرد. البته به لحاظ قضائی این عمل قابل تأیید نیست، اما در یارگیری سیاسی قابل فهم.
دلیل دوم راهبرد امنیتی در سیاست خارجی برپایه عمق استراتژیک؛
انتخاب راهبردی جمهوری اسلامی ایران از ابتدا ایدئولوژیک امنیتی بوده است. انتخاب این رویکرد بجای توسعه در ۴۵ سال گذشته به زیان منافع ملی ایران بوده است. هرچند جمهوری اسلامی تاکنون ۷ برنامه توسعه داشته و حتی در جهاتی از برنامه سوم و چهارم توسعه (۱۳۷۹ و ۱۳۸۳) تلاشهای مثبتی صورت گرفته، اما بدلیل رویکرد امنیتی ایدئولوژیک حاکم همین حد از توسعه نیز نه در خدمت رفاه و توسعه عموم، بلکه درخدمت اهداف امنیتی قرار گرفته است. بازتاب این رویکرد در داخل کشور اعمال انواع رفتار تبعیضآمیز نسبت به شهروندان، تقسیم آنها به خودی و غیرخودی، بویژه نسبت به زنان، اتنیک ها و اقلیت های مذهبی. در نتیجه مردم از جکومت رویگردان شده و آنرا متعلق به خود نمیدانند. سیاست خارجی منتج از این نگاه راهبردی بجای تلاش برای ایجاد روابط دوستانه و صلح آمیز با همسایگان در منطقه و جهان، تبادلات اقتصادی، فرهنگی، ورزشی، علمی با آنها، در برون مرز با نگاه ایدئولوژیک شیعی از طریق کمک به جریانهای “برادر” در منطقه، و یا ایجاد پایگاه نظامی و حضور در این کشور ها در قالب مستشار نظامی و امنیتی بوده واز این طریق به زعم خود امنیت ایجاد کرده است. این رویکرد از یکسو باعث امنیتی کردن فضای جامعه شده، و نه آوردن امنیت برای آن، و از سوی دیگر تصویری دخالتگر از “ایران” نمایش داده، که گویا در اکثر منازعات منطقه حضور دارد.
جمهوری اسلامی و جهان؛
آمریکا ستیزی جمهوری اسلامی همراه با تحریمهای طولانی از سوی آمریکا و برخی کشور های دیگر را شاید بتوان دلیلی برای نگاه به “شرق” جمهوری اسلامی دانست. آنچه مسلم است در حال حاضر “ایران” با کشور های محدودی رابطه و بده بستان دارد. با وجود اینکه “ایران” اخیرا به عضویت بریکس در آمده، توافقنامه ۲۵ ساله با چین امضا کرده و با روسیه نیز در برخی عرصه ها همکاری و توافقنامه دارد، اما به هیچ کدام از آنها در حل مشکلات بینالمللی که با آن درگیر است، نمیتواند تکیه کند. جالب است بدانیم که همه کشور های عضو بریکس هرکدام به تنهائی نیز با ایالات متحده و اسرائیل رابطه و تعاملات خاص خود را دارند و تاکنون این رابطه را منوط به چگونگی رابطه خود با جمهوری اسلامی نکردهاند. آنها در وحله نخست منافع ملی کشور خود را دنبال میکنند. حتی کوبا و برخی کشور های آفریقایی که در نهاد های بینالمللی بعضا ممتنع به نفع ایران رای میدهند، تاکنون نتوانسته اند، مانع از اجماع علیه ایران شوند. جمهوری اسلامی فاقد متحدان پایدار و مطمئن در منطقه و جهان است. “ایران” تنهاست!
نتیجه؛
– رویکرد کنونی هردو رژیم حاکم در تهران و تل آویو، خطر بروز جنگ را افزایش داده و تهدیدی برای صلح در منطقه و جهان هستند. نتانیاهو و رژیم حاکم بر ایران برای بقای خود به اینگونه عملیات دست میزنند.
– با تلاش برای حل مسئله فلسطین و تضعیف گرایشات افراطی و رادیکال در اسرائیل، درمنطقه و در میان فلسطینی ها، میتوان امیدوار بود که در جهت صلح پایدار در منطقه گام برمیداریم.
– رویکرد امنیتی جمهوری اسلامی به زیان منافع ملی ایران بوده و موجب شده جامعه ما از توسعه پایدار و موزون عدالت محور محروم شود. بجای آن امکانات جامعه در جهت تقویت تجهیزات نظامی متمرکز شده است. این امر قطعا مورد توجه رسانه های “جریان اصلی” قرار گرفته و متناسب با آن زمینه ساز کیفیت دیگری در برخورد با جمهوری اسلامی خواهد شد.
– بالاترین حد امنیت در سایه توانایی اقتصادی و توسعه جامعه و پشتیبانی مردم حاصل میشود و این امر در پرتو حکمرانی دمکراتیک و سیاست خارجی با سمت گیری تنش صفر و ایجاد مناسبات دوستانه با همسایگان میسر میشود.
۲۲ آوریل ۲۰۲۴
مهدی ابراهیم زاده