در سیوپنجمین سالگشتِ همهکُشیی تابستان ۶۷ و در آستانهی قتل کرددختر ایران مهسا قرار داریم. کشتارِ زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ آیینهی تمامقد اسلامی سیاسیی در قدرت و نماد تصفیههای سیاسی ایدئولوژیک دوران معاصر است. تابستان ۶۷ تداوم خط خونینی است که از پشتبام مدرسهی رفاه آغاز و بعد ۶۰ و بعدتر ۶۷ و بعد کهریزک قتل های زنجیره ای ۹۶ و کشتار خونین آبان ۹۸، سقوط مرگبار هواپیمای اوکراینی و خیزش،مهسا/ژینا تا بهامروز در حکومت جهل و جنایت تداوم داشته. برای آنکه سرزمینمان از شر بهحبس کشیدهشدن آدمی رها شود، و برای فردایی که دور نیست! و آنانی که چراغ راه شدند. سلاحی جز همصدایی و همراهی نداریم!
حضور زیادی در مراسم سوم سپتامبر در فرهنگسرای شهر ماینز «نه» گفتن به تمام جنایات نظام خداسالار بود و نیز پاسداشت نام تمام کسانی که در ۴۵ سال عمر حکومت اسلامی جان خود ودیعه راه آزادی کردند. انتشارات باران با کتب جدید و دیگر ناشران در این همایش شرکت داشتند
در این مراسم تعدادی زیادی از زندانیان سیاسی سابق و خانوادههای داغدار و بازماندگان خاوران و آسیب دیدگان چشمی خیزش،مهسا/ژینا امینی شرکت داشتند.
باغچه جانباختگان و بخاک افتادگان با پوستر های نه به اعدام ، زندانی سیاسی آزاد باید گردد با عکسهای کشته شدگان تزئین بخش، نشست و یادآور علیه فراموشی بود.
گروه کر از فرانکفورت با سرود شعله بر چمن زنده یاد سعید سلطانی پور این کر را تقدیم به توماج صالحی و دیگر هنرمندان کردند. و یک دقیقه به یاد جان بدر بردگان با حضار کف زدنند. سپس، بهروز اسدی با خیر مقدم به حضار در نشست و یک دقیقه سکوت به یاد جانباختگان به خاک افتادگان ضرورت بر پایی چنین نشست های علیه فراموشی را تاکید کرد. او در سخنان اش، چرخه اعدام ها را و کشتن زندانیان سیاسی توسط نظام ولایی و برای نمونه آخرین آن کشتن جواد روحی در چند روز گذشته را یاداور شد.. مهدی اصلانی زندانی سیاسی و دادخواه و کنشگر و نویسنده و شاهد دادگاه حمید نوری روند نشست و هدایت نشست را به پیش برد.
منیره برادران زندانی سیاسی و داغدار از اعدام عزیزانش در سخنانش تاکید بر نکاتی مهمی از زندان و شرایط،زندانیان زن سخنرانی کرد.
منیره برداران در سخنانش گفت که روایت جمعی، روایت حذف شدگان، طردشدگان، قربانیان، که با نوعی اجماع در تعریف و بخشا در تفسیر واقعیت توام است و در گذر زمان شکل گرفته است. روایت جمعی را من محدود به مقابله با فراموشی نمی بینم، چیزی فراتر از آن است. سویه حقیقت تاریخ و در تقابل و نبرد با روایت رسمی و حکومتی قرار دارد.
ما با رابطه معکوسی بین زمان و فراموشی مواجه هستیم. هرچه از ۶۷ دورتر می شویم بیشتر به آن نزدیک می شویم.. گذر زمان نه تنها از موضوعیت ۶۷ نکاسته بلکه بر آن افزوده است.
شکل گیری روایت جمعی به حدی از فاصله زمانی نیاز دارد، در بحبوبه ای که جنایت اتفاق می افتد، روایت های فردی هم امکان بروز نمی یابند. حتی در سالهای اول بعد از دهه ۶۰ و فاجعه ۶۷- دهه ۷۰- نزدیک شدن به آن دشوار بود. احساس من بعد از آزادی این بود که بطرز دردآوری جامعه و حتی جامعه روشنفکران تلاش می کرد با تجربه های زندان فاصله ای را حفظ کند. جدا از ارعاب دوزخی رژیم ما دوره ای را سپری می کردیم که نقد و بازنگری نسبت به ایده هایی که روزی یقین مسلم تلقی می شد و نسبت به سازمان های سیاسی و خطاها و نظیر اینها به میان آمده بود و اینها و مسلما دلایلی دیگر سبب می شد که علاقه چندانی به شنیدن روایت های زندانی ها و داغدیگان وجود نداشته باشد. این فضا در داخل کشور بیشتر بود. ضربه هولناک بود و زمان می خواستیم تا از گیجی حاصل از آن و دوره شکستی که بر سرمان آوار شده بود، قدری فاصله بگیریم تا اصلا قادر باشیم آنچه که بر ما گذشته و آنچه را که ما بودیم و می خواستیم، بینیم و حس کنیم. و راویان این «ما» نمی توانستتند و هنوز هم نمی توانند بی تاثیر از شکستها، زخمها و نیز رها از اختلافات درون خود باشند. با همین زخمها و سرخوردگی ها باید شروع می شد تا صفحات اول روایت جمعی نوشته شود و شکل بگیرد.
و از همه مهمتر نقش مادران و خانواده های خاوران بوده که از همان ابتدا روایتگر جنایت شدند. و سند خاوران را بر روایت جمعی ما نشاندند. خاوران، گورستانی فراموش شده می ماند، مثل ده ها گورهای بی نام و نشان در سراسر ایران، اگر مادران و پدران برای حفظ آن نمی جنگیدند. نام رمز دهه ۶۰ و ۶۷ نمی شد اگر خانواده ها این خاک را که از حداقل امکانات یک گورستان معمولی بی بهره است، به ما نشان نمی دادند.
هر صفحه ای بر این روایت جمعی ما، امکان می دهد که صفحات بعدی نوشته شوند، توشه ای می شود بر اقدامات بعدی. مثلا شهادتها و روایت های شاهدان، زندانیان سابق، خانواده های داغدیده زمینه مستندسازی، پژوهشی و هنری را فراهم آورده است.
روایتی را که ما راویانش هستیم دیگر تنها ازآن ما نیست. کتابی است گشوده بر همه. اگر آن را خوب نوشته باشیم، درست فهمیده می شود، ، منتقل می شود، چالش برمی انگیزد مورد داوری قرار می گیرد، منبع قابل اعتماد می شود برای تاریخ نویسی و روایت حکومتی را رسوا می کند.
در این نشست که با عنوان «معنای امروزی کشتار ۶۷» برگزار شد، محمد رضا نیکفر و فرج سرکوهی به روایتهای مختلفی از این جنایت در بیش از سه دهه گذشته وجود داشته پرداختند. هر دو سخنران با پرداختن به زوایایی متفاوت، بر این نکته تاکید کردند که در شرایط امروز ایران، برای ایجاد حس همذات پنداری جامعه و بهویژه نسل جوان و در نتیجه کوشش دستهجمعی همه برای جلوگیری از تکرار فجایعی از این دست، ضرورت بازتعریف معنا و دلایل رخ دادن فاجعهای به سیاهی و بزرگی کشتار ۶۷، ضرورتی تاریخی است. محدرضا نیکفر گفت که روایت «قربانی» یعنی اینکه کشتهشدگان تابستان ۶۷ را صرفا قربانی بدانیم و خصلت مبارز بودن آنها را فراموش کنیم، امروز دیگر پاسخگو نیست. باید اندیشه کنیم که چرا امر «وحشتزا» مدام در تاریخ ما تکرار شده و ما چرا نتوانستهایم کاری کنیم که این امر تکرار نشود و اکنون چه باید کنیم که این پس اجازه ندهیم چنین فاجعهای بار دیگر روی دهد. فرج سرکوهی نیز با دستهبندی روایتهای مختلف گفت امروز روایت دادخواهی در حال جایگزین شدن است، اما اگر مبارزه ما برای دموکراسیخواهی شکست بخورد، نمیتوان به آینده آن امیدوار بود. سرکوهی گفت مبارزه برای دموکراسیخواهی و دادخواهی به پیروزی نخواهد رسید اگر ما نتوانیم دایره نقد را به خود گسترش دهیم. جمشید برزگر خبرنگار مدیریت پنل این نشست را بعهده داشت .
مسعود جاهد با صدای نی همراه با محمود رمضانی سه تار اجرایی بسیار دلنشین ودر خور نشست علیه فراموشی برای دادخواهی همدل شدند.
دو ویدیو مستندی اززندانی اعدامی جلیل و دیگر دکلمه سروده زندگی کن توسط ایرج جنتی همراه با موسیقی مجید کاظمی زینت بخش نشست بود .
در حین نشست نامه ایی از بازماندگان زندان از شرایط زندان و اعدامها و بویژه بهاییان در دوران حبس و چگونگی دیدار از خاوران علیرغم کنترل های امنیتی علیه فراموشی خوانده شد.
نشستی بود در روایت تاریخ و زنجیره مرگ و انسان کشی رژیم حکومت اسلامی و علیه فراموشی.
نه میبخشیم و نه فراموش می کنیم
زن زندگی آزادی
گزارش از: بهروز اسدی