حکمرانی، شیوۀ ادارۀ امور و مدیریت مسائل است؛ به تعبیر دیگر منظور از حکمرانی، همان فرآیند تصمیمگیری در حوزههای عمومی و خصوصی توسط حکومت است. این فرآیند گاهی مثل حکومت ما (و بعضی حکومتهای دیگر و همسایه) بنمایه و خاستگاه سلبی و قدغنمحور دارد و گاه مانند الگوی معمول و بایستۀ حکومتها، در پی تحقق مؤلفههایی همچون حاکمیت قانون، مشارکت، مسئولیتپذیری، پاسخگویی، شفافیت، اثربخشی و کارآمدی است.
هدفِ حکمرانی (منظور حکمرانیِ خوب) تأمین و تضمین حقوق اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تحقق مطالبات جمعی است و شرط تأمین و تضمین و تحقق این موارد مسئولیتپذیری، پاسخگویی، شفافیت، مشارکت، کارآمدی و حاکمیت قانون است. در واقع حکمرانیِ خوب، در پی ارائۀ خدمات بهتر به شهروندان است. در مقابل، توضیحِ ساده و سرراستِ حکمرانیِ بد نیز چنین است: فاقد مسئولیتپذیری و پاسخگویی و شفافیت و کارآمدی و مشارکت و حاکمیت قانون که در نتیجهاش حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تأمین و تضمین نمیشوند و مطالبات جمعی نیز محقق نخواهند شد؛ یعنی دقیقاً همین تجربۀ سیاهِ چهلواندی ساله! به این حکمرانیِ بد و نتایج مترتب بر آن، آسیبها و معضلاتِ برآمده از بنمایه و خاستگاه سلبی و قدغنمحور حکومت فعلی را نیز بیفزایید که محل مناقشۀ همیشگی با جامعه بوده است. ممنوعههایی که فهرست آنها گویای خاستگاه فکری و عقیدتی و سطح دغدغه و نگاه حکومت است. اما این نوشتار نقدِ حکمرانیِ بد یا ممنوعهها نیست بلکه معطوف به عملکرد خاص حکومت در زمینۀ بعضی ممنوعههاست؛ مثلاً برگزاری کنسرت در برهۀ کنونی و آن هم کنسرتِ تعداد زیادی از خوانندههایی که نه اثر شاخصی دارند و نه تقریباً کسی در جامعه آنها را میشناسد!
بعد از سرکوب خشن و خونین و بیرحمانۀ «جنبش مهسا»، جامعه دچار یک سوگِ جمعی شد و یکی از رفتارهای جمعی که تبلور یک ارزش جمعی و نمودی از خشم و عزای عمومی بود، اجتناب جامعه از شرکت در برنامههایی بود که با روانِ داغدیدۀ مردم تناسبی نداشت. از آنجایی که این اجتناب و این خشم و عزا، ریشه در خاکِ خونچکانِ کسانی داشت که جملگی «جوان افتادند»، حکومت برای نفی و انکارِ جامعۀ خشمگینِ عزادار، از تهدید داغدیدگان و تمسخر آسیبدیدگان گرفته تا تحریف واقعیت و انحراف افکار عمومی، از هیچ دنائت و شرارتی فروگذار نکرد و در یکی از مذبوحانهترین تلاشها اقدام به برگزاری کنسرت (آن هم در حجم وسیع و تعداد زیاد) برای خوانندههایی کرد که نه اثر شاخصی دارند و نه تقریباً کسی در جامعه آنها را میشناسد! اقدامی که با روح شرور و خاستگاه سلبی و قدغنمحورِ خودش در تضاد است.
برگزاری کنسرت و اخذ مجوز آن، که همیشه محل هیاهو و عربدهکشی و جولانِ ارادههای فراتر از قانون بود، امروز آسان و فراوان و مقدور شده است و تشویق و در برههای تهدید هنرمندان به برگزاری کنسرت، حاکی از همان تلاش مذبوحانه برای اغفال و انحراف افکار عمومی و منفک کردنِ روحِ جمعی از خاطرۀ خونین سال گذشته و امتدادِ یاد و راه کسانی است که «عاشقترینِ زندگاناند»؛ اما زعمای غافلی که در پی اغفال و انحراف افکار عمومی و منفک کردنِ روحِ جمعی از خاطرۀ خونین سال گذشته و امتدادِ یاد و راه کسانیاند که «عاشقترینِ زندگان» بودهاند، حتماً نمیدانند که افکار عمومی با مسائل روز و نظر مردم دربارۀ این مسائل، ربط و پیوند دارد. حتماً نمیدانند که افکار عمومی به کنش جمعی جهت میدهد. حتماً نمیدانند که افکار عمومی هر چه را با محیط پیرامون خود تجانس نداشته باشد، دفع میکند و پس میزند. اجتناب جامعه از شرکت در برنامههایی که با روانِ داغدیدۀ مردم تناسبی ندارد، برآمده از افکار عمومی است و بعد این زعمای غافل، این برآمدگان از خاستگاه سلبی و قدغنمحور، دقیقاً با گزینهای که جامعه، خودخواسته خویش را از آن منع کرده است در پی اغفال و انحراف افکار جامعه هستند.
البته شایان ذکر است که کنسرتهای پر شمار و خوانندگان آنها، یعنی همان ممنوعههای دیروز و مجازشدگان امروز، نه میخواهند و نه میتوانند جامعه را و انرژیِ جامعه را از توجه و تمرکز و کنشِ اعتراضی و لزوماً، پیگیریِ مطالبۀ حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاری منصرف و حتی منحرف کنند. شاید حکومت خود را واجد اصول و داعیِ عمل به اصول بداند اما بر همگان واضح و مبرهن است که در تنگنای «جنبش مهسا»، حاضر است ممنوعههای دیگری را نیز مجاز کند تا از فشارِ خردکنندۀ جامعۀ خشمگین و عزادار خلاص شود؛ ممنوعههایی که منافیِ اصولِ خاستگاه سلبی و قدغنمحور اوست. و درست برعکس حکومت، این بار این مردماند که حول مطالبۀ حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاری قرص و محکم ایستادهاند و مشوق و حامیِ معتقدان و کشنگران و داغدیدگان و محکومان و مصدومان و زندانیانِ مطالبۀ حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاریاند.البته اقدام حکومت در این زمینه مسبوق به سابقه و کلاً الگوی رفتار وی در داخل و خارج است؛ سعی میکند با برآوردنِ بعضی مطالبات، از تنگنا بگریزد. نمونههای خارجیِ آن را بسیار دیدیم و دانیم و فیالحال با یک نمونۀ داخلی (و نه لزوماً اولین نمونه) مواجهیم. انتخاب حکومت که حاضر به مجاز کردنِ ممنوعۀ کنسرت شده است نشان میدهد که میخواهد با تحقق چنین مطالبهای، که البته دیگر مطالبۀ جامعه نیست اما جامعه در کل نسبت به آن بیاعتنا نیست و بودش را بر نبودش ترجیح میدهد، از مخمصه بگریزد که خب، نتیجه مشخص است!
مطالبۀ فعلیِ جامعه، یعنی حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاری، برای جامعه پر رنگتر و مهمتر از آن است که حکومت بتواند با مجاز کردنِ ممنوعههایی چون کنسرت، کاری از پیش ببرد و به گواه جامعهشناسان و سیاستمداران و جملگیِ آگاهان، مطالبۀ فعلی (حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاری) دیر یا زود، تمام و کمال محقق خواهد شد؛ اما آنچه محل تأمل و حائز اهمیت است و از الگوی رفتاریِ حکومت و البته از حال و روزش میتوان به آن پی برد این است که احتمالاً شرایط امروز و مجاز شدنِ ممنوعۀ کنسرت، در آیندۀ نه چندان دور برای مطالبۀ حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاری نیز پیش خواهد آمد و حکومت بر این مطالبه گردن مینهد اما پرسشِ اساسی این است که آن زمان مطالبۀ مردم چیست که این حکومتِ با بنمایه و خاستگاه سلبی و قدغنمحور، حاضر است بر مطالبۀ حجاب اختیاری یا همان پوشش اختیاری گردن بنهد تا بتواند افکار عمومی را از توجه و تمرکز بر آن مطالبۀ دیگر، منصرف یا منحرف کند؟ پاسخ، از ذهن و زمانِ ما دور نیست!
منبع: جامعه نو