در معرفیی من روی پوستر برنامه نوشته شده: نویسنده، فعال سیاسی و زندانیی سیاسیی دههی ۶۰. مکث میکنم بر عنوان زندانیی سیاسی دههی ۶۰. من امروز اینجا ایستادهام تا از جایگاه یک زندانیی سیاسیی دههی ۶۰ سخن بگویم. از ستیز آن روزگاران و رنج و حرمت زخمی همهگانی بگویم. یکی از مهمترین موضوعهایی که اینروزهای میهن پرپرشدهمان را دربرگرفته حکایت ناتمام زندان و زندانی است. تقابل زندان و زندانبان در بودِ نامبارکِ نظام اسلامی هم از روز نخست، تقابل با قدرت سیاسیی انسانکشِ حاکم بر سرزمینمان بوده. در ساخت نظام ولایی ۴۴ سال است که زندانیی سیاسی همواره بیدفاع و بیحقوق بوده. نظام جوانکش و کودککش و دخترکشِ اسلامی که هم اینک مبارکمکانِ فراگیریی دانش، مدارس میهن، را به سوختگاههای انسانی تبدیل کرده، نظامی است به ذات اسیرکش.
از پشتبامکشیی آغازین تا خرداد ۶۰ و تابستانکشیی ۶۷ و کهریزک و دی و آبان و خیزش اخیر، مصاف پشت و تازیانه جاری بوده. دار و تابوت. واداشتن به اعتراف و خودزنی؛ لکهدار کردن کرامتِ انسانی. و البته زندان اسلامی در دههی ۶۰ مرگجایی است که سکوت در آن پادشاهی کرده؛ لبریز از فریادهای ناشنیده. جامعهی ایرانی پر از فریادهایی است که بههنگام سرداده نشده. آغاز ستم آنجا نیست که تازیانه بر پشت من فرود آمده. زخم دیگری کوچک خواندن و خود بزرگ انگاشتن از جمله آفتهای تمامیتِ دادخواهی است. جامعهی ایرانی اما در حال پوست انداختن و وداع با عهد ماضی است. در تمام جهان ما با دورانهای استثناییی سرکوب مواجه بودهایم. دورانهایی داخل پرانتز؛ جمهوریی اسلامی اما بهتمامی حکومت پرانتز است. در حذف و بریدن صدای مخالف و قتل استثناء نیست. عینِ قاعده است. در عمر ۴۴ سالهی حکومت اسلامی هیچگاه با این میزان ناتوانستهگی در بالا و ناخواستهگی در پایین مواجه نبودهایم. من اینجایم تا همراه با شمایان، همصدا با همهی بندیان و به بند کشیدهشدهگان حال حاضر سرزمینمان در زندانهای حکومتِ وحشت و ترس؛ شعر آرزوهایمان را زمزمه کنیم و با یکدیگر بخوانیم که کلیت جمهوریی اسلامی را کشندهی آزادی و تاراجکنندهی مهتابها و طلوعها میدانیم. آمدهایم تا بهقدر وسعت حنجره فریاد کنیم و بگوییم که در کنار همهی بندیان و زنان و مردانی ایستادهایم که سرود آزادیی سرزمینی را فریاد میکنند که زادگاه ما است.
قتل مهسا بغض و خشم سرریزشدهای را نسبت به نظام ولایی ترکاند. حادثه از کسی قهرمان ساخت که نمیخواست قهرمان باشد. تنها میخواست رد شود. جامعهی پمپبنزینی در انتظار جرقهای بود که برافروخته شد. بر همهی ما دانسته است که بازگشت به شرایط پیش از قتل مهسا ناممکن است. نظام ولایی ممکن است بتواند با پتانسیل بالای سرکوب و سازش با بخشی از جهان بر روی این دیگ دمکنی بگذارد، اما تردید نباید داشت این بخار از جای دیگر فوران خواهد کرد. مرگ چهلگیس قصه، کرددخترِ ایران هم ازپیش فرجام قصه مشخص کرده.
درد یکی است و درمان نیز یکی. حکومت اسلامی نباید باشد. هم از این نقطه چهگونهگیی رفتن و چه برپا داشتن گرانیگاه ماجرا است. درست است که شهرهای ایران به ظاهر آرام شدهاند، اما خاموش نشدهاند. فریاد خشم بهستوهآمدهگانی که هیچ چیز برای از دست دادن ندارند، سرسپردهگان حوز و چاه را بهشدت آزرده کرده و دیگر نمیتوان با قطع اینترنت و سمدرمانی و تزریق گاز بر پیکر شیردختران و نهالکهای سرزمین زخمیمان، راه بر بهار بست. جمهوریی اسلامی در دورانی با سرسپردهگی به النصربالرعب میکشت تا بترساند. حالا ترس در بیت رهبری هم حاکم شده است. آنها اینبار هم میترسانند هم میترسند. زمین زیر پایشان به لرزه در آمده است؛ در مواجهه با کسانی که متوجه شدهاند جای اتکا به این یا آن جناح حکومتی یا هر آکتور سیاسی باید به نیروی خود متکی باشند. به قطعیت و تأکید میگویم که خیزش انقلابی ایران نیازمند حمایت خارجی است. این حمایت را نباید پس زد و لازم است و باید جهان آزاد با تغییر رویکرد یا تغییر سیاست نقش حمایتی داشته باشد. هرچند اقدامات تاکنونی بههیچ عنوان کافی نبوده و بسیاری از آنها بهسان شماری دیدارها بیشتر جنبهی نمادین داشته. دیدارها را حداکثر میبایست نوعی حمایت معنوی برشمرد و لاغیر.
با فهم من از سیاست هیچ راهکار و نقشهی راه را نمیتوان از خارج به داخل تزریق کرد. جدا از آنکه دوران رهبریی کاریزماتیک و تکنفره و منجیمحور بهسر آمده است، این مهم را نیز باید گفت که جامعهی ایرانی فاقد شخصیتی است که مورد وثوق و اطمینان باشد. با فهم من از سیاست، خارج کشور در کلیت خود، از جمله تجمع امروز، تنها میتواند نقش حمایتکنندهی مبارزات داخل و نه هدایتکننده داشته باشد. راه عبور از این دامچاله و سنگلاخه بیش و پیش از هرچیز آنجا رقم خواهد خورد. هیچ آکتور سیاسیی آلترناتیو نداریم. هیچ آلترناتیوی ساخته نشده و نمیتوان ارادهگرایانه و از بالا آن را ساخت. خود را میگویم. من نه بخشی از هیچ ائتلافی هستم، نه با صفت سازمانی شناخته میشوم. جانمایهی اینکه ما چه چیز میخواهیم و از چه کس میخواهیم خوانش ما از جمهوریی اسلامی را بیان میکند. من خود را متعلق به بخشی از یک صدای معترض میدانم. جمهوریی اسلامی را باید نفی کنیم. من به صدایم باور دارم. نباید به من نوعی گفته شود صدایت غلط است، چون کم تعداد است. تاریخ خونبار بهمن ۵۷ به من حکم میکند که نمیتوان حقانیت را تنها از اکثریت کسب کرد. که اگر اینگونه شود احتمال آنکه عمق ببازد و قانون بازی کوچک شود، وجود دارد. ما در وضعیتی قرار گرفتهایم که حتا رابطهی اشخاص و گروهها سامان دلخواه نیافته و ساخته نشده. میزان درگیریها چندان بالا است که مانع ایجاد همگرایی و رسیدن به ائتلاف است. شماری از همگراییها و اتحادها که قرار است به ائتلاف بدل شود نانوشته و منتشرنشده، به پاشوره میخورند و پارهای از آنها بهسرعت بایگانی و آرشیو میشوند و از یادها زدوده.
آنقدر که من تاریخ برگ زدهام و برمبنای بضاعت دانستههایم، دو شانس تاریخی از مشروطیت به بعد نصیب انسان ایرانی شده. نخست آنکه آیندهی حکومت ایران هرآنچه باشد، آخوندمحور و حوزهمحور و مذهبمحور نخواهد بود. دو دیگر آنکه آیندهی ایران به هیچ تکشخصیت یا تکگروه سیاسی تعلق نخواهد داشت. بابت این دو شانس تاریخی انسان ایرانی هزینهای بس سنگین و خونبار پرداخت کرده.
نمیخواهم تلخی کنم که در پیشوازِ بهار تلخکامی برنمیتابم. پیش از قتل مهسا در یأس و بدبینیی مفرط بودم. حال خون در رگان منجمدم دویده و آرزوی نیستیی حکومت وهم و خوف از آرزو به امکان بدل شده. پایان سخن باید از بهار باشد.
بهار یعنی دلتنگی برای همهی آنانی که ای کاش بودند!
یعنی بوسه بر چشمان یارانی که دردا که نیستند!
بهار یعنی تصویر مهرلبخندهای برباد
یعنی جستوجوی خانه – کاشانههای در یاد
بهار یعنی همخوانی با نور که خواب ابر آشفته کند
یعنی سفر به رویای کودکی و تماشای رنگینکمان
زخمهایمان رنگ برگهای پاییزی گرفته
مرهم بهار میخواهیم
هرکجای این ناکجا که ایستاده باشیم
بهار میخواهیم.
آقای مهدی صلواتی باید همت به خرج دهد و به همراه ایرج مصداقی و کاوه موسوی راهی شهر میامی آمریکا شده ومهره مهم ساواک شاه خائن و مشاور امنیتی رضا پهلوی و فرح دیبا ٫ پرویز ثابتی قاتل را هم از قمارخانه ها و کازینو های آن شهر کت بسته بیرون کشیده و تحویل پلیس بین الملل « اینترپول » بدهند .اونیز باید مانند حمید نوری ٫جنایت کار واواک محاکمه و به اشد مجازات برسد.
مهدی اصلانی دقیقا می داند کجا بایستد!
هم با «مصداقی »یار غار است
و هم صندلی کنار بچه شاه میگذارد
وکماکان خود را هنوز چپ میپندارد!!
و این خودش هنری است.که هر کسی را توانش نیست!
(( انسان یک وسط خطر ناک است ))
وگر گهایـی کـه دسـت آموزنـد، آرام و رام انـد و بـه چیـزی یـا کسـی اعتـراض ندارنـد، کنجـکاو کشـف هیـچ رازی
نیســتند، بــه حقیقــت و بــه زرتشــت و … بی اعتناء هســتند و مفتــون تر سانــد و نــامش را «درایــت» میگذارنــد.
حـال زرتشـت میشـنود کـه آنـان میگویند:«مـا ُکرسـی خـود را در میانـه مینهیـم، چنـدان دور از سلحشـوران جـان برکـف و خو کهـای خرسـند».
نوبـت معرفـی همـزاد میان مایگی است نیچـه از زبـان زرتشـت بـه آنـان چنیـن پاسـخ میدهد: «امـا ایـن [صندلـی را در میانـه گذاشـتن همـان] میانمایگـیاسـت، هرچنـد آنـرا اعتـدال بنامنـد».
چنین گفت زردشت
سپاس جناب اصلانی،
بسیار خوشنودم که معتقد به اتحاد برای سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی هستید.
نه ما “چپ ها و دیگر جمهوری خواهان ” به تنهایی قادر به سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی هستیم و نه “پادشاهی خواهان” به تنهایی !
ما فقط و فقط با یک اتحاد همگانی میتوانیم این باند جنایتکار را نابود کنیم و میهن مان را آزاد کنیم.
ضمنن، مملکت ارث پدر هیچ کسی نیست، نه جمهوری خواهان و نه پادشاهی خواهان.
باید متحدانه حکومت جنایتکار اسلامی را به زباله دانی تاریخ انداخت و پس از آن با یک رفراندوم آزاد نوع سیستم حکومتی آینده را مشخص کرد .
چنانچه به دموکراسی معتقد باشیم ، باید نتیجه ی چنین رفراندومی را همه بپذیریم.
پس باید دست از ایجاد تفرقه و اختلاف و تخریب یکدیگر و دشمنی با یکدیگر برداریم . دشمن همه ی ما ایرانیان، حکومت جنایتکار اسلامی است.
ضمن یاد آوری اینکه سیاست مثل چهار فصل سال نیست که بهار خودش بیاید، قابل قدر دانی است که سیاسیون چپ نسل انقلاب چون آقای اصلانی لزوم همراهی به انقلاب را به دسته بندی و مخالفت با دیگر جناح های ضد رژیم را ترجیح میدهند. صرفا به خاطر چند دلقک فاشیست مسلک مونارشیست کسی را تاب مقاومت در مقابل این سونامی جوان ضد حکومت اسلامی نیست.
متاسفانه در همان تظاهراتی سیاهی لشکر هستید که حامد اسماعیلیون فراخوانش را داده بود . در کنار کسانی بودید که فریبکارانه از انقلاب زن زندگی آزادی حرف می زنند ازمردم داخل حرف می زنند ولی منشور ترامپی می نویسند و برای متشور ترامپی فراخوان می دهند و شما با آن همه الوپو تلوپ دعوتشان را اجابت می کنید .
کاملا حق با شماست.اما شاید آقای اصلانی مشکلی با مواضع اسماعیلیون نداشته باشند.
مسئله این جاست که اسماعیلیون هم از مردم داخل دم می زند.
اما در کنفرانس امنیتی هالیفاکس و مونیخ شرکت می کند.
در کنار رضا پهلوی می نشیند.
حرف ها را فراموش کنیم.ببینیم که چه فردی در کنار چه فردی می نشیند یا به قول شما کدام فراخوان را اجابت می کند.