در آیینهی «بروکسل» چه باید دید؟
در تظاهرات ٢٠ فوریه بلژیک حضور نداشتم. البته تمارض یا قصد خاصی در میان نبود، فقط شرایطش فراهم نیامد. نتایج و نمایش آن را اما هم تصویری دیدم و شنیدم و هم که گزارشهایی را در بارهاش خواندم. هدف تظاهرات، نشاندادن ارادهی همبستهی مخالفان جمهوری اسلامی به نشست شورای اتحادیه اروپا اعلام شده بود و با این منظور مشخص نیز، که این شورا هنگام بررسی اجراییکردن مصوبهی چندی پیش پارلمان اروپا در استراسبورگ فرانسه مبنی بر تروریستی شناختن سپاه پاسداران، شاهد نیرومندی درخواست حمایتی ایرانیان باشد و پژواک فراگیر آنان را به گوش گیرد. ارزیابی از میزان شرکت کنندگان، تفاوت فاحش از ۶ هزار تا ٣٠ هزار نشان میدهد که اختلاف در این حد میتواند حاکی از جهتگیریهای مختلف نسبت به نوع تظاهرات باشد. نکتهی مسلم اما اینست که جمعیت تظاهراتی، آن سان بزرگ ابعاد بوده است که پلیس بروکسل آن را بزرگترین تظاهرات غیر بلژیکیها در این شهر بنامد و ارزیابیاش مبتنی بر محاسبهی فنی و حرفهای از طریق عکسبرداری پهباد به رقم ٣٠ هزار نزدیک باشد. بروکسل در این روز، میزبان ایرانیانی از کشورهای بسیار بود.
پس به لحاظ جمعیت گردآمده از سراسر اروپا و حتی آن سوی اقیانوس، بیجا نخواهد بود اگر از شکوهمندی ٢٠ بروکسل سخن برود. درد و حسرت اما اینجاست که چنین شکوهی آغشته به پلشتیها هم شد. در آن، نه تنها ادارهی برنامهی تظاهرات موفق که با بسیج مشترک و زحمت نگاهها و گرایشهای سیاسی متفاوت ممکن شده بود، از پشت خنجر خورد و در انحصار گرایش معین سیاسی قرار گرفت، بلکه در راستگراترین چهره سیاسی ممکن رخ نمود. جز خود این گردانندگان، کسی از این خبر نداشت که قرار است پیام جرج دبلیو بوش شناخه شده به جنگهای نئوکانی در این مراسم خوانده شود. سخنان کسی که اگر عوارض سنگین جنگ در عراق و افغانستان او را اجازه میداد، خاک ایران نیز به توبره کشیده میشد. اخذ پیام اما تنها محدود به این نماد «دمکراسی از طریق جنگ» نبود، صاعقه وقتی بر فرق بخش بزرگی از جمعیت تظاهرکننده فرود آمد که پیامی هم از جان بولتون مشاور امنیتی دونالد ترامپ و مشهور به «باز جنگ طلب» به مراسم رسید. دو سخنرانی تئو فرانکن از نمادهای راست افراطی بلژیک و آقای بشیرتاش هم مشمول پنهانکاریها بود. در عوض اما سخنرانی نمایندهی «مرکز همکاری احزاب کردستانی» فقط بعد کشاکشها میسر شد. راستی چنین حلول و ظهورهایی را چه باید نامید و مظهر چه تمایل و سیاستهایی در جهان دانست و مطلوب کدامین گرایش سیاسی از ایرانیان؟
سخن البته بر سر این نیست که ایرانیان در گردهماییهایشان فقط خودشان باشند و در جهان گرهخورده با هم، سر در لاک خویش فروبرند. هم از اینرو، هراسافکنی نسبت به ارتباطگیری با شخصیتها و مقامات خارجی، ارزانی آن کسانی باد که در آتش «آمریکا ستیزی» میسوزند و صریح و روشن و یا پوشیده و شرماگین، جنبش انقلابی و ملی «زن – زندگی – آزادی» را انقلاب مخملی القاء میکنند. آنانی که با نوشتجات و امضاءهای متن مشترک، جلب حمایت غرب از این جنبش اصیل را نشانهی وابستگی به «بیگانه» و یا مستحیل شدن در آن میدانند و همان ترهاتی را میبافند که خامنهای در تهران میتند. از نظر مدافعان چنین نگاهی، گویا جمهوری اسلامی نیست که با ماجراجوییهای ایران بربادهاش برای اعمال دخالتهای نابجای خارجی زمینه فراهم میآورد، برعکس هرچی هست زیر سر امریکا و شرکاست! قبلا خطاب به اینان نوشته بودم که در ایران مشخص امروز ما، «مبارزه با امپریالیسم (در معنی سلطهطلبی) از مبارزه با جمهوری اسلامی میگذرد» و تاکید کرده بودم که نیروی چپ، چپ نیست اگر سلطهجویی امپریالیستی را نبیند و با آن نستیزد، اما هر ستیزنده با «امپریالیسم» نه تنها چپ نیست که میتواند مرتجع هم باشد. ولی چه باید کرد وقتی نرود میخ آهنین بر سنگ؟
پرسش اما اینست که چرا به اصطلاح معروف از میان پیغمبران رفتن فقط سراغ حضرت جرجیس و وعده دهندهی پردیس؟! دعوت از شخصیتهای معتبر و مورد احترام افکار عمومی و متنفذ در سیاستهای قدرتهای موجود با رویکرد حقوق بشری به سود این جنبش، یک چیز است و کشیدن پای دعوای بوشها و بولتونها به صحنه چیزی دیگر. پیام گرفتن از این دو، رسانندهی چه معنایی میتواند باشد به جز پهن کردن فرش قرمز زیر پای چکمه دوستان غربی و چه چیزی دانست غیر بازتاب تمایلات ذهنی و قلبی جماعتی چشم انتظار برای شکل گیری تعرضات نظامی از بیرون در ایران؟ چنین دیدگاهی کی میتواند کمترین ربطی با خواست «زن – زندگی – آزادی» داشته باشد که طنینانداز خیابانها، دانشگاهها، کارخانهها و مدارس و منازل است؟ این چیست مگر همآوایی نمایی دروغین آرزوی مایهگذاران روند انقلابی گذار از جمهوری اسلامی به سکولار دمکراسی با تمایلاتی بکلی ضد دمکراتیک و ضد ملی؟ شریرانهتر از این هم میشود اصالت روند انفلابی در ایران را مصادره کرد و دستاوردهای آن را به سرقت برد و به انحراف کشاند؟
«جاوید شاه» در خدمت جمهوری اسلامی!
معرکهگیری در این برنامه اما آنجا بیشتر کراهت داشت که تریبون تظاهرات در محاصرهی حلقهای از متعلقین به آن جریانی درآمده بود که با فریادهای «جاوید شاه» مانع از شنیدهشدن هر صدای دارای کمترین زاویه با گرایش سیاسی خود میشدند. گرچه خوشبختانه، در برابر پاسخ رسای «اتحاد اتحاد» از جمعیت میگرفتند. اینان کسانیاند که عکس پرویز ثابتی سرساواک را در ارتفاع چند متری روی دست گرفته و بگونهی تحریک شده و تحریککننده نسبت به هر غیر خودی، برخورد پرخاش گرایانه از خود بروز میدهند (نمونهی مونیخ). هماهنگی دستکم کسانی از داوطلبان «انتظامات» بروکسل با این جماعت، فقط هم سازمانیافتگی و تبانی از پیش میان مدیریت با بسیج فاشیستی را به نمایش نهاد.
«بروکسل» اما نه استثناء که نقطه اوج تعرض سازمانیافتهی سلطنتطلبان افراطی به تظاهرات برونمرزی است. پیشزمینهی خرابکاریهای اینان را به ترتیب زمانی و بگونهی صعودی میباید در متن تظاهرات هفتههای اخیر واشنگتن، لوس آنجلس، دوسلدورف و مونیخ پیگرفت تا دید چگونه هربار بر گستاخی رفتار خود افزودهاند. تا بهتر دریافت که با چه برنامهریزی خزنده پیش آمده و اکنون دیگر «زن – زندگی – آزادی» برایشان نه نام رمز برگشت به دیکتاتوری سلطنتی که کد مشخص انتقام از «پنجاه و هفتیها»ست.
انحصارطلبی و مصادرهگریهای اینان دقیقاً در خدمت مشی جمهوری اسلامی برای گسیختن صفوف تظاهرات ایرانیان در هر جا از جهان است. مشیای در پی ازنفسانداختن گردهماییهای توانمندی که توانستهاند با برانگیختن توجه و احترام افکار عمومی غربیها نسبت به «زن – زندگی – آزادی»، جمهوری اسلامی را در سطح بین المللی بیش از پیش بی اعتبار کنند. این واقعیتی است که بخش بزرگی از پروژهی امنیتی حکومت برای درهم شکستن یکپارچگی تظاهرات برونمرزی را دقیقاً همین سلطنت طلبان افراطی بی جیره مواجب پیش میبرند. هم از اینرو این ویروس آسیبرسان به سلامتی کالبد واحد ملی علیه جمهوری اسلامی را میباید در هر لباس بر تن، خنثی کرد. «بروکسل ٢٠ فوریه» و اعمال این اوباشان سیاسی در خدمت جمهوری اسلامی ثبت سینهی تاریخ شد.
نیروهای دمکرات و مسئلهی حفظ تظاهرات فراگیر و تداوم آنها
راه، نه ترک تظاهرات جمعی که تلاش پیگیرانه و بردبارانه برای پالایش گردهماییهای اعتراضی از نفوذ این اخلالگرایان و مهار شلتاقهای آنهاست. انگیزهی شرکت نیروهای دمکرات سکولار جمهوریخواه و فراتر حتی شهروندانی که صرفا به نیت خدمت به جنبش انقلابی در تظاهرات بروکسل مشارکت داشتند، بر سر جای خود همچنان باقی است. به دیگر سخن همانی است که در تورنتو کانادا ۵٠ هزار نفر به میدان آورد و در برلین، عظمت ١٠٠ هزار نفره به نمایش گذاشت. حس مسئولیت در پشتیبانی از جنبش انقلابی و ملی «زن – زندگی – آزادی» است که آنان را وا داشته و وامیدارد تا به پشتوانهی باور به اتحاد و هماهنگی ضرور، حضور در تظاهرات علیه نظام با شعار آزادی را به استقبال روند. بنابراین از قلم نینداختن این حقیقیت مرکزی که هیچ رفتار نابهنجاری نباید مانع از برشمردن جمهوری اسلامی به عنوان مانع اصلی آزادی، دمکراسی، سکولاریسم و عدالت اجتماعی در ایران شود، حتی یک آن نیز نباید از جلوی چشم کنار برود. اصل، بر تداوم مبارزه برای سکولار دمکراسی در مسیر گذر از جمهوری اسلامی است و متاثر از همین، پاسداشت ارزش جمعآمدها و نیرو شدنها در درونمرز و برونمرز.
وفاداری به اصل همبستگی و ترجیح همسویی و هماهنگی بر تفرقه و انزوا، چراغ راهنمای نیروهای سکولار دمکرات برای دعوت به مدارا و آسانگیری چه در خود و چه هر دیگری در تظاهرات بوده و کماکان هم میماند. پذیرش تعدد پرچم و ظهور نمادهای خاص در تظاهرات تاکنونی، خود نمود و نشانهای از این رویکرد بوده که مبادا جمعآمدها زیر شعار رهایی ایران از استبداد جمهوری اسلامی آسیب ببیند. کوشش همه این بوده که پرچم مشترک تظاهرات، فقط صدای اعتراض علیه زور حکومتی باشد و به اهتزاز درآید. در این نزدیک به شش ماه، مبنا بیشتر بر اعتمادکردنها بوده و کمتر بر چیستی سیاسی فراخوان دهندهی تظاهرات و کیستی سخنرانان درنگ صورت گرفته است. بر همین هم البته باید ایستاد و گفت که شرکت در تظاهرات بروکسل خطا نبود، بل ادامهی باورهایی بود که باید هم پای آنها ایستاد و بر وجه موفقیت کلی این تظاهرات تاکید نمود. خطا آنجا خواهد بود که از آسیب شناسیها بازبمانیم.
در معرض گزند قرار گرفتن روند مشارکت در تظاهرات تاکنون شورانگیز و شعورمند بخاطر پشتیبانی از «زن – زندگی – آزادی» اکنون اما الزاماتی را پیش میکشد که اگر قبل از این نیز معتبر بودند، حالا دیگر مبرمیت دوچندان دارند. در اینجا بی آنکه نیازی به ورود در جزییات رفتار میدانی باشد که تشخیص و تدقیق آن همانا بر عهدهی نیروی میدانی است، اما میتوان بر چند اصل تکیه داشت. ١) حضور هرچه متحدتر و منسجمتر همسیاستها و هم شعارها در وجود بلوکها و یا فرومها در تظاهرات. ٢) مشروط بودن شرکت در تظاهرات به پیش آگاهیها نسبت به دستور کار برنامه و پروژه. ٣) اجتناب از هم صفشدگی و همصدایی با فاشیسترفتارهای سلطنت طلب از جمله در شکل تطهیر ساوک و سردمداران ساواک. ۴) با مشاهدهی عدول غیر قابل صرفنظر مدیریت تظاهرات از تعهدات اعلام شده، فاصله گرفتن از آن تجمع حاضر در شکل مسالمت آمیز و کوشش برای تداوم تظاهرات در صفوف و نقطهای دیگر. ۵) افشای هرچه گستردهتر نقش تفرقهافکنانه آنانی که، قصد شوم مصادرهی تظاهرات همگانی به سود گرایش خاص را ایفاء میکنند.
خوشبختانه در هفتههای اخیر نمونههای موفقی از رویکردهای هشیارانه نیروهای دمکرات و جوانان فعال مدنی در برابر موج راهافتاده و رو به گسترش ویرانگر از سوی سلطنتطلبان افراطی را شاهد بودیم که مبتنی بر اطلاعات محدود من میتوان به موارد پاریس، کلن و برلین اشاره داشت. نباید فراموش کرد که این جریان آسیب رسان به تظاهرات، بهیچوجه نیروی بزرگ و غالب نیست بلکه به پشتوانهی حمایتهای مالی و محافلی از قدرتهاست که میخواهد خود را بزرگ بنمایاند تا خود را بر تظاهرات قالب کند. جلو اینها را میتوان گرفت و باید هم گرفت.
بهزاد کریمی
۴ اسفندماه ١۴٠١ برابر با ٢٣ فوریه ٢٠٢٣
“هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار”.
“شاهزاده رضا چلبی” و “هم پیمانان” با کاسه گدائی به دور دنیا افتاده اند.
به دوستان اخبار روز، و با درود!
این پیام را برای طرح دو نکته برایتان می فرستم :
نکته اول / یادش بخیر آن سایت قدیمی یا قبلی شما. با یک کلیک، فوری به سایت وارد می شدیم. اما حالا، با یک کلیک، باید رفت و یک چای یا قهوه درست کرد و برگشت، تا ببینیم وارد سایت شده ایم یا نه ( البته با چاشنی مبالغه ). کاریش بکنید، خیر ببینید!
نکته دوم / من واقعن نمی دانم فلسفه این نمره و امتیاز دادن سرخ و سبز در زیر نوشته ها و مقالات چیست. این ها فقط نشانه « خوش آمد» و یا « بد آمد » از و یا موافقت یا مخالفت کاربران با نوشته هاست. بیشتر نشان از « سلیقه فردی » دارد. یک انسان جدی، اگر حرفی دارد، نظرش را می نویسد. این نوع نمره دادن سرخ یا سبز، « بزن و در رو » را به ذهن متبادر می کند.
به همین پاسخی که آقای کریمی به کاربران داده است، نگاه کنیم : انسانی نشسته است و با احساس مسئولیت و با دقت و منطقی به ۱۶ کاربر پاسخ داده است. زیر آن تا حالا سه امتیاز منفی سرخ، نثار او شده است. معنای این عمل چیست؟ بنظر من این شیوه امتیاز مثبت و منفی، بیشتر شبیه واکنش « تین ایجر ها » به این یا آن آهنگ و ترانه است. اگر خوشش آمد، « لایک » می زند. اگر هم خوشش نیامد « دیسلایک » می زند. شما یک خبر را در سایت می آورید. یک خبر خام، که خودتان هم در آن دخل و تصرفی ندارید. یکی می آید زیر آن می نویسد ۴ و بعد از مدتی می شود ۳.۲ و همینطور عددها تغییر می کنند. یک خبر یک « گزاره » است، شما نساختید، بلکه انتشار دادید. معنای این امتیاز و نمره سرخ و سبز چیه واقعن؟ بیشتر به لشکر کشی دارندگان نظرات مختلف است. هر سه گروه حزب الهی و شاه الهی و روس الهی ها، به این لشکرکشی ها عادت دارند.
سپاس از تلاش هایتان برای خدمت به جنبش!
با سلام به همهی کامنت نویسان پای این نوشته، از شرکتشان در بحث چه پرسشگری، نقد، اعتراض و چه ابراز همدلیها سپاسگزارم. ذیلاً به امید هماندیشی و تفاهم بیشتر، نکاتی را در رابطه با موارد مطروحه از سوی دوستان در میان میگذارم. ضمناً ترجیح میدهم که از ورود به مفاد برخی کامنتهای دربرگیرندهی پیشداوریها و داوریهای همیشه خود حق پندار احتراز جویم.
۱)آقای فرهاد فرهادیان گرامی، شما به نیابت از «داخل ایران» حکم میدهید که:«مردم حاضرند انقلاب نکنند و جمهوری اسلامی را بپذیرند ولی زیربار یک دیکتاتور شاهی دیگری نروند». در ادامه نیز ابراز نظر میکنید که «ما در داخل واقعا از احزاب، گروهها، سازمانها و اشخاص چپ عصبانی هستیم». بعد هم با نوشتن گزینهی ناگزیر این مقطع به حساب ذهنیت خود مینویسید: «ما [منظور هم لابد “مردم ایران” است] در داخل اعتراضات خیابانی را عمدا کنار گذاشتیم و تاکتیکهای دیگر را جلو می بریم که صدای منحوس اینها [یعنی “شاه اللهیها”] را نشنویم». این اصلا هضم شدنی نیست که چگونه یک فرد و یا جریانی میتواند چنین خودمحورانه باور و رفتار خویش را به نام «مردم داخل ایران» مهر بزند. توصیهی دوستانهام به همهمان اینست که هر نقد و انتقادی هم که بهمدیگر داریم و چه بسا حاوی حقایق بسیاری هم در خود، فقط واقع بینی را از دست ندهیم. گرچه این واقعیت محرزی است که قلب جنبش همانا در درونمرز ایران میتپد، اما داخل – خارج کردن روند انقلابی ایران، میراث مخربی است بجا مانده از اصلاح طلبان حکومتی تا بتوان پشت جغرافیا سنگر گرفت و بخاطر ادامه دادن به مشی سترون تغییر در حکومت به نفی مبارزه برای گذر از این نظام برخاست. از این حربهی کهنه باید دل کند و در وفاداری به روند انقلابی جاری، از این نوع بدآموزیها بگذشت؛ همانگونه که روند انقلابی با آغاز فریاد «اصلاح طلب اصولگرا/ دیگه تمومه ماجرا» چنین داوریها را سالها پیش پشت سرنهاد. بعلاوه همانگونه که تاکتیکهای میدانی درون کشور را ابتکارات نیروی میدانی آن است که رقم میزند، در بیرون کشور هم آن اندازه تجربه انباشته داریم که بتواند طی کارزاری صبورانه «عصبانیت» در دوستانی چون شما را به اعتماد به نفس فرابرویاند. در جایی از کامنت خود به درستی اشاره به منشور ارزشمند ۱۲ مادهای ۲۰ تشکل دارید که شما را در صورت داشتن وقت و حوصله به مطالعهی نوشتهای در این زمینه دعوت میکنم. پایدار باشید. https://bepish.org/node/9059
۲) آقای سیروس عزیز. شما را قسماً به پاسخ آمده در فوق ارجاع میدهم و فقط با این تکمله که درخواست و انتظارتان از چپ خارج کشور دستکم در راستای تاکید جمعی بر اشتراکات و برآمدها در شکل اتحاد عملها، کاملاً مسئولانه و منطقی است. با آنکه اخیراً کوششهایی در این جهت جریان دارد و در پرتو «زن – زندگی -آزادی» سرعت هم گرفته است اما حق با شماست که به خود آمدن نیروی چپ و جنبیدن مشترکش هنوز تناسبی با تاخت و تازهای همه سویهی راستگرایان و فوق راستگرایان ندارد. با اینهمه، ابراز نارضایتیهای بجا لازم است بر متن امید صورت پذیرد. زنده باشید.
۳) آقای سامان گرامی. نوشته بودم که شخصاً در تظاهرات بروکسل حضور نداشتم تا از چند و چون آنچه که آنجا گذشت مطلع باشم. من اطلاع ندارم که وصول پیام از جرج بوش و جان بولتون از سوی چه جریانی بوده است. اینکه سازمان مجاهدین خلق سابقهی دریافت پیام از بولتون دارد و نیز دعوت از او به سخنرانیهایش چیز پوشیدهای نیست، اما اینکه نقشی هم در مدیریت تظاهرات بروکسل داشته یا نه برای من روشن نیست تا در این باره آدرس بدهم. تاکید من بر این بود که این دو پیام از پشت میکروفن خوانده شده است و ملاک هم همین است. باقی نکات شما جنبهی تعریض دارند. پایدار باشید.
۴) آقای مهرداد عزیز. ممنون. عامل ضعف چپ ایرانی در عرصهی سیاستورزی، بی هیچ تردیدی در میدانداری راستگرایان و به ویژه یکهتازهای افراطی نقش ایفاء میکند و من نیز بر آن تاکید دارم. اما عوامل اصلی دیگری از جمله نقش دولتها و محافلی از قدرتها هم در تقویت این گرایشها وجود دارد که به آنها امکان میدانداری در مقیاسی چنین میدهد. به این موارد قبلا در نوشتهها و گفتههایم پرداختهام و بیشتر نیز باید پرداخت. برقرار باشید.
۵) آقای پرویز صدری عزیز. نمی گویم تبیین شما از سیر حرکتی اپوزیسیون در دو دههی گذشته تهی از حقایق است اما آن را غرق این فرض هم میبینم که گویا یک طرف حقیقتی است مطلق و نیز برای همهی فصول، طرف مقابلش اما محروم ابدی از حقیقت. فکر نکنم این نوع جهتگیری اجازه تکاپو برای تاثیر گذاری چپ در صحنهی سیاسی بدهد. زنده باشید.
۶) آقای ایکاروس گرامی. با تصریح شما بر اعلام مخالفت بی چون و چرای جمهوریخواهان – چه بماند نیروی چپ – با سلطنت و از هر نوع آن موافقم و مدام هم بر این باید تاکید داشت. اختلاف تاکتیکی، اما درنوع سیاست کردن است و اینکه برخورد ما با گرایش مشروطه طلب این طیف و سلطنت طلبهای فاشیست پندار و رفتار آن یکسان باشد یا که دارای تفاوت؟ من بر دومی هستم. پایدار باشید.
۷) آقای خیری گرامی. تایید میکنم که «پیادهروی» لازم است و موجب تداوم سلامت جسم و فکر خواهد بود. زنده باشید
۸) آقای م. حسین عزیز. نگاه امروز من به لنین پیروگرایانه نیست بلکه نقادانه است، در همانحال نه نفی بزرگیهای او و رشتهای از افکار و اعمالش. اتفاقاً یکی از آثار لنین که در آن دعوت از هم اندیشانش به واقعبینی و پا بر زمین داشتن هنگام پیشبرد امر برنامه و سیاست میکند همین کتاب است و لذا از نظر متدیک دارای رشته آموزشهایی ارزنده. کاش لنینیستهای ما لااقل بر آموزههایی از همین کتاب درنگ ورزند تا بر زمین بگذارند. موفق باشید.
۹) آقای آرمان شیرازی عزیز. سپاسگزار لطف شما و نیز ممنون بابت انصافی که در کامنت واکنشیتان نسبت به یک کامنت گذار دیگر از خود نشان دادید. «محافظه کاری» و یا ملاحظه کاری در بین نیست و راجع به موضوع مطروحه شما در فقرهی ۳ همین توضیحات، توضیح دادم. در مورد لزوم پرسشگری از آقای رضا پهلوی پیرامون چماقداری جماعات منتسب به ایشان با شما موافق هستم و همین دیروز نوشتهای را در این زمینه با تیتر «نسبت آقای رضا پهلوی با چماقداران منتسب به او چیست؟» در سایت «به پیش» منتشر کردم که لینک آن را در زیر میآورم. پاینده باشید. https://bepish.org/node/9085
۱۰) «یک پیام» دهندهی گرامی. با مضمون این پیام شما همآوا هستم که جار و جنجالهای اخیر سلطنتطلبان افراطی و شاه اللهی ماهیت آنها را بیش از پیش برملا کرد و اتفاقا فرصت و مجالی فراهم آورده که نیروی سکولار دمکرات البته مشروط به پابرجا ماندن بر متن مبارزهی اصلی با جمهوری اسلامی، در بارهی خصلت این جریان دیکتاتور منش و ضد مردمی دست به روشنگری بزند. سربرآوردن اخیر اینها آن هم در شکل چماقداری آشکار فقط هم «خودکشی» نبود بلکه چوب زدن به مردهی سیاسی خودشان بود! پاینده باشید.
۱۱) الف باران گرامی. خلاف آنانی که ایران را به ویرانی میکشند، امید که ماها بارش باران بر این سرزمین تشنهی آزادی، آبادی،سکولار دمکراسی، رهایی از هر نوع تبعیض و برقراری عدالت اجتماعی را تدارک ببینیم و آن را در اتحاد ملی ببارانیم. زنده باشید.
۱۲) امیر ایرانی گرامی. توضیحاتی مرقوم داشتهاید که درکلیت خود درستاند، ولی به قول خودتان وارد «جزئیات» نشدهاید تا سخنی که دارید وجه مشخص به خود گیرد و لاجرم پاسخ بطلبد. فقط امیدوارم در مورد معادلهی داخل – خارج حول اشارهای که در فقرهی ۱ این توضیحات آوردم، هم نظر باشیم. زنده باشید.
۱۳) آقای کاظم گرامی. در رابطه با این جماعت به گفتهی درست شما «طلبکاران»، نگاه و منافع مطرح است و اتفاقاً همانی را از خود بروز میدهند که هستند و لذا در یگانگی با خود قرار دارند و در بیگانگی با دمکراسی! پایدار باشید.
۱۴) آقای هرمز همتی. بحث میان شما و آقای مهرداد و اندکی بعدتر آقای خسرو شکیبا که به جای خود مهم هم است، از آنجا که ربط مستقیمی با مفاد نوشتهی من پیدا نمیکند اجازه میخواهم به آن نپردازم. اما برخورد شما نسبت به رویکرد تاسف بار کامنتگذار فقره ۷ را مسئولانه دیدم. ممنون شما هستم و خواهان پایداریتان.
۱۵) آقای کهنسال گرامی. امیدواریم روزی فرارسد که به منظور فراهمسازی شرایط برای وسیعترین هماهنگی میان نیروهای سکولار دمکرات و جمعآمد همهی آرزومندان عدالت اجتماعی حول توافق گسترده میز شما هم گفتگو را برگزینید. برایتان فاصلهگیری از دلخوشی کهنسالانه به زیست در ستیز آرزومندم. زنده باشید.
۱۶) آقای هادی صوفی زاده عزیز. چپ ایران را می توان در زمینهی اشتراکورزی سیاسی و ائتلافها و اتحادها مورد سئوال قرار داد، اما «طیف چپ ایران را به مرگ مغزی» متهم کردن، عملاً چشم بستن بر تحولات عمیق اندیشگی طی چند دههی گذشته است. پایدار باشید.
آقای کریمی عزیز, با سپاس از جواب شما: هرچند که نمیدانم “مجاهدین” را در کجای کامنت من پیدا کردید که به آن پاسخ دادید!؟
به قسمت اصلی سوال من هم که پاسخ ندادید, چرا که به گمان شما “تعریض” بود!؟ من از ادبیات شما بهره بردم که بپرسم چرا سیاست شما در قبال سپاه, یعنی تروریستی اعلام کردن آن, همان است که جنگ طلبانی نظیر بوش و بولتون خواهان آن هستند؟ چرا چپ و مرتجع ترین جناح راست در این مقطع در این مورد بسیار اساسی, هم سو هستند؟ و همچنین روشن کردم که من شکی در نقش سرکوبگر و مداخله جو سپاه ندارم. موفق باشید .
آقای بهزاد،
کهنسال شهرت من است .۱۰۰٪ از همه نظردهندگان به این مقاله جوانترم. نکته دیگر : به فیلم مشدی عباد دو باره نگاه کنید: هر نقدر، نقدر د گجا اولسام دیرم مین جوانا( ما شاالله ترکی هم بلدید)
هر چقدر پیر هم باشم با هزار جوان برابری میکنم
میریم تا سرنگونی – با کارگران، فرهنگیان، دانشجویان و بازنشستگان کهنسال و فرزندان دهه ۷۰ و دهه ۸۰ آنها .
بی خیال واشنگتن ، مونیخ و بروکسل و رم و تورنتو و برلین و…..گردانندگانشان شوید.
همه اتفاقات در شهرها و روستاهای وطن رقم میخورد.
چون پرده بر افتد، نه تو مانی و نه من!
اول / تلویزیون « من و تو » فیلم دو ساعته ای را ترتیب داد با عنوان « مهمان : شاهزاده رضا پهلوی، ارتباط مستقیم با مردم ایران » با مهمانداری آقای امید خلیلی.
کنجکاویم، مرا وادار کرد تا این برنامه را تا آخر ببینم و بشنوم. آقای خلیلی، افرادی را که زنگ می زدند، و گویا همه هم از ایران بودند، روی خط می آورد، و آنها هم مراتب جانسپاری خود را نسبت به خاندان پهلوی، و « رضا شاه دوم » اعلام کرده، و بی صبری خود را برای ورود ایشان با ایران بیان کرده، و قربان صدقه شاهزاده می شدند. برخی هم از شاهزاده می خواستند که پیام قیام بدهد، و آمادگی خود را برای گوش بفرمان بودن برای اجرای پیام وی، ابراز می داشتند. نمی دانم که آیا واقعن همه تماس گیرندگان از ایران بودند یا نه. اما بگذارید فرض کنیم که همه از ایران بودند. از همه تماس هائی که گرفته می شد، و همه آنها هم، در تعریف و تمجید از دوران پهلوی و نکوهش « فتنه ۵۷ » و این که در دوران پهلوی، ایران « گلستان » بود، و آرزوی بر گشت به « گلستان سابق »، یک تماس هم نظر مرا بخود جلب کرد. یک نفر تماس گرفت و پرسشی به این صورت مطرح کرد : « می خواهم بدانم، آقای پهلوی، شغل و کارشان چیست و از چه طریقی گذران زندگی می کند » ( نقل به معنی ).
آقای خلیلی، نگذاشت شنونده حرفش را تمام کند، و خود شاهزاده هم سگرمه هایش را در هم کرد، و با اشارات ابرو، نا خرسندی خود را از این پرسش نشان داد. اما، آقای خلیلی، که در طول برنامه با چاشنی های خود کلامی خود، از شاهزاده و شنوندگان دلربائی می کرد، پاسخگوئی را بعهده گرفت و گفت : « شاهزاده، همه وقت و زندگی خود را به مبارزه اختصای می دهدو….» ( چیزی به این مفهوم ).
در طول این برنامه، قربان صدقه های شنوندگان و تعریف و تمجید تا حد ستایش و پرستش آنها از شاه و سلطنت و پدر بزرگ و پدر شاهزاده، هاله و درخششی را بر چهره شاهزاده، می نشاند، که انسان را بیاد پدر ایشان و دولا و راست شدن مقامات حکومت و دستبوسی او، می انداخت، و حسی از « بر تخت شاهی نشستن » را در چهره شاهزاده می توانست دیدن.
پس از پایان این برنامه، دو حس متفاوت در خود داشتم. حسی از افسوس برای تلف کردن دو ساعت از وقت و زندگی خودم، برای دیدن و شنیدن این برنامه واقعن « چندش آور » که عده ای « گوسفند » را به دیدار « چوپان » دعوت کرده اند. اما، حسی هم از رضایت، که اگر کوچک ترین تردیدی در حرف ها و ادعاهای رضا پهلوی داشتم، و فکر می کردم که شاید او نمی خواهد شاه شود، و با جمهوری هم « لاس کلامی » نمی زند، و احتمال دارد که واقعن « جمهوری خواه » بشود، با دیدن این برنامه، بوضوح دیدم و شنیدم و به یقین رسیدم که : رضا پهلوی، یک روح الله خمینی ، مدرن شده » است، فردی فریبکار و چند چهره و ریاکار، و مرتجع، که می خواهد جامعه ایران را به عقب برگرداند.
دوم / تا آنجا که به نوشته آقای کریمی بر می گردد، ضمن تاکید بر برخی نکات مثبت آن، بر این باورم که :
از همین امروز، بایستی خط خود را از خط « پهلوی » جدا کرده، و همه نیروهای مترقی و دمکرات و لیبرال و چپ و سوسیالیست و جمهوری خواه و ملی و میهن دوست و اتنیک را، از هر خط سیاسی و فکری و دینی و گرایش را، دعوت کنم به، همراستا شدن با هم، در مبارزات و اعتراضات، در داخل و خارج از ایران، و با خط « قاطع » جدا از جریان « سلطنت ». بگذاریم آنها « خودشان » باشند، با همه توانائی ها و ناتوانائی هایشان. بگذاریم تا « خود خودشان » را نشان بدهند. خود را به این ها « آلوده » نکنیم. از ۵۷ درس عبرت بگیریم. از یک جا و چند و چندین بار گزیده نشویم.
خمینی با پوپولیسم مزورانه دین اسلام، و مذهب شیعه، و با شعار « وحدت کلمه »، ما را به این اسارت ۴۴ ساله کشاند. از همین امروز ، باید آب ها را از هم جدا کرد، و فریب « همصدائی » ریاکارانه را نباید خورد. بگذاریم « شاه الهی » ها، خود را با چهره و متن و شکل و محتوای خود، به مردم نشان داده شوند. خود را از دردسرها، خرابکاری ها، زشت رفتاری ها، ریاکاری ها، و فتنه گری های این ها، آزاد و رها کنیم. وقت گران بهای خودمان را مصروف، بسیج نیروهای خودمان، سازماندهی مستقل و متنوع و با کیفیت خودمان کنیم، و در تماس با نیروها و نهادهای مترقی و انسانی و اجتماعی
و احزاب و سازمان ها و جنبش های کارگری و قشور مختلف کشورهای مورد اقامت خودمان، و همراستا با مبارزات داخل کشور،مبارزاتمان را به پیش ببریم.
در رابطه با طیف سلطنت، با سعدی در گلستان، باب چهارم، همنوا شویم:
امیدوار بود آدمی، به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان
ایام بکام!
از روزیکە طیف چپ ایران با انحرافات پی در پی از بدو تشکیل اتحاد جمهوری خواهان، از جریانات ملی متعلق بە ملتهای غیرفارس فاصلە گرفت و خود بخشی از فرهنگ پان فارسیستی شد تا جاییکە با جریان جنبش سبز ( بخوان موج سبز ) همسو گردید و با گذشتە خود بیگانە گردید و در نتیجە بی هویت وبی خاصیت گردید خلع کنونی ایجاد گردید و جریانات فاشیستی و پان ایرانیست همسو با رژیم کە اصولا می بایست محاکمە و حساب پس دهند حالا مدعی و طلبکار هم شدەاند. شرم بر کسانیکە طیف چپ ایران را بە مرگ مغزی و فیزیکی کشاندند.
خیلی جالبه
دفاع از چپ آنهم فریبکارانه و تفرقه اندازانه آنهم با دوگانه سازی فارس و غیر فارس.
سلام آقای کریمی
همیشه با علاقه زیاد وقتی نوشتههای شما را میبینم شروع به خواندن میکنم ، اول هم خوب شروع میکنید خیلی روشن و ساده ولی بعد از چند جمله دیگه خیلی پیچیده میشه ، و آن هم به دلیل این است که ما در یک باتلاق استبداد و دیکتاتوری چندین ساله شاه و ملأ گرفتار شدهایم . اینها از علف هرز هم بترند.
ما هنوز از شر ملأ نجات پیدا نکردهایم ،
ساواکی به گور فرستاده شده دوباره پیداش شد !!؟؟
سالها زیر ستم اینا بودیم هیچ خجالتی هم نمیکشند ، تازه طلبکار هم هستند .
سوال اینه که آیا اصلا میشه ؟ امکان انتظار صادقانه رفتار کردن از این جماعت را میشه داشت ؟
بررسی چرایی حرکاتی که در بین خارج رفتگان و یا خارج فرستادگان که نشان از فرصت طلبی و شیادی می دهد از ضروریات است چون روند تحولخواهی در درون کشورباید از گزند و هر گزندی بدور شود؛ چون ممکن است فرصت طلبانان و شیادان به پشتوانه هایی بتوانند حرکت آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه داخل را کند و تحققش را عقب بیندازند ویا هزینه رسیدن به آزادی و دمکراسی را بالا ببرند.
تجربه تاریخی در رابطه با حرکات داخل و خارج به ما می گوید:
حرکت اعتراضی در داخل شکل می گیرد آنگاه
خارج رفتگانی از این زنده بودن روند تحولخواهی دچار شوکی می شوند بعداز خروج از شوک، ذوق زده حرکاتی از خود بنمایش می گذارند؛
در ابتدا،حرکات، نشان از حمایت دارد که این حمایت ها هم ضروریست اما در ادامه، گروه هایی فعالیت هایشان، بسمت مصادره حرکات داخل بنفع خود می شود.
در گذشته این روش فرصت طلبانه و شیادی در یک محدود خاص بود که بسیاری به رفتار این فرصت طلبان و شیادان اهمیت نمی دادند و آنرا بی ارزش می دیدند و وقت خود را برای پرداختن به بازی فرصت طلبانه و شیادی آنها تلف نمی کردند.
اما در این حرکت اخیر که پایه اش روی مفاهیم آزادی و زن و زندگی بنا نهاده شده است و این پایه نشان از یک رنسانس فرهنگی و یک نگرش انقلابی خاص است فعالیت در بین خارج رفتگانی و یا خارج فرستادگانی بسیار زیاد شده است
که بسیارانی از آزادی خواهان و دمکراسی خواهان نسبت به حرکات این فرصت طلبان و شیادان حساس شده اند که افشاگری این موجودات از ضروریات شده و می شود.
در حرکت اخیر،
بعد از حرکات اعتراضی در داخل یک تجمع حمایتی مفیدی در خارج شکل گرفت.
اما همانطوری که پیش بینی می شد حرکات فرصت طلبانه و شیادی در دنباله آن تجمع در خارج در بین خارج رفتگانی پررنگتر و با هزینه های مشکوکی بنمایش در آمد و…
پرسشی است
در این مرحله این خارج رفتگان خاص چرا رفتار فرصت طلبانه و شیادانه اشان را بسیار پررنگ کردند؟
برای یافتن پاسخی باید
موضوع را در دو قسمت مورد بررسی قرار داد:
۱- وضعیت درون حاکمیت و میزان توازن قوا در داخل
۲- وضعیت در خارج که گروه هایی می خواهند نشان دهند محوریت حرکات با ماست
که این محوریت شدنشان را می خواهند به دیگران بفروشند
که به ما باید توجه شود و…
پرداختن به جزئیات به دلیل طولانی شدن مطلب از حوصله این مکان خارج است
دشمنان ایران ، ایران ویران را به ایران کنونی ترجیح میدهند !
اصلا نباید تسلیم جو احساسی و فریبنده ی باندهای سلطنت طلب در خارج از کشور شد و هیزم مجانی به آتش راهپیمایی و میتینگ شان ریخت ؛ خودتان میتینگ شناسنامه دار جداگانه برگزار کنید و سعی کنید در قدم اول چپ را متحد کنید بعدا جمهوری خواهان را ، مثلا این بیانیه ۲۰ تشکل می تواند به عنوان محور و یک سیگنال از داخل مورد اجماع و بعدا اصلاح قرار بگیرد . جمهوری اسلامی هرگز بدون حضور چپ ها ، کردها و بلوچ ها و بختیاری ها ، مجاهدین و خیلی از جمهوری خواهان و ملی گرایان مدنی ( نه کله پوک و بیسواد ) و حتی ریزشی های اصلاح طلب سابق ( به رهبری موسوی ) سقوط نمی کند پس از دست و پا زدن های طالبان سلطنت و عناصر رده خارج و بازنده ای مثل ثابتی که قبلا یکبار سقوط کرده ! نباید نگران شد چون این قمار خطرناکی که تک نفره شروع کرده اند بعد از خوابیدن سر و صداها و تو خالی درآمدن وعده ها و امیدهای واهی شان ضربه هولناکی به اعتبارشان در داخل خواهد زد و اتفاقا اپوزیسیون جمهوری خواه بهترین فرصت تاریخی برای تار و مار کردن مجانی سلطنت طلبان به دست خودشان نصیبش شده اما خبر ندارد ! اصلا نگران نباشید و صحنه خودکشی تاریخی یک جریان سیاسی را با خیال آسوده تماشا کنید !
آقای بهزاد کریمی، درود بر شما!
کارهای همراهانه شما با نیروهای میهندوست بیگمان ارزشمندند. اما چرا در این مورد محافظه کارانه برخورد کرده اید و ریشه های تبهکاری را سرراست هدف نگرفته اید؟
الف – نیک پیداست که مجاهدین از جان بولتن و جرج دبلیو بوش پیام خریده اند و دسیسه بازانه آن ها را در دستور کار “مدیریت تظاهرات” گذاشته اند. چرا از بردن نام مجاهدین پرهیز کرده اید؟ آیا امید دارید که این خنجر از پشت زنندگان و پشت به میهن کردگان از خیره سری دست بردارند و “انشااله” روزی در صف نیروهای میهنی قرار بگیرند؟!
ب – همچنین پیداست که لات بازیهای سرشتی سلطنت طلبان چگونه گسترش یافته اند. چرا آقای رضا پهلوی (متظاهر به دمکراسی خواهی) را خطاب قرار نمیدهید که این چماقداران خود را جمع کند؟ تبلیغات آقای رضا پهلوی در رسانه های اجتماعی (مانند اینستاگرام) را ندیده اید که چگونه با دروغ میکوشد فیل های پرشمار از فنجان کوچک خود به مردمان بفروشد؟ آری او میتواند هزینه هنگفت این تبلیغات را از دزدیهای بیکران پدرش از ایران بپردازد. اما رندانه هیچگاه از آن دزدیها سخن به میان نمی آورد. آنچه کار خود او و چماقدارانش را به هم مرتبط میسازد جز فریب و شارلاتانیسم چه میتواند باشد؟
پ – سخنرانی نمادهای راست افراطی چگونه و از چه کسانی پنهان نگهداشته شد؟ مگر نماینده ای از جریانات مترقی در گروه مدیریت برگزاری تظاهرات شرکت نداشت؟
چندی پیش، یادداشتی زیر نوشتار شما بنام “هماهنگی دمکراتیک آری، آلترناتیو سازی از طریق حزب زدایی نه!” نوشتم که در آن چنین آمده بود:
[پاسخ به اینگونه پرسشها، پرهیز از صرف انرژی برای “هماهنگی دمکراتیک با نیروهای غیر دمکرات” را از یکسو و ضرورت مبرم اتحاد با نیروهای هوادار سوسیالیسم (راه اندازی اتحاد چپ) را از سوی دیگر آشکار و برجسته میسازد… بر شما و هر کوشنده میهن دوست است که از امیدهای سترون دور شوید، و با بانگ جوانان و خواستهای اکثریت عظیم زحمتکشان میهن در کردار، بسوی سوسیالیسم، همراه شوید…] این گفته بگونه ای در راستای همان چیزیست که هم میهنمان آقای فرهاد فرهادیان نیز نوشته است.
اکنون که پای نیروهای فریبکار و برون افتاده از جنبش ترقی خواهانه ایران در میان است، میبینیم که همراهی با آنان میتواند خود ما را نیز زیر سئوال ببرد!
آرمان گرامی :
نگارنده مقاله فوق ۴۰ سال و اندی پیش برخلاف خواسته های اکثریت عظیم زحمتکشان میهن پشت به سوسیالیسم کرده و بسوی خط امام شتافت. حال چگونه انتظار دارید که نامبرده به سمت سوسیالیسم برگردد؟ ایشان اگر بسوی میرحسین موسوی و یا رضا پهلوی نشتابد خود کاریست بزرگ!
پایدار باشید .
هم میهن گرامی، کهنسال درود بر شما!
تغییر، در هرچه می بینیم و می شناسیم، پیوسته پدید می آید. آقای کریمی مبارز واقع بین و پر سابقه ایست. برای نمونه، برخورد چند سال پیش او به آقای فرخ نگهدار نشان میدهد که او اصلاح طلبی در چهارچوب حکومت اسلامی را نفی کرده بود و مبارزه را در راستای “گذار از (در نگاه من، سرنگونی) حکومت اسلامی” میدید. زمانی، بسیاری از فعالین گمان میکردند همراهی جبهه ای با سلطنت طلبان، برای سرنگونی حکومت اسلامی، کاری شدنی بود. اما فریبکاری ها، زد و بندها، و روشهای سرکوبگرانه سلطنت طلبان هشدار بزرگی برای هر نیروی دمکرات و ملی بوده است. ازینرو، انتظار میرود که این نیروها، بجای خیال ائتلاف با سلطنت طلبان، به سازماندهی هرچه بیشتر خود بپردازند.
قابل توجه است که به لزوم مبارزه علیه سلطنت طلبان وابسته و فاشیست در متن مبارزه ی اصلی علیه جمهوری اسلامی پی بردید. کاش می گفتید که فکر نمی کردید و نمی گفتید که این خطر وجود دارد و هشدارهای مشخص احزاب و سازمان های چپ دیگر در این زمینه را به اشتباه به نقد می گرفتید.
بالایی ها فقط آن بالا نیستند، دامن آلوده شان تا این پایین کشیده می شود. این روزها باید یک بار دیگر به کتاب ارزشمند «چپ روی کودکانه ی … » لنین رجوع کرد که مباحث دقیقی در شناخت و مبارزه با فرصت طلبان «راست» و «چپ» دارد.
آقای محترم،
۱- شما چهل سال است در ایران زندگی نمی کنید. نه زبان و نه مطالبات مردم ایران را نمیشناسید.
۲- همه پرنسیپها و آرمان های ادعایی خود را زیر پا گذاشتید و در چهل سال به سرعت تعویض زیرشلواری تغییر موضع داده اید.
آیا بهتر نیست خود را بازنشسته قلمداد کنی؟ ما را به خیر تو نیست امید، شر مرسان!
ورزش شنا و پیاده روی و شطرنج اگر بلد باشید، سرگرمی های سالم و مناسبی هستند.
فقط می شود آرزو کرد تعداد افرادی که در داخل کشور مانند شما با مخالفین فکری خود برخورد می کنند زیاد نباشند.
یعنی باید امیدوار بود که معدود افرادی مانند شما با این زبان و ادبیات با دیگران برخورد می کنند.
به نظرات آقای کریمی از نظر بنده هم ایرادات فراوانی می شود داشت، اما آیا اختلاف نظر به ما این مجوز را می دهد که هر چه دل تنگ مان می خواهد بگوئیم ؟
از پرنسیب و آرمان صحبت می کنید.
پرنسیب و آرمان در این خلاصه نمی شود که بگوئیم ما به آرمان های خود وفادار مانده ایم.
نحوه برخورد با دیگران هم معیاری است برای اینکه مدعیان ،از جمله خود بنده تاچه حد به پرنسیب ها پایبند هستیم.
آقای کریمی “وفاداری به اصل همبستگی و ترجیح همسویی و هماهنگی بر تفرقه و انزوا، چراغ راهنمای نیروهای سکولار دمکرات برای دعوت به مدارا و آسانگیری چه در خود و چه هر دیگری در تظاهرات …..” نسبت به چه کسی؟ باید به صراحت صف سکولار و جمهوری و دموکراسی از سلطنت جدا شود. باید به ۵ شرطی که برای شرکت در این قبیل تجمعات در خارج کشور مطرح کرده اید ، اعتقاد به سکولاریسم و جمهوری خواهی و عدم اعتقاد به سلطنت و طرفداری از آن به عنوان نماد استبداد و جنایت در ایران، همچون حکومت اسلامی، اضافه شود. جنبش و انقلاب در ایران به اتحاد و همکاری با سلطنت طلبان بخصوص اینکه از هم اکنون برای نیروهای دیگر چاقو تیز میکنند، نیازی ندارد. باید ضمن افشاگری و مبارزه بر علیه حکومت اسلامی، همچنین بر علیه همه گرایشات سلطنت طلبی تحت هر نام و پسوند “مشروطه” و “دموکراتیک” افشاگری کرد و نیات پلید آنان را از پرده بیرون انداخت و اعلام کرد هر مخالفتی با حکومت اسلامی، همانگونه که با امپریالیسم، الزاما یک مخالفت مترقی محسوب نمیشود.باید از ایجاد هرگونه شبهه و شائبه ای در اذهان عمومی مبنی براینکه سلطنت طلبان در جنبش دموکراتیک مردم ایران سهمی و نقشی دارند جلوگیری کرد.
این جار. جنجال ها با چراغهای خاموش در پوشش گفتمان «کمک های بشتر دوستانه امپریالیسم» شروع شد. با اعتراض شدید نیروهای چپ و جمهوریخواه روبرو شد.حتی بعضی تقاضای بمباران تاسیسات اتمی شدند و برخی با پرروئی کودتای ۲۸مرداد ۳۲ را انکار کردند. نه فقط داریوش همایون که پیش از ۲۸مرداد ۳۲ از سر دسته های سومکا بود بلکه از زندانیان زمان شاه که مثل خیلی ها از مبارزات ضد استبدادی در گذشته پشیمان و مشاور فرح پهلوی شد. او هم نوشت «چرا از حمله نظامی دفاع می کنم» نوشتن همانا و پس گرفتن دکترای افتخاری از او از شخصیت جنگ طلبی که خود را فعال حقوق بشر جا زده بود. در آن روزها که بشریت مترقی نومیدانه برای مردم عراق، افغانستان، لیبی و… احساس همدردی میکرد. کاروان پادشاهی خواهان به زعامت شهریار آهی «تمرین دمکراسی» می کردند و با برخی از فعالان جریانات مختلف با پیشینه ضد سلطنتی در استکهلم، پراگ، بروکسل و دوباره استکهلم بنام «شورای دموکراسی بررسی ایران» با محافل دست راستی جهان برای فشار بیشتر به جمهوری اسلامی در تماس بودند. وقتی در مور مخارج چنان کنفرانس ها که از بودجه های «کمک های امپریالیستی» توسط از جمله رضا پهلوی دریافت و در اختیار پرویز ثابتی و شهریار آهی و.. قرار می گرفت سئوال می شد. سئوال کننده به «آمریکا ستیزی» یا طرفدار جمهوری اسلامی متهم می شد. در داخل این محفل ها نیز سئوالات دیگری هم مطرح بود که دوام نیاوردند. نوع دیگر با عنوان «شورای مدیریت گذار» راه انداختند که بازهم همان شهریار آهی همه کاره آن بود. امروز می بینیم افرادی که با خوش خیلی سیاسی به روابط شهریار آهی ها، پرویز ثابتی و… با رضا پهلوی محافل امپریالیستی اهمیت ندادند یکی گس از دیگری از این محافل فاصله می گیرند. این تحول مثبت را باید مدیون انقلاب «زن، زندگی، آزادی» در ایران بود که فرصت طلبان و پوپولیست های خاج از کشور را افشا کرد. تصادفی نیست که سه محفل معلوم الحال «حزب مشروطه ایران»، «شورای مدیریت گذار» و
« شورای ملی مستقل» با بیانیه ای خرج خور را از رضا پهلوی جدا کردند و ترفند انتخاب مجلس نمایندگان مجلس موسسان برای تعیین نوع حکومت را مطرح کرده اند که باید خدعه خمینی از نوع جدید را افشا کرد. این حضرات اسمی از قانون اساسی نمی برند! بهر صورت باید نسبت به این تحرکات قاطع و مسئولانه برخورد نمود.
ممنون از اینکه آقای کریمی یکبار دیگر خط و مرز چپ پیشرو ایرانی را با چپ های سپاهی, محوری, و به اصطلاح ضد امپریالیست مشخص کرد. اما از طرفی دیگر همان طور که خوانش تاریخی دیالکتیکی همان چپ ها از تبیین چرایی ظهور دوباره گرایش سلطنت آن هم در ارتجاعی ترین شکلش که تاکنون دیده نشده عاجز است, باید ظهور این پدیده منخط را در غیبت مشخص چپ در عرصه مبارزه با ستم بیکران جمهوری اسلامی و به جایش تمرکز چند دهه زمان بر غرب و آمریکا ستیزی دانست. موضعگیریهای خجالت بار و نگین بعضی از اینان از تجاوز وحشیانه پوتین به اوکراین نیز مزید بر علت شده است.
با اوج گیری جنبش های داخل کشور از یک طرف و حمایت دموکراسی های غرب از مردم ایران از طرف دیگر, میتوان به طور روز افزون نه فقط چهره های مترقی ترین روشنفکران غرب بلکه هر از گاهی مرتجعین و جنگ طلبان را نیز دید. حال که از پیش میدانیم چپ قادر به تشکل در بین خود و ایجاد فراخوان و راهپیمایی مستقل نیست, پیشنهاد آقای کریمی برای جلوگیری از فرستادن دعوتنامه به جنگ طلبان غرب و نحوه برخورد با آن چیست?
آقای مهرداد شما خیلی روی دموکراسی های غرب و حتی حمایت آن ها از مردم ایران حساب باز می کنید.
اسکات ریتر را که احتمالا می شناسید.
هیچ ارتباطی با چپ ندارد.
اگر نمی شناسید .با یک جستجوی ساده می توانید متوجه شوید که ایشان چه مسئولیتی داشته است.
زبان انگلیسی شما هم که حتما عالی است.
مقاله اسکات ریتر به زبان انگلیسی را لطف کنید و بخوانید تا ببیند که این دموکراسی غربی یکی از هنرهایش این است که نارو بزند.
https://consortiumnews.com/2022/12/05/scott-ritter-merkel-reveals-wests-duplicity/
SCOTT RITTER: Merkel Reveals West’s Duplicity
زود یعنی چه؟ اگر چپ محوری مایل است که ۲۰۰ سال زحمت و تلاش اروپایی ها را برای برقراری دموکراسی به خاطره یک کاراکتر نامطلوب به باد دهد فقط خودش را نا محبوب تر می کند. در همان آمریکا عناصر بسیار قابل قبول تر در دو دهه گذشته با سیاست های جنگی آمریکا مخالفت کرده اند از قبیل نوام چامسکی. فراموش کردن چامسکی که با تجاوز پوتین مخالفت کرد و استناد به اسکات ویتر فقط نوعی دلخوشی است. ریتر فقط یک منبع برای امثال پیک نت است.
آقای مهرداد شما تصمیم خود را گرفته اید و گفتگو با شما به جائی نمی رسد.
مگر مسئله این است که نظرات چامسکی و اسکات ریتر را با هم مقایسه کنیم؟
مگر فقط اسکات ریتر بوده است که توضیح داده که غرب چقدر این پا و آن پا کرده که اوکراین را مسلح کند و برای اجرای قرار داد مینسک سنگ اندازی کرده است.
خانم مرکل در مصاحبه اخیرش به صراحت به این موضوع اشاره کرده است.
حالا این وسط پیک نت چه صیغه ای است که شما اسکات ریتر را به آن مرتبط می کنید؟
بروید و در همان نشریات غربی که به صداقت و راستگوئی آنان باور دارید مصاحبه خانم مرکل را بخوانید.
البته اگر خواهان دانستن حقیقت هستید.
خانم مرکل که با پیک نت و امثالهم سر و کاری ندارد و مرجع اینگونه نشریات نیست.
اگر هم فقط در پی ستایش از دولت های غربی در پوشش دفاع از دموکراسی غرب هستید که دیگر بحث با شما اتلاف وقت است.
آقای نصرت،
پاسخ شما را آقای شکیبا به خوبی در پایین داد. دوران های و هوی پیک نتی با شکست روسیه پایان یافته. امروز در جهانی هستیم که عقاید مختلف با هم زندگی میکنند. شما هم دست از توقع بیهوده برای تغییر عقیده دیگران بردار.
جناب مهرداد آنچه آقای شکیبا نوشته اند ارتباطی به آنچه بنده خطاب به شما نوشته ام نداشت .بنابراین نیازی به پاسخگوئی نبود.هر چند که لطف کرده اند و بنده را مورد خطاب قرار داده اند.
ایشان در ارتباط با سیاست ایران در ارتباط با اوکراین نظرات خودشان را نوشته اند.
جنابعالی می فرمائید که روسیه شکست خورده است.
کجا ؟ در کدام رسانه شکست خورده است؟
روی زمین خاکی که شکست نخورده است.
برای نمونه ،شدیدترین تحریم ها را علیه روسیه اعمال کردند، با این وجود برای اقتصاد روسیه در سال جاری رشد ۳ درصدی را پیش بینی می کنند.
علامت شکست است ؟
رشد اقتصادی برای کشوری که به شدت تحت تحریم است.
رابطه روسیه با چین و هند بسیار نزدیک شده است . و بسیاری شواهد و قرائن دیگر.
روزنامه های اروپائی را مطالعه نمی فرمائید؟ از رکود و تورم و نارضایتی های فراوان در اروپا اطلاع ندارید؟
آقای مهرداد آنچه شکست خورده است، پیش بینی های دولت های غربی است.
در یک سال پیش، پیش بینی کردند که روسیه به دلیل تحریم ها به سرعت فرو می پاشد.
اما همه چیز به صورت خودشان برگشت.
روسیه نه نه از نظر اقتصادی و نه از نظر نظامی شکست نخورده است.
آقای همتی ، یکبار برای همیشه عزم خود را جزم کنیم و برای هرکار عوامفریبانه ی حکومت نکبت جمهوری اسلامی و هر جریان پوپو لیستی بدون فاکت و مستندات معتبر وارد مقولات دموکراسی و مبارزات ضد امپریالیستی و صدور حنمی نشویم.
مثال اول قدیمی ـ فاجعه ۱۳ ابان ۵۷ و از بالا رفتن دویار سفارت را نباید فراموش کنیم که حکومت جنایتکار خمینی تمام نیروهای دگراندیش ایرانی و خارجی را فریب داد. هم اکنون سریال سینمائی در ۳ قسمت در کانال HBOmax بنام گروگان ها Hostages نشان داده می شود که اولین فیلم مستند نیست و باره ها در باره یآن رخداد فیلم و مستند ساخته شده ست که پر از فریب و نیرنگ محافل اکپریالیستی ست .در حالیکه مدتها طول کشید تا چپ ایران بعداز طلمات جبران ناپذیر که با آنها خورد حقیقت را دریافتند.
مثال دوم کاملا تازه ـ پنجشنبه ۲۳ فوریه در مجمع سازمان ملل متحد قطعنامه ای برای خروج قوای روسیه از اپوکرائین صدر شد. اکثریت حاضرین رای مثبت دادند. ایران بر خلاف رای گیری اکتبر که رای منفی داده بود
این بار رای ممتنع داد. چین و هندوستان هم رای ممتنع دادند.
من نمیدانم که تحت کدام تغییرات و تاثیرات حکومت جنگ طلب و بحران زای ایران این بار رای ممتنع داد.
اساسا دخالت ایران در دیگر کشور ها و سیاست های نابخردانه آن در قبال نظامیگری در منطقه و جهان ادامه ی سیاست نادرست داخلی و مردم کش این حکومت ست.
جمهوری اسلامی بر خلاف حکومت های گذشته ایران که در جنگ ها بی طرفی اعلام می کردند بنا بر ماهیت ارتجاعی تر و عقب مانده تر با آتش جنگ بازی کمی کند تا به حیات ننگین خود ادامه دهد . چه در جنگ ۸ ساله عراق وایران چه با دخالت های نیروهای نظامی ایران در عراق ، سوریه ، لبنان ، یمن و چه امروز در جنگ روسیه در اکرائین جز نابودی بنیه اقتصادی جامعه و ایجاد بیشتر فقر و فاقه نتجه ای نداشته و نخواهد داشت.
وطیفه نیروهای طرفدار استقلال ، آزادی ، پیشرفت و عدالت اجتماعی که این روزها در انقلاب «رن ، زندگی ، آزادی » خصلت نمائی می کند اعتراض به سیاست های مخرب جمهوری اسلامی در رابطه با جنگ امپریالیستی روسیه در اوکرائین می باشد که با جنگ جهانی اول ـ پیشا انقلاب بلشویکی اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه ـ قابل مقایسه ست که رزا لوکزامبورگ و همفکرانش در حزب سوسیال دموکرات آلمان علیه کائوتسکی و جنگ استعماری اعتراض کردند که بنفع دموکراسی ، کارگران ، زحمتکشانو مردم آلمان نبود.
این ها را نوشتم که بگویم ، باید برای تداوم انقلاب «زند ، زندگی،آزادی » حکومت را از ماجراجوئی بازداشت و برای فاصله گرفتن از جنگ بی معنی تحت فشار قرار داد.
کسانی که از رای ممتنع ایران در رای گیری پنجشنبه ۲۳ فوریه در مجمع عمومی سازمان ملل پریشان شده و امروز در سامانه ی خود نوشته اند:
« هدف از این سیاست چیست؟
سیاست راهبردی امریکا برای
جدا کردن چین و ایران از روسیه »
پیک نتی ها خیال می کنند که حمایت و دخالت ایران در جنگ قدرتها به مبارزه «ضد امپریالیستی » کمک می کند بدون اینکه به عواقب و نتایج این جنگ که فقط بنفع سرمایه تمام می شود فکر کنند.به مردم ایران چه یرسد؟
جناب کریمی عزیز, خوب است به جای گلایه و اعتراض به برگزارکنندگان که چرا نگفته بودند حامل پیام جرج بوش و جان بولتن هستند, به خواننده توضیح دهید, که چرا, این افراد “شناخه شده به “جنگهای نئوکانی” , … و همانهایی که به قول شما میخواستند,” خاک ایران را نیز به توبره” بکشند, همان سیاستی را در مورد سپاه پیش میبرند که شما هم؟!
در مورد نقش مخرب سپاه در منطقه, و حالا اوکراین, سرکوب مردم ایران… و هرآنچه در این ۴۰ سال کرده اند من هیچگونه شکی ندارم , این همه را میشود و باید در سطح جهان فریاد زد و افشاء کرد. از این زاویه وارد نشوید!
سؤال اینست که طرفداران جنگ های نئوکانی و کسانی که میخواهند خاک ایران را به توبره بکشند, از پیشبرد کدامین سیاست بیشتر سود میبرند؟ آنها به منافع خود آگاه نیستند؟ یا شما دچار تناقض هستید؟
یا شاید هردو درست میگویید و در این مقطع خاص, انقلاب و ضدانقلاب, جنگ طلب و صلحجو, ماورای راست ارتجاعی و چپ, سیاست مردمی و ضد مردمی… همه همسو هستند!؟
هر گرایشی که دارید وقتی با شاه اللهی ها همنفس شوید شما سیاهی لشکر آنها خواهید بود مردم داخل ایران حاضرند انقلاب نکنند جمهوری اسلامی را بپذیرند ولی زیر بار یک دیکتاتور شاهی دیگری نروند چپ چون در همان لاک سنتی اش دچار سرگیجه است باید از داخل انگیزه بگیرد و تسلیم هیاهوی « همه با من » ارتجاعی ترین و ناسیونال فاشیسترین محافل عقب مانده نشوند اعتراضات و تظاهرات خودتان را در زمان و مکامن دیگری قرار دهید و خودتان جداگانه مجوز بگیرید و پرچم بدست نگیرید و تمام پرچم بدستان تعزیه خوان را از خود دور کنید اگر نمی توانید مشکل از خودتان است تا یک ماه پیش برخی می گفتند فلانی خودش اعلام کرده شاه نمی شود اگر این خرفت بازی نیست پس چیست مگر در صدر مشروطه رضا خان طرفدار جمهوری نبود وقتی منسوب شد زیر پای آخوندها رفت و شاهین را روی سرش بردند برخی می گویند فلانی در کانادا ۱۲۰ تا خانواده را متحد کردهپس کار پایه ای انجام داده یا فلانی کار زنان انجام داده پس از حزب توده ایراد نگیرید که خمینی را ضد امپریالیست می خواند شما هم یک یا چند دلیل می خواهید که زیر یک بچه ی لوس چغله بروید ببینید دوستانشان را هزینه ها و واسطه گری ها توسط آن دلال اسلحه ی فرانسویست جاستین ترودو – ترامپ – جرج بوش – جان بولتون – مکرون -حزب نژاد پرست بلژیک – و این آخری حزب بی آبروی دست راستی برلسکونی – رونمائی از پرویز ثابتی و فراستی را هم بدان اضافه کنید ببینید ما با چه فاجعه ای روبرو هستیم . ما در داخل اعتراضات خیابانی را عمدا کنار گذاشتیم و تاکتیکهای دیگر را جلو می بریم که صدای منحوس اینها را نشنویم شما آقایان برای ۲۰ فوریه بروکسل در تلویزیونهایتان تبلیغ هم راه می اندازید یعنی تمام گروههای اپوزسیون خنگ شده اند و محو پوپولیسم گیج و گنگ حتی سیاهی لشکر فاشیستها شده اند واقعا همه ی شما ها فاجعه هستید آنوقت طرف در تلویزیون شورائی قادر به درک مطلب نیست می گوید منشور دارای اشکالاتی ست یعنی نمی فهمد که جزئیات برای حکومت شورائی توسط خود شوراها قانونگذاری و اجرا می شود حالا ما در داخل به این فسیلها باید آموزش دولت زوال قدرن شوراها و … را هم بدهیم از ما می خواهند کار علنی و نیمه علنی را رها کنیم و علنا یک بند سرنگونی را اضافه کنیم اگر اینها همدستی با دست راستی ها از روی نادانی نیست پس چیست جریانهای چپ در خارج برای مبارزه ی انتخاباتی ساخته شده اند نه انقلاب . ما از داخل باز هم از شما که از عقب مانده ترین نماینده های طبقه ی کارگر تا پیشروترین نماینده های طبقه ی کارگر در بین شما هست و تعداد افراد کمی کمونیست می خواهیم که در راهپیمائی های سلطنت طلبها و راستها سبیل به سبیل راه نروید هم زمانتان را عوض کنید و هم مکانتان . اینهمه نماینده ی چپ و میانه رو و نماینده ی اتحادیه ها هستند می روید تا فلان خانم نماینده ی دست راستی بلژیکی برایتان چه بگوید یا چه می تواند درخواست کند اگر مطالبات شما یکی ست پس فکری به حال خودتان کنید ما در داخل واقعا از احزاب گروهها سازمانها اشخاص چپ عصبانی هستیم .
آقای فرهادیان عزیز ! درود بر شما . تا حد قابل قبولی حق مطلب را ادا کردید . واقعا ما در داخل توهم وحدت سازمانیِ طیفهای رنگارنگ چپ را نداریم . ائنلاف و اتحاد هم پیشکشِ . حداقل فقط یکبار ، برای یک موضوع که همگی اتفاق نظر دارند ، یک فراخوان مشترک بدهند . در فراخوان کوفتیشان هم مستقل بودن سایر مواضعشان را فریاد بزنند ، به دَرَک . ولی یکبار کنار هم بایستند تا حداقل بچههای عصبانی داخل کشور میانگین قدی این چپهای خارج نشین دستشان بیاید .