من شاعرم!
و می دانم:
هماره برایِ گریستن؛
از میهن ات گریختن،
با آن چه پلیدی ست در نیامیختن؛
برای سرودن؛
جاودانه جوان بودن؛
پای “چیزی” در میان است!
دوست داشتنی ست.
تو ممکن است در ژرفنای تباهی رها شوی
در چشمِ تنگِ حسابگران بی بها شوی
امّا؛ آن چه راست است،
آن چه قیمتی ست،
میانه ی راه است؛
آن جا که عشق از نفس می افتد
و شعر آغاز می کند!
اِسِن، میانه ی بهمن امسال