برای من که چند سالی مشغول نگارش و تدوین جلد دوم جنبش چریکهای فدایی خلق ایران( ۱۳۵۷-۱۳۵۰) هستم کتاب «نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران/ تاریخچه گروه منشعب» اثری ارزشمند برای بازخوانی این دوره از حیات سازمان محسوب میشود. علاوه بر این امیدوارم بتوانم پس از مطالعه تمام و کمال آن به نقدو بررسی جنبههای حایز اهمیت آن بپردازم اما آنچه مرا بر آن داشت تا قبل ازمطالعه تمام و کمال این اثر در این نوشته کوتاه به آن اشاره کنم ارتباطی است که بین این کتاب و جناب تقیزاده با سابقه کتاب حماسه سیاهکل اثر حمید اشرف وجود دارد
به تازگی کتابی در ایران با عنوان «نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران/ تاریخچه گروه منشعب» توسط نشر نی منتشر شده است. نویسنده این اثر بهمن (سیدمحمد) تقیزاده یکی اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران است که با گروه منشعب در سال ۱۳۵۵ از سازمان جدا شد. از آنچه تاکنون از تاریخچه سازمان گفته و نوشته شده است چندان اثری از مجموعه کنشها و فعالیتهای اعضای این گروه در دوره حضور در سازمان و بعد از تشکیل گروه منشعب دیده نمیشود. کسانی که تاکنون به روایت تاریخچه سازمان از مقطع سال۵۵ به بعد سخن گفته و یا در باره آن نوشتهاند معمولا به قصد و یا به دلیل اطلاعات ناکافی از این دوره از حیات سازمان فقط با ذکر عنوان “گروه منشعب” و حداکثر با نام بردن از دو عضو شاخص آن سریع میگذرند. در ابتدا لازم است به جناب تقیزاده از بابت انتشار این کتاب و پرکردن بخشی از پازل حیات سازمان در مقطع ۵۵ الی ۵۷ تبریک گفت. نگاهی سریع به این اثر نشان داد که با چه صبرو حوصلهای کتاب و ضمائم آن مشتمل بر متن اصلی و یا خاطره دیگر اعضای این گروه و اسناد، نوشته و گردآوری شده است. برای من که چند سالی مشغول نگارش و تدوین جلد دوم جنبش چریکهای فدایی خلق ایران( ۱۳۵۷-۱۳۵۰) هستم کتاب «نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران/ تاریخچه گروه منشعب» اثری ارزشمند برای بازخوانی این دوره از حیات سازمان محسوب میشود. علاوه بر این امیدوارم بتوانم پس از مطالعه تمام و کمال آن به نقدو بررسی جنبههای حایز اهمیت آن بپردازم اما آنچه مرا بر آن داشت تا قبل ازمطالعه تمام و کمال این اثر در این نوشته کوتاه به آن اشاره کنم ارتباطی است که بین این کتاب و جناب تقیزاده با سابقه کتاب حماسه سیاهکل اثر حمید اشرف وجود دارد.
به هنگام انتشار «حماسه سیاهکل» توسط انتشارات نگاه در نوشته بلندی تلاش کردم تا به بخشی از سوالاتی که منتقدان با افترا و اتهام در بارۀ این اثر مطرح کردهاند پاسخ گوییم که خواننده نکته سنج و جویای حقیقت میتواند به آن کتاب مراجعه کند. چه در این مقاله و چه در مقالهای که قبل از آن در سایت اخبار روز و عصر نو منتشر کرده بودم، من دو منبع برای پیدا شدن این کتاب تا آن مقطع مطرح کردم. یکی نسخه تایپ شده که توسط غلام رضا فروتن در اوایل دهه هشتاد به دستم رسیده بود و همان گونه که بارها توضیح دادهام این جزوه از روی نسخه اصلی در سال ۵۸ در حلقه یاران شعاعیان توسط مجید طوسی تایپ و در سال ۱۳۶۳ در تیراژ اندک توزیع شد. در مورد نسخه خطی موجود همانگونه که قبلا توضیح دادهام فرخ نگهدار در حوالی پاییز ۱۳۹۳ مرا از وجود چنین اثری باخبر کرد. در آن هنگام کتاب «اسم شب سیاهکل» در مراحل نهایی آماده سازی بود به همین دلیل از او درخواست کردم که تا انتشار کتابم از در جریان قرار دادن دیگران خودداری کند. فرخ نگهدار تاکنون در باره منشا نسخهای که در نزد او موجود است توضیحی نداده است. به هنگام ضرورت پاسخگویی به منتقدین! لازم بود تا آنجا که ممکن است به ماهیت نسخه خطی پی ببرم. مدتی بعد چند صفحه از نسخه خطی موجود توسط دوستی از ایران برایم ارسال شد و مدتی بعدتر فرصتی پیش آمد تا با جناب تقی زاده که آن چند صفحه را به واسطه دوستم برایم ارسال کرده بود گفتگو کنم. او در آن هنگام بنا به دلایلی نخواست و حاضر نشد تا در باره منشاء پیدایی نسخهای که در نزد اوست گفتگو کند و آنچه را نقل کند که در این ایام در کتابش نقل کرده است. من درمقالهام از او با عنوان یکی از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ایران نام بردم و نوشتم «دارندۀ نسخۀ خطی این جزوه یکی از اعضای سازمان چریک های فدایی خلق ایران است. او همچنان از مطرح شدن نامش و چگونگی دست یافتنش به این نسخه خطی پرهیز دارد» حال او در صفحه ۳۶۸ کتابش به منشای اصلی این جزوه پرداخته و نوشته است: «در سال ۱۳۹۷ دو نسخه از دو کتاب به دست من رسید که کاغذ هر دو نشان میداد امانتی از آن روزگار هستند. یکیشان جلد دوم کتاب تئوری تبلیغ مسلحانه، انحراف از مارکسیسم- لنینسم بود که پس از نگارش و تایپ و تکثیر و صحافی پیش از پخش، نسخهای از آن را برای اظهارنظر و راهنمایی برای “نوید” فرستادیم و نسخهای را برای کسب مجوز به خارج برای حزب که نزدیکی به انقلاب و سیاست حزب برای کاهش برخوردهای پلمیکی با سازمان و لحن کمی تند نوشته، آن را در واقع بایگانی کرد و ما نیز آن را فراموش کرده بودیم. اما نوید این نسخه را برایمان نگه داشته بود. کتاب دیگر کپی دستنویس خاطرات حمید اشرف از سال ۴۷ تا پایان رویداد سیاهکل بود که پیش از انتشار حماسه سیاهکل برخی از صفحات آن را از طریق دوستی برای آقای انوش صالحی فرستادم که ظاهرا نسخه دست نویس این کتاب را هنوز در اختیار نداشت. هردو کتاب با کاغذ رنگ و رفتۀ ۴۰-۵۰ ساله از باقی ماندۀ کتابخانه رحمان هاتفی به دست من رسید. مسیری که کتاب نخست طی کرده بود برای من روشن بود، اما آیا کسی میداند کتاب دوم چگونه به این کتابخانه راه پیدا کرده است؟» اینکه چگونه نسخههایی ازاین نوشتۀ حمید اشرف به گروه نوید (رحمان هاتفی) و مصطفی شعاعیان رسیده است بدون آنکه هیچ اثری از آن در منابع و اسناد باقیمانده از سازمان چریکهای فدایی خلق (تاکنون) دیده شود نیازمند بازبینی و کنکاش دوباره در فعالیتهای سازمان و نحوه ارتباط سازمان با گروههای دیگر در حد فاصل سالهای ۱۳۵۰ الی ۱۳۵۵ است که امیدوارم در فرازی از کتاب در دست تالیفم بتوانم به آن بپردازم.
حال با این روایت منتشر شده توسط بهمن تقی زاده منتظر اعلام وجود و اعلام نظر کسانی هستم که در نفی حماسه سیاهکل مرا در گفتگوها و نوشتههایشان مورد همه گونه لطف و عنایتی قرار دادند. منتظرم تا ببینم تکلیف راوی این گفته و مهمتر زنده یاد رحمان هاتفی را چگونه تعیین میفرمایند و چه ارمغانی برای متهم نمودن این دو دارند. در پایان این نوشته کوتاه ذکر نکته دیگری را نیز بیمناسب نمیبینم. به کرات دیده شده است در پس زمینۀ تصویر همه کسانی که این روزها در گفتگو با رسانههای تصویری حضور مییابند از جمله آن پژوهشگر نامی که بیش از دیگران مرا با اتهامات ناروا مورد هجوم قرار داد انبوهی از کتابها خودنمایی میکنند. چنین میاندیشم که خواندن تعداد انگشت شماری از آن کتابها خوانندهگانش از جمله آن پژوهشگر نامی را به این حقیقت ساده میرساند که حقیقت امر مطلقی نیست که فقط در نزد آنان و او موجود باشد و نمیتوان به صرف بیاطلاعی و ناآگاهی آنان و او از یک سند تاریخی خط بطلان بر آن کشید و منتشر کننده آن را مورد همه گونه لطف و عنایتی قرار داد.
در پاسخ به هم میهنان گرامی, “دوستی” و “فرنگ نشین”
در یادداشت پیشین, هدف من نه “تیغ کشیدن بر سرو روی” دیگران که در میان نهادنِ پرسش بود که طرح آن باید کارِ هر زمانِ ما باشد تا بتوانیم, بدونِ داشتنِ پیش فرض, فریب را از راستی و خرافه را از دانش جدا کنیم.
شاید این جمله درست باشد که “کتابهایی که جنایات دوران شاه و ساواک را افشا می کنند کمتر مورد توجه سانسورچی ها قرار می گیرند.” آری, پیداست که “کمتر” به معنای کمتر است اما کارِ سانسورچیان, بیگمان در هر زمان, سانسور است!
واقعیت اینست که بهمن (سیدمحمد) تقیزاده برای من نامی شناخته در میانِ اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران نبوده است. در جایی هم که نامهای دیگر (مانند بهمن نادری) خود را, بگونه ای, بر پیکره ی سازمانِ فدایی آویخته اند, پرسش و شک کردن افزار رسانیدنِ ما به حقیقت اند و ازینرو, از نِگَرِ پژوهشگرانِ حقیقت, آزارنده نباید انگاشته شوند.
میتوان در شیراز یا شهرِ دگر در میهن بود و بسیار دور از فرهنگ مسلط بر آن زیست و نیز میتوان در فرنگ بود و پیوسته به یاد میهن و درکارِ رهایی میهن زیست. اگر که “نگهداران” و “خدایی ها” کاسبانِ خارج از ایرانند, و یا اگر خاک ایران در توبره به گردنِ “رهبر”ش آویزان است, چرا باید فرض برین باشد که “فرنگ نشین” بیخبر از ایران است؟
فرهنگ مذهب-آلوده بمیزانِ زیادی ما را ناپُرسا و سر به زیر بار آورده است. آیا بهتر نیست که بجای “راه خود رفتن” و مقاومت پنهانی که مشکلات را در محدوده ی شخصیِ انجامِ کار از راه نادرست (دور زدنِ قانون) “حل” میکند, مسئولین و قوانین را به پرسش و چالش بگیریم؟ راست اینست که این پرسش و چالش, نَفَسِ دروغ را می چیند, و مقاومت مستقیم و هرروزه را سازمان میدهد که بس آسانتر و موثر تر از سه خیزش میلیونی در یک دهه ی گذشته میتوانست باشد, هرچند که این خیزشها در برابر حکومت تبهکار اسلامی توان و رزمندگی ما را به نمایش نهاده اند.
تیغ, افزاری در دست دژخیمان ست اما دوستان پشت یکدگر را دارند… اکنون, بیش و پیش از هر چیز, نیاز ما ژرفش جنبشها و پیوند دادنِ آنان با یکدگر است. هیچ تبهکارِ سرکوبگر را یارای ایستادن در برابر جنبشهای متحد مردمی نیست! و این یگانگی, همان خورشید شهامتی ست که بزودی یلدای حکومت اسلامی را پایان میدهد…
جناب شیرازی,
با عرض معذرت, در کامنت نویسی, ترتیب “صف” را مراعات نموده و جهت درک گفتگو, خارج از “صف” کامنت نگذارید. آخرین کامنت شما باید در پاسخ و زیر کامنت افراد مخاطب باشد.
در سرزمینی که تنها دروغ اجازه ی انتشار دارد و حکومت تبهکار اسلامی هر پرتو حقیقت را از هزاران سوی خاموش میکند؛
با توجه به آنکه حکومت اسلامی کتاب های پردروغ بسیاری در باره سازمان های چپ (و از آن میان چریکهای فدایی) منتشر کرده است؛
نوشتن و انتشار کتاب «نگاهی از درون به سازمان چریکهای فدایی خلق ایران/ تاریخچه گروه منشعب» توسط بهمن (سیدمحمد) تقیزاده, یکی اعضای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران, آنهم با “صبرو حوصله”ی بسیار, نه تنها پرسش برانگیز که نیازان درنگ بسیارتر است…
آیا دولت رئیسی و باند جنایتکارش اداره سانسور حکومت اسلامی را منحل کرده است؟
آیا مجوز انتشار این کتاب از “بالا”صادر شده است؟
آیا این کتاب با خواسته و اراده ی حکومت همراهی نشان داده ست؟
به این پرسشها و پرسشهای دیگر تنها “پس از مطالعه تمام و کمال آن” کتاب میتوان پاسخ مناسب داد.
جناب شیرازی با درود
شاید شما در خارج از کشور هستید و در جریان بازار کتاب نیستید. تاکنون کتابهای بسیاری تحت عنوان خاطرات یا گفتگو با فعالان قدیمی چپ در ایران منتشر شده است. از کتابهای مصاحبه حمید شوکت با برخی سرشناسان چپ و کنفدراسیون که همین اخیرا تجدید چاپ هم شده اند تا کتاب “زنان و جنبش مسلحانه” که به تازگی منتشر شده است. انواع کتابها در مورد خاطرات زندانیان چپ زمان شاه از صفر قهرمانی تا خانم مهین محتاج و بسیاری دیگر که لزومی به فهرست کردن همه آنها نیست. آیا کتاب زنده یاد ویدا حاجبی را به قوا شما از “بالا” سفارش کرده بودند؟ نکته اینجاست که کتابهایی که جنایات دوران شاه و ساواک را افشا می کنند کمتر مورد توجه سانسورچی ها قرار می گیرند. من خود اکنون صد و سی صفحه از کتاب را خوانده ام و با یک یک مبارزان جانباخته و تک تک جوانان پر شور آن دوران گریسته ام. نویسنده بسیار زیبا صداقت و شجاعت و مردم دوستی این رفقا را به رشته تحریر درآورده است. نگاهش انتقادیست اما روح کتاب تا اینجا که من خوانده ام همه عشق و اندوه است. امیدوارم به قول کنفوسیوس همه ما به جای تیغ کشیدن بر سرو روی هم چراغی بیفروزیم.
موفق باشید
آقای شیرازی گرامی،
در خارج از کشور زیستن نشانه پاکیزگی و محقق بودن نیست و در داخل زیستن و قلم زدن نیز نشانه مشکوک بودن و نفوذی بودن نیست.
کافیست نگاهی به عملکرد چپ های بریده از فرخ ها تا خدایی ها بیاندازید تا معیار دستتان بیاید.
ای بابا ، بخاطر یک کامنت از میلیونها کامنت که در اینجا و دنیای مجازی نوشته میشود. نباید زیاد جدی گرفت و از آن نتیجه گیری دلخواه نمود . میلیونها ایرانی بعداز انقلاب ۵۷ بتدریج فهمیدند که اسلام سیاسی و روحانیون مرتجع چه کوفتی بودند که به قدرت رسیدند.
در سال ۵۸ سازمان مجاهدین و چریکهای فدائی خلق که بزرگترین سازمانهای بسیج کننده ی جوانان و روشنفکران بودند در هیچ انتخاباتی نتوانستند از آرای مردم برخوردار شوند و شخصی مثل حجازی نفر اول تهران برای مجلس شورای ملی شد ( بعدا مجلس شورای اسلامی گردید)
در این ۴۳ سال حکومت اسلامی با جنگ ، ترور، کشتار ، دزدی ، فساد و…. سیاهترین دوران را برای مردم ایران رقم زده ست.
در باره چگونه مردم ایران می توانند از این جهنم نجات پیدا کنند حزب بزنیم!!!
امروز تمام ۵۰ ساله ها و جوانتر ها یا در انقلاب ۵۷ بچه بودند یا هنوز بدنیا نیامده بودند.
آنها که اکثریت جامعه ی امروز ایران را تشکیل می دهند در حکومت اسلامی و تمام محرومیت ها و حماقت های حکومت دست و پنجه نرم کرده اند.
انتخابات اخیر نشان داد که اکثریت مردم شمول تا ۵۰ ساله ها به این حکومت اعتمادی ندارند.
هیچ کس نمی داند اگر ماشین سرکوب این حکومت از کار بیفتد ( مثل حکومت گذشته در سال ۵۷)
مردم چگونه رفتار خواهند کرد.
تردیدی نیست که شرائط بمراتب سخت تر و وحشتناک تر از سال ۵۷ می باشد. همین باعث محافظه کاری مردم شده ست که حکومت جنایتکار را خوب می شناسند.
فکر نکنم دوباره سازمانی مثل مجاهدین و چریکهای فدائی خلق و دیگر گرو ههای چپ ، ملی و مذهبی بزرگترین نیروی بسیج کننده مردم خواهند شد.
بنظر شما در سپهر سیاسی ایران کدام نیروها در بین مردم وجاهت بیشتری دارند؟
در ارتباط با آنچه آقای انوش صالحی پیرامون نظرات پژوهشگر نامی نوشته اند شاید بتوان در لینک زیر به اطلاعات بیشتری دست یافت
http://dialogt.de/2017/4494/