به به چه گُلعُذاری! چه نازنین نگاری!
با شورِ بی مهاری خندد به بی قراری
زیبا و بی بهانه، سرخوش در آشیانه
بادامِ غنچه کرده، در موسمِ بهاری
با این که دورم از او، غافل نباشم از او
یادِ رُخش به هر کو، عطرِ خوشش کناری
مابینِ عقل و دل جنگ، پای صبوری ام لنگ
دل بهرِ دیدنت تنگ؛ آوازه خوان قناری!
با توسن خیالش تازم به دشتِ یادش
با پایِ غم پیاده، با اسبِ دل؛ سواری
دلخوش منم که شاید، پیک اش ز در درآید
پیغامِ خوش بیارد از دلبری به یاری
مهرش، عمیق و زیبا، بس دلکش و فریبا
خندیده دلبر ما، در عکس یادگاری!