نوآم چامسکی، زبان شناس ۹۱ ساله و روشنفکر و صاحبنظر برجسته ی اجتماعی آمریکایی در یک مصاحبه اختصاصی با New Statesman در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و خطر جدی فاشیسم در جهان سخنان هشداردهنده ای را مطرح کرد.
چامسکی پیش از اولین اجلاس انترناسیونال ترقیخواه ( ۲۰ – ۱۸ سپتامبر) (سازمان جدیدی که توسط برنی سندرز، نامزد سابق ریاست جمهوری ایاالت متحده و یانیس واروفاکیس، وزیر دارایی سابق یونان، برای مقابله با اقتدارگرایی جناح راست تاسیس شد) در مصاحبه ای با اشاره به پژواک شعار این جنبش، یعنی شعار ”انترناسیونالیسم یا انهدام“، هشدار داد: ”ما در تلاقی حیرت انگیز بحران های بسیار شدید هستیم.”
چامسکی در این مصاحبه بین الملل ترقیخواه را که اعضاء شورای آن از جمله شامل جان مک دانل، صدراعظم در سایه ی پیشین انگلیس، رمان نویس هند تبارآرونداتی روی و رافائل کوریا رئیس جمهور اسبق اکوادور می باشد، به عنوان ”یک ائتلاف آزادانه از مردم متعهد به دنیای عدالت، صلح، مشارکت دموکراتیک، تغییر مؤسسات اجتماعی و اقتصادی به طوری که آنها نه در جهت تأمین سودهای خاص برای افراد معدود، بلکه برای نیازها و نگرانی های عموم مردم تجهیز شده باشند“، توصیف کرد.
چامسکی در این مصاحبه ترامپ را به عنوان نمادی از یک ”بین الملل مرتجع“ جدید متشکل از برزیل ، هند، انگلیس، مصر، اسرائیل و مجارستان توصیف کرد و گفت : “در نیمکره غربی، هدایت کننده ی اصلی ژائیر بولسونارو برزیل می باشد …… در خاورمیانه، این نماد مبتنی بر دیکتاتوری های خانوادگی ارتجاعی ترین کشورها در جهان خواهد بود. در مصر عبدالفتاح سیسی بدترین دیکتاتوری است که مصر تاکنون داشته است. اسرائیل …. تنها کشور جهان است که در آن جوانان حتی بیشتر از بزرگساالن مرتجع هستند“
چامسکی که ۲۲ انتخابات ریاست جمهوری آمریکا را بخود دیده است، هشدار داد که تهدید ترامپ مبنی بر امتناع از ترک مقام در صورت شکست از جو بایدن نامزد دموکرات، بیسابقه بود.
چامسکی از چپگرایان آمریکا خواست که در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر به بایدن رأی بدهند و او را به دنبالکردن یک برنامه ترقیخواهانه تحت فشار قرار بدهند.
او در ادامه گفت : “…. اما سپس کار بعدی شما این است که آنها را به چالش بکشید، فشار را برای حرکت به سمت برنامههای مترقی ادامه دهید.”
علاوه بر این ها نکات مهم مطرح شده در این مصاحبه را می توان به صورت زیر فهرست کرد :
- “جهان در خطرناکترین لحظهی تاریخ بشر است.”
- “سیاست واقعی، یک فعالیت مداوم به این یا آن شکل دیگر میباشد.”
- “جهان به دلیل بحران آب و هوا، تهدید به جنگ هستهای و افزایش اقتدارگرایی در خطرناکترین لحظهی تاریخ بشر است. … خطرات فعلی بیش از دههی ۱۹۳۰ است.”
- “در تاریخ بشر هیچ چیزی مانند این وجود نداشته است.”
- “ما در تلاقی حیرت انگیز بحرانهای بسیار شدید هستیم.”
- “تهدید فزایندی جنگ هستهای …که احتمالاً شدیدتر از آنچه که در طول جنگ سرد بود … تهدید فزایندهی فاجعهی زیستمحیطی و همچنین سومین تهدید … یعنی تهدید وخیمتر شدن دموکراسی” که در واقع با ظهور نئوفاشیسم همراه است.
- “ما در یک موقعیتی هستیم که هرگز قبلاً اتفاق نیفتاده است.”
چامسکی در این مصاحبه مطرح می کند که بسیاری از مردم شرکت کننده در انتخابات در فضای دو قطبی جمهوری خواه- دموکرات در آمریکا اساساً رای سلبی می دهند و در چارچوب انتخاب بد و بدتر اساساً برای درامان ماندن از پیامدهای اجتماعی- اقتصادی و سیاسی به قدرت رسیدن بدتر به بد رای می دهند.
بدیهی است که اساساَ نگاه چپ به موضوع و فضای مبارزهی طبقاتی نگاهی مبتنی بر مادیت تضادهای اجتماعی و اقتصادی و ایجاد یک آلترناتیو مردمی و سوسیالیستی خارج از بلوک و مرزبندیهای دوقطبی رایج در جوامع سرمایهداری چون محافظهکار – کارگر یا جمهوری خواه – دموکرات یا … اصول گرا- اصلاح طلب و … است. این مبنای استراتژی یک چپ خودباور و کنشگر در حوزهی مبارزات اجتماعی- طبقاتی و سیاسی است. میزان موفقیت چپ در پیشبرد این استراتژی به فاکتورهای بسیاری از جمله چگونگی تبدیل و تجزیهی( break down ) آن به برنامههای عملیاتی با توجه به فضای عمومی و توازن قوای موجود و… برمیگردد.
از سوی دیگر همین فاکتورها هم خود تابعی از متغیرهای دیگر از جمله صفبندی واقعی نیروها در فضای تعارضات طبقاتی –اجتماعی و سیاسی ، شرایط عینی و ذهنی جوامع و ….و شانس اعمال هژمونی از سوی جنبش سوسیالیستی و مترقی برای صلح، آزادی، دموکراسی و عدالت اجتماعی است.
بیشک رویکرد رای سلبی یعنی اینکه به چه کسی رای بدهیم که نفر مقابلش پیروز نشود، نمیتواند یک جهتگیری استراتژیک برای باورمندان سوسیالیسم باشد. کارنامهی آن نیز با شواهد فراوان در سطح جهانی یک کارنامهی شکست خورده بوده و منجر به نوعی پاسیفیسم مزمن و فلجکننده در جنبش کارگری و سوسیالیستی میشود که به شدت با استقبال هر دو جناح بورژوازی و امپریالیسم همراه بوده است.
پیروان سوسیالیسم علمی اساساً استراتژی خود را بر یک مبنای کنشگرانه ( در برابر واکنشی) و ایجابی (در برابر سلبی) و انقلابی (در برابر رفورمیستی) استوار می کنند. اما کنشگری جنبش سوسیالیستی اساساَ به بحث و موضع گیری در حوزهی رسالت یا ماموریت، اهداف کلان و استراتژی محدود نمی شود. از آنجا که کل نبرد طبقاتی در جلوههای مختلف خود در حوزههای صنفی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی، و… در جریان است، در یک بستر اجتماعی رخ میدهد که بسیار وسیعتر از فضای مبارزهی طبقاتی بوده و تضادها و عوامل و متغیرها و بازیگران متعددی در آن عمل میکنند.
فضا و فرآیندهای سیاسی عملاَ موجود در جوامع طبقاتی، هیچگاه صرفاً محدود به تعارضات طبقاتی نبوده بلکه در پویشی سیستمی و متاثر از تضادهای مختلف و تاثیر متقابل آن ها و مبتنی بر پراگماتیسم بوده و بهطور کلی سازگاری چندانی با ارزشهای اخلاقی و … ندارد. هیچ رویکرد شفابخش، مقدس و جاودانهای نیز که از قابلیت تعمیم گسترده برخوردار باشد، در این فضا وجود ندارد. در صورت حضور در این فضا، تنها با تحلیل مشخص از وضعیت مشخص آن و با سازوکار و قانونمندیهای حاکم بر آن میتوان از شانس موفقیت احتمالی یا دستیابی به مزیتهایی برخوردار شد.
چپ برای حضور در فضای عمومی و سیاسی جوامع سرمایهداری در میانمدت و بلندمدت اهداف و استراتژیهای انقلابی و دگرگونساز خود را دنبال می کند اما برای رسیدن به شرایطی که تحقق چنین امری ممکن شود یعنی توازن قوای لازم برای آن فراهم شود، ناگزیر است براساس تحلیل مشخص از وضعیت مشخص جوامع و در بازههای زمانی مختلف، اقدام به اتخاذ تاکتیکهای مناسب کند. مناسب بودن این تاکتیکها هم در واقع به معنای آن است که بتواند مانع از تشدید وخامت ( و به طریق اولی بهبود ) اوضاع برای طبقه ی کارگر، فعالان زیست محیطی، مخالفان تبعیض نژادی و طرفداران صلح و همه جنبشهای دموکراتیک چون جنبش فمینیستی، طرفداری از حقوق مهاجران و… گردد. بدین ترتیب بحث از حوزهی انتزاعی خارج و کاملاَ پراگماتیک میشود. برابر آموزههای مارکسیستی، بنیان مادی جنبش سوسیالیستی در جوامع سرمایهداری پیشرفته اساساَ بر طبقهی کارگر صنعتی این جوامع مبتنی است. اما نمی توان تغییرات جامعهشناختیِ بهویژه دهههای اخیر جوامع صنعتی را همراه با تحولاتی که در حوزههای مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، فناوری، رسانه ای و… روی داده و فضا و صفبندیهای مبارزات اجتماعی و طبقاتی را بهشدت تحت تاثیر قرار داده است، نادیده گرفت. خوشمان بیاید یا نه، مسائلی چون محیط زیست، حقوق مهاجران، تبعیض نژادی، صلح ، فمینیسم، تروریسم و… و بهویژه اخیراً برنامهی چگونگی مبارزه با کرونا و مهار آن و… بر انتخابات در آمریکا و بسیاری دیگر از کشورهای جهان موثرند.
اگر مردم براساس فکتهای واقعی به این نتیجه برسند که بین برنامهها و چگونگی برخورد کاندیداها با این مسائل اختلافاتی وجود دارد که برای آن ها از اهمیت برخوردار است، و جنبش سوسیالیستی به این اختلافات اهمیتی ندهد، در آن صورت بین خود و پایگاه اجتماعی خود فاصله ایجاد میکند.
ارزیابی پیشنهاد چامسکی مبنی بر رای دادن به بایدن و … مبتنی بر این است که تا چه میزان با گزارههای هشدار دهنده ی نقل شده از او موافق یا مخالف باشیم. اگر به طورکلی با آنها موافق هستیم که چنین به نظر می رسد، این مجموعه حکایت از یک وضعیت بحرانی جدی و ضرورت تدوین و دنبال کردن یک برنامهی مدیریت بحران دارد که لزوماَ ممکن است برنامهی گذار رادیکال و انقلابی به یک جامعهی سوسیالیستی با توجه به شرایط عینی و ذهنی کنونی جامعه ی آمریکا، به این نیاز پاسخ ندهد.
تکلیف پیروان سوسیالیسم علمی و مارکسیسم لنینیسم انقلابی اساساَ با باورمندان به سوسیال دموکراسی، احزاب موسوم به چپ، پیروان راه سوم و … روشن است. بر اساس تجربهی تاریخی راه حلهای پیشنهادی آنها را برای گذار انقلابی از یک جامعهی سرمایهداری به سوسیالیسم، غیرقابل بحث میدانند. چپ انقلابی با آنارشیسم و آنارکوسندیکالیسم و … نیز مرزبندیهای نظری جدی خود را دارد. اما همهی اینها نباید سبب شود که به سخنان چامسکی به عنوان نماد برجستهی روشنفکری در جهان امروز توجه لازم را نشان ندهد. مصیبت و ویرانگری و نابودی جنگ با سایر پدیدههای اجتماعی و اقتصادی چون فقر، فاصلهی طبقاتی، محرومیت و… قابل مقایسه نیست. بشریت تجربهی سیاه و درناک فاشیسم را با ۶۰ میلیون قربانی در دورانی که قدرت نابودی و تخریب تسلیحات با امروز قابل مقایسه نبود، از سرگذرانده و به هیچ وجه حاضر به تکرار آن نبوده و از هر امکانی هر چند اندک برای ممانعت از شکلگیری مجدد آن استفاده کرده است و خواهد کرد.
چپ انقلابی برای گذار و تغییر قوانین بازی ناگزیر است ایجاد یک آلترناتیو انقلابی و ضدسرمایهداری و مدافع دموکراسی، آزادی و عدالت اجتماعی در برابر محافظه کار و دموکرات و …. و همهی مدافعان سیستم سرمایهداری را در برنامه ی خود قرار دهد.
اما به نظر میرسد آنچه چامسکی بر آن متمرکز شده است، نه یک برنامهی استراتژیک و آلترناتیو برای گذار انقلابی بلکه یک برنامهی عاجل مدیریت بحران است. و برای اینکه کنش بر اساس پیشنهاد چامسکی به یک دایرهی بسته و دور باطل و سترون تبدیل نشود، ایشان بلافصله ادامه میدهد که “… شما باید برای رأی به نامزد دیگر فشار وارد بیاورید. اما سپس کار بعدی شما این است که آن ها را به چالش بکشید، فشار را برای حرکت به سمت برنامههای مترقی ادامه دهید” … … “و او را به دنبال کردن یک برنامهی ترقیخواهانه تحت فشار قرار” بدهید.
در واقع اگر فقط بخش اول پیشنهاد ایشان را بدون توجه به بخش دوم آن مبنا قرار دهیم، اساساَ غیر قابل بحث و غیرقابل دفاع خواهد بود. ضمن اینکه باید به این نکته توجه شود که فراخوان چامسکی در چهارچوب انترناسیونال مترقی است که از برخی اعضای شورای مرکزی آن هم نام برده است. یعنی پیشنهاد ایشان را باید در چهارچوب این انترناسیونال در نظر گرفت. دوم این که اعضای این انترناسیونال لزوما چپ مارکسیست نیستند. بعلاوه همان طور که چامسکی اشاره کرده است، رای به بایدن را برای ژرفش جنبشی که می تواند در مرحله بعد از پیروی بر ترامپ ایجاد شود، طرح می کند. بر این اساس هم می توان با یک برنامهی استراتژیک گذار انقلابی موافق بود و هم با پیشنهاد مدیریت بحران چامسکی .
اما با برداشتی که از تئوری لنینی تحلیل مشخص از وضعیت مشخص و وضعیت جامعهی آمریکا وجود دارد، می توان بر پیشنهاد چامسکی قید و بندهایی را افزود . روشن است که برخی از ایالتهای آمریکا اساساَ جمهوریخواه هستند و بر اساس تجارب تاریخی همواره به آنها رای میدهند، برخی نیز طرفدار دموکراتها بوده و همواره به آنها رای میدهند. اینکه نیروهای چپ در این ایالت ها در انتخابات شرکت بکنند یا نه و اینکه به چه کسی رای بدهند، اساساً تاثیری در نتیجه انتخابات نخواهد داشت. عمده ایالت ها در این دو گروه قرار می گیرند. در این میان معدودی از ایالتها هم هستند که حالتپاندولی دارند و گاه به سود جمهوریخواهان و گاه به سود دموکراتها رای میدهند. چپ مجبور نیست در راستای یک سیاست سلبی برای ممانعت از روی کارآمدن مجدد ترامپ، خود را در سطح کشور در قامت مدافع بایدن تنزل دهد. این در واقع یک سیاست دنبالهروانه و منفعلانه بوده و چپ را به زائده بورژوازی تبدیل میکند. چپ میتواند با توجه به تعداد آرای الکترال مورد نیاز ریاست جمهوری و نیز اطلاعات موجود از وضعیت توازن نیروهای سیاسی جمهوری خواهان و دموکراتها در ایالتهای دارای رای ناپایدار، سیاست سلبی خود را برای ممانعت از انتخاب ترامپ در قالب رای مشروط و مطالبهگر به بایدن اعلام و دنبال کند. و البته نه از فردای آن روز، بلکه حتی در صفوف رایدهی نیز این مطالبهگری و بهچالشکشیدن بایدن را فراموش نکند.
حقیقت آن است که شواهد و روندهای بسیاری در جهان نشان از پایان لیبرال دموکراسی و ظهور نئوفاشیسم در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم دارند. با اینکه بین فاشیسم و نئوفاشیسم تشابه زیادی وجود دارد اما تفاوت مهم آن ها در پایگاه مادی و اجتماعی آنهاست . اگر پایگاه مادی فاشیسم بر بورژوازی ملی و داخلی متکی بود، امروز در عصر جهانی سازی و نئولیبرالیسم ، پایگاه مادی نئوفاشیسم بر سرمایه ها و شرکت-دولت های فراملیتی متکی است. این استدلال که فاشیسم در اروپا در برابر طبقه ی کارگر سازمان یافته و احزاب سوسیالیست یا کمونیست قوی و برای سرکوب آن ها شکل گرفت و امروز در سطح ملی در آمریکا مانند سال های شکل گیری فاشیسم در اروپا با چنین واقعیتی روبرو نیستیم و به همین دلیل نیز خطر فاشیسم جدی نیست، به هیچ وجه دلیل مناسبی برای چشم فروبستن بر خطر نئوفاشیسم نیست. مسئله را باید در رابطه با بحران هژمونی جهانی ایالات متحده و نیز چالش های فزاینده ی داخلی این کشور که مصاحبه ی چامسکی نیز به آن ها اشاره شده است ، دید. موضوع آن است که لیبرالیسم ایدئولوژی عصر رونق اقتصادی، دولت های رفاه و … است و نمی تواند ایدئولوژی عصر جهانی سازی و نئولیبرالی هم باشد. نئولیبرالیسم نیازمند رویکرد و فلسفه سیاسی دیگری است که با جهت گیری های اقتصادی و اجتماعی مخرب و افسارگسیخته ی آن سازگار باشد. از این رو به ناگزیر باید شاهد تغییرات ساختاری در نهادهای سیاسی کشورهای امپریالیستی به ویژه امپریالیسم آمریکا بود و این تغییر در چارچوب ساختار موجود نمی تواند جز تقویت گرایش های نئوفاشیستی باشد که مشاهده می شود.
سیاست یک امر منزه طلبانه نیست و حوزه ی کنش های پراگماتیک بر اساس تحلیل مشخص از وضعیت مشخص است . سوسیالیست ها در آمریکا برای اینکه به چپ شرمنده تبدیل نشوند، هم مسئولند تا هر کاری از دست شان برمی آید انجام دهند تا دغدغه چامسکی همراه با سایر نیروهای مترقی آمریکا و جهان مبنی بر تسلط فاشیسم (نئوفاشیسم) بر این کشور در این انتخابات محقق نشود و هم از دادن چک سفید به بایدن و حزب دموکرات و تبدیل شدن به زائده ی آن خودداری کنند. در این رابطه کنش سیاسی آن ها به هیچ وجه نمی تواند محدود به رای دادن و پس از آن هم انفعال و تماشا کردن شود. بلکه باید با تمرکز بر طرح و پیگیری مطالبات اجتماعی مردم به ایفای نقش در فضای سیاسی و اجتماعی جامعه ی آمریکا پرداخته و مانع تسلط فاشیسم بر این کشور شوند. این رویکرد می تواند وزن و اعتبار اجتماعی سوسیالیسنپت ها را افزایش دهد.
تریدی نیست که به دلایل مختلف این نوع نگاه به روند انتخابات هیچ نسبتی با شرایط سیاسی و اجتماعی ایران ندارد.
۳ آبان ۹۹
اون فردی که روی شانه چپ ترامپ نشسته آدولف هیتلر است ولی اونی که روی شانه ی راستش نشسته کیه ؟ یک شباهت هایی با رضاشاه داره . اگر اشتباه میکنم شما دوستان عزیز اصلاحش کنید .
همه آنچه در مورد امریکا گفته شد و همان سیاست مبتنی بر تحلیل مشخص از شزایط مشخص و اینکه سیاست امری منزه طلبانه نیست و یا اینکه در عرصه مبارزات اجتماعی پراکماتیک باید بود اگر در مورد امریکا مصداق دارد چرا در مورد ایران ندارد . با این توجیهات آیا جناب امیدی نسخه ۱۴۰۰ ایران را نمی نویسد ؟ همان کاری که راه نوده ایهادبرای روحانی کردند را برای دیگری تجویز نمی کند ؟ واقعا چرا به آرای هر ملتی در هرکشوری احترام نمی گذاریم ما تنها در تغییراوضاع امریکا به سود سیاست های غیر ترامپی درعرصه جهانی می توانیم به مردم امریکا و رای آنها دل ببندیم و با دریافت این واقعیت که ترامپیسم به زیان جهان و همچنین ایران است انتظار داشته باشیم که برنده انتخابات نباشد اما نمی توانیم برای توجیه رای به بایدن آسمان و ریسمان بین بد و بدتر را تکرار کنیم و این فرمول را برایانتخاابات ۱۴۰۰ هم ارایه دهیم و فردای پس ازآن چوب این سیاست نادرست را بخوریم .انتخابات ۱۴۰۰ جز با تحریم صندوق ها و مشروعیت زدایی هرچه بیشتر از نظام فاسد و ضد مردمی جمهوری اسلامی راه دیگری ندارد. امیدوارم آقای امیدی از این سیاست برحذر باشد
این تحلیل کپیه برداری از گفتمان های چپ استالینیست ۷۰ سال پیش است و انگار در سد و بیست سال گذشته هیچ چیزی در جهان روی نداده است . ایشان یک کلمه نه در باره ی پوپولیسم اقتدار گرا و گاه سلطه جو سخنی بمیان می اورد ونه از اسلامیسم . حتمن طالبان و بوکوحرام و حماس و حشد الشعبی و القاعده و حزب الاه وحوتی ها و رژیم ایران وتروریست هایی اسلامی که سر می برند عوامل بورژوازی اند . زمامداران کنونی امریکا و هند و مجارستان و برزیل و فیلیپین و لهستان و روسیه و ترکیه .. و احمدی نژادیسم در ایران پوپولیستهای راست و چپ اند با گرایش های اقتدار جویانه .همه ی ان ها را فاشیست و نئو فاشیست خواندن نادبده انگاری وافعیت ها ست. برخی چپ های ما کی می خواهند به جای تکرار مذهبی ایه های سد و دویست سال پیش به تحلیل مشخص از شرایط مشخص بپردازند .
دوست محترم ، نگاه آدمها به جهان متفاوت ست .
شما نگاه کنید که احزاب و شخصیت های مختلف جهان به وقایع امروز دنیا در همین لحظه که ما داریم با هم بحث می کنند چگونه ست؟
مثلا در مورد قرار داد پاریس بسیاری کشور ها بخاطر مسائل زیست محیطی و تغییرات آب و هوا به توافقاتی رسیدند. از کشور های پیشرفته تا عقب مانده . وقتی رئیس جهمور ثروتمندترین و قدرتمندتری کشور جهان میاد بر عکس عمل می کند و از آن قرار داد خارج میشود به استالین و مائو مربوط نیست.
وقتی این جناب ترامپ آمد برجام را بهم می ریخت به حکومت فاشیستی و ارتجاعی ایران کمک کرد .
وقتیآمریکا با طالبان افغانستان مذاکره می کند فاجعه بار ست.
صد ها فیلم و کتاب بخاطر اعتراضات مردم آمریکا در این ۴ سال منتشر شده ست .
همه این ها بخاطر دموکراسی و امکانات فراوان رسانه ای در آمریکا ست که جنبش مدنی مردم از آن مدد می گیرد.
جنبش مدنی ایران جوان ست و با حداقل امکانات تلاش می کند.
نیروهای خارج از کشور از راست تا چپ همه جور می نویسند و شعار هم می دهند.
مشکل شما فقط نیروهای چپ ست یا با دیگر نحله های فکر هم زاویه دارید؟
پیشنهاد شما چیست؟
اقای امیدی شما اگر امریکایی نیستید و ایرانی هستید بهتر است وقت گرانبهایتان را برای راه یافت سیاسی در ایران و خلاصی از نیو فاشیسم مستقر در ایران صرف کنید!!!!
آقای امیدی ها یک پدرکشتگی پایان ناپذیر با امریکا (آنقدر هم به پیروی از کا گ ب شوروی آمریکا آمریکا گفته اند که خالی از هر مضمون طبقاتی شده) دارند که ایران برایشان فاقد اهمیت است. راست اش را بخواهید صادق ترین آنها میگویند که در صورت حمله ترامپ دوباره در رکاب جمهوری اسلامی خواهند بود. آن ها نه به دموکراسی اعتقادی دارند نه به سوسیالیسم، استالین علیه الرحمه و والسلام.
تحلیلی دیر بهنگام!
ترامپ شانس برد را از دست داده است ، مگر با تقلب بتواند بر قدرت بماند!
بحث را ببرید به بعد از ترامپ،که چگونه جهان تکامل می یابد؟
با تقویت جناح سوسیالیست ها “سندرز در حزب دمکرات” و شکست نئولیبرال های ترامپیست و ریزش جمهوریخواهان جهت تحولات میتواند مثبت ارزیالی شود.