«دانفورد از من پرسید آیا سیاست اعلامی دولت با عنوان فشار حداکثری واقعا می تواند رفتار ایران را تغییر دهد؟ پاسخ دادم برای رژیم کنونی تصور انجام چنین کاری تقریبا غیرممکن است و فقط تغییر رژیم در ایران می تواند در نهایت مانع از دست یابی ایران به سلاح اتمی شود»
جان بولتون سیاستمدار۷۲ ساله جمهوری خواه، یکی از جنجالی ترین سیاستمداران آمریکاست که مخالفان سرسختی در حزب دموکرات دارد و به دلیل مواضع غیرآشتی جویان و غیرمنعطفش در برابر کشورهایی که او آنها را خطرات بالقوه برای ایالات متحده می داند، در عرصه بینالملل نیز به عنوان یک جنگ طلب تندرو شناخته می شود.
بولتون که سابقه حضور در دولت های ریگان، بوش پدر و بوش پسر را در کارنامه خود داشت، گمان می کرد به دلیل همسویی نظراتش با ترامپ در مخالفت با سیاست خارجی اوباما، یکی از گزینه های اصلی دولت او برای پُست وزارت خارجه یا مشاور امنیت ملی است؛ اما تیم های انتقال قدرت تمایل چندانی برای حضور او در دولت نداشتند و در ابتدا از او دعوتی به عمل نیامد، ولی سرانجام پس از چندین مشاوره و گفتگو با شخص ترامپ، نظراتش مورد توجه او قرار گرفت و بعد از ۱۵ ماه با سمت مشاور امنیت ملی همراه با اختیار تام برای عزل و نصب کادرهای زیردستش، وارد کاخ سفید شد و این کتاب روایتی ست از ۱۸ ماه حضور او در دولت دونالد ترامپ، از ۹ آپریل ۲۰۱۸ تا ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۹.
بولتون در همان ابتدای حضورش در دولت ترامپ، متوجه آشفتگی و بی برنامهگی بی سابقه در کاخ سفید می شود، مقامات خارجی به جای وزرات خارجه پیغام های خود را از طریق جرارد کوشنر داماد و مشاور ترامپ به او منتقل می کنند و ترامپ بسیاری از تصمیمات مهم را قبل از مشورت با مشاوران از طریق توییتر علنی می کند، اموری که با توجه به سابقه بولتون در دولت های پیشین برای او بی سابقه و تعجب برانگیز است. بولتون اما در ابتدا این ناهماهنگی ها را ناشی از پیروزی غیرمنتظره ترامپ و عدم آمادگی لازم تیم های انتقال قدرت می دانست که نتوانسته بودند انتخاب های درست و همسو با دولت داشته باشند و این مسئله باعث شده بود در ۱۵ ماه نخست، دولت در وضعیت تردید و ناتوانی برای تصمیم گیری و برنامه ریزی بلند مدت قرار بگیرد.
۱۸ ماه حضور در دولت ترامپ، به او آموخت که علیرغم همهی همسوییهایش با ترامپ نمیتواند حضور موثر و مفیدی داشته باشد چرا که ترامپ درک متفاوتی از جهان و نقش آمریکا در آن دارد که با تجربیات او همخوان نیست. او ترامپ را رئیس جمهوری می داند که تلاش دارد سیاست های امنیت ملی را با تکیه بر غریزه، روابط شخصی با سران کشورهای خارجی و با شوهای تلوزیونی پیش ببرد و بیشتر از سیاست گذاری به فرآیندها تکیه دارد.
«آن طور که من طی این ماه جولای پرمسئله متوجه شدم، ترامپ به دنبال هیچ استراتژی بزرگ بین المللی، یا حتی مسیری با ثبات نبود. طرز فکرش مانند مجمع الجزایری از نقاط بود مانند معاملات املاک و مستغلات شخصی»
بولتون، عجله و اشتیاق شدید ترامپ برای ملاقات با رهبران کره شمالی و ایران و حصول یک توافق با آنها، و اصرارش برای خروج نیروهای آمریکا از عراق، سوریه و افغانستان را برای پایان دادن به جنگ هایی که ترامپ آن را «جنگ های بی پایان» و «هزاران مایل دورتر»، در خاورمیانه می خواند، دو نقطه ضعف بزرگ ترامپ در سیاست خارجی می داند.
بولتون بارها در مواجهی ترامپ با ایران و کره شمالی به سیاست های ریگان اشاره می کند و از ترامپ می خواهد بر سر تصمیمات خود محکم بایستد تا طرف مقابل سر خم کند و به هیچ وجه وارد پروسه های بی نتیجه و گامبهگام «عمل در مقابل عمل» و کاهش تحریم ها نشود او مذاکرات ترامپ با رهبر کره شمالی را بی فایده و نمایشی مضحک ارزیابی می کند که نتیجه ای جز افزایش نگرانی متحدان آمریکا در شرق آسیا نداشته است.
بولتون اصرار ترامپ برای خروج و کاهش نیروها در خاورمیانه، برای پایان دادن به «جنگ های بی پایان» را سیاستی غلط میداند و معتقد است جنگی که آغازگرش ایالات متحده نبوده را نمیشود تنها با نظر آمریکا پایان داد و این خروج و کاهش نیروها، در بلند مدت منجر به تضعیف ایالات متحده و متحدانش و تقویت مخالفان منطقه ای آنها خواهد شد و بازگشت دوباره به این مناطق را بسیار پرهزینه تر خواهد کرد.
سیاست های تهاجمی ترامپ در مواجه با چین و ونزوئلا، جزو نقاطی است که می توان بیشترین همسویی بین ترامپ و بولتون را در آن شاهد بود، هر دوی آنها چینیها را در تجارت «قاتلان خونسرد» توصیف می کنند که در حال سواستفاده از ظرفیت های نهادهای تجارت آزاد هستند وهمنظر هستند که دولت های قبلی ایالات متحده، فاقد عزم کافی برای مقابله با این غول فریبکار بوده اند. بولتون تصور مقامات پیشین امریکا که گمان می کردند مشارکت چین در بازار آزاد موجب استقرار دموکراسی و تضعیف ساختار کمونیستی آن می شود را، نمونه ای از ارزیابی های خوشبینانه و غلط امریکا در مواجه با نظام های غیردموکراتیک می داند که امروز به یک بحران پیچیده منتهی شده.
ترامپ در مواجه با ونزوئلا سیاست تهاجمیتری را نسبت به بولتون دنبال می کند و جنگ بر سر نفت ونزوئلا را پرسودتر از جنگ در افغانستان می داند و از اعمال تحریم های بیشتر و حتی گزینه نظامی برای برانداختن دولت نیکلاس مادورو در صورت همراهی اپوزیسیون، حمایت می کند. امری که به دلیل حضور نظامی روسیه و کوبا در ونزوئلا چندان مورد حمایت دیگر اعضای کاخ سفید نیست.
بر طبق روایت جان بولتون، ترامپ علاقه چندانی به متحدان اروپایی خود ندارد و مکرراً در جلسات کاخ سفید، اتحادیه اروپا را بدتر از چین اما کوچک تر از آن خطاب کرده و آلمان را اسیر روسیه نامیده، که تنها در حال سواستفاده از آمریکا هستند.کاخ سفید همچنین از تلاش امانوئل مکرون برای ایفای نقش میانجی در بحران های خاورمیانه چندان راضی نیست و تلاش ماکرون برای حفظ برجام را نوعی مخالفت با سیاست ترامپ در قبال ایران می داند.
بولتون نظام تئوکراتیک-نظامی گرای ایران را بانک مرکزی جهان برای تروریسم می داند که سهل انگاری دولت های پیشین آمریکا و سیاست های منعطف گذشته و فعلی اروپا در مواجه با آن باعث شده، از سال ۱۹۸۳ تا به امروز ایران مجوز قانونی برای کشتار آمریکایی ها در منطقه را دارا باشد و از ترامپ می خواهد با بکارگیری بیشتر قدرت نظامی در کنار تحریم به این «مهلت قانونی برای کشتار آمریکایی ها» پایان دهد.
شباهت سیاست ترامپ در مواجه با کره جنوبی و کشورهای عربیِ متحد آمریکا نیز یکی از موضوعات اصلی کتاب است. ترامپ حفظ امنیت این کشورها را منوط به پرداخت هزینههای آن می داند و واکنش سردش نسبت به حمله به نفت کشها در خلیج فارس و شرکت نفت عربستان، حاکی از عدم تمایلش برای تحمیل هزینهی بیشتر برای دفاع بدون مزد از متحدانش است، سیاستی که بولتون معتقد است به ایران و متحدان منطقهایاش فرصت پیشروی و قدرتمند شدن می دهد.
این کتاب برای شناخت ترامپ و آنچه که در اتاقهای کاخ سفید در روزهای بحرانی و مذاکرات اتفاق میافتد و برای علاقهمندان به سیاست بینالملل میتواند منبع مفیدی باشد.
https://t.me/dourneveshtha/162
–