غزه، یکی از متراکمترین مناطق دنیا، جایی که بیش از دو میلیون نفر در مساحتی محدود زندگی میکنند، در میان جنگ و درگیریهای پیوسته به زندانی بیانتها تبدیل شده است. زندگی روزمره ساکنان این منطقه به دلیل کمبود مواد غذایی، دارو و امکانات اساسی مختل شده، و در سایه ترس دائمی از بمبارانها، پهپادهای در حال پرواز و گلولههای جنگی سپری میشود.
صدای وزوز مداوم پهپادها که در طول شب و روز شنیده میشود، مردم غزه را به یاد تهدیدی میاندازد که هر لحظه ممکن است از آسمان فرود آید. فلسطینیان این صدا را “زنانا” مینامند؛ صدایی که خواب را از چشم مردم ربوده و به سمبلی از وحشت مداوم در این منطقه جنگزده تبدیل شده است.
اما شبها زمانی که آسمان غزه تاریک میشود و فقط نور قرمز انفجارها و روشنایی مختصر گوشیهای همراه به چشم میآید، صدای پهپادها به شدت کاهش مییابد و جای آن را صدای انفجارهای مهیب و صدای گلولهها پر میکند. این صدای جهنمی، مردمی را که نمی توانند از جنگ فرار کنند در هراسی دائمی فرو میبرد و شبهای غزه را به کابوسی تمامنشدنی تبدیل کرده است.
شبهای وحشت در غزه
ساعت ۳ بامداد است، و صدای پهپادها که همیشه در آسمان غزه شنیده میشود، برای لحظهای قطع میشود. این وقفه کوتاه به قدری غیرعادی است که برای شاهده المدلل، دانشجوی ۲۲ ساله ادبیات انگلیسی و ساکن رفح، در جنوب غزه، بیمعنی است. لحظاتی بعد، قبل از اینکه فرصتی برای احساس آرامش به او داده شود، صدای انفجارهای پیدرپی فضا را پر میکند.
رفح، که در ابتدا به عنوان یکی از مناطق امنتر در جنوب غزه شناخته میشد، دیگر هیچ شباهتی به آنچه در گذشته بود ندارد. اکنون جنگ تمام منطقه را دربرگرفته است. المدلل که علاوه بر تحصیلاتش، کسبوکاری کوچک در زمینه فروش لوازمالتحریر داشت، شاهد تغییرات تدریجی شهرش بوده و با گذر زمان یاد گرفته است که از طریق صداهای مختلف، نوع سلاحهای اسرائیلی که در آسمان به کار میروند را تشخیص دهد.
هر سه بار که محله المدلل بمباران شده است، در شب بوده است. بمبارانهایی که ساکنان را در تاریکی محض در حالتی از استرس و نگرانی قرار داده، آنها را مجبور کرده است تا فقط از طریق صدا احساس کنند و موقعیت ها را تشخیص دهند، زیرا در این شب های سیاه هیچ چیز دیده نمی شود.
شاهده المدلل در چنین شبهایی به همراه خانوادهاش در تاریکی خانه پناه میگیرند. نوری که به آنها کمک میکند تا راه خود را در تاریکی پیدا کنند، فقط نور ضعیف گوشیهای همراهشان است. در چنین لحظاتی که انفجارها شهر را به لرزه درمیآورد، تنها کاری که خانوادهها میتوانند انجام دهند این است که سعی کنند در کنار یکدیگر بمانند و دعا کنند.
زندگی روزانه؛ تلاش برای بقا در میان ویرانیها
با طلوع آفتاب، وحشت شبانه موقتا جای خود را به فعالیتهای روزانهای میدهد که هدف آن تنها بقا است. هر روز صبح، بدر الزهرنه، یک نویسنده جوان که در آمریکا نیز تحصیل کرده و به نوشتن داستان های کوتاه علاقه دارد، وسایل شخصیاش را جمع میکند و آنها را روی دوچرخهاش قرار میدهد تا بار دیگر به محلی امنتر منتقل شود. در این مسیر، او به همراه دیگر ساکنان منطقه که وسایل ضروری مانند لباس، دارو و غذاهای باقیمانده را بر دوش میکشند در میان صدای انفجارها و گلولهها که از دور به گوش میرسد، به سوی مقصد نامعلومی حرکت میکنند.
زهرنه که دچار یک بیماری قلبی به نام تاکیکاردی است، بهخوبی میداند هر صدای انفجاری که میشنود، میتواند لحظهای باشد که زندگیاش را به پایان می رساند. حتی با مصرف داروهایش، ضربان قلب او در مواجهه با این صداها از کنترل خارج میشود و نگرانی همیشگی از مرگ قریبالوقوع، او را در وضعیت نگرانی دائمی قرار میدهد.
پس از هجوم نیروهای زمینی اسرائیل به منطقه، زهرنه و خانوادهاش بارها از خانه خود در محله التفاح غزه نقل مکان کردهاند. هر بار که مجبور به ترک خانهشان میشوند، تنها چند وسیله ضروری و کمی مواد غذایی با خود بر می دارند و به سمت خانه بستگان یا مناطق امنتر حرکت میکنند.
یکی از وحشتناکترین جنبههای زندگی روزانه در غزه، تماسهای تلفنی است که ساکنان از طرف ارتش اسرائیل دریافت میکنند. صدایی روباتیک و غیرانسانی از آن سوی خط به آنها دستور میدهد خانه خود را ترک کنند و به مناطق دیگری پناه ببرند. این تماسها که بهصورت گسترده و همزمان به بسیاری از ساکنان منطقه ارسال میشود، احساسی از بیپناهی و اجبار مداوم را در دل مردم ایجاد میکند. زهرنه میگوید حتی پس از پاسخ دادن به تماسها، این تماسها همچنان ادامه دارند و گاهی تا ۱۲ بار در یک روز تکرار می شوند.
روزهای خاموش و شهر ارواح
در طول روز، سکوت نسبی بر غزه حاکم است. سکوتی که به جای آرامش، ترس را در دل مردم میاندازد. شاهده المدلل میگوید این سکوت نوعی مجازات است. سکوتی که تنها توسط صدای پهپادها و انفجارهای دوردست شکسته میشود. دیگر صدای ترافیک و فعالیتهای روزمرهای که زمانی در شهر جریان داشت به گوش نمیرسد. مغازهها و بازارها بستهاند و تنها در چند نقطه بازارهای کوچکی فعال هستند که مردم برای تهیه غذا و آب به آنجا میروند.
المدلل به یاد میآورد تا چند ماه پیش صدای بازی کودکان یک خانواده آواره که در خانه همسایه او زندگی میکردند، به گوش میرسید. اما یکی از حملات هوایی اسرائیل به زندگی در این خانه پایان داد. اکنون سکوتی کامل بر آن خانه حاکم است و دیگر هیچ صدایی از آن شنیده نمیشود. المدلل هرگز نام آن خانواده را نفهمید، اما صدای کودکانشان هنوز در گوشش طنین می اندازد.
روزها، مردم غزه در میان ویرانهها به دنبال عزیزان گمشده خود میگردند. هیچ تجهیزاتی در دسترس نیست و مردم مجبورند با دست خالی آوارها را جابجا کنند. صدای آرام خرد شدن شیشهها و سقوط سنگها تنها صداهایی است که در این جستجوی خاموش به گوش میرسد. خانوادهها با صدایی بلند نام عزیزان خود را صدا میزنند، در حالی که سگهای ولگرد، که از گرسنگی به جان آمده اند، به دنبال هر غذایی هستند که بتوانند پیدا کنند، حتی اجساد.
تاثیرات روانی و جسمانی جنگ
زندگی در غزه تنها به معنای مقابله با خطرات فیزیکی جنگ نیست، بلکه پیامدهای روانی و جسمانی این جنگ نیز به شکلی عمیق بر مردم این منطقه تاثیر گذاشته است. شاهده المدلل که اکنون به ایرلند گریخته است، هنوز خواب راحتی ندارد. صدای انفجارها و پهپادها حتی پس از خروج از غزه همچنان در گوشهایش میپیچد و او نمیتواند از این خاطرات وحشتناک فرار کند.
دکتر بهزاد الاخرس، روانپزشکی که در اردوگاه آوارگان ماواسی زندگی میکند، میگوید ساکنان غزه نشانههای شدید اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را نشان میدهند. او توضیح میدهد صدای پهپادها و هواپیماهای جنگی به مردم یادآوری میکند هر لحظه ممکن است جان خود را از دست بدهند و این باعث میشود آنها در حالتی دائمی از اضطراب و تنش زندگی کنند.
جنگ غزه نه تنها به ویرانیهای فیزیکی منجر شده است، بلکه اثرات روانی و احساسی عمیقی بر مردم این منطقه گذاشته است. مردم غزه مجبورند هر روز و هر شب با صدای جنگ و ترس از دست دادن عزیزان خود زندگی کنند. برای آنها، این صداها تبدیل به سمبلی از ناپایداری زندگی و مرگ قریبالوقوع شده است.
منبع: گاردین