بیش زیستن ، پس ماندن از زندگی است و
پرسه در باغهای بی برگ و بار ِ
دیروزهای خام
و امروز ِ نپُخته
زیر ِآفتابی که هر روز کمرنگ تَر می شود و
برفی که هر روز سنگین تر و زمستانی بی آتش.
نه از چپ ستون توان ساخت
و نه از راست خَمی
چرا که نه راست به فرمان است و نه چپ!
خروشی اگر هست، ناله یی بیش نیست.*
بیش زیستن خیانتی است به زندگی
و پیوستن به فیلسوفان ِ “یادم رفت چه میگفتم؟!”
و “بله همینطور است” ها.
سیما را مریم ، مریم را سیمین،
و احمد را صمد دیدن!
بیش زیستن تجسُّم تباهی است
بر سطح ِ لغزنده ی راه های همواری که دیگر نا هموار می نمایند و
نگاه کردن بدون دیدن
گفتن بدون فهمیدن
گوش کردن بدون شنیدن!
هم از اینروست که ،
گمانم اینست ،بیش زیستن پس ماندن از زندگی است.
————————————————————-
۱۰ اکتبر 2024 در خانه ام.
*بر او راست خم کرد و چپ کرد راست /خروش از خم ِچرخ چاچی بخاست (شاهنامه ی فردوسی ، داستان کاموس ِ کُشانی)