هزار سال گذشت و نیامدی ای یار
بیا بیا که سر هفته میشود دوهزار
شده اسیر یکی چون تو کارفرمائی
یکی منی که بجز عشق تو ندارد کار
بهوش باش که تا حق کارگر نخوری
که مزد زحمت من نیست غیر بوس و کنار
قرار بود مزایای من اضافه کنی
دو بوسه ام بدهی بهر رفع استثمار
قرار بود مرا بیمه رقیب کنی
ولی خبر نشده اتحادیه ز قرار
بیا وسائل تولید را بکن ملی
به تندرستی سرمایه داری بیمار
امید من به کمون های خودکفائی نیست
که خسته ام ز خودارضائی ملالت بار
ترا که این قد و قامت اساس سرمایه ست
مکن جفا به پرولتاریای بی آزار
شکایت از تو به کارل مارکس میبرم آخر
بیا و قدرت مارکسیسم را مکن انکار
مرو مرو که فدای اضافه وزن تو ام
بیا و ارزش افزوده را به من بسپار
مرا حواله مده نیمه شب به مانیفست
که من به حکم کاپیتال مانده ام بیدار
بیا حمایت ازین خرده بورژوازی کن
بغل بگیر مرا دلبرا بدون فشار
مرا تو درس چپ آموختی به مکتب عشق
به راه راست مسیرم کشیده ای انگار
مراد من ز چپ و راست همدلی با توست
وگرنه بوده ام از ایدئولوژی بیزار
بیا به بستر من انقلاب کن امشب
وگر قبول نکردی، من و زمان تزار.
——————–
هادی – دوشنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۳ – ۷ اکتبر