پس از تمامی بیش از ۶۵ مورد «کودتا» همانند کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران، «جنگ»مثل جنگ کره و تقسیم شبهجزیره کره(۱۹۵۰ – ۵۳ م) و جنگ ویتنام (۱۹۵۵ – ۱۹۷۵ م) و «جنایتهایی» که بهویژه پس از جنگ جهانی دوم بهنام دفاع از ارزشهای دنیای آزاد و دمکراتیک توسط دولتهای استیلاگر غربی در جهان ما، -امریکای میانی و جنوبی، آفریقا، غرب آسیا و … -انجام گرفتهاند و نیز پس از ۴۵ سال تجربه زندگی، تحصیل و کار و مشاهده میدانی روزمره در غرب میتوانم بگویم که دمکراسی غربی را چه بهلحاظ مبانی معرفتی و نظری تبعیضآلود و نژادپرستانه آن و چه بهلحاظ پیشینۀ عملی و اجرایی ظالمانه آن در عرصۀ ملی و بینالمللی دیگر بههیچوجه بهعنوان مدل حکومتی آرمانی و ایدهآل برای بشریت تشنۀ آزادی، برابری و رهایی از یوغ اسارت و استثمار نیروهای ظالم و استیلاگر جهانی نمیپندارم و تجویز هم نمیکنم.
دموکراسیهای غربی حتی با تمامی پسوندهای فریبنده لیبرال و سوسیال برای آن در بهترین حالت بهلطف استیلای سیاسی و نظامی و استعمار و همکاری با حکمرانان دستنشانده و همچنین استثمار و غارت منابع ثروت در سرزمینهای دوردست توانستهاند در متروپلهای خود مدلی از یک حکومت شبهآزاد و دولتهای «شبهرفاه» ناپایدار را ساماندهی کنند، کاخهای کاغذیی که تنها بهلطف غارت و چپاول سرزمینهای دوردست سرپا نگه داشته شدهاند و با چندجانبهگرایی فزاینده در صخنه سیاست و اقتصاد بینالملل و رقابت با قدرتهای نوظهور در دستاندازی به منابع ثروت امروز ما آنها بیش از هر زمان دیگری شکنندهتر بودن خودرا نمایان ساختهاند. یکی از دلایلی که تنها جنگهای مستمر و نو از برای دستاندازی بر منابع ثروت سرزمینهای دیگر میتواند حیات آنرا را تضمین میکند دقیقا همین پدیده میباشد زیرا که این مدل از حکمرانی، سیاست و اقتصاد اساساً بدون غارت و چپاول در خارج از مرزهای خود قادر به حفظ تعادل شکننده در داخل نمیباشد.
برای بسیاری از اندیشمندان و مشاهدهگران «دمکراسی غربی» تنها اسم رمز یک مدل حکمرانی شبهآزاد است که «غرب سیاسی» در تقابل با مطالبات «غرب فرهنگی» در داخل مرزهای جغرافیایی خود برای بشر امروز بهعنوان نظم ایدهآل حاضر مجبور به پذیرش و تبلیغ آن شده است. آنها حتی خود را به همین نظم حداقلی در خارج از مرزهای خود نیز ملزم نمیدانند. نظم و مدل موردنظر غرب در خارج از مرزهای سیاسی و فرهنگیاش ترجمان و مصداق هژمونی فرهنگی و تمدنی غرب از یکسو و هیمنه سیاسی و نظامی از دگرسو میباشد. این سامانه اساساً از آنجاکه با پلورالیسم معرفتی نیز به لحاظ نظری سر آشتی ندارد در جرگه پراتیک سیاست عملی به رهایی، عدالت اجتماعی، آزادی و آرمانهای انسانی نفی سلطه و استثمار و استعمار و همچنین رواداری و نفی تبعیض در مقابل دیگر اقوام، ملتها، نژادها و ادیان نیز بههیچوجه خود را متعهد و پایبند نمیداند. لایه و پوسته خارجی فریبنده آن نیز بههیچوجه نمیتواند برای مشاهدهگر ژرفاندیش پوششی بر ماهیت و ذات ضدبشری و ظالمانه و سرکوبگرانه این مدل از حکمرانی باشد.
همین ماهیت برتریطلبانه و نژادپرستانه آن است که همین غرب بهظاهر متمدن در حال حاضر تجاوز و نسلکشی رژیم اشغالگر اسرائیل در غزه را نهفقط تأیید میکند بلکه خود در فراهم ساختن مقدمات مالی – لجستیکی، نظامی – امنیتی و سیاسی – حقوقی آن نیز مشارکت جدی دارد.
دمکراسی غربی آنگاه توانست به یک مدل حکمرانی مدرن و انسانی معرفی گردد که تمامقد در مقابل فاشیسم و کورههای آدمکشی نازیسم آلمان هیتلری ایستادگی کرد. الان نیز یگانه شانس پیروزی دمکراسی و احیای آن بهعنوان یک مدل حکمرانی برای بشریت تشنه آزادی و عدالت تنها با مقاومت و مبارزه در برابر نسلکشی در غزه و هولوکاست فلسطین بدست رژیم غاصب، تجاوزگر، و تروریست اسرائیل شکل خواهد گرفت.