صهیونیسم اسرائیل و سلطهخواهی جمهوری اسلامی کل منطقه را به آتش کشیده است. رقابت میان این دو نیروی افراطی، وارد فاز درگیری مستقیم شده است. بزرگترین قربانیان این جنگها ملتهای منطقه هستند. بنابراین جنگ آنها، جنگ مردم نیست. وعدهها و پیروزی هیچ کدام از این دو طرف نیز دلیلی موجه برای ابراز شادمانی مردم نیست. درست برعکس، تضعیف هر دو طرف به معنای فراهم آمدن فرصت برای حل دموکراتیک مسائل عمیق منطقه است
تنشهای جهانی و درگیریهای خاورمیانه، مدتهاست همهی آستانههای خطر و خطوط قرمز را پشت سر گذاشته است. ما عملا در دل جنگ جهانی سوم به سر میبریم. نبرد برای بازترسیم جغرافیای سیاسی جهان و ایجاد کریدورهای تجاریـ انرژی که بستر مادی این نظم جدید جهانی را تشکیل میدهند، به مرحلهای بدون بازگشت رسیده است. وضعیت ایران، اسرائیل و همپیمانانشان بهعنوان طرفهایی تأثیرگذار و تعیینکننده در این جنگ، حائز اهمیت فراوانی است. در این مورد میتوان چند نکته را به اختصار بیان کرد:
۱ـ امروزه جهان در سطحی به جنگافزارهای مخرب تجهیز شده که درگیری مستقیم ابرقدرتهای جهانی (آمریکا، چین، روسیه، انگلستان، و نیروهای برتر اتحادیهی اروپا) میتواند چنان فاجعهی جبرانناپذیری برای کل انسانیت و کرهی زمین رقم بزند که عملا همهی منافعی که نیروهای سلطهخواه در پی آن هستند بههمراه آن نابود گردد. از این رو ابرقدرتهای جهانی هنوز هم تلاش دارند تا حد ممکن با احتیاط عمل کنند و از تاکتیکهای متفاوتی برای تضعیف رقبا و دشمنانشان استفاده کنند. در این مقطع از جنگ جهانی سوم، عملیاتیهای نفوذی، ترور رهبران، حذف شخصیتهای تأثیرگذار و کشتن فرماندهان برجسته به حالت یک تاکتیک کلیدی درآمده است. اگرچه این شیوه منجر به سقوط کامل یک ساختار سیاسی نمیشود اما باعث سردرگمی، آشفتگی و آسیبپذیری میشود. در همین چند ماه گذشته، کشتهشدن ابراهیم رئیسی در مرز کشور آذربایجان که پایگاه بزرگ اسرائیل در همسایگی ایران است، کشتهشدن اسماعیل هنیه در تهران، کشتهشدن فرماندهان ردهبالای حزبالله و سپاه قدس در لبنان و سرانجام کشتهشدن سیدحسن نصرالله نمونههای برجستهی این شیوه از جنگ بودند. باید انتظار داشت که این رویه همچنان ادامه پیدا کند. جنگی که میان ایران و اسرائیل آغاز شده فعلا در سطح بهچالشکشیدن میزان بازدارندگی یکدیگر، حذف شخصیتهای کلیدی وابسته به ایران توسط اسرائیل و محاصرهکردن اسرائیل از طریق نیروهای نیابتی توسط ایران ادامه پیدا خواهد کرد. با هر ضربهای که یکی از طرفین وارد میآورد طرف دیگر ناچار میشود سطح جنگ و پاسخگویی را یک درجه بالاتر ببرد. این کشاکش میتواند تا سطح جنگ اتمی و انفجارهای هستهای هم ادامه پیدا کند. این خطری جدیست که نمیتوان ساده از کنار آن گذشت. وضعیت فوقالعاده حاد است و بعید است که آژیرهای خطر به این زودیها در ایران و اسرائیل خاموش شوند.
۲ـ جمهوری اسلامی ایران بر پایهی صبر استراتژیک و استراتژی جنگ فرسایشی علیه رقبای خود عمل میکند. رژیم همچنان متمایل است که از طریق نیروهای نیابتی و استراتژی جنگ فرسایشی در برابر اسرائیل و نیروهای غربی بایستد و بازی مورد نظر خودش را پیش ببرد. به همین دلیل مدتهاست گروههای نیابتی خود را در عراق، سوریه، یمن، لبنان و غزه در بالاترین سطح ممکن وارد عمل کرده. با این حال، سکوت طولانی ایران در قبال ترور هنیه و موکولکردن پاسخگویی، باعث شد تا رژیم اسرائیل بر شدت فشارهای خود بیافزاید. کشتهشدن سیدحسن نصرالله نتیجهی همین سیاست انفعالی رژیم ایران بود. احتمالا ایران از این پس ناچار خواهد بود پاسخهای خود را کوبندهتر و سریعتر بدهد. اسرائیل نیز ناچار خواهد بود در ازای هر پاسخگویی ایران، شدت حملهی خود را بهمراتب بالاتر ببرد و آسیب بیشتری به دشمن خود وارد کند.
۳ـ پس از کشتهشدن سیدحسن نصرالله، ایران سرانجام پاسخ تلافیجویانهی سنگینی به اسرائیل داد. دوبار حملهی انتقامجویانهی مستقیم ایران به اسرائیل، موقعیت نیروهای نیابتی ایران را در منطقه تقویت خواهد کرد و طرفهایی را که علیه ایران پایگاه در اختیار اسرائیل قرار دادهاند هراسان میسازد. از طرف دیگر ایران با حملهی تلافیجویانه علیه اسرائیل هم موقعیت خود را در بلوک روسیه و چین تقویت میکند و هم نیروهای نیابتیاش را از حمایت خود مطمئن میگرداند و از این پس میتواند بیش از پیش این نیروها را در جهت اهداف خود بکار بگیرد.
۴ـ همزمان با این تنش و درگیری، رژیم ایران به تعامل مجدد با غرب نیز تمایل نشان داده و در چارچوب همین تمایل، پزشکیان را بر کرسی ریاست جمهوری نشاند. مسعود پزشکیان قرار است نقش ضربهگیر را برای جمهوری اسلامی بازی کند. رژیم درصدد است هم برای جلوگیری از خیزشهای دموکراتیک مردم ایران و هم در برابر فشار نیروهای جهانی به سرکردگی آمریکا، سیاست بهظاهر نرم و اغواگرانهای را از طریق پزشکیان پیش ببرد.
کاری که رژیم در دوران برجام، از طریق دیپلماسی لبخند محمدجواد ظریف، انجام میداد اکنون میخواهد همان را از طریق پزشکیان انجام دهد. اما تفاوت در اینجاست که جنگ ژئوپولتیک در سطح جهانی به نقطهای رسیده که هر قدرت در حال ترسیم خطوط تجاریـ انرژی و حوزهی نفوذ خود است. اسرائیل بر پیشبرد برنامهی خود در این راستا با تمام توان پافشاری میکند. به همین دلیل شدت جنگ را چندین درجه ارتقاء داده و میخواهد ایران را وارد مسیر بدون بازگشت کند. تضعیف ایران مهمترین عاملی است که اسرائیل میتواند با اتکا به آن، پروژهی صلح ابراهیم، ناتوی عبریـ عربی و کریدور تجاریـ انرژی عرب مِد را اجرایی کند. در مقابل، ایران با جنگ هفتم اکتبر از طریق حملهی حماس، عملا پیمان ابراهیم و برنامهی اسرائیل را برهم زد. در حالی که دولتهای عربی عملا توسط اسرائیل اخته شدهاند، جمهوری اسلامی ایران تنها دولتی است که رویاروی اسرائیل ایستاده است. علت خشم نتانیاهو و بالابردن مستمر سطح جنگ علیه ایران همین است.
رژیم ایران از یک سو برنامهی هژمونیخواهانهی خود را از طریق جنگ و رقابت با رژیم اسرائیل ادامه میدهد و از طرف دیگر سیگنالهای مماشات و مدارا با آمریکا را مخابره میکند. حکومت ایران در حال دادوستد آشکار و پنهان با آمریکاست تا بتواند در ازای توقف جنگ در یک نقطهی مشخص، امتیازات دلخواهش را از طرف آمریکایی دریافت کند و جای پای خود را در نظم نوین جهانی محکم کند. اسرائیل نیز برای جلوگیری از برترییافتن ایران، تلاش خواهد کرد جنگ کنونی را عمیقتر کند تا پای غرب را بهطور مستقیم به میدان نبرد با جمهوری اسلامی باز کند. پزشکیان و استراتژی تعامل دوباره با آمریکا و غرب، و بازگشایی مبحث برجام، تا این لحظه نتوانسته است از ضربهخوردن ایران در منطقه جلوگیری کند و حتی ایران را آسیبپذیرتر هم کرده است.
۵ـ سرپوشگذاری بر حقیقت ماجرای کشتهشدن ابراهیم رئیسی، سکوت در برابر ترور اسماعیل هنیه در تهران و پافشاری جمهوری اسلامی بر استراتژی «صبر استراتژیک و جنگ فرسایشی غیرمستقیم» باعث شد که اسرائیل از طریق کشتن سیدحسن نصرالله، تلاش خود را برای کشاندن ایران به یک مسیر بیبازگشت جنگی بیازماید.
دولت نتانیاهو که با استراتژی گسترش جنگ بر روی پا مانده، پیدا بود که پس از تضعیف حماس و اشغال نوار غزه وارد جنگ علیه لبنان و حزبالله خواهد شد. کاملا مشخص است که در صورت توقف ماشین جنگ، دولت او سقوط خواهد کرد. کشتهشدن سید حسن نصرالله رهبر حزبالله، از لحاظ منطقی ایران را ناچار میکند که بیش از پیش وارد میدان شود. چرا که شکست حزبالله نتایجی دومینوآسا در پی دارد و صرفا به لبنان محدود نخواهد ماند. پس از اشغال کامل غزه و در صورت شکست حزبالله، عملا جایگاه ایران و همپیمانانش در مدیترانه و سواحل شرقی آن بهگونهای تضعیف میشود که فضای نسبی لازمه برای ساختن کریدورهای انرژیـ تجاری مدنظر اسرائیل و همپیمانانش (پروژهی عرب مِد) باز میشود. برای محاصرهی کامل مواضع حزبالله و عدم حمایت این گروه از جانب ایرانـ سوریهـ عراقـ یمن، محتملا دولت بشار اسد و سوریه نیز تحت فشار بیشتری از جانب اسرائیل قرار خواهند گرفت و میزان حملات هوایی به یمن نیز افزایش مییابد. اگر جنگ به این شکل تداوم یابد، محور ایران و همپیمانانش بهشدت در تنگنا گرفتار میشوند. موفقیت اسرائیل در جنگ علیه حزبالله باعث میشود ماشین جنگی اسرائیل اهداف دیگری را در کل منطقه مورد حمله قرار دهد که ایران نیز در قلب این اهداف جای دارد.
۶- صهیونیسم اسرائیل و سلطهخواهی جمهوری اسلامی کل منطقه را به آتش کشیده است. رقابت میان این دو نیروی افراطی، وارد فاز درگیری مستقیم شده است. بزرگترین قربانیان این جنگها ملتهای منطقه هستند. بنابراین جنگ آنها، جنگ مردم نیست. وعدهها و پیروزی هیچ کدام از این دو طرف نیز دلیلی موجه برای ابراز شادمانی مردم نیست. درست برعکس، تضعیف هر دو طرف به معنای فراهم آمدن فرصت برای حل دموکراتیک مسائل عمیق منطقه است. تجربهی جنگهای جهانی اول و دوم نشان داد، بدون وجود یک برنامهی جامع برای حل دموکراتیک مسائل عمیقی که وجود دارند، جنگهای کنونی تنها به بازتولید جنگهای گستردهتر منتهی خواهند شد. بدون گذار از منطق سلطهخواهانهای که در ذات دولتهای مدرن منطقه و ازجمله ایران و اسرائیل، نهادینه شده است این دور باطل از بین نخواهد رفت.
۷ـ اگر هژمونی اسرائیل نهایتا در جنگ با حزبالله، حماس، حوثیها و سرکردهی همگی آنها یعنی ایران دچار آسیب جدی بشود، این به معنای ضربهخوردن هژمونی آمریکا در کل خاورمیانه و جهان است. بنابراین هرچند آمریکا فعلا خواهان افزایش تنش و جنگ مستقیم با ایران نیست اما عدم پاسخگویی به ایران و سکوت نیز به معنای تندادن آمریکا به ضعیفشدن جایگاهش در خاورمیانه و جهان است.
آمریکا با جنگ مهارنشدنی اسرائیل علیه ایران موافقت ندارد زیرا پلان آمریکا متفاوت است و خواهان گسست بین محور روسیه ـ چین و ایران است تا بتواند چین را که به سرعت بهسمت هژمونشدن در سطح جهانی میرود، متوقف کند. اگرچه اسرائیل یک شعبهی اصلی نظام جهانی سرمایهداری در خاورمیانه است اما تضاد برنامهای آشکاری بین آمریکا و اسرائیل مشهود است.
۸ـ اگر ایران در تقابل هژمونیک خود با نیروهای غربی نهایتا به موفقیت و ثباتی پایدار دست یابد و بتواند مناطقی از خاورمیانه که دارای اشتراکات فرهنگی هستند را نظیر آنچه در اتحادیهی اروپای پس از جنگ جهانی شاهد آن بودیم، در چارچوب یک اتحادیهی دموکراتیک گرد بیاورد، نهتنها مسائل داخلی ایران حل میشود بلکه ایران به یک قطب نیرومند در کل منطقه مبدل خواهد شد. در غیر این صورت، حتی بزرگترین پیروزی رژیم ایران در مقابل جهان غرب نیز هیچ تضمینی برای حفظ ثبات داخلی ایران و بقای جمهوری اسلامی در پی نخواهد داشت و مبارزات دموکراتیک مردمی از درون، حکومت را با چالشهای بزرگی روبهرو خواهد کرد.
در مقابل، اگر نیروهای جهانی بتوانند استراتژی و جنگ خود را در تقابل با جمهوری اسلامی ایران پیش ببرند. بازهم بدون وجود یک برنامهی دموکراتیک و بدون درنظر گرفتن جایگاه و حقوق همهی ملتها در ایران و خاورمیانهی آینده، نمیتوانند جای پای خود را در این منطقه محکم کنند و همانطور که در عراق و افغانستان و دیگر مناطق شاهد آن هستیم، این منطقه همچنان باتلاقی مرگبار برای آنها باقی خواهد ماند.
۹ـ جنگ میان ایران و اسرائیل تأثیر بزرگی بر مسالهی کورد هم خواهد داشت. بیشک در کشاکشهای منطقهای و جهانی کوردها خواهان رسیدن به حقوق دموکراتیک خود هستند. بنابراین در این جنگها نباید به ابزار دست هیچ طرفی مبدل شوند. البته که در جنگهای بزرگ جهانی که خواه ناخواه پای همه نیروها به میان کشیده میشود، بهناگزیر همپیمانیهای تاکتیکی و استراتژیک نیز ایجاد خواهند شد. کوردها نیز از این لحاظ فرصتها و قابلیتهای فراوانی دارند. واضح است که جناح ناسیونالیست سنتی و قدرتطلب کوردی که وابستگی ذهنیتی و سازمانی عمیقی به غرب دارد، کاملا در راستای اهداف نیروهای غربی عمل میکند و همیشه بستر نسلکشی و قتلعام کوردها را فراهم میآورد. بنابراین این جناح و بدنهی اجتماعیاش نهتنها خوانش درستی از تحولات منطقه ندارد بلکه تحت تاثیر برخوردهای احساسی و هیستریک همیشه باعث ضربهخوردن ملت کورد میشود. اما جناح دموکراسیخواه کوردی نظیر آنچه که در نبرد علیه داعش شاهد آن بودیم، میتواند نقش مثبتی در تحولات منطقهای و جهانی ایفا کند. میتواند با طرفهایی که حقوق دموکراتیک کوردها را میپذیرند تعامل مثبت داشته باشد، و از این راه بر سرنوشت جنگ و تحولات تاثیرات فوقالعادهای داشته باشد و در پروسهی حل بحرانها نقش سازندهای ایفا کند.
هیچ گونه انتظاری نداشتنم که چنین مقاله ای از شما باشد . مقاله ای جالب و پر محتوا !
برای جایگزینی “دلار” ، ” نظام تک قطبی” و یا “چند قطبی” جهان در انتظار نتیجه انتخابات آمریکاست .
مقاله را میتوان خوب ارزیابی کرد.
بخصوص تقسیمبندی به نکات با شمارش امکان تمرکز و بحث وتحلیل را به خواننده و منتقد میدهد.