یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳

یکشنبه ۱ مهر ۱۴۰۳

کریه اکنون صفتی ابتر است – نگاهی به تبلیغات فاشیستی در «حرف آخر» – مزدک دانشور

برآمدن ژورنالیست های ضد چپ در اوایل دهه ۱۳۸۰ پدیده ای عجیب در تهران آن سالها بود. امروز که ۲۰ سال از آن تاریخ می گذرد، من همچنان حیرت زده ام که چه شد محمد قوچانی، مریم شبانی و رضا خجسته رحیمی این چنین رسالت چپ ستیزی را به دوش گرفتند. چه خطری از جانب چپ حس می کردند که دست به کار تاریخسازی و تحقیر نظام مند نیروهای چپ ایرانی و جهانی شدند؟ از جانب اتاق بازرگانی و محافظه کاران ضدچپ چه پیامی به آنها داده شد که فریاد برآوردند “کار این جوجه کمونیست ها را در دانشگاه تمام کنید”!

در آن سالها نئولیبرال های وطنی که تنه به تنه فاشیست ها می زدند، تمامی تجربه های جهانی چپ را در رنگین نامه های خود سخره می کردند و پلپوت و آلنده را در یک کفه می گذاشتند و برای پینوشه و سوهارتو به یکسان هورا می کشیدند. آنها حتی به مصدق و ملی گراهای اصیل نیز پرخاش می کردند و آنها را ضدامپریالیست های متوهم می دانستند. گروهی از دانشجویان دلبسته به این جریان اشغال عراق را «بهار بغداد» می خواندند و یکی از تئوری پردازان آنها امپریالیسم را «نیروی فشرده لیبرالیسم جهانی» معرفی می کرد که راه را برای دمکراسی و حقوق بشر باز می کند! صدها هزار کودک عراقی که در اثر سوءتغذیه و نبود دارو و بیماری های واگیردار در این سالها مردند، می توانند بر شرافت این تئوری پردازان و ژورنالیست ها شهادت بدهند…

اما این ژورنالیسم ضدچپ به مرزهای ایران محدود نماند. صادرات این افراد و نفوذی ها پس از جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸ رسانه های خارج از کشور را از این دست آدمها سرشار کرد. سردبیران قدیم  و روزنامه نگاران کهنه کار تبعیدی با تعجب به این بی پرنسیپ های تازه به میکروفن رسیده! نگاه می کردند و از خود می پرسیدند که اگر اینها روزنامه نگار هستند پس ما چیستیم؟

ادبیات رادیو فردا در رابطه با برداشتن یارانه های بنزین همراه می شد با لجن پراکنی علیه حزب توده ایران و دیگر چپ ها، ایران اینترنشنال کشتار و شکنجه مخالفان در رژیم شاه را با درگیری داخلی چریکها مقایسه می کرد و رسانه های مکتوب و لشکر سایبری آنها هم در کار بازتاب و انتشار این زردنامه ها بودند. همان آش و همان کاسه بود تا اینکه سلطنت طلبان در جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ فعال شدند.

این جنبش فرصت بسیار خوبی بود که کاسه های داغتر از آش به میدان بیایند و تمامی عقده های دیرین را بر سر مخالفان خود خالی کنند. وقت خوبی بود که “ارتجاع سرخ و سیاه” را از صندوقخانه های ساواک بیرون آورد و چپ ها را با آن کوبید، زمان این بود که اصطلاح “پنجاه و هفتی ها” را به فحش ناموسی بدل کرد، موقعیت خوبی بود که دوره سلطنت پهلوی ها را رنگ و لعابی مالید و در “تونل زمان” روی آن آب توبه ریخت و آن را به مخاطبان بی خبر فروخت. آنها فکر می کردند که اسرائیل به کمک فرزند آریایی کوروش کبیر می آید؛ برای آنها براندازی می کند و آنها نیز با شکوهی ۲۸ مردادی روی دوش لات ها و چاقوکش ها از مهرآباد به مرمر می روند و این بار تاج به جای عمامه می نشیند. آنچنان پیروزی برایشان میسر بود که حاضر نبودند هیچ شریکی در این قدرتِ متصور شده داشته باشند، با این فرض که اگر شریک خوب بود، خدا شریک می گرفت!   

اما یکی از مجریان تلویزیونی تازه از «من و تو» درآمده، گوی سبقت را از هر راست افراطی ای ربوده است. او که به تازگی به تل آویو نقل مکان کرده، گویی قراردادش را شخصا با دکتر مفیستوفالس امضا کرده است. او هربار که در تلویزیون ظاهر می شود، در حال شکرپوشی جنایات راستگرایان جهان است. برای او دونالد ترامپ رییس جمهور دلهاست، وقتی که دیگر ترامپ هر خط قرمزی را رد کرده باشد، مثل مادری خطاپوش نرم می خندد و توجیه گرایانه می گوید: عجب شومنی است این ترامپ! او که خودش مهاجری از توابع مازندران به ناف لندن است مهاجران افغانستانی را بیگانه و مزاحم می خواند و سیاست مهاجرستیزانه راست آمریکایی را نعل به نعل تکرار می کند. با جای پایی مشابه با دکتر مفیستوفالس!

اینها را همه می توان لفاظی های فاکس نیوزی یک شومن به حساب آورد. اما از وقتی که کشتار انسان ها را توجیه می کند و از پودر کردن آدمها، از خنثی کردن تروریست ها، از کتلت کردن آدمها و کوکو کردن انسان ها صحبت می کند، انزجار شدید مرا برانگیخته است. من دلم می خواهد همه این افرادی که جنایتی انجام داده اند، از یحیی سنوار تا نتانیاهو در یک دادگاه عادلانه و علنی با حضور هیات منصفه جهانی و وکلای درجه یک محاکمه شوند. جنایت هایشان علنی شود و رنج و دردی که به انسانها وارد کرده اند، افشا شود. ریشه های این تصمیمات نمایانده شود تا بشریت را به شناخت ریشه های درد و رنج انسانها رهنمون شود. بعد هم زندان، آن هم زندان های باکیفیت هلند و اسکاندیناوی نصیب آنها شود. من آرزومند شکنجه و اعدام هیچ جنایتکاری نیستم. من تشنه خونریزی و انتقام و کتلت درست کردن از دشمنانم نیستم. من خواهان اجرای قاطعانه عدالت در دنیایی هستم که اعدام و شکنجه برافتاده باشد. در کل من عدوی کسی نیستم، من انکار این ارتجاع ام…

وقتی آدم این صحنه ها را می بیند از خود می پرسد چه به درد می خورد که حرف آخر جای بیست و سی را بگیرد؟ چه فرقی بین آمنه سادات و پوریا زراعتی است؟ چه تفاوتی بین شعبان بی مخ و لات های لندن نشین است؟ …من طرفدار تغییر بنیادی ام، اما اگر قرار است یکی لات تر، قلدرتر و جنایتکارتر نصیبم شود، چرا باید به خیابان بروم و باطوم و ساچمه بخورم؟

آخر این چه کراهتی است که ایران اینترنشنال گرفتارش شده است؟ این تلویزیون از کجا تامین مالی می شود که مجریانش در رابطه با کشتن و کتلت کردن آدم ها اینقدر راحت سخن سرایی می کنند؟ این روشنفکران و دانشگاهیانی که با این مجری صحبت می کنند و به سخنان او مشروعیت می دهند، چرا سخنی به اعتراض برنمی آورند و از حرمت انسان، حتی جنایت پیشه ترین انسان ها، سخن نمی گویند؟ حق این است که به قول بامداد شاعر، بامداد تیزبین اینجا کریه اکنون صفتی اَبتَر است

چرا که به تنهایی گویای خون‌تشنگی نیست

تحمیق و گرانجانی را افاده نمی‌کند

نه مفت‌خوارگی را

نه خودبارگی را …

https://akhbar-rooz.com/?p=251144 لينک کوتاه

3.8 5 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x