جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

“بَربَرهای از دیرباز”، و دورِ تازه‌ی بلوایِ خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه در آلمان – محمدرضا مهجوریان

(ـ)

.

«این‌چنین، من به میانِ آلمانی‌ها درآمدم. چیزِ زیادی نمی‌خواستم و بل‌که آماده بودم چیزهای کم‌تری بیابم. درهم‌کوفته و بی‌چشم‌داشت درآمدم هم‌چون اُدیپِ بی‌وطنِ آواره که به دروازه‌ی آتِن، جایی که او را باغ/بیشه‌ی خدایان پذیرا شد و جان‌های زیبا با او دیدار کردند-

ولی چه واژگونه بود آن‌چه که بر من رفت!».

بخشی از آخرین نامه‌ی “هیپِریون” (یونانی)، زمانی که به آلمان پناه برده بود، به دوست‌اش “بِلارمین” (آلمانی).

از رُمانِ “هیپِریون”، نوشته‌ی “فریدریش هُلدِرلین” (Friedrich Hölderlin)، شاعر و نویسنده‌ی آلمانی (۱۸۴۳-۱۷۷۰) (۱۲۲۲-۱۱۴۹خ)

.

(ـ)

آن‌چه که بارِ دیگر در این روزها در آلمان در زیرِ عنوان و بهانه‌ی “مشکلِ مهاجران” دامن زده می‌شود، به رغمِ همه‌ی توجیه‌گری‌های محافلی که مسئولِ این دامن‌زدن هستند، چیزی به جز یک خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه یا نژادپرستیِ خارجی‌ستیزانه نیست. این محافل می‌کوشند تا با سرریزساختنِ برنامه‌ریزی‌شده‌ی سِیلی از دروغ و حقیقت به ذهن و روحِ جامعه، جامعه را به پذیرشِ این دروغ وادار سازند که: مشکلِ مهاجرت، بزرگ‌ترین مشکلِ کنونیِ آلمان است. و این در حالی است که مشکلِ بنیادیِ این جامعه آن نظم و نَسَقِ اقتصادی/اجتماعی است که هیچ تغییرِ بنیادی در خود را در طولِ دستِ کم ۱۵۰ سالِ گذشته بر نتابید و بر نمی‌تابد، و برای نگه‌داشتِ خود تاکنون حتّی از راه انداختنِ جنگ‌های ویران‌گرِ جهانی هم اِبایی نداشته و ندارد. نظم و نَسَقی که به طرزی پیچیده جامعه را در چنان تنگنایی نگاه داشته و می‌دارد که نتواند از همه‌ی توانایی‌های فکری/سیاسی/فرهنگیِ خود برای بر طرف‌ساختنِ مشکلات‌اش راهِ حلّی پویا، جمعی، نقّادانه، و انسانی بیاید.

و چنین است که هنوز نیز، در سال ۲۰۲۴م – یعنی در نزدیک به ۲۲۰ سال پس از آن که “ف. هُلدِرلین” رَمانِ خود به نامِ “هیپِریون” را نوشت – آن‌چه که او از زبانِ “هیپِریونِ” در باره‌ی آلمانی‌ها بر زبان آورده بود هم‌چنان زبانِ حالِ میلیون‌ها انسانِ مهاجرِ خارجی یا خارجیِ مهاجر در آلمان است، انسان‌هایی که به هر دلیلی و سببی به این دیار مهاجرت کردند و می‌کنند و در این کشور به سر بردند و می‌برند، بسیاری از آنان اکنون ده‌ها سال است که در این کشور زنده‌گی و کار کردند و می‌کنند و بسیاری از آنان نیز در این کشور زاده شدند. همه‌ی این خارجیانِ مهاجر یا مهاجرانِ خارجی نیرو و عُمرِشان را به ثَمَنِ بَخس در اختیارِ این کشور نهادند و هنوز می‌نهند. چه اهانت‌ها که ندیدند و نمی‌بینند و چه نابرابری‌ها که بر خود هموار نکردند و نمی‌کنند. صدها برابرِ آن‌چه که خود کسب کردند و می‌کنند بر ثروت و داراییِ این کشور افزودند و می‌افزایند. و در برابرِ این‌همه، مالکانِ این کشور در هر زمان که این کشور در اثرِ چپاول‌گری‌های افسارگسیخته‌ی خودِ این مالکان و در اثرِ نظامِ اقتصادیِ بحران‌زایِ‌شان و در اثرِ فسادها و بی‌عرضه‌گی‌های سیاست‌مدارانِ‌شان به بحران گرفتار آمد و می‌آید، ناگهان بدونِ هیچ شرمی به دنبالِ این یا آن رفتارِ مجرمانه از این یا آن مهاجرِ خارجی یا خارجیِ مهاجر گشتند و می‌گردند تا آن را بهانه‌ای سازند برای به راهِ انداختنِ خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه‌ی‌شان و اگر هم که چنین بهانه‌ای را نیافتند و نمی‌یابند به صحنه‌سازی دست زدند و می‌زنند تا چنین بهانه‌ای را بتراشند. سپس بی هیچ شرمی دست به سوی چراغِ جادویِ آلمانیِ‌شان یازیدند و می‌یازند تا با کمکِ آن، آن غولِ خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه‌ی آلمانی را فرا بخوانند. آن گاه فریب‌کارانه انگشتِ اتّهام را به سوی این خارجیانِ مهاجر و مهاجرانِ خارجی نشانه گرفتند و می‌گیرند، و به ستیز با آنان بر خاستند و بر می‌خیزند، و چنان فضایی و زمینه‌ای بر ضدّ آنان فراهم کردند و می‌کنند که در آن، هر رَجّاله و هر بی سر و پایی در کِسوَتِ سیاست‌مدار و دانش‌مند و تحلیل‌گر جرأت کرد و می‌کند که هر سخن و عقیده‌ی سخیف و برازنده‌ی خودِشان را نثارِ این خارجیانِ مهاجر یا این مهاجرانِ خارجی کند.

(ـ)

.

بَربَرهای از دیرباز، که با دانش و سخت‌کاری، و خود حتّی با مذهب، بَربَرتر شده‌اند،

عمیقاً ناتوان از هرگونه حسِّ خدایی،

و تا مغزِ استخوان‌شان فاسد برای شادکامیِ ایزدبانوانِ  مقدّسِ  زیبایی و ملاحت،

در بالاترین درجه‌ی مبالغه و حقارتْ خواردارنده‌ی هر جانِ نیک،

بویناک و درهم‌شکسته هم‌چون تکّه‌های ظرفی بر زمین کوفته –

اینان، بِلارمینِ من!، دل‌گرمی‌دهنده‌گانِ من بودند …».

.

بخشی دیگر از آخرین نامه‌ی “هیپِریون” (یونانی)، زمانی که به آلمان پناه برده بود، به دوست‌اش “بِلارمین” (آلمانی).

از رُمانِ “هیپِریون”، نوشته‌ی “فریدریش هُلدِرلین”.

.

(ـ)

و اکنون باز تازه‌ترین دورِ بلوای خارجی‌ستیزی در آلمان:

آن‌چه در خبرها آمده بود این بود: در شام‌گاهِ ۲۳/آگوست/۲۰۲۴ (۰۲/شهریور/۱۴۰۳خ) در پیِ حمله با کاردِ یک مهاجرِ سوری در آلمان، سه تن از شرکت‌کننده‌گانِ در یک جشنِ رسمیِ عمومی در شهرِ “زولینگِن” در استان “نُورد/راین/وِستفالِن” کشته شدند. گزارش‌هایی که در رسانه‌های آلمان از مواضعِ دست‌گاه‌های حکومتیِ آلمان در باره‌ی آن آدم‌کُشِ کاردکِش پخش شد از همان آغاز سرشار از تناقض بود. این تناقض‌ها یادآورِ آشفته‌گویی‌های دست‌گاه‌های امنیتیِ حکومتِ آلمان در باره‌ی یک حمله‌ی تروریستی و ضدّ انسانی در تاریخ ۱۶/دسامبر/۲۰۱۶ (۲۶/آذر/۱۳۹۵خ) در “برلین” و در باره‌ی انجام‌دهنده‌ی آن است که – گفته شد – “انیس عَمری” نام داشت، آدمی که – گفته شد – از ماه‌ها پیش از آن در تورِ دست‌گاه‌های امنیتی آلمان بود. یکی دیگر از نمونه‌های تناقض‌گویی‌های دست‌گاه‌های امنیتیِ آلمان، داستانِ شکل‌گیری گروهِ ترورریستی/فاشیستیِ با نامِ “گروهِ زیرزمینیِ ناسیونال/سوسیالیست (NSU)” است. گروهی که که از سال‌های۲۰۰۰ تا ۲۰۰۷ (از ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۶خ) ۹ تن از مهاجرانِ در آلمان را کشت. در این رابطه، دست‌گاه‌های امنیتیِ آلمان به “تغافل” در کار و به نابودساختنِ بسیاری از مدارکِ مربوط به رابطه‌ی میانِ این دست‌گاهای امنیتی با این گروه متهّم شدند. ماننده‌ی همین داستان‌ها، اکنون داستانِ کُشتنِ جنایت‌کارانه‌ی سه تن در شهرِ “زولینگِن” است: این‌بار هم تناقض‌گویی‌های دست‌گاه‌های امنیتی این تردید را به طورِ جدّی به میان می‌کشد که مبادا دست‌گاه‌های امنیتی و محافلی در آن‌ها، گذاشتند تا این جنایت انجام گیرد. آن‌چه که در این نمونه‌ی آخری عجیب است این است که این رویدادِ ضدّانسانیِ خونین در “زولینگِن” به‌رغمِ همه‌ی این تناقض‌های معنادارِ آن، به نقطه‌ی آغازِ دورِ تازه‌ای از بلوای خارجی‌ستیزی در آلمان تبدیل شد.

واپسینِ روی‌داد، حادثه‌ای است که در شهرِ “ایزِرلون” در استان “نُورد/راین/وستفالِن” رخ داد و این‌بار پای مهاجرانِ ایرانی را نیز به میدانِ بازیِ خونین و چرکین باز کردند. بر پایه‌ی گزارشِ رسانه‌های آلمان و گفته‌های دست‌گاه‌های امنیتی/قضاییِ حکومتِ آلمان، در ساعاتِ پایانیِ – به وقتِ آلمانِ – روز شنبه ۰۷/سپتامبر/۲۰۲۴ (۱۷/شهریور/۱۴۰۳) چهار (یا شش) تن از ایرانیان به یک مَردِ ایرانیِ مهاجر در یک ساختمانِ متروکه‌ی آبجوکشی تجاوز کردند. در باره‌ی این حادثه، دست‌گاه های امنیتی و قضاییِ آلمان احتمال داده‌اند که ممکن است این حادثه دارای زمینه‌ی سیاسی باشد و ممکن است تجاوزکننده‌گان از هوادارانِ رژیمِ ایران باشند و قربانی هم در شمارِ مخالفان رژیم باشد. به‌جز این، دست‌گاه های امنیتی چیزی نگفته‌اند و تا امروز که نزدیک به دو هفته از آن روی‌داد می‌گذرد نیز هیچ توضیحی نداده‌اند، و این مبهم‌گویی‌ها در حالی است که رسانه‌های آلمانی تقریباً به‌طورِ یک‌پارچه از فردای شبِ آن حادثه، یعنی از روز یک‌شنبه ۱۸/شهریور/۱۴۰۳، و به‌ویژه در روز دوشنبه ۱۹/شهریور، به انتشارِ گسترده‌ی خبرِ این رخ‌دادِ ضدِ انسانی دست زده بودند. به‌رغمِ این که در این واقعیت تردیدی نیست که رژیمِ ایران هیج اِبایی از دست‌زدن به این‌گونه جنایت‌ها بر ضدّ شهروندانِ مهاجرِ ایرانی در آلمان و یا جاهای دیگر ندارد، ولی این هم حقیقتی است که دست‌گاه‌های امنیتیِ حکومتِ آلمان نیز هیچ پیشینه‌ی اعتماد برانگیزی در این‌گونه روی‌دادها ندارند و محافلِ سیاسیِ آلمان هم سال‌های سال است که به‌طورِ آشکار در فسادِ بهره‌برداری‌های سیاسی از این‌گونه حوادث غرقه هستند و رسانه‌های آلمان هم بیش از پیش در دستِ مافیا گرفتارند.

.

.

این نخستین‌بار نیست که در کشورِ آلمان، در دورانِ پس از جنگِ جهانیِ دوّم و پس از شکست‌خوردنِ فاشیسم، بلوایی جنون‌آمیز بر ضدّ انسانِ غیرِ آلمانی – و از این دقیق‌تر – بر ضدّ خارجیانِ بی‌پناهِ باشنده در این کشور – به راه انداخته می‌شود: ولی این بلوایِ خارجی‌ستیزی که اخیراً به راه انداخته شده است بلوایی است که در آن، جنون و نژادپرستی و وقاحت و بی‌شرمی در ابعادی تاکنون کم‌پیشینه در هم تنیده‌اند و از این‌رو، نفرت‌انگیزتر از بلواهای خارجی‌ستیزانه‌ی گذشته‌ی این سرزمین است. بلوایی که  از بیگانه‌هراسیِ سنّتیِ این جامعه و حتّی از خارجی‌ستیزیِ محافظه‌کارانه‌ی سنّتیِ محافلِ معیّنِ این جامعه فراتر رفته است و تبدیل شده است به یک خارجی‌ستیزی طبقاتی/سیاسی که روشن‌تر از گذشته در زیرِ رهبریِ آن نیرویِ اقتصادی/اجتماعی/سیاسیِ سُلطه‌جویِ امپریالیستی هدایت و به پیش رانده می‌شود که سالیان است در این کشور حکومت می‌کند؛ و درست همین دگردیسیِ خطرناکِ این خارجی‌ستیزیِ نوین است که آن را بَدَل به اهرمی کرده است که می‌تواند برای یک قوم‌کُشیِ تازه در این کشور در آینده‌ای نزدیک یا دور به کار گرفته شود.

به همان میزان که حتّی یک کنکاش و تأمّلِ کوتاه هم نشان می‌دهد که این بلوا، چیزی جز یک خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه‌ی برنامه‌ریزی‌شده برای پوشاندنِ فاشیسمِ مسلّط‌شده بر اهرم‌های بنیادینِ قدرتِ سیاسی/اجتماعی/اقتصادی در این کشور نیست، به همان میزان بر سرِ بَزَک‌کردن و توجیهِ این خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه نیز یک بحران و اغتشاش در میانِ سازمان‌دهنده‌گانِ سیاسی/اقتصادیِ این بلوای تازه پدید آمده است: نِحله‌ای از آنان – با بهره‌گیری از رفتارهای مجرمانه و جنایت‌کارانه‌ی منسوب به مهاجران – و یا شاید درست‌تر است گفته شود: با بهره‌برداری از رفتارهای مجرمانه و جنایت‌کارانه‌ی آدم‌کشانِ منسوب به مهاجر – می‌کوشند تا این خارجی‌ستیزیِ آشکارا برنامه‌ریزی‌شده را مبارزه با فقط مهاجران خلاف‌کار جلوه دهند. نِحله‌ای آن را ضرورتِ سامان‌دهیِ مهاجرت می‌نامند. نِحله‌ای دیگر از آنان هر گونه تعارف را کنار گذاشته و آشکارا این خارجی‌ستیزی را مبارزه برای بیرون‌راندنِ همه‌ی خارجیان از آلمان برای فراهم‌ساختنِ امنیت برای نژاد و فرهنگِ آلمانی معرّفی می‌کنند، و نِحله‌ای دیگر، آن را فقط مبارزه با تندروهای اسلامی می‌خوانند.

اگرچه هر یک از توجیه‌های نام‌برده‌شده کمابیش واقعیت دارند، ولی از میانِ این‌ها، توجیهِ مبارزه با مهاجرانِ تندرویِ اسلامی، از همه رسواتر است و جز یک ادّعای مکّارانه نیست، زیرا که روابطِ گسترده‌ی حکومت‌های آلمان و نیز محافلِ قدرت‌مندِ غیرِ حکومتیِ این کشور با گروه‌های جنایت‌کارِ پنهان‌شده در زیرِ پوششِ اسلام مانندِ “طالبان” و “داعش” و همانندِ آن‌ها بر کسی نباید پوشیده باشد. سنگ‌بِنای این مکّاری را – دست‌کم تا آن‌جا که روشن است – “ویلهِِلمِ دوّم، قیصرِ آلمان، در نزدیک به ۱۵۰سالِ پیش کار گذاشت، آن زمانی که به نماینده‌گی از امپریالیسمِ آلمان زمینه‌چینی کرده بود تا او را در منطقه‌ی خاورمیانه “حاج محمّد ویلهِلم” بنامند، و “آدلف هیتلِر” این سنگ‌بِنا را مستحکم‌تر کرده بود آن زمانی که برای اتّحاد با اسلامِ ارتجاعی/سیاسی کوشیده بود خود را به عنوانِ “هیتلِر، شکست‌دهنده‌ی دجّال” معرّفی کند.

.

شیخ الاسلام، امپراتور ویلهلم دوم، سلطان، جناب انور پاشا، جنگ جهانی اول

.

برلین. “آدولف هیتلر”، و “محمّد امین الحسینی”، مفتیِ بزرگِ اورشلیم (بیت المقدس)، نوامبر۱۹۴۱ (آبان/۱۳۲۰)

.

گرداننده‌گانِ سیاسیِ این بازیِ کثیفِ تازه‌ی خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه فقط و تنها مُشتی احزابِ نوظهور مانندِ “آ. اِف. دِ (AFD)” نیستند. این احزابِ نژادپرستِ فاشیست، هر کدامِ‌شان در شکمِ احزابِ بزرگِ این کشور پرورده شده‌اند: پیش از هر چیز در شکمِ حزبِ “اتّحادیه‌ی دموکرات مسیحی CDU” ولی نیز حتّی در شکمِ “حزبِ سوسیال دموکراتِ آلمان SPD”. این هر دو حزب، سالیان ‌سال است که در هم‌خوابه‌گی‌های طولانیِ‌شان با آن نیروی سُلطه‌جویِ امپریالیستیِ اقتصادی/اجتماعی/سیاسی، گذاشتند تا آن حرامیِ دیرینه – به‌رغمِ ادّعای به‌کارگیریِ قُرص‌های جلوگیری – بارِ دیگر در شکمِ‌شان نطفه بندد.

ولی این نطفه‌ی حرامِ خون‌خوار فقط در شکمِ این احزاب بسته نشده است. شکم‌های جلوآمده‌ی احزابِ دیگر هم – از سبز و زرد و سرخ و کمی‌سرخ و …- گویای این حقیقت است که باری آن‌ها نیز باردار شده‌اند؛ کوشش‌های ابلهانه‌ی این احزابِ کوچک‌تر برای پنهان‌داشتنِ باردارشده‌گیِ‌شان نه تنها هیچ کمکی به آن‌ها نمی‌کند بل‌که ایستار و وضعیتِ‌شان را مفتضح‌تر و مشمئزکننده‌تر می‌سازد. از میانِ این احزاب، یکی، حزبِ “اِف. دِ. پِ.(FDP)” است؛ همان حزبی که نیروی سُلطه کوشید تا آن را به عنوانِ “حزبِ لیبرال‌ها” مشهور سازد. آخرین نشانه‌های حامله‌گیِ این حزب در هم‌خوابه‌گی‌اش با آن نیروی سُلطه، خود را به وضوح در موضوعِ انتخاباتِ مجلسِ ایالتی در استانِ “تورینگِن” در فوریه/۲۰۲۰ (بهمن/۱۳۹۸خ) نشان داد. و پس از آن آدم‌کشی با چاقو در شهرِ “زولینگِن” نیز، از زبانِ “بیژن جیرسرایی” (۴۸ساله)، یک ایرانیِ بی‌ریشه که دو سالی نمی‌شود که دبیرکلّ این حزب شده است، می‌گوید: «مهاجرت، مهاجرتِ کنترل نشده، مشکلِ اصلی است». یکی دیگر، حزبِ “سبزها” است که پس از کشته‌شدنِ سه تن از شهروندانِ بی‌گناه با کارد در شهرِ “زولینگِن”، از زبانِ “امید نوری‌پور”، یک ایرانیِ بی‌ریشه‌ی دیگر که چند صباحی است به یکی از رهبرانِ این حزب تبدیل شده است، از بازگرداندنِ غیرِ انسانیِ ۲۸تن از پناهنده‌گانِ افغانستانی به حکومتِ طالبان به دستِِ حکومتِ آلمان استقبال کرد. یکی دیگر از این احزاب، “حزبِ چپِ آلمان (Die Linke)” است که شکمِ حامله‌شده‌اش – به‌رغمِ احتیاط‌های فراوان – بیرون افتاد و سرانجام به یک سقطِ جنینِ مرگبار منجر شد و اکنون نیمی از آن دارد فرو می‌ریزد و از نیمی دیگرِ آن به نامِ BSW فریادِ “خارجی، خارجی” بلند شده است.

به نظر میرسد که امیدی بسیار کم و بلکه شاید هیچ امیدی به این احزاب نیست تا بتوانند این بلواها را فرو بخوابانند.

تا آن‌جا که به مَردُمِ آلمان بر می‌گردد – به نظر می‌رسد – آن‌ها پیش از هر چیز باید رابطه‌ی خود را با آن‌چه که در آلمان به آن “دموکراسیِ صدراعظمی (Kanzlerdemokratie Die)” گفته می‌شود، به طورِ جدّی بازبینی کنند. راه‌پیمایی‌های صدها هزار نفریِ آن‌ها در ماه‌های ژانویه و فوریه/۲۰۲۴ (دی و بهمن/۱۴۰۲) برضدّ  فاشیسم هیچ و یا نزدیک به هیچ تأثیری در جلوگیری از رشدِ فاشیسم در آلمان و حتّی در جلوگیری از رشدِ حزبِ “آ. اِف. دِ. (AFD )” هم نداشت. عیبِ بزرگِ این راه‌پیمایی‌ها این بود که یک‌سره از سوی احزابِ حاکم سازمان‌دهی شده بود و به‌طورِ عمده بل‌که به‌طورِ مطلق بر ضدّ حزبِ “آ. اِف. دِ. (AFD) متمرکز شده بود. آن انبوهِ صدها هزار نفریِ شرکت‌کننده‌گان، نه تنها هنوز خطرِ واقعیِ فاشیسم و ابعادِ آن را آن‌گونه که باید و شاید در نیافته بودند بل‌که هنوز سرنوشتِ میلیون‌ها انسانِ خارجیِ این سرزمین را آن‌گونه که باید و شاید جدّی نگرفته بودند.

.

(ـ)

«این،‌ سخنِ تند و سختی‌ است و با این‌حال من آن را می‌گویم زیرا که حقیقت‌ است: من نمی‌توانم هیچ ملّتی را تصوّر کنم که از آلمانی‌ها ازهم‌گسیخته‌تر باشد. تو صنعت‌گران می‌بینی ولی نه انسان؛ اندیشه‌ورزان ولی نه انسان؛ کشیش‌ها ولی نه انسان؛ سَروَران و بنده‌گان، جوانان و پیران، ولی نه انسان؛ …».

.

بخشی دیگر از آخرین نامه‌ی “هیپِریون” (یونانی)، زمانی که به آلمان پناه برده بود، به دوست‌اش “بِلارمین” (آلمانی).

از رُمانِ “هیپِریون”، نوشته‌ی “فریدریش هُلدِرلین”.

.

(ـ)

خارجیانِ مهاجر یا مهاجرانِ خارجیِ باشنده در آلمان تا چه میزان در برابرِ این خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه توانِ دفاع از خود دارند؟ امیدی – که شاید از آرزو برخاسته باشد – این نوید را می‌دهد که خارجیانِ کنونی در آلمان بایستی از تجربه‌های گذشته‌ی خود و دیگر خارجیان در جاهای دیگر بسیار آموخته باشند. با این حال، واقعیات حکایت از آن دارند که کارِ آنان در دفاع از خود و برای مبارزه در راهِ حقوقِ انسانیِ خود با دشواری‌هایِ بزرگی رو به رو است:

خارجیانِ مهاجر یا مهاجرانِِ خارجی در آلمان – مانندِ خارجیانِ بسیاری دیگر از کشورها – در یک خارجی‌ستیزیِ نه تنها پیچیده بل‌که دردناکی گرفتار آمده‌اند. این خارجی‌ستیزی نه فقط از سوی نیروها و محافلِ سیاسی/اقتصادی/اجتماعیِ آلمانی بر ضدّ آنان دامن زده می‌شود بل‌که از سوی حکومت‌های ضدّ مردمیِ آن کشورهایی نیز دامن زده می‌شود که این خارجیان از آن‌ها گریخته‌اند و یا مهاجرت کرده‌اند، از جمله حکومت‌های ترکیه و ایران. البتّه در کنارِ این حکومت‌ها، نمی‌توان از کوشش‌های کاملاٌ آشکارِ حکومت‌هایی مانندِ حکومتِ اسراییل در دامن‌زدن به آتشِ این خارجی‌ستیزی نوین چشم بست.-، ولی این خارجی‌ستیزیِ نوین که خارجیان و مهاجرانِ در آلمان در چنبره‌ی آن گرفتار آمده‌اند هم‌چنین از سوی جریان‌های سیاسی/اجتماعیِ به اصطلاح مخالفِ حکومت‌های کشورهای‌شان نیز به نحوی و شیوه‌ای پشتیبانی و یا دستِ‌کم توجیه می‌شود.

تا آن‌جا که به خارجیانِ ایرانیِ آلمان بر می‌گردد، پیش از همه، این حکومتِ ایران است که از خارجی‌ستیزیِ فاشیستی در آلمان – و البتّه در دیگر کشورها نیز – پشتیبانی می‌کند و بر آن می‌دمد و خود هم در درونِ ایران با راه‌انداختنِ شکارِ انسانِ پناهنده‌ی افغانستانی، همسو با شکارِ انسانِ مهاجرِ خارجی در حکومتِ کنونیِ آلمان است.

.

.

ولی پس از حکومت ایران، نیروهایی از جمله وابسته‌گان به حکومتِ سلطنتِ پهلوی هستند که آشکارا از سیاست‌های خارجی‌ستیزانه‌ی نژادپرستانِ رنگارنگِ آلمانی پشتیبانی می‌کنند. ولی دردناک‌تر از همه، این حقیقت است که این خارجی‌ستیزی در آلمان از سوی بسیاری از آن محافلِ سیاسی و فکری ایران نیز پشتیبانی یا توجیه می‌شود که مرام‌زده و مَسلَک‌پرست هستند و بر پایه‌ی مرام و مسلکِ خود این خارجی‌ستیزی را توجیه می‌کنند. در میانِ این محافل، از هوادارانِ دموکراسیِ لیبرال – یعنی کسانی که بدونِ بررسیِ نقّادانه به دفاعِ تقریباً بی‌چون و چرا از این نوع دموکراسی می‌پردازند – را می‌توان دید تا چپ‌هایی که – ایضاً بدون یک بررسیِ نقّادانه – افسارِ اندیشه‌های سیاسی و انسانیِ خود را تقریباً دربَست به احزابِ چپ و سوسیال دموکراتِ آلمانی سپرده‌اند.

به‌رغمِ این دشواری‌های مهمِ خارجیانِ مهاجر یا مهاجریانِ خارجی در آلمان، به نظر می‌رسد که سازمان‌دهنده‌گانِ بلوای تازه‌ی خارجی‌ستیزیِ نژادپرستانه بایستی دریافته باشند که این بار با حریفانِ با تجربه‌ای رو به رو هستند که حق و ارزش و توانِ خود را به خوبی می‌شناسند و چون گذشته به آسانی تن به زورگویانِ نژادپرست نمی‌دهند. بی‌هوده نیست که حکومتِ آلمان و همه‌ی آن محافلی که اگرچه به‌طورِ رسمی در حکومت نیستند ولی نقش‌های بسیار مهمّی در جامعه بازی می‌کنند، هم‌کاری‌های گسترده‌ای با آن دسته از تشکّل‌ها و نهادهایی مذهبی/سیاسیِ مربوط به خارجیان دارند که یا خودشان آن‌ها را سامان داده‌اند و یا مانندِ “مرکز اسلامی” در هامبورگ در دستِ حکومتِ ایران و دیگر “حکومت‌های اسلامی” هستند.

نواده‌گانِ فکری/سیاسیِ “حاج محمّد ویلهِلم دُوم” و “آدولف هیتلِرِ دجّال‌کُش” امروزه کم‌تر از نیاکانِ فکری/سیاسیِ‌شان، در کارِ اتّحادِ نامقدُس با نماینده‌گانِ اسلامی/جهادی نیستند، اگر نگوییم که در این راه، گویِ سبقت را از نیاکانِ فکری/سیاسیِ‌شان ربوده‌اند!

(ـ)

.

«و دل‌خراش است دیدنِ شاعران و هنرمندانِ شما و همه‌ی آنانی که هنوز به آفریننده‌گی می‌اندیشند، زیبایی را دوست دارند و از آن مراقبت می‌کنند. این خوبان! اینان در این جهان، هم‌چون کسانی که در خانه‌ی خویشتن غریبه‌اند، زنده‌گی می‌کنند …».

.

بخشی دیگر از آخرین نامه‌ی “هیپِریون” (یونانی)، زمانی که به آلمان پناه برده بود، به دوست‌اش “بِلارمین” (آلمانی). در خطاب به آلمانی‌ها.

از رُمانِ “هیپِریون”، نوشته‌ی “فریدریش هُلدِرلین”.

.

(ـ)

ـــــــــــــــ

محمّدرضا مهجوریان، ۳۰/شهریور/ ۱۴۰۳

https://akhbar-rooz.com/?p=250937 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x