پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳

پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳

کابوس ؟! – بهمن پارسا

خواب بودم که زمان
با سر انگشت تّلّنگُر  به در و پنجره زد!
آسمان ابری  بود، برف  هم می بارید.
سعی کردم  که  بپرسّم زکسی:
من  چرا اینجایم؟!
کسی  از من پرسید:
من چرا اینجایم؟!

بسیاران بودیم،
با همین  پرسش ِ‌بی پاسخ گُنگ!
در  فضا بوی  بدی  جاری  بود،
مثلِ  بوی  مُردار،
کار ِ ما 
حملِ جّسّد  بود آنجا!
جسد  یک تقویم
که فقط  حاوی دوران پشیمانی بود!

برف سنگین تر  از  آغاز کنون می بارید
زنده  بودیم ولی
زندگی  غایب بود
و  در این جای ِ تُهی  از بودن
چشم ِ ما را نرسید
هیچ  گوری  خالی
تا مگر آن جسد ِ بد بو را
خاک بر سر بکنیم.

برف می بارد  و من بیدارم
جسدم را با  خود می برم تا افق ِ رویا ها
شاید  از وحشت کابوس رهایی یابم !

یکشنبه ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۴ پاکنویس شد

https://akhbar-rooz.com/?p=250456 لينک کوتاه

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x