دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

۱. مسکن. بحران، فاجعه یا قتل تدریجی کارگران؟ – محمد قراگوزلو

اولویت فراموش شده!

از منظر نگارنده مسکن به عنوان هیولای دهان گشاد بلعنده ی دستمزد کارگران در کنار ایجاد تشکل مستقل مهم ترین اولویت جنبش کارگری سوسیالیستی ایران است. واقعیت این است که مسکن چه به صورت اجاره و رهن و چه در قالب پرداخت قسط وام بخش عمده یی و در مواردی کل دستمزد کارگران را می بلعد. پدیده های حاشیه نشینی و کارتن خوابی و گور خوابی و پشت بام خوابی و اتوبوس خوابی و گاراژ خوابی و “خانه­ های اشتراکی” و اتاق های ده متری برای اسکان چند نفر و بسامد فراوان ظهور حلبی آبادهای جدید و تراکم جمعیتی در این “شهرک” ها از یک سو و خرید و فروش پنت هاوس های ۲۰۰ میلیارد تومان به بالا از سوی دیگر و میلیون ها واحد مسکونی خالی فقط موید شکاف طبقاتی در جامعه ی سرمایه داری ایران نیست. گسل طبقاتی هم نیست. “خطر فلاکت”۱ هم نیست. سقوط طبقاتی هم نیست. به یک عبارت همه ی این ها است و چیزی بیش از این ها. آنچه در حوزه ی مسکن در ایران کنونی می گذرد نماد تمام عیار یک جنگ نابرابر طبقاتی است که از اوائل دهه ی پنجاه خورشیدی شروع شده است و اینک به ذُروه ی خود رسیده است. نگفته پیدا است که در این جنگ طبقاتی – که فراتر از “مبارزه طبقاتیِ” مورد نظر مارکس است- شکست های سنگینی به طبقه ی کارگر ایران وارد شده است. دامنه های این شکست به وضوح خود را در زنده گی و کار روزانه و روزمره ی کارگران ایران نشان می دهد. همین ناترازمندی سبب شده است که امر سازماندهی طبقاتی کارگران با دشواری های متعدد مواجه شود.

نکته ی حیرت انگیز اینکه بخش وسیعی از چپ ها و سوسیالیست به جای تمرکز روی مساله ی مسکن و تبعات به شدت مخرب آن روی روند مبارزه ی طبقاتی بیش ترین اهتمام خود را روی مباحث حقوق بشری و آزادی های فردی و دمکراسی و “تحلیل” فوری و “پخش مستقیم و زنده” اخبار مرتبط با “سرگیجه” و “اسهال و استفراغ” فلان فعال حقوق بشری متمرکز کرده اند. این دوستان گویا از یاد برده اند که در اصول اساسیِ “حقوق بشر” دفاع از “مالکیت خصوصی” امری مقدس و بی تخفیف است. مالکیت خصوصی به عنوان منشا و دلیل بی خانمانی کارگران. با هیچ فوت و فن و جادو و جنبلی نمی توان هم سوسیالیست بود و هم از این منشور حقوق بشر متکی به اصل مالکیت خصوصی دفاع کرد. به این ترتیب است که نه فقط اخبار و تحلیل ها بلکه اساساً اولویت های مبارزه ی طبقاتی نیز برای این جمع کثیر “سوسیالیست های خرده بورژوای حقوق بشری” تغییر کرده است. از نظر این دوستان دفاع از نان و مسکن چیزی است تو مایه های افتادن به چاه “اکونومیسم.” واضح است که جنبش های اجتماعی با موتور محرکه ی طبقاتی آنها ارزیابی و تحلیل می شوند اما چنین مولفه ی مهمی نافی اعتبار شعارها و پرچم ها و رهبری این جنبش ها در بررسی ماهیت طبقاتی آنها نیست. به این اعتبار عجیب است که اعتراض به جنایت شلیک به هواپیمای اوکراینی تا ماجرای “زن زندگی آزادی” بدون آنکه در طول یک سال تداوم کلمه یی و کلامی از نان در میان باشد به عنوان “انقلاب” جا و جار زده می شود! و البته باهوده است که:  “رهبران” خودخوانده ی طرفدار “پرواز ممنوع بر فراز آسمان ایران: عراقیزه کردن کشور“، صحنه گردانان و سخنرانان اصلی تظاهرات ۸۰ هزار نفری برلین (۳۰ مهر ۱۴۰۱/ ۲۲ اکتبر ۲۰۲۲)، مدافعان و شیفته گان “دولت دمکراتیک اوکراین”، میهمانان الیزه و واشنگتن و کنفرانس های امنیتی هالیفاکس و مونیخ، خلبانان مسیر تورجان به جورج تاون و متحدان اصلی و فرعیِ رضا پهلوی…..”ناگهان” و به طور کاملاً “اتفاقی” در نقش بی جانشین  رهبران خوش نشین”انقلاب مهسا” ظاهر شدند. آنان که مدت کوتاهی بعد هنگام پرش از ارتفاع دومین جایزه نوبل به گیس و گیس کشی پرداختند. همان ها که از آن سوی مرزها به منظور تقسیم قدرت در پاسگاه ژندارمری بوکان به روی دوستان و متحدان یک ساعت پیش خود اسلحه کشیدند و فرزندان این مردم نجیب را به خاک و خون کشیدند. همان ها که برای تصدی منصب زعامت بر بخشی از مساجد شهر زاهدان خون به پا کردند. همان ها که از قِبَل بالا کشیدن هزینه ی مرگبار خاموش شدن هزاران چشم زیبا موفق به زیارت و دستبوسی امانوئل مکرون و مارک روته شدند. همان ها که در مواجهه با خیزش های انقلابیِ دی ۹۶ و آبان ۹۸ خفقان گرفتند تا “متهم” به حمایت از کمونیست ها و پاپتی ها و گرسنگان و بی خانمان ها و کارتن خواب ها نشوند. همان ها که در این هیر و ویر کنگره گذاشتند تا برای اثبات “دوستی” خود با “جهان متمدن لیبرال دمکرات” و “دست مودت با جامعه جهانی” دیکتاتوری پرولتاریا را به بایگانی سپردند تا بتوانند حمایت از “جندریسم و وکیسم به جای طبقه کارگر” را به سیاستمداران پاچه ورمالیده ی ناتو بفروشند و یک “ستاره” برای کسب قدرت سیاسی در آینده کشور نصیب خود کنند. همان ها که برای اثبات “تروریست” بودن حماس و سه گروه کمونیست فعال در “جنایت ۷ اکتبر” از هم ولایتی های خود امضا و استشهاد محلی جمع کردند تا به هر شکل ممکن بتوانند نسل کشی تکان دهنده در غزه را “جنگ میان دو دولت تروریستی” آب بندی کنند. همان ها که حضور مزدوران فاشیست اعزامیِ ناتو با تتوی SS در منطقه ی کورسک روسیه و پائین کشیدن مجسمه ی لنین و جایگزینی آن با استفن باندرا (دوست فابریک هیملر) را جشن گرفتند و به مناسبت شکست “توتالیتاریسم” با هانا آرنت و پوپر توپ هوایی شلیک کردند و بله همان ها که شکوه مبارزه ی طبقاتی را به ابتذال کشیدند تا “جامعه جهانی” را مجاب به پذیرش حضور خود در پارلمان ها کنند.. بگذارید بگذاریم و بگذریم!

اخیراً مجموعه بحث های بسیار مفیدی در مورد “بحران مسکن” صورت گرفته است. این سلسله گفتگوهای تلویزیونی به ابتکار “تلویزیون برابری” برگزار شد و موضوع وخیم مسکن در ۹ کشور جهان را مورد ارزیابی قرار داد. ظاهر قضیه نشان می دهد که طرح این نکات حیاتی چندان جذاب نبوده است. گویا مخاطبان رسانه های فارسی زبان هنوز در “شوک” ناشی از اصابت “شوکر” ترکیب “غیرمنتظره” دولت پزشکیان “هنگ” کرده است و در تحلیل این داستان “رازناک” وامانده است که “چرا این رئیس جمهوری اصلاح طلب محافظه کار” زیر وعده های انتخاباتی اش زده است و به جای انتصاب عطالله مهاجرانی و جواد ظریف و عبدالله نوری و مجید انصاری و….در مناصب وزارت ارشاد و خارجه و کشور و اطلاعات و غیره آن ۱۶ میلیون رای را خرج عروج افرادی کرده که وی را رد صلاحیت کرده بودند! گویا “شیرینی حذف جلیلی” – که با “چپ” های محور مقاومتی می پلکید- با این کابینه به زغنبوت تبدیل شده است و احتمالا تا چهار سال دیگر تلخی آن با هیچ چای شیرینی رفع نخواهد شد! چند بار به حاشیه رفتم و حرف تو حرف آمد. ببخشید! در بخش پایانیِ گفتگوهای مرتبط با “بحران مسکن” نوبت به من رسید تا تیغی بر این زخم دردناک بزنم.۲ نظر به اهمیت بی بدیل مساله ی مسکن کوشیدم تا سرفصل هایی از این بحث را در دو بخش مکتوب کنم تا مخاطبان منبعیِ دم دستی و فشرده و ساده در اختیار داشته باشند. به همین دلیل این مطلب مدعی کمترین جامعیتی نیست و نمی تواند باشد. تحلیلِ جامع و تاریخی و طبقاتی مساله ی مسکن طی پنجاه سال گذشته نیازمند فعالیت مطالعاتی و تحقیقاتی یک تیم حرفه یی است. تیمی که با تامل و صرف وقت و دقت کافی منابع موثق نیز در اختیار داشته باشد. هیچ یک از این پیش شرط های اولیه و مبرم در این نوشته و آن مصاحبه لحاظ نشده است. به این عبارت مطلب فوق نه فقط خام است بلکه حتا نمی تواند یک متدولوژی مارکسستی برای ارزیابی مساله ی مسکن پیش روی خواننده بگذارد. کارگران ایران خود با گوشت و پوست خود همه روزِ با مساله ی بدخیم مسکن دست به گریبان هستند. کارگری که دو شیفت کار می کند تا دوازده میلیون از حداکثر پانزده میلیون دریافتی خود را برای آلونکی در “کرانه ها و سواحل تورقوز آباد” (از توابع قدیمی بخش کهریزک شهر ری که اکنون “بهاران” خوانده می شود) به موجر “محترم” بپردازد با خواندن این نوشته فقط زخم کهنه اش تازه می شود. در واقع این مبحث هشدار و سرنخی است برای “انقلابیون” عزیزی که به اعتبار پیشرفت تکنولوژی اطلاعات می دانند در کشور چه می گذرد اما به هر دلیلی اصلی ترین نیاز طبقه ی کارگر ایران یعنی مسکن و نان و کار و البته آزادی های فردی و اجتماعی را فعلاً غلاف کرده اند و غرق مباحث اتوپیک و راسیونالیستی هستند. شاید مفید واقع شود. نمی دانم. چه بسا مانند “نبرد نازی زدایی” در اوکراین سابق و ماجرای نسل کشی زامبی ها در سرزمین های اشغالی چند ناسزای جدید نثار نگارنده شود. مهم نیست. مهم این است که به قول رفیق و استادم احمد شاملو جان:

 «در برابر کدامین حادثه

آیا

انسان را دیده یی

با عرق شرم بر جبین اش؟»

*

۱. اصلاحات ارضی و جنبش خارج محدوده!

 اصلاحات ارضی بخش عظیمی از روستائیان را به شهرها گسیل کرد. علاوه بر شکل­گیری حاشیه نشینی و خارج از محدوده و گسترش مشاغل غیر مولد مانند دستفروشی، آن عده از روستائیان که به عنوان کارگر در مراکز صنعتی بزرگ مشغول کار شدند هنوز خاستگاه طبقاتی دهقانی خود را یدک می­کشیدند. همین امر در متن مبارزه­ ی طبقاتی و موضع سیاسی این کارگران تاثیر به سزایی داشت. اگرچه لایه­ ی نازکی از مهاجران روستایی در صنایع بزرگ و سنگین به کار گرفته شدند اما اشتغال این مهاجران در کوره پزخانه­ ها و کارهای ساختمانی روزمزد و اکتفا به دستمزد نازل و فروش نیروی کار ارزان و پذیرش سبک زنده­ گیِ حلبی­ آبادی به یک نا به جایی طبقاتی در جامعه­ ی ایران انجامید و به طبقه­ ی کارگر صنعتی کشور نیز از هر منظر (از ایجاد ارتش ذخیره­ ی کار و تنزل دستمزد و درک نامفهوم از مبارزه­ ی طبقاتی و….) صدمه زد. بخش وسیعی از حامیان “شهری” جریان ملی اسلامی در آستانه­ ی انقلاب بهمن از میان خیل این جمعیت عظیم برخاسته بود. به گزارش مرکز آمار ایران از جمع ۴ میلیون و ۲۲۸ هزار نفر مهاجر روستایی که در سال ۱۳۴۳ به شهرها منگنه شده بودند بیش از نیمی دلیل مهاجرت خود را کاریابی عنوان کرده بودند. جمع قلیلی برای ازدواج و تعدادی نیز به تبع فامیل به شهر آمده بودند. در واقع ۶۶% از مهاجران روستا به شهر پیش از مهاجرت در شمار نیروی کار و کارگری محسوب نمی­شدند. به موجب سرشماری سال ۱۳۵۵ مهاجران روستا به شهر سالانه از ۳۸۰ هزار نفر گذشته بود. همین سرشماری به ما می­گوید ۹۷% این مهاجران (۳۷۰ هزار نفر) در مناسبات اجتماعی شهری – از جمله کار و کارخانه – ادغام شده بودند. به این ترتیب در مطلع انقلاب بهمن ۱۳۵۷ ما با طبقه­ ی کارگر غیرمنسجم و متشتتی مواجه هستیم که حتا با تعریف­ های منطبق بر “طبقه­ ی کارگر در خود” نیز فاصله دارد چه رسد به “طبقه­ ی کارگر برای خود.” به این اعتبار فعالیت نظری و عملی آن بخش از پیشتازان کمونیست و فدایی که به تاکید یادآور می­ شدند که “رفتیم کارخانه و سازماندهی کارگران ممکن نشد” و موضوع “تئوری پیوند” و دشواری ارتباط با طبقه و شکل ­بندی مبارزات چریکی را در همین مساله­ ی حیاتی باید رهیابی کرد. وگرنه بزرگانی همچون تقی شهرام  و حمید مومنی و پویان و احمدزاده و صفایی فراهانی و حمید اشرف – به استناد آثارشان – نه فقط به ارتجاعی بودن بورژوازی ملی واقف بودند بلکه به این امر ساده نیز آگاهی داشتند که پیروزی انقلاب رهایی بخش سوسیالیستی بدون مشارکت مستقیم طبقه­ ی کارگر صنعتی ممکن نیست و جمع قلیلی از روشنفکران کمونیست نمی­توانند به نیابت از طبقه امر رهایی کارگران را متحقق سازند. به هر حال و با وجود ناترازمندی در شکل ­بندی سرمایه­ داری ایران و فقدان انسجام در میان طبقه­ ی کارگر نخستین مجموعه­ یی که با شروع بحران اقتصادی رژیم شاه وارد میدان مبارزه شد کارگران بودند. بعد از ورود اندیشه های بلشویکی به ایران و تاسیس حزب کمونیست به تدریج سنت های مبارزه ی طبقاتی در میان کارگران صنعتی چنان جا افتاد که حتا موژیک های “پرولتر” شده ی بعد از اصلاحات ارضی نیز نتوانستند آن سنت ها را بشکنند.

تلاشی رژیم شاه ناشی از انتقال بحران اقتصادی متاثر از انبساط و انقباض نفتی به یک بحران سیاسی عمیق و ساختاری بود. مضاف به اینکه در سطح جهانی بحران ساختاری اقتصادی – و به تبع آن بروز بحران در اقتصاد سیاسی ایران – پس از افزایش و کاهش قیمت نفت آغاز شد. این بحران جهانی از درون رشد سریع اضافه تولید و انباشت و پیشرفت تکنولوژی و گسترش جهانی سرمایه و متعاقب آن کاهش نزولی نرخ سود شکل بسته بود. در مراکز رشد یافته ی سرمایه ­داری پیش از بازگشت سرمایه­ ی ثابت کارخانه ­ها و به طور مشخص در آمریکا و اروپای غربی پیش از آنکه سرمایه­ داران بتوانند از طریق کسب سود هزینه­ های خود را پوشش دهند با رقابت فزاینده­ ی کارخانه ­های جدید در جوامع تازه صنعتی شده ­ی کره و چین و تایوان مواجه شدند. انباشتِ بدون بازگشت به تولیدِ حجم عظیمی از درآمدهای نفتی – که حاصل جهش قیمت نفت در سال ۱۹۷۳ بود- در اروپا و آمریکا به موج سرمایه ­گذاری های عظیم و گاه غیر معقولانه در برنامه های تسلیحاتی “جهان سوم” منجر شد. چنین برنامه­ هایی سطح بدهی این کشورها را در دهه ­ی ۸۰ به نحو وحشتناکی افزایش داد. به این ترتیب بود که برتون وودز برای مدیریت این بدهی ­ها از در اعمال برنامه های نئولیبرالی وارد شد. اقتصاد شاه نیز نمی­توانست از این فرایند مجزا و دور باشد. از سال ۱۳۵۵ صدای اعتراض­ های کارگری و نارضایتی عمیق حاشیه نشینان خارج از محدوده در سپهر سیاسی کشور شنیده شد. در همین سال دستِ­کم ۵۱ اعتصاب کارگری گزارش شده است. توجه کنید که در این سال به قدرت جهنمی سرکوب ساواک و شهربانی کم­ترین خللی وارد نیامده بود. اما کارگران صنعتی و به طور مشخص کارگران صنعت نفت زمانی وارد مبارزه­ ی طبقاتی (هم اقتصادی و هم سیاسی) علیه رژیم شاه شدند که حتا افراد سیاسی جامعه نیز نام رهبران ملی اسلامی را نشنیده بودند و نمی دانستند که مثلاً سه ضلع مثلت “بیق” (آقایان بنی­ صدر و ابراهیم یزدی و قطب­ زاده) خرشان به چند است. سال ۱۳۵۵ و در شرایطی که همه ی ابزار سرکوب شاه فعال بود؛ کارگران شرکت نفت رژیم را به عقب راندند و سندیکای خود را تاسیس کردند. این سندیکا نقش مهمی در سازماندهی اعتراضات و اعتصابات کارگری ایفا کرد. همین کارگران در خرداد ۵۷ در تهران به تشکیل کمیته های مخفی اعتصاب در پالایشگاه نفت اقدام ورزیدند. همه­ ی این تشکل سازی­ ها در حالی صورت می­ گرفت که هنوز خبری از اعتراضات خیابانی نبود. در ۱۷ تیر همان سال کارگران طی نامه ­ی بسیار مهمی دولت را با طرح ۳۷ رشته مطالبات اقتصادی رادیکال به چالش کشیدند. نخستین اعتصاب کارگری (هفته ی اول شهریور) رژیم را ناگزیر از تجدید نظر در قانون کار و افزایش دستمزد و مزایا و مرخصی و حق بازنشسته گی کرد. هم زمان با اعلام حکومت نظامی و به رگبار بستن مردم معترض در میدان ژاله حدود ۲۰۰ نفر از کارگران شرکت نفت تهران به همراه اعضای خانواده ­ی خود در برابر پالایشگاه با برپایی چادر دست به اعتراض زدند. دو روز بعد نیروهای دولتی به این تجمع یورش بردند و در نتیجه کارگران وارد مرحله ی اعتصاب شدند. در نخستین هفته­ ی مهر ۵۷ و به موازات گسترش تظاهرات توده­ یی به شهرهای مختلف اعتصاب کارگران پالایشگاه تهران با پیوستن کارمندان قدیمی دامنه­ ی وسیع تری گرفت. رژیم در تقابل با کارگران اعتصابی به سوی آنان شلیک کرد و گروهی کشته و زخمی شدند. به دنبال این درگیری ­ها کارگران خوزستان نیز به اعتصاب پیوستند و انقلاب وارد مرحله­ ی سرنوشت سازی شد. در همان نیمه ­ی نخست مهر پالایشگاه آبادان به یک اعتصاب سراسری فرو رفت و نیروهای ارتش آنجا را اشغال کردند. در این برهه اگر چه میان کارگران آبادان و تهران از طریق سندیکا ارتباط منسجمی برقرار بود اما باید دانست که به دلیل فقدان تشکل سراسری توده­ یی کارگران اعتصابی نفت با سایر خواهران و برادران هم طبقه­ یی خود ارتباط نداشتند. در همین برهه است که رژیم با بستن صندوق مالی سندیکا گلوی اعتصاب را گرفت و کارگران را تحت فشار ­گذاشت. کارگران که برای ادامه ­ی اعتصاب به پول نیاز داشتند تبعاً به مراکز مختلف مراجعه کردند. یکی از این جاها دانشگاه بود که با کمکی در حدود دو میلیون تومان قادر نبود به نیازهای اعتصاب پاسخ مقتضی دهد. جای دیگر دفتر آیت ­الله طالقانی بود. از این مرحله به بعد و از طریق طالقانی است که کارگران به بازار و افراد ملی اسلامی وصل شدند. ماحصل این ارتباط پیوستن حاجی عراقی و چند فعال اسلامی به کمیته ­ی اعتصاب بود. به دنبال این فرایند آقایان رفسنجانی و بازرگان و صباغیان نیز وارد ­شدند و عملاً نبض رهبری اعتصاب را به دست گرفتند. همزمان با گسترش اعتراض­ های خیابانی و پیوند اعتصاب کارگران نفت خوزستان به کارگران تهران در اواسط آبان ماه، سرمایه ­داران اسلامی بازار با کمک های مالی “سخاوتمندانه” سوار اعتصاب و متعاقباً جنبش انقلابی شدند. در تاریخ ۳۰ دی ماه کمیته ­یی برای هماهنگی اعتصاب تشکیل شد. اعضای این کمیته عبارت بودند از آقایان رفسنجانی، بازرگان، باهنر، معین فر و سحابی.

به محض سقوط شاه حاکمان جدید به کارگران و همه­ ی بخش­ های اعتصابیِ خدمات و تولید دستور دادند به کارهای خود بازگردند تا روند استثمار مختل نشود! اما کارگران آگاه در نخستین اقدام شوراهای منتخب خود را تشکیل دادند و کنترل تولید را به دست گرفتند. شوراها ساعات کاری را به ۴۰ ساعت کاهش دادند و ضمن اخراج مدیران فاسد حکومت سابق تا حد ممکن دستمزدها را نیز افزایش دادند. از آنجا که کارگران فاقد حزب سیاسی پیشرو و سوسیالیست بودند در هر کارخانه نوعی از کنترل کارگری به اجرا در آمد. با وجودی که شوراهای شکل گرفته بعد از فروپاشی رژیم شاه کنترل کارخانه­ ها را در اختیار خود گرفته بودند اما برخلاف شوراهای کارگری بلشویک در انقلاب اکتبر اشتهای چندانی به چنگ اندازی در قدرت سیاسی از خود نشان نمی­ دادند. به یک اعتبار با فروپاشی رژیم و کنترل کارخانه و تشکیل شوراها و کسب امتیازات ناچیز سیاسی و اقتصادی کارگران وظیفه ­ی خود را تمام شده می ­دانستند. در نتیجه شوراهای کارگری از بدو شکل­ بندی تا تلاشی تلاش چندانی در ساز و کارهای سیاسی متن جامعه­ ی خروشان آن برهه انجام ندادند. رهبران و سازمان­ دهنده­ گان این شوراها که غالباً از سازمان ­ها و افراد چپ و کمونیست بودند به تدریج از طریق عوامل اسلامی کارخانه­ ها شناسایی و اخراج، زندانی یا فراری شدند. در همان شش ماه نخست بعد از فروپاشی سلطنت به اهتمام همان شوراها ۴۱۲ اعتصاب و اعتراض کارگری در بیش از ۲۸۵ مرکز تولیدی سازماندهی شد. در مجموع کاهش نرخ سود و اختلال در انباشت سرمایه از یک سو و شروع جنگ ایران و عراق و میلیتاریزه شدن فضای جامعه از سوی دیگر شوراهای کارگری را زیر ضرب بورژوازی جدید قرار داد. علاوه بر عامل سرکوب این نکته نیز قابل تامل است که شوراهای کارگری هر کارخانه ارتباط ارگانیک با سایر کارخانه­ ها و در مواردی مکرر حتا با کارخانه ­های همجوار نداشتند. اگرچه اعتصاب کارگران به ویژه کارگران نفت کمر رژیم شاه را شکسته بود اما واقعیت این است که در برهه­ ی مورد نظر ما دانشگاه­ ها و خیابان­ ها و کتاب فروشی­ های کنار خیابان نسبت به کارخانه ­ها جنب و جوش بیشتری داشتند.

باری این نکته ناگفته نماند که درآمدهای کلان نفتی هزینه ی جاه طلبی­ های پوچ و بلند پروازی های پوک شاه شد. به جای ساخت و ساز نیروگاه و سیلو و جاده و بیمارستان و مدرسه و دانشگاه و به ویژه سرمایه گذاری های ساختاری در صنایع مرتبط با ساخت مسکن و رفاه عمومی، ارتش و ساواک به آخرین تسلیحات پیشرفته نظامی و شکنجه مجهز شدند. سال ۱۳۵۱ بیش از ۶۴% مردم شهرنشین سوتغذیه داشتند. گوشت قرمز البته کیلویی یک میلیون تومان نبود و از جناب “دکتر زاکانی” که در “انتخابات اخیر” ریاست جمهوری اسلامی وعده داده بود “گوشت را به در خانه های مردم خواهد آورد!”  هم خبری نبود. اما روستائیانی که در نتیجه ی “انقلاب با شکوه شاه و ملت” برای “پارو کردن پول” به شهرها سرازیر شده بودند به دلیل فقدان تخصص و سواد و دانش حداقلی به دستفروشی می پرداختند. تنها راه رسیدن به “خوشبختی بزرگ” زدن به مرکز سیبل “بلیت های بخت آزمایی” بود. هر هفته چهارشنبه رادیو تهران نام یک ایرانی خوشبخت را از میان جمعیت ۲۵ میلیونی اعلام می کرد که برنده ۱۰۰ هزار تومان پول نقد رایج شده بود و می توانست با آن پول سه دستگاه و نصفی پیکان بخرد و هر هفته به همراه خانواده ی “خوشبخت” خود به “بندر پهلوی” برود! در آخرین سال حکومت پهلوی دوم ۶۸% مردم بیسواد بودند. سال ۱۳۵۳ کرایه خانه ۲۰۰% افزایش یافت. سال بعد مستاجران بینوا ناگزیر شدند ۱۰۰% به بهای اجاره خانه بیفزایند. از سال ۱۳۵۳ تا سال ۱۳۵۶ بنا به آمار دولتی کرایه خانه دستِ کم ۶۰% دستمزد کارگران را می بلعید. در سال ۱۳۵۶ یعنی اوج بحران اقتصادی و افزایش شدید تورم حداقل ۴۳% مردم زحمتکش مستاجر بودند. طی سه سال توفانی (از ۱۳۵۳ تا ۵۶) شاخص مسکن از ۱۰۰ به ۲۹۴ رسید. رشد صنایع غیر نفتی در سال ۱۳۵۵ از ۴۱.۱% به ۹.۴% کاهش یافت.

در افزوده ی قابل تامل! فقط ۴۵ سال پس از سقوط شاه روز دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ تیتر اصلی روزنامه ی “جمهوری اسلامی” این بود: «رشد نرخ اجاره بها خارج از توان مستاجران است.»  

زیر تیتر اصلی همین روزنامه در صفحه ی اول نوشته بود:

  • مستاجران دیگر به خرید خانه فکر نمی کنند.
  • هم اکنون پول رهن برخی آپارتمان های تهران مطابق قیمت خرید چند سال گذشته همان واحد مسکونی است.

ادامه دهیم! شاه که زیادی روی سرمایه ی مالیِ ناشی از افزایش شگفت انگیز قیمت نفت حساب باز کرده بود در تنگنای جذب این سرمایه افتاده بود. در همین برهه علاوه بر حاشیه نشینان و ساکنان خارج از محدوده – که هر روز لانه شان با بولدوزرهای شهردار “مهربان و نیکوکار” جناب غلامرضا نیک پی ویران می شد- حلبی آبادها و مفت آبادها و یافت آبادها و یاخچی آبادها شکل گرفت. همزمان با اوج گیری بحران انباشت در سوسیال دموکراسی و شیفت آن به اقتصاد سیاسی نئولیبرال و سلب مالکیت و خلع ید از امکانات دولتی در متن برنامه های خصوصی سازی های نئولیبرالی رژیم مستاصل شاه به دلیل انحصار سرمایه و قدرت در “ید با کفایت بورژوازی دربار” قادر به ارائه ی پاسخی کاپیتالیستی به بحران کاپیتالیستی خود نبود. طغیان ساکنان زحمتکش خارج از محدوده و سپس اعتصاب های گسترده ی کارگران نفت و تظاهرات خیابانی کار شاه را یک سره ساخت! تمام.

۲. ضدیت اصلاح طلبان با مسکن سازی!

جمهوری اسلامی در واقع پاسخی کاپیتالیستی به بحران کاپیتالیستی رژیم شاه است. اگر این حکم را بپذیریم در نتیجه انتظار حل مساله ی مسکن در چهارچوب نظام اجتماعی تولید سرمایه دارانه توقعی واهی و موهوم است. این نظر من به حساب “سیاه نمایی” یا هر اتهامِ من در آوردی دیگری گذاشته شود اصلاً مهم نیست. حل مساله ی مسکن با روند کنونی – که مالکیت خصوصی را مقدس می داند و تمام قد از خصوصی سازی دفاع می کند – ممکن نخواهد شد. در نظامی که از میان ۸۰ نفر کاندیدای ریاست جمهوری اش – در همین انتخابات اخیر – حتا یک نفر کینزین نیم بند نیز وجود ندارد حل مسائلی همچون مسکن و دستمزد متناسب با رفاه و اشتغال و بهداشت و درمان و آموزش و حمل و نقل مناسب دولتی و سلامت محیط زیست و تامین آب آشامیدنی سالم و برق و گاز و جاده و مدرسه و بیمارستانِ کافی دولتی و بیمه های درمانی مفید و غیره ممکن نخواهد بود. در نظامی که جناب عباس آخوندی (رئیس بنیاد مسکن انقلاب اسلامی از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۲/ وزیر مسکن دولت دوم رفسنجانی ۱۳۷۲ و وزیر راه و شهر سازی دولت اول روحانی ۱۳۹۲ و حامی مسعود پزشکیان) بر سر کوچه و بازار جار می زند که “افتخار می کنم در طول ۶۲ ماه خدمت یک واحد مسکن مهر افتتاح نکرده ام” و مسکن سازی از سوی دولت را رویکردی سوسیالیستی می داند خوش بینی به حل مساله ی مسکن اگر بلاهت نیست چیست؟

نگفته پیدا است وقتی درباره ی پدیده یی به نام عباس آخوندی و مسکن صحبت می کنیم مطلقاً تحلیل مان معطوف به عملکرد یک فرد مشخص حقیقی در یک دولت خاص یا یک برهه ی سیاسی معین نیست. عباس آخوندی نماد سیاست ها و برنامه های حاکمیت در زمینه ی مسکن سازی است که می توان آن را با نام بردن از افراد دیگر به عرصه های کار و حمل و نقل و بهداشت و درمان و آموزش و مشابه نیز تسری داد. شکل عمومی شده و مشهور این جریان را می توان در عبارت “تاریخی” وزیر مولتی تریلیاردر بهداشت و درمان حسن روحانی ترسیم کرد. اصطلاح “خودت بمال” جناب دکتر قاضی زاده هاشمی که معروف حضورتان است؟ مخاطب این عبارت پلشت را هم که انشالله ازیاد نبرده اید. مردی فقیر و میان سال که از شهرستان خودش را به پایتخت “این مرز پر گهر” رسانده بود و در یک مواجهه ی اتفاقی با وزیر بهداشت از وی خواسته بود برای حل مشکل فیزیوتراپی وی مساعدت کند! این “خودت بمال” ها در تمام عرصه های هستی اجتماعی مردم کارگر مشاهده می شود. زلزله می آید و هزاران خانه را ویران می کند مردم باید خودشان دست به کار شوند و بسازند! سیل می آید همین طور! کرونا می آید ایضاً! دزد به خانه شان می زند ایضاً! به دلیل نوسان ولتاژ برق یخچال و تلویزیون می سوزد ایضاً! دچار بیماری وخیم می شوند و به پیشنهاد بی شرمانه “زیر میزی” سنگین سکه و دلار از سوی جراحان نامحترم بر می خورند ایضاً! عملاً دولتی در حوزه ی رفاه اجتماعی در کار نیست! سر و کله دولت و “برادران” کارگزارش در پلیس و نهادهای مشابه وقتی پیدا می شود که اعتصابی برای دستمزدهای معوقه و ارزان شکل گرفته باشد و یا روسری دختری چند سانت جا به جا شده باشد. در اینگونه مواقع “برادران” وظیفه دارند که “کارگران عزیز” و “خانم های گرامی” را “هدایت” کنند! پلیس است دیگر! گاهی هم هیجان زده می شود و از فرط تماشای صحنه ی “خفه کردن” جورج فلوید آن را روی یک مهاجر بی پناه افغان بازسازی می کند. زمانی هم که حوصله اش سر رفت و مهاجری در کار نبود شهروندان “خودی” را به ضرب و زور توی صندوق عقب می چپاند!

باری از جناب دکتر عباس آخوندی وزیر مسکن ضدمسکن سازی صحبت می کردیم. شکل و شمایل مشابهی از همین جناب آخوندی را می توان بی کم و کاست در هیئت پر هیبت جناب علی عبدالعلی زاده یافت. او که بعد از استانداری آذربایجان شرقی و “فقر زدایی” از شهر تبریز و لاکچری کردن این شهر در دور دوم دولت سید محمد خاتمی به وزارت مسکن و شهرسازی ارتقا یافته بود از صمیم قلب و بدون اینکه قصد و غرض و طینت “بد” یا “شر”ی داشته باشد معتقد بود برای پیشگیری از مهاجر پذیری شهر تهران باید زنده گی را در پایتخت چنان گران کرد که مردم کور و کچل و گدا گدول و گشنه مشنه فکر اقامت در این شهر پاکیزه را از مغزشان بزدایند! حضرت شان به پاس این خدمات در دولت جناب دکتر حسن روحانی به ریاست هیئت مدیره شستا منصوب شدند. بله بله بله درست خواندید شستا! همان شرکت هلدینگ متعلق به سازمان تامین اجتماعی که سرمایه اش از دستمزد کارگران اخاذی شده بود و سودش به جیب از ما بهتران می رفت. قصدمان از این ذکر مصیبت البته افشاگری نیست. اما محض اطلاع بد نیست بدانید که جناب عبدالعلی زاده به عنوان “رفیق فابریک” دکتر مسعود پزشکیان زحمت مسئولیت ستاد تبلیغاتی رئیس جمهوری محترم کنونی را نیز تقبل کرده بود. البته در راه رضای خدا و بدون چشم داشت!

۳. دکترین مسکن سازی اصولگرایان!

در آن سوی داستان که مانند این سو انواع و اقسام “برادران” اصولگرا و محافظه کار از چنار و پاجوش و مقاومت و پایداری و مشابه صف کشیده اند وضع بهتر از این نیست! واگذاری چند هزار میلیاردی املاک به بعضی از مدیران “فقیر و کمی تا حدودی ارشد” شهری و برخی اعضای شورای شهر تهران از سوی سردار خلبان دکتر محمدباقر قالیباف – هنگام تصدی گری وی بر شهرداری تهران – فقط یک نمونه کوچولو موچولو از تحویل مسکن مجانی و با تخفیف به “رفتگران شهرداری” است! در تاریخ سوم شهریور ماه ۱۳۹۵ روزنامه شرق طی مطلبی با عنوان “۲ هزار میلیارد تخفیف و تقسیط خاص” ابعادی از این “دسته گل” شهردار نظامی تهران را منتشر کرد. فقط ۴ روز بعد روزنامه ی شهروند در گزارشی ذیل “خانه های نجومی” از “تخفیف بیش از ۵۰% این املاک سخن گفت! سازمان بازرسی کل کشور طی گزارشی اعلام کرد که این “زمین ها با قیمت های بسیار نازل (غیر واقعی)” و “با اعمال تخفیف قابل توجه حداقل از ۱۰۰ میلیون تا بیش از ۱ میلیارد تومان” در “قسط های ۶۰ ماهه” به افراد واگذار شده است. چیز زیادی نبود! فقط ۲۰۰ آپارتمان و خانه ویلایی ناقابل! انسان وقتی می شنود “رفتگران تهران” آنقدر پولدار شده اند که می توانند ویلاهایی با تخفیف ۱ میلیارد تومانی بخرند آرزو می کند یک دست لباس نارنجی اورجینال هلندی گیرش بیاید و سریع روی کت و شلوار “الکساندر آموسو” ی ۱۰۲۰۰۰ دلاری بپوشد و به استخدام بخش “پاکبانی” و “نظافت” شهرداری تهران در بیاید! برای اینکه مخاطب از این بحث “بیهوده” حوصله اش سر نرود دوستان “کنجکاو” را به ادامه ی ماجرا در محوطه ی جریمه ی “هلدینگ یاس” پاس می دهم و فعلاً پشت هجده قدم می ایستم و وا می دهم!

قرار دادن قالیباف و جلیلی در یک صف واحد انصافاً اگر ناشی از سهل انگاری نباشد متاثر از ناآگاهی از رویکردهای و برنامه های دو طرف است. قالیباف به لاریجانی و باهنر و حتا پزشکیان نزدیکتر است تا جلیلی و پایداری. یک لحظه آخرین روزها و ساعات واپسین انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم را به یاد بیاورید تا شما هم مثل نویسنده به این نتیجه برسید که خلبان محمدباقر نمی خواست سر به تن دکتر سعید باشد. کنایه ها و متلک های عریان سمپات های جریان پایداری به قالیباف به مراتب بیشتر از حمله ی آنان به پزشکیان بود. (در این زمینه بنگرید به دو مقاله ی “پزشکیان و رقیبان” از همین نویسنده.) مسابقه ی حذفی این دو به جایی رسید که اگر در دقیقه نود به قالیباف یا جلیلی می گفتند در صورت انصراف به نفع دیگری پزشکیان شکست خواهد خورد آنان به نفع دوست محافظه کار خود کنار نمی رفتند. علاوه بر فقدان اتوریته و هژمونی شخصی که در میان سیاستمداران محافظه کار مشترک است، مساله به ساده گی این است که با هر درجه از رویکردها و صحبت های سطحی، قالیباف و جلیلی هر دو با هم مجموعاً وزن رئیسی را نداشتند و از اجماع اصولگرایان نیز برخوردار نبودند. به هر حال و با وجودی که سعید جلیلی هرگز دارای منصبی اجرایی و مرتبط با مسکن و شهرسازی و مشابه نبوده است اما به اعتبار حضور دوستان همفکرش – از جمله بذرپاش در وزارت راه و شهرسازی دولت رئیسی – و پنج وزیر دیگر و فعالیت “دولت سایه” – اصطلاح مورد علاقه ی جلیلی- و بحث های نزدیکان او می توان وی را در همین زمینه نیز محک زد. یاسر جبرائیلی که رئیس دانشکده اقتصاد دانشگاه شریف را “فریدمنی” می خواند، طی یادداشتی تحت عنوان “بچه های شیکاگو، از سانتیاگو تا تهران” در تقابلی واضح با موسا غنی نژاد خود را فردی “ضد نئولیبرال” می داند و به صراحت از کودتای شیلی انتقاد می کند. ایشان از نویسنده گان برنامه ی اقتصادی ابراهیم رئیسی است و قرار بود به دولت او نیز راه یابد. که نشد! درست مانند سعید محمد! جبرائیلی از مهمانان ثابت برنامه ی تلویزیون اینترنتی “جدال” است. عملکرد دولت رئیسی در حوزه ی مسکن و واگذاری ها – تحت عنوان “مردمی سازی اقتصادی” و “مولد سازی” و “برنامه هفتم توسعه” و “افزایش سن بازنشستگی” و “انجماد دستمزدها” و احتمال ارجاع مصوبه مزد به مجلس شورای اسلامی بی گمان نمی توانسته دور از چشم و طرح و برنامه ی سید یاسر جبرائیلی صورت گرفته باشد. نظر وی درباره ی حل مشکل اشتغال به مراتب جالب تر از وزیر نخست دولت رئیسی است که مدعی بود با “یک میلیون تومان می توان ایجاد اشتغال کرد!” جبرائیلی از بیخ و بن به طبقه ی کارگر اعتقادی ندارد و بر این باور است که برای حل مساله ی استثمار باید کارگر را تبدیل به “خویش فرما” کرد!! او در مطلبی تحت عنوان “بدیل نظام سرمایه داری” (روزنامه سازندگی/ ۶ خرداد ۱۴۰۳) انتقاد مارکسیست ها به نظام سرمایه داری را – که از نظر وی “یک اقلیت کارفرما مالک ابزار تولید است و اکثریت جامعه را به عنوان کارگر و مزدبگیر به استخدام خود در می آورد” – می پذیرد. در عین حال جبرائیلی معتقد است که دلیل شکاف طبقاتی در نظام سرمایه داری” برخاسته از سیستم منحصر به فرد تولید سرمایه داری یعنی تولید متمرکز و انبوه است که به صورت طبیعی یک اقلیت سرمایه دار و یک اکثریت کارگر در جامعه ایجاد می کند.” به عقیده ی وی “اقلیت سرمایه دار هم به سبب برخورداری از توان بالاتر اقتصادی و هم به سبب در اختیار داشتن ابزار تولید انبوه منابع عمومی را نیز در اختیار می گیرند و یک مولفه ی مهم ثروت اندوزی به امکانات قبلی شان افزوده می شود.” به نظر جبرائیلی “مارکسیست ها این اشکال بنیادین در نظام سرمایه داری را به درستی تشخیص دادند اما راهکاری که ارائه کردند، فاجعه آفرید. آنها با نفی مالکیت خصوصی، انگیزه  خلق ثروت را در انسان کشتند.” در برابر مارکسیست ها که برای الغای مالکیت خصوصی بر لوازم تولید و تبدیل ارزش کالایی به ارزش مصرفی و لغو کار مزدی بر مبنای نظریه ی ارزش مبارزه می کنند، نظریه پرداز اقتصادی جبهه پایداری ضمن به رسمیت شناختن مالکیت خصوصی به راهکار “خویش فرما” متوسل می شود. “ما برای مشارکت آحاد مردم در اقتصاد، یک بدیل برای سیستم تولید سرمایه داری می خواهیم و این بدیل، یک «سیستم تولید کوچک مقیاس و غیر متمرکز» است که در آن عموم مردم امکان مالکیت شخصی توام با مدیریت بر ابزارهای تولید خود را داشته باشند. صرفاً در چنین سیستمی است که کارگر امکان خواهد یافت از مزدوری برای کارفرما تبدیل به کارفرمای خویش شده…” او سپس برای اثبات نظریه ی خود به “کارگاه های قدیمی فرشبافی” که در زیرزمین های نمور با وجود پنج شش کارگر فرش تولید می کردند استناد می کند و البته توضیح نمی دهد که به فرض محال توانستیم به عهد بوق برگردیم و با گفتن “وِرد”ی شبیه “اجی مجی لاترجی” (agis la magie la Terre reagit) صنایع غول آسای خودروسازی و کشتی سازی و تسلیحات و هوا فضا و آسمانخراش ها و فولاد و سیمان و آلومینیم و ذوب آهن و نیروگاه های عظیم تولید برق و آب و پالایشگاه های نفت و گاز و پتروشیمی و بنزین و راه سازی و مشابه را به “سیستم تولید کوچک مقیاس و غیر متمرکز” – مورد نظر جناب جبرائیلی – تبدیل کردیم و به عصر تولید قرقره رسیدیم بسیار خوب تکلیف بازار با توجه به اصل به رسمیت شناختن “مالکیت خصوصی” چه می شود؟ تکلیف نظام توزیع این ابزار به کجا می رسد؟ سهم دستمزد به عنوان نیروی کار اجتماعاً لازم برای تولید کالا نسبت به بهای اعلام شده چگونه تعیین خواهد شد؟ با توجه به هزینه ی تولید و منابع و سود، قیمت گذاری از کجا خواهد آمد؟ مواد خام چطور؟ آیا در این نظام تولید چیزی به نام ارزش اضافه وجود دارد؟ بنادر و سیلوها و معادن و فرودگاه ها و سیستم های خدماتی – مانند همین “صدا و سیمای” حکومت- چگونه در مقیاس “تولید کوچک و غیرمتمرکز” اداره خواهد شد؟ اصلاً در این سیستم تولید فضایی “سود” هم در کار است یا نه؟ همه چیز “یر به یر” است؟ اینکه با این ابزار تولید کوچک به جز “دارت” و “توپ پلاستیکی” چگونه می توان مثلاً موشک کروز یا جاولین ساخت یک مساله است و مساله ی “ارزش” و مزد و قیمت و توزیع مساله ی دیگر! یاسر جبرائیلی و دوستانش از جمله عطا بهرامی و ابوالفضل ظهره وند – تحت ریاست جناب سعید جلیلی و زعامت آیت الله سید محمد مهدی میرباقری – قصد داشتند با کسب قدرت دولت چهاردهم مچ تفکر منحط بورژوایی امثال عباس آخوندی را – که در “برنامه” های نانوشته ی پزشکیان جلوه کرده بود- بخوابانند و “بدیل سرمایه داری” خود را بر مبنای الگوی پیش گفته پیاده کنند. البته این بدیل از همان سال ۱۴۰۰ و عروج دولت رئیسی به ایشان داده شده بود. اینکه چرا به مرحله ی اجرا نرسید و از برنامه ی نئولیبرالی و فقرزای عمیقاً ضدکارگری “توسعه هفتم” سر در آورد، به درستی دانسته نیست. حل مساله ی ۸ میلیون مسکنی که جناب رئیسی در رقابت های انتخاباتی وعده داده بود می باید در چهارچوب همین “خویش کارفرمایی” عملیاتی شود. چطور؟ سریع خواهم گفت.

الف. اعطای زمین های بلااستفاده ی دولتی به کارگران/ ب. قطع دستان پلید پیمانکاران و انبوه سازان/ پ. ساخت و ساز این زمین ها از سوی خود کارگران/ ت. بر مبنای این محاسبه چون ساختن خانه ی ویلایی مستغنی از پی ریزی نیرومند و بی نیاز از آسانسور و پلکان است در نتیجه هزینه ی آن نیز ۵۰% کمتر از انبوه سازی خواهد بود. دست واسطه های شیاد هم که قطع شود سود آنان به جیب “کارگران خویش فرما” خواهد رفت! مرسی!

اجازه دهید به سرعت روی این خلاقیت بی مانند و “بدیل سرمایه دارانه” ی جناب جلیلی و دوستانش خم شویم و بگذریم. اول این که یافتن زمین برای ساختن خانه ی ویلایی در شهرها – از شمال و مرکز گرفته تا منتهاالیه جنوبی- امری محال است. درست مانند یافتن “انسان شعر مشهور مولانا “گفتم که یافت می نشود جسته ایم ما….” شما که احتمالاً قرار نیست مردم بی خانمان را در جستجوی زمین خانه ی ویلایی رایگان و دولتی در شهرها – زبانم لال – سرِ کار بگذارید. به این ترتیب این زمین ها را باید در بر بیابان یافت! اینکه تکلیف آب و برق و گاز و جاده و مدرسه و درمانگاه و سایر خدمات مورد نیاز انسان ها چه می شود را لابد باید در همان چهارچوب “تولید کوچک مقیاس غیر متمرکز” یافت. یعنی چه؟ یعنی اینکه: دوم. کارگران پس از تصاحب این زمین ها کار و زندگی خود را به امان خدا رها می کنند و یکی دو سال از جیب مبارک میل می فرمایند و از کار اخراج می شوند. چرا؟ به این دلیل ساده که کارگران برای ساختن این “خانه های ویلایی” به شیوه ی “خویش فرما” باید دنبال مهندس نقشه کش و تهیه و تامین سیمان و میل گرد و آهن و فولاد و کاشی و شیشه و غیره بروند. از صب تا شب! البته خود کارگر که نمی تواند آجر روی آجر بگذارد. در نتیجه معمار می خواهد و چندین کارگر ساختمانی! در نتیجه تا اطلاع ثانوی “کارگر خویش فرما شده” برای صاحب خانه ی ویلایی شدن باید علف بخورد. زن و بچه اش نیز ایضا! بعد از ساخته شدن “خانه” می رسیم به آب. لابد کارگر باید دنبال یک مغنی بگردد تا در این وضع به خنس خورده ی آب شهری برایش چاه بکند. بعد البته برق است و گاز و نان… البته به گمانم بشود با یک تنور داخل خانه ی ویلایی به “بانو”ی خانه آموزش داد که نان را در همانجا بپزد. خب اگر مثلاً ناگهان یکی از بچه ها هوس بستنی یا پفک نمکی کرد چه؟ حالا پیتزا بماند؟!  لابد جمعی از کارگران خویش فرما در همان کارگاه های خود اقدام به تولید خِرت و پِرت های مورد نیاز کودکان خواهند کرد! چه خوب! چه ساده!

جمع کنید این بساط مارگیری را! چه بسا این “بدیل سرمایه داری” به درد یک دوره ی تاریخی طبقاتی مشخص بخورد. دوران پیشا برده داری! در عصر شدیدترین برخوردهای خونین طبقاتی میان دو اردوی کار – سرمایه این مباحث حتا برای زیرنویس داستان های ژول ورن نیز زیادی تخیلی است!

داستان “پر آب چشم” مسکن را با توجه به بخشی از رویکردهای دولت سیزدهم (ابراهیم رئیسی) ادامه و خاتمه خواهم داد.

 13 شهریور ۱۴۰۳/ ۳ سپتامبر

۱. “خطر فلاکت” نام جزوه یی است از لنین که در ابتدای انقلاب بلشویکی و احتمال سقوط اقتصادی روسیه نوشته شده است. این عنوان ترجمه ی نادرستی از عبارت “نا به جایی طبقاتی” است.

۲. https://www.youtube.com/watch?v=lQdc_lZmD7E

https://akhbar-rooz.com/?p=249530 لينک کوتاه

4 29 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
21 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
ساسان
ساسان
9 روز قبل

بنظرمن فقط نادان‌ها جنبش‌های اجتماعی، اعم از جنبش سبز یا جنبش مهسا و زن،زندگی، آزادی را دودستی تقدیم می‌کنند به بورژوازی، فقط نادان‌ها شعورودرک حقوق بشروارزشهای انسانی موجود دراین حقوق را دودستی تقدیم می کنند به بورژوازی . فقط احمق‌ها فکر می کنند باید هرجنبشی یا صد درصد متعلق به کمونیستها و چپ‌ها باشد یا حتما متعلق به بورژوازی، کاپیتالیسم وامپریالیسم است. این‌تفکراحمقانه دیالکتیک تاریخی واجتماعی را نمی‌شناسد . این تفکر عقب مانده نمیداند حقوق و مبارزه سیاسی اموری انتزاعی نیستند و مبارزه طبقاتی هم امری انتزاعی نیست واولین سنگ یایه هایش درک حقوق انسانی است. اگر سوسیالیزم معنای عمومی شدن مالکیت بر ابزار تولید و منابع و ثروتهای طبیعی و…است.، تنها به این دلیل که حق مالکیت خصوصی را ملغی میداند و حقوق بشر یعنی حقوق برابر برای همه‌ی بشریت بدون هیچ استثنا.جنبش‌های اجتماعی‌هم‌برای این حقوق مبارزه می‌کنندو به نسبت هایی به سود اهداف نهایی بشریت‌اند. وقتی حق جوهر مبارزه طبقاتی نباشد، انگیزه چیست؟

الف باران
الف باران
11 روز قبل

مشگل اینجاست که یک تئوری ارتجاعی را بجای یک تئوری انقلابی در سراسر ایران در دستور کار قرار داده اند . در این تئوری چپ های تواب سیاست‌ های صهیونیستی را در برنامه های خود اعمال می‌نمایند :
– سرنگونی نظام هم تاکتیک هم استراتژیک .
– تحریم‌های اقتصادی و غیر قانونی مردم ایران .
– تایید مسدود نمودن منابع مالی مردم ایران که متعلق به غاتگران جهانی نمی‌باشد.
– تایید ترور دانشمندان هسته ای ایران .
– در خواست حمله نظامی ایران .
– تایید حملات نظامی ناتو به کشور های منطقه .
– تایید نسل کشی هزاران مردم بیگناه مردم فلسطین
– در خواست بسته شدن سفارتخانه‌های ایران
– پشتیبانی از احزاب و سازمان‌های تجزیه طلب ایران .
تایید ترور قاسم سلیمانی و دیگر اعضای سپاه پاسداران
( تروریسم ، تروریسم است ، تروریسم خوب بد ندارد ! ) …

آرش ادیبان
آرش ادیبان
10 روز قبل
پاسخ به  الف باران

بادرود
جناب باران فکر نمی کنی که با آوردن اسم یک حزب
داری هدف گذاری ( سیبل ) درست می کنی برای جمهوری اسلامی ، کمی تعقل هم بد نیست .
با آرزوی سلامتی و پیروزی

ناظر
ناظر
10 روز قبل
پاسخ به  الف باران

رسما اشتباه وارد شده و همه چیز را با هم قاطی و سپس پاتی کرده اید. اسمال- قاسم آسوده بخوابید. باران به خون خواهی شما حزب توفان بپا خواهد کرد.

F Sharifi
F Sharifi
10 روز قبل
پاسخ به  الف باران

خسته نشدی از این همه چرت وپرت گویی در سبک جلیلی در تمامی مقاله ها اخبار روز ؟

شهرام منصفی
شهرام منصفی
9 روز قبل
پاسخ به  F Sharifi

معلومه که خسته نمیشه…
یک عده ای که رهبران محفل ها و گروه ها ی خودشون عرضه ی راه انداختن یک سایت ندارند .
اگر هم سایتی دارند جرات ندارند در آنجا امکان کامنت نویسی ایجاد کنند.
سایت اخبار روز را برای تاخت و تاز استفاده می کنند تا امکان بحث و گفتگو از بین رود.
نمی دونم اسم این را چی بگذارم.
در حالیکه اخبار روز در را بروی تمام نحله های فکر باز گذاشته ولی این حضرات کار خودشان را می کنند.
حکایت حیای گربه و درِ دیزی ست
من فقط می بینیم که متاسفانه بعضی از کاربران جدّی ، خسته شده و دیگر در اخبارروز چیزی نمی نویسند.

نرگس الف
نرگس الف
8 روز قبل
پاسخ به  الف باران

آقا یا خانم الف باران
اصلا فرض کن سوسیالیسم همه ما آلوده!!به تروتسکیسم است و فقط شما با جناب انور خوجه مرحوم میراث دار مارکس هستی. خوب شد؟
بس کن برادر یا خواهر گرامی دیگر. این چه بساطی است که از مدت ها پیش راه انداخته ای و به زمین و زمان تهمت همکاری با امپریالیسم آمریکا می زنی. به نظرم حتی برای افراد بیکار و همیشه آنلاینی مانند شما نیز کارهای مفید فراوانی وجود دارد.

میترا ح
میترا ح
11 روز قبل

هرچند من شخصا به پشتوانه کار خود ( فعالیت در بخش های سینمایی) مشکل مسکن ندارم اما در میان اقوام و فامیل خود کمتر کسی را می شناسم که ناله اش از بهای اجاره خانه از فرش به عرش نرسیده باشد. خانه ای که من شخصا در سال ۱۳۸۵ در حدود پنجاه میلیون تومان خریده بودم اکنون نقدا پانصد میلیارد تومان مشتری دارد و من از طرح این موضوع واقعا شرمنده هستم. چرا که هنگام عکاسی از کوچه های فرعی خیابان مولوی و شوش ، جائی که سوسک از سر و کول انسان بالا می رود، یاد همین شعر استاد احمد شاملو افتادم که:
در برابر کدام حادثه آیا
انسان را دیده ای
با عرق شرم بر جبینش
با تشکر
میترا ح

کهنسال
کهنسال
11 روز قبل
پاسخ به  میترا ح

خانم گرامی 
فکرمیکنم اشتباه محاسبه کردید.قیمت منزل شما باید۶-۵ میلیارد تومان باشد نه۵۰۰ میلیارد!؟ولی متاسفانه با سقوط روزافزون ارزش ریال(اکثریت مردم میلیاردرهایی فقیرهستند!؟)درسایه حکومت ۴۵ساله جنایتکاران وکمبود مسکن؛این موضوع حادترو قشرمتوسط روزانه فقیرترمیشود.طبق آماردولتی مزدبگیران باید دهه ها چیزی نخورند تا شاید بتوانند سقفی بالای سرداشته باشند.برای نسل جوان اجاره آپارتمان هم یک آرزو و رویاست چه برسد به خرید آن ومتاسفانه مالکیت خانه ازطریق میراث میسرشده.صدوراسلام؛پهپاد؛کروز؛بالستیک اولویت بیشتری دارد.جنگهای تجاوزکارانه وارتجاعی درجهان باعث فقیر شدن میلیونها خانواده دراروپا؛امریکا؛کانادا ..شده.افزایش نرخ بهره های بانکی درجهان دستیابی به وامهای مسکن وخرید خانه را دورازدسترس کرده.بانکهای بزرگ سودهای میلیارد دلاری درهر فصل را اعلام میکنند.بانکداران؛انحصارگران اسلحه ونفت وگاز…جهان را اداره میکنند.تولید وصدوراسلحه اولویت ابرسرمایه دارانست.بایکدست ویران وبادست دیگربدنبال بازسازی

میترا ح
میترا ح
11 روز قبل
پاسخ به  کهنسال

جناب کهنسال عزیز
با درود و عرض ادب
از توضیحات مفید شما استفاده کردم. از شما چه پنهان من از اقتصاد و سیاست همانقدر می فهمم که هر شهروند ساده دیگری. کار من تئاتر و سینما است. و برای اطلاع شما عزیز حتی یکبار هم به بنگاه های املاک و خرید و فروش مسکن نرفته ام و این خانه را نیز سال ها پیش با یکبار مراجعه تهیه کردم. دلالی نمی دانم. نه معنایش را می دانم و نه غیره. می توانید با حساب ریا بگذارید اما من چون فردی مذهبی نیستم مهم نیست. برای اطلاع شما عرض می کنم در حال حاضر بیست و پنج کودک کار و خیابان تحت سرپرستی من هستند و افتخار می کنم.
غرض از طرح گران شدن محل سکونتم دقیقا همانی بود که شما باز کردید و من به دلیل عوام بودن در این عرصه ناتوان از گفتن آن.
به هر حال بی نهایت ممنونم که کامنت من را ارزش خواندن و جواب دادن دانستید. از شما آموختم. زنده و سر بلند باشید.
میترا.ح

کهنسال
کهنسال
10 روز قبل
پاسخ به  میترا ح

سلامت، پایدار و شاد باشید!

الف باران
الف باران
12 روز قبل

مشگل کجاست ؟ چرا ما از تجربیات مبارزاتی که در طول تاریخ انجام گرفته و نتایج پیروزی و شکست آنها مشخص شده نمی آموزیم ؟ چرا ما به جنبش‌های منطقه ای در گذشته توجه نمی‌کنیم ؟ از انقلاب‌های بهار عربی ، خیزش های مردمی ایران و مبارزات سازمان های فلسطین ؟
قیام‌هایی که به بهار عربی نام گرفتند بعلت خود جوش بودن، بی‌سازمانی، بدون داشتن ایدئولوژی انقلابی چون آتشی شعله ور شد و تمام ! حماس با وجود داشتن یک ایدئولوژی ارتجاعی در رهبری مقابل قویترین ارتش جهان که از حمایت تسلیحاتی ، تقویت مالی میلیارد ها دلاری و حمایت تبلیغاتی تمامی جهان غرب بوده و هست ، ایستاده و به مبارزه خود ادامه میدهد ؟ چرا جنبش‌های اخیر ایران عقیم مانده اند ؟ آیا جمهوری اسلامی از رزیم صهیونیستی اسرائیل خطرناک‌تر است ، مخالفان خود را بیشتر قتل عام می‌کند؟ پس چرا حماس هنوز زنده هست و مبارزه می‌کند ولی از جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» به رحبری “حزب کمونیست ایران” حتی نفسی هم بر نمی‌آید؟!

خالد سعیدی
خالد سعیدی
11 روز قبل
پاسخ به  الف باران

جناب الف باران اکنون مشکل شما و جناب دکتر با جنبش زن زندگی آزادی است یا با سرکوبگران ان؟ شما با کدام استدلال و سند می گوئید که رهبری آن جنبش با حزب کمونیست ایران بوده است.
جهت اطلاع حزب کمونیست ایران ( هر دو جناح علیزاده و مازوجی ) در تهران بیست نفر نیز هوادار ندارند. من بارها با کارگران و دانشجویان در این مورد صحبت کرده ام آنان حتی نام جناب مازوجی را هم نشنیده اند. در کردستان نیز بعد از انشعاب این حزب آب رفته و حتی خانواده های کومله هم نسبت به آنان حس خوبی ندارند. این احزاب مثلا کمونیست که به جز چند شهر کردستان و برخی افراد قدیمی هیچکس در سایر شهرها نمی شناسدشان تا کنون هیچ گلی به سر مردم ایران نزده اند. اگر زده اند این گوی و این میدان به کارگران گزارش دهند. به شرطی که از کاک فواد هزینه نکنند.
جنبش زن زندگی آزادی یک جنبش خود به خودی پوپولیستی و تمام خلقی بود که از ابتدای راه توسط افراد فرصت طلب پرو غربی ملاخور شد.

رامین سیاه قلم
رامین سیاه قلم
12 روز قبل

به نظر من هم بحران مسکن از موضوع دستمزد منفک نیست. از آنجا که بورژوازی ایران چنانکه دکتر شخصا بارها روی آن کوبیده، با نیروی کار ارزان تعریف و تثبیت شده است در نتیجه امید به خانه دار شدن یا کاهش اجاره خانه و یا افزایش حق مسکن در حد سی درصد اجاره بها نه فقط موهوم است بلکه مطلقا غیر ممکن است. امسال به گفته آمارهای رسمی فقط ۷۰ درصد اجاره خانه زیاد شده در حالی که تقریبا دو و نیم برابر افزایش دستمزد کارگران. حق مسکن هم که می رود جیب مترو و و آنقدر ناچیز است که پول یک جفت کفش نمی شود.
پس چه باید کرد؟

F Sharifi
F Sharifi
12 روز قبل

اگرچه هزینه مسکن یکی از مهمترین و کمر شکن ترین هزینه ها در ایران است ولی مسئله اصلی، دستمزد کارگران و ارزش نیروی کار است !

سیستم سرمایه داری جهانی و بخصوص سرمایه داری حاکم بر ایران تمام تلاش خود را برای پایین اوردن هر چه بیشتر ارزش نیروی کار و دستمزد با هدف افزایش ارزش اضافی سرمایه را دارد !

اگر حدود ۱۵ سال پبش حداقل دستمزد در ایران حدود ۲۰۰ دلار بود ، در کشوری با تورم ۴۰ درصد سالیانه ، امروز حداقل دستمزد به حدود ۱۱۰ دلار رسیده است .
این به معنای کاهش صد درصدی ارزش نیروی کار در این مدت است !
این دستمزد نیروی کار ایران جزو پایینترین دستمزدهای خاورمیانه و در رده های اخری جهانی قرار میگیرد.

سحر ص
سحر ص
12 روز قبل

آقای دکتر خسته نباشید.
اگر دوستان اجازه دهند مایل هستم نظر نهایی و قطعی شما را درباره جنبش زن زندگی آزادی بدانم. آیا شما این جنبش را ارتجاعی می دانید؟ مانند جنبش سبز که خود و دوستانتان یکپارچه علیه آن نوشتید؟
قرص کنیم زن زندگی آزادی جنبشی طبقه متوسطی باشد آیا نباید از آن حمایت کرد؟
ببخشید که کامنت من بی ارتباط با اصل مقاله است اما چون در مقدمه مقاله به این جنبش اشاره کردید پرسیدم. در ضمن با نظر شما در خصوص رهبران خودخوانده آن در غرب موافقم.

سیروس
سیروس
12 روز قبل

فوق‌العاده بود . بی صبرانه منتظر بخش دوم هستم .

کهنسال
کهنسال
12 روز قبل

ساکنان حلبی آبادوآلونکهای خیابان پرچم وسلسبیل(بالای خ آیزنهاور-آزادی فعلی)نواب وخوش که بدنبال“انقلاب شاه وملت” اززنجان ولرستان به این مناطق کوچیده وروزانه سطل بدست بدنبال آب درخانه ها را میزدند ونور”منازل” با فانوس وشمع ..تامین میشد.درهمه گیری وبای دهه۴۰ تلفات زیادی دادند.اواخرهمان دهه زاغه ها تخریب وبانک عمران؛رهنی؛صادرات؛شهریار برروی آنها ساخته شد.جرقه های انقلاب ۵۷؛ بدنبال تخریب “منازل”خارج ازمحدوده ودرگیری با ماموران شهرداری درشهریور۵۶ زده شد.متاسفانه بخشی ازهمان حاشیه نشینان رانده شده از روستاها بودندکه به کمیته؛سپاه وبسیج پیوستند.زهرا خانوم دست پرورده مکتب هادی غفاریهارهبری۳۰۰-۲۰۰نفرازاینان را درحمله به راهپیمایی ومیتینگها در سالهای۶۰-۵۸ بعهده داشت که مقابل دانشگاه تهران عربده میکشید: فداییا؛ پیکاریا کجایید؟جاکشا کجایید؟
ازسال۵۷؛شعارنان-مسکن-آزادی تا خیزشهای انقلابیِ۹۶؛۹۸؛۱۴۰۱با شعارهای زیرادامه دارد!
نه نان داریم؛نه خانه-حجاب شده بهانه 
سقف-کتاب وگندم؛قدرت بدست مردم

هلاله ط
هلاله ط
12 روز قبل

حقوق بشر نه فقط ماهیت کاپیتالیستی دارد بلکه در اجرا دبل استاندارد نیز هست. مثلا روسیه را به دلیل حمله به اوکراین متهم به نقض حقوق بشر می کنند و با اینکه از عدم دخالت سیاست در ورزش دم می زنند اما عملا رفتارهای شان سیاسی است. از تحریم المپیک مسکو گرفته تا ممانعت از حضور ورزشکاران روسیه در جام جهانی فوتبال و المپیک پاریس. در عین حال امریکا و بریتانیا با وجود حمله به افغانستان و عراق هرگز از سوی سازمان های حقوق بشری تحریم و محکوم نشدند. همین طور فرانسه به دلیل حمله به لیبی هیچگاه محکوم نشد. وضع اسرائیل که فاجعه تمام عیار است. تا کنون هیچکدام از برندگان نوبل حقوق بشر و صلح و غیره یک انشای دو خطی در مورد محکومیت نسل کشی در غزه ننوشته اند اما این چپ مستاصل برای این “شخصیت” های ” محبوب” جان می دهد.
ضمن مرزبندی در خصوص حمایت رفیق نویسنده از روسیه با بخش عمده این مقاله موافقم.

آذر ف
آذر ف
13 روز قبل

در حال حاضر بهای اجاره خانه خالص بدون رهن در مرکز تهران ( برای نمونه اطراف جمهوری به پائین)، یک خانه قدیمی بیست سال ساخت با یک اتاق ( حداکثر ۶۵ متر) بدون آسانسور و پارکینگ در حدود بیست و پنج میلیون تومان است. اگر می شد آدرس خانه ای را که در آن به اتفاق خانواده می نشینیم می نوشتم.

فرزاد حمیدی
فرزاد حمیدی
13 روز قبل

با درود فراوان
مقاله بسیار خوب و انتقادی به هر دو جناح حکومت و متکی به آمار و تحلیل مفید و قابل توجه با همان قلم روان و طنز همیشگی دکتر بود. اما یک سی
سئوال چرا از مسکن مهر و مهربان محمود بحث نشده است؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


21
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x