جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳

آنها – مرضیه شاه بزاز

از چارچوب عتیق قرون

دیدمشان

پر خورده، در هیاهو

بر طبل لودگی پای می کوبیدند

سنگت به سینه می زدند و هشیار

از یاد و نام تو                                           

آوازه می جستند.

.

باد در اتاق خالی می پیچید!

.

گلوی نازک تو بود و 

شمشیر داموکلس بر تاری لرزان

از خیالِ نیشی، در بزمشان نوش می کردند.

تو آفتابِ ذره بین بر توفان نهاده، پرده بر نگاهها بسته

آنها نگاهشان به آینه!

تو نگرانِ دشتهای سوخته 

آنها یاوه می گفتند، از توِ خود، افسانه می بافتند.         

تو خانه ات سنگین در شب و مه و

تا رود جاری بود

صبورانه بر گستر گل آلود  دشت می راندی و

آنها بر موج خورشید 

سواره

نه پای رفتن داشتند و نه چشم دیدن.

.

چون دهل زیستند و                    

چون خروس، خود آراستند و

راز را درنیافتند 

اندوه بر اندوه شدند و باری بر دوش.

.

از بخت شور تو هر دم، 

نمک

 بر بود و باشِ عقیم خود افزودند.

.

آنها که شماطه ی توفان را گواه صبح نمی انگاشتند 

چون بادی موافق بر خاست

شتابان، اندکی همسفر شدند و     

از طلیعه ی تندباد             

پای و دلشان لرزان

دلتنگ رختخواب و خانه

بار و بنه ی باور بر زمین نهادند و

برگشتند.

.

.

آتلانتا نوزدهم اوت ۲۰۲۴

divanpress.com

https://akhbar-rooz.com/?p=248242 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x