پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳

پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۳

بر ما نبخشند فتح و شادی، نه شه، نه بت، نه آسمان! – فرشین کاظمی‌نیا

ژان_لوک ملانشون

اخبار و گزاره‌های تحلیلی پیرامون تحولات دوره‌های اخیر فرانسه را همه خوانده‌ایم و شنیده‌ایم. اخبار فرانسه برای ایرانی‌ها در این مقطع می‌توانست به طور مضاعفی جذاب باشد: معاصر شدگی دو انتخابات غیرمنتظره، واکنش اجتماعی و اعتراضی -فعال و غیر فعال-  به جریان قدرت مسلط و مهم‌تر از همه روند درونی شدن مناسبات جدید و پوست‌اندازی روابط سیاسی دیرپا.

فراموش نکنیم که از دیرباز ایران، فرانسه‌ی خاورمیانه شمرده می‌شد(۱) و تعلق خاطر ایرانیان به مدرنیته و ایده‌های نو، گره‌گاه‌های مهمی در روابط فرهنگی و سیاسی با فرانسه را شامل شده است.

بر فرانسه چه گذشت؟ 

منتقدان جدی وضع موجود، بر این باورند که در دهه‌های اخیر، با لگام گسیختگی روزافزون نئولیبرالیسم و ضعیف شدن چپ جهانی نشانگان دموکراسی در «جمهوری پنجم فرانسه» زایل شده و رو به افول نهاده است و می‌باید به «جمهوری ششم» فکر کرد. بدیهی است که این گزاره، معیار تاریخی سنجش با خود فرانسه را اقتضا می‌کند و حاصل مقایسه‌ی فرانسه با جوامع دیگر مانند ایالات متحده یا چین نیست. 

کار به جایی رسیده که فیلسوف مهم و اثرگذاری مانند «ژاک رانسیر» ماه پیش «جمهوری پنجم» را بازتولید نوعی «نظام سلطنتی» دانست و گفت:

«دموکراسی، قدرت برابرهاست از آن جهت که برابر هستند. کاربست این قدرت مستلزم وجود اشکالی از بحث و تصمیم مستقل از نهادهای دولتی است و باید که بتواند بر آن نهادهای دولتی کنترل خود را اعمال کند. سیستم انتخاباتی[نیز] کاملاً با آن متفاوت است. سیستم انتخاباتی ماشینی است برای تنظیم رابطه بین قدرت و جمعیت. عملکرد این ماشین، به خود این قدرت بستگی دارد. در یک نظام سلطنتی خودکامه همچون نظام جمهوری پنجم شکاف روزافزون بین واقعیت قدرت و این شبیه‌سازی یا تظاهر به قدرت مردمی، انتخابات را به ماشینی پر شر و شور بدل می‌کند که تنها به دو نوع اشتیاق اجازه و امکان بروز می‌دهد: اولی، تسلیم، کوتاه آمدن یا استعفاء است و دومی، رنجش، خشم، کینه‌توزی. دولت‌های ما تا حد رفع تشنگی و اشباع، با اولی‌ها بازی کردند از آن بهره‌ها بردند. مجمع ملی برپایه‌ی دومی‌ها بازی می‌کند. دموکراسی ربطی به این بازی‌ها ندارد بلکه درست برعکس، فقدان آن را نشان می‌دهد.»(۲)

روند رخدادها، از زمان انحلال «مجلس ملی» تا انتخابات دور دوم نشان داد که سازوکار حکمرانی در جمهوری فرانسه به مشکلات جدی دچار آمده است. حکمرانی فرانسه، بر خلاف آن‌چه که به نظر می‌رسد، بسیار پیچیده است. نظامی نیمه ریاستی و نیمه پارلمانی که رییس جمهوری در آن اختیارات گسترده دارد. از فرماندهی کل ارتش و تسلیحات اتمی تا رهبری قوه‌ی مجریه و سیاست خارجی و حفظ قانون اساسی و لائیسیته در دامنه‌ی وظایف رییس جمهوری فرانسه است. هم‌زمان نخست‌وزیر هم نقش مهمی در اداره‌ی کابینه‌ی اجرایی دارد و سردرگمی و بلاتکلیفی نخست‌وزیر موجب ناکارآمدی می‌شود. در فرانسه، بر خلاف ایران، هیچ سیاستمدار جدی ادعا نمی‌کند که به جناحی وابسته نیست. اساساً چه معنی می‌دهد که کسی بگوید:«من مردمی هستم!» مگر «مردم» در صورت‌بندی غیر طبقاتی مفهوم دارد؟ گویا کلیشه‌های تاریخی و اغلب یاوه ، از قبیل «سیاست پدر و مادر ندارد»، -یعنی لابد بی‌ریشه و خشن است!- در فضای اجتماعی تاریخی ایرانیان، موجب رونق ادعاهایی از آن قبیل می‌شود.به راستی کدام نهاد اجتماعی در روزگار ما به زبان سنتی ایرانیان، «پدر و مادر» دارد؟)

در فرانسه، به طور مشخص و واضح، افراد سیاسی خاستگاه و روند مشخص حزبی و گروهی دارند و مانند ایران، نمی‌توانند طی چهار دهه از حزب‌اللهی چماقدار تا اصلاح‌طلب طرفدار غرب، بادبان بچرخانند.

در معادلات جاری، ترکیب سیاست در فرانسه را کاملاً منطبق بر طیف متنوعی می‌توان ردیف کرد و انواع راست و انواع چپ و احزاب نه چپ و نه راست و کمی چپ و کمی راست وجود دارند. جریان راست در دهه‌های اخیر، طی شکست‌های متوالی به رادیکالیسم بیشتر سوق داده شده‌ و بدیهی است که مشکلات متعدد اجتماعی مانند مهاجران و رشد اسلام سیاسی و اجتماعی، آن هم در جامعه‌ای که بنیان لائیک(و نه فقط سکولار)(۳) دارد و در هر نظرسنجی دستکم ۷۰ درصد جامعه، خود را لائیک و باورمند به لائیسیته می‌دانند؛ در هل دادن جریان راست به افراط موثر بوده‌اند.

ماری لوپن و ژردان باردلا

جریان راست افراطی در مناسبات امروز جامعه‌ی فرانسه، نه تنها قابل مشاهده، بلکه از سوی بسیاری از صاحب‌نظران قابل فهم است. شهروند فرانسوی با دیدن صف نمازگزاران که خیابان‌ها را گاه مسدود می‌کنند، یا مسلمانانی که گاه با خشونت و ترور انزجار می‌آفرینند، از خود می‌پرسد، اینان به فرانسه آمدند، چون کشور خودشان را نمی‌توانستند تحمل کنند، حالا چرا می‌خواهند این‌جا را شبیه کشور سابق خودشان بکنند؟

دو ماه پیش، سه جوان افغانستانی در پاریس که گویا عضو گروه‌های بزهکاری بودند، توسط گروه دیگری از بزهکارهای سنگالی در آپارتمانشان، با گلوله کشته شدند. تسویه حساب باندهای مواد مخدر با هم، امر نادری نیست، اما پس از آن، شمار زیادی از مهاجران افغان پاریس(که تعدادشان از مهاجران ایرانی بیشتر است) به خیابان ریختند و با چوب و چماق شروع به تخریب مغازه‌ها و شکستن اتوموبیل‌ها و اموال عمومی کردند. 

از سویی دیگر کاهش توان اقتصادی طبقات پایین و وعده‌های مکرر و بدون نتیجه‌ی دولت‌های مختلف قبلی، اعم از چپ و راست میانه، کار را به جایی رسانده است که حنای «بوروکراسی سیاسی مستقر» دیگر رنگی نداشته باشد. چاره چیست؟ به تعبیر «ژاک رانسیر» دو راه اصلی بیشتر وجود ندارد: «تسلیم و پذیرش» وضع موجود به مثابه‌ی امر عینی یا «خشم و کینه»، در ناامیدی از امکان تغییر معنا دار. وقتی افق اصلاحات کم‌رنگ می‌شود، انقلاب هم دیگر به تاریخ پیوسته، حاصل انباشت خشم جامعه و مطالبات روزافزون، سرخوردگی و بار فشرده‌ی انفجاری است. 

رای دور اول راست‌های افراطی بلوک «ماری لوپن»، حاصل همین سرخوردگی بود. بخشی از جامعه به این نتیجه می‌رسد که مرگ یک‌بار و شیون یک‌بار! اگر قرار است همه آزمون شوند و‌ کاری نکنند، چرا این‌بار «اجتماع ملی» «ماری لوپن» و «ژردان باردلا» محک نخوردند؟ وقتی دیده‌ایم که نه سوسیالیست‌ها و نه راست میانه و بوروکرات‌های دانشگاهی تغییر معناداری نمی‌توانند ایجاد کنند؛ چرا مدعیانی که دهه‌هاست در انتظار قدرت هستند، اعتبار نیابند؟ حالا که آن‌ها خارج شدن از اتحادیه‌ی اروپا و ناتو را از وعده‌ها و دستور کارشان خارج کرده‌اند و به قول «برنار آنری لوی» ، «راست افراطی چهره‌ای متعارف و انسانی یافته»؛ چرا قدرت داخلی را نگیرند تا ببینیم چه می‌کنند؟ تازه گفته‌اند که مالیات بر درآمد برای افراد زیر سی سال را حذف خواهند کرد و جلوی موج فزاینده‌ی اسلام‌گرایی خواهند ایستاد و دوران عظمت با شکوه و غرورآفرین فرانسه را وعده می‌دهند.

اما وقتی در دور نخست، ۳۰ ژوئن ۲۰۲۴، جناح لوپن، به ناگهان ۳۳ درصد آرا را به خود اختصاص داد؛ جامعه‌ی فرانسه و اروپا تکان خورد. محور اصلی چپ‌ها ۲۸ درصد و حزب امانوئل مکرون ۲۱ و جمهوری‌خواهان حدود ۱۱ درصد و چپ‌های دیگر حدود ۳ درصد آراء را به خود اختصاص دادند. 

چه چیز جای نگرانی داشت؟ 

این که روند اقبال به حزب لوپن، به همین شکل ادامه یابد و در دوم به اکثریت مطلق برسد و نخست وزیر راست افراطی به رییس جمهور -مثلاً- میانه‌رو تحمیل شود و با کشمکش دائمی کابینه و بالادستی‌ها، بوروکراسی – که دیگر به تعبیر وِبِر دیگر «بورومانیا» است- کشور را به بن‌بست تصمیم‌گیری بکشاند و راست‌ها با فشار توده‌ای، قوانین محدودکننده و شبه‌ترامپی خود را به جامعه تحمیل کنند. 

البته، همیشه شماری رأی نمی‌دهند و برایشان اهمیتی ندارد. برای بسیاری دیگر مکرون نماینده‌ی صندوق‌های بیمه‌‌های بازنشستگی و بانک‌هاست. 

در دور دوم، چپ‌ها، حول شخصیت کاریزماتیک «ژان-لوک ملانشون» گرد آمدند. ملانشون، پارلمانتاریست پیشین اتحادیه‌ی اروپا که رهبر حزب «فرانسه‌ی تسلیم‌ ناپذیر» است، با شور و حرارت یک مارکسیست فرانسوی توانست «جبهه‌ی مردمی چپ» را بنیان بگذارد و خطر راست‌ها را نشان بدهد.

او تنها نامزدی بود که به طور واضحی علیه نتانیاهو و آدمکشی ماشین جنگی او در غزه، به طور شجاعانه‌ای موضع گرفت و در مقابل رسانه‌ها، ضمن محکومیت تروریسم و ضرورت آزادسازی گروگان‌های حماس، از حق فلسطین برای داشتن حکومت مستقل دفاع کرد. به همین دلیل بسیاری از راست‌ها به او تهمت «یهودستیزی» می‌زدند و رسانه‌های مهم کشور که سرنخ‌شان به منابع مالی چند شرکت سرمایه‌داری جهانی فرانسه می‌رسد، او را به دروغ «افراطی» می‌دانستند.

در انتخابات دور دوم، بیش از ۶۷ درصد جامعه شرکت کردند که نرخ قابل توجهی است. پیش‌روی راست افراطی در حد ۱۴۳ کرسی از ۵۷۷ کرسی مجلس، به عنوان نهاد اصلی سیاست‌گذاری فرانسه، متوقف ماند، که حتماً نگران‌کننده است. جبهه‌‌ای که ظرف دو هفته تشکیل شده بود یعنی «ائتلاف احزاب چپ» با ۱۸۲ کرسی، بیشترین کرسی‌ها را در پارلمان فرانسه به دست آورد.

احزاب حامی مکرون (راست‌های میانه) ۱۶۸ کرسی و حزب «جمهوری‌خواه» ۴۳ کرسی به دست آوردند. هیچ‌کدام از احزاب به اکثریت مطلق ۲۸۹ کرسی نرسیدند و این به معنی نوعی تعادل بر اساس وزن اجتماعی احزاب در مجلس پیش‌روست که ممکن است ائتلافی باشد. حزب کمونیست فرانسه هم در همان ائتلاف چپ به ۱۳ کرسی دست یافت و البته گروه‌های چپ خارج از ائتلاف هم چند کرسی را به خود اختصاص دادند.

آن‌چه این انتخابات را «تاریخی» می‌کند، تنها این نیست که برای بار سوم مانع به قدرت رسیدن راست افراطی در فرانسه شد، اتفاقی که هیچ‌گاه در فرانسه رخ نداده؛ بلکه این است که درجه‌ای از بلوغ و تکامل تاریخی یک جغرافیای انسانی و سیاسی را می‌نمایاند.

مردم فرانسه، نسل به نسل، دانسته‌اند که بر آن‌ها «فتح و شادی» را «نه شه، نه بت، نه آسمان» نخواهد بخشید و در این نکته درست بر عکس ایرانیان هستند، که منتظرند و می‌طلبند که «ای خدا، ای فلک، ای طبیعت»، «شام تاریک»شان را «سحر کند»!(۴)

مردم فرانسه و جوانان می‌کوشند «با دست خودشان» سرنوشت‌شان را در پراکسیس اجتماعی رقم بزنند و آزمون و خطاب تاریخی کنند. خواه پیروز شوند و خواه شکست بخورند؛ این مسیری است که برای تمامی دستاوردهای تمدنی و تاریخی باید پیمود و همانا مفهوم زندگی اجتماعی انسان‌هاست؛ همان‌که رانسیر – با الهام از آرتور رمبو- آن‌را «شورش‌های منطقی» نامیده است.

۱۴ ژوییه‌ی ۲۰۲۴

روز انقلاب و فتح باستیل

پاریس

—————————————

۱-[در مقایسه با عرب‌ها] ایرانی‌ها فرانسویانِ آسیا هستند. آنان شاعرانی خوب، و صاحبانِ ذوقی نیکو و ظریف هستند. آن‌ها در عمل به احکامِ اسلام سخت‌گیر نیستند و با گرایشی که به شادی دارند، تفسیری معتدل از قرآن به دست می‌دهند. 

امانوئل کانت

«ملاحظاتی درباره‌ی احساسِ امرِ زیبا و امرِ والا»

۲-Philosophie Magazine, Jacques Rancière : “Il n’y a pas de crise de la démocratie parce qu’il n’y a pas de réelle démocratie” , ۱۹ juin 2024.

Jacques Rancière : “Il n’y a pas de crise de la démocratie parce qu’il n’y a pas de réelle démocratie” | Philosophie magazine

۳- «سکولاریسم» و «لائیسیته» هر دو به جدایی دین از دولت معطوف هستند اما در فرانسه، متناسب با بنیان‌های فلسفی و مبارزات تاریخی-اجتماعی، لائیسیته مفهومی خاص‌تر و سخت‌گیرانه‌تر در مقابل حضور جمعی ادیان است. «لائیسیته» در قانون اساسی ۱۹۰۵ فرانسه به‌طور رسمی تثبیت شد و بر جدایی کامل کلیسا و دولت و ممنوعیت دخالت دین در نهادهای دولتی و عمومی تأکید دارد. این سیاست منع نمایش نمادهای دینی در فضاهای عمومی را نیز شامل می‌شود. در مقابل، «سکولاریسم» به دامنه‌ی تساهل بیشتری بر جدایی دین از دولت می‌رسد و در سایر کشورها، به‌ویژه در ایالات متحده و بریتانیا، با آزادی بیشتر نمایش و عمل به اعتقادات دینی در فضاهای عمومی همراه است.

۴- داریوش آشوری، در مصاحبه‌ای با «تجربه»، شماره‌ی هشتم (دوره‌ی جدید) خرداد ۱۴۰۱ گفته بود که «مرغ سحر، سرود ملی ورشکستگان است!»

https://akhbar-rooz.com/?p=247202 لينک کوتاه

3 11 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
محمود کرد
محمود کرد
1 ماه قبل

اطلاعات جالبی در ارتباط با روند اوضاع منجر به اتنخابات و نتایج آن ارائه دادید ، برایم بسیار قابل استفاده بود ، متشکرم

عیسی
عیسی
1 ماه قبل

اطلاعات غلط در مقاله کم نیستند ، ایا در فرانسه « جبهه مردمی چپ» و یا « ائتلاف احزاب چپ» شکل گرفته است؟ نه ! اسم جبهه « جبهه مردمی نوین» است که با الهام از جبهه مردمی قبل از جنگ دومی جهانی دو باره احیا شده است. ملانشون در هیچ جایی نگفته است که پایه گذار جبهه مردمی نوین است. این جبهه در کنگره های حزب کمونیست فرانسه مطرح شده و تصویب شده است و پپیشنهاد دهنده آن هم من هستم !پس از انحلال مجلس تشکیل این جبهه از طرف فابین روسل رهبر حزب کمونیست فرانسه به حزب سوسیالیست بود که آنها پذیرفتند و سپس سبزها و فرانسه نافرمان هم این اسم گذاری را پذیرفتند. وحدت جبهه هم اصلن پیرامون شخصیت ملانشون نیست و حتی بر عکس با ورد سندیکاها ، انجمن ها و اشخاص وزن فردی وی پایین آمد. رای راست افراطی هم نه ۱۴۳ بلکه ۱۲۵ نماینده است. ۱۸ رای بخشی از جمهوریخواهان به رهبری اریک سیوتی دبیر اول جمهوریخواهان که به حزب خود خیانت کرده است ،اضافه شده است.

F Sharifi
F Sharifi
1 ماه قبل

با سپاس از تحلیل واقع بینانه از اوضاع سیاسی فرانسه و جبهه چپ ان.

در دو ده اخیر حزب سوسیالیست فرانسه به مانند اکثر تمامی احزاب “چپ” اروپایی با سیاست های اقتصادی راست و لیبرال ، ضربات کشنده ای به مبارزات کارگران و تمام مدافعان این طبقه وارد کرده است.

در صورتیکه مبارزات و تلاش های بی وقفه ڑان لوک ملانشون و همفکران وی نبود ، همانند ایتالیا هم راست افراطی پیروز انتخابات اخیر فرانسه میشد وهم مانند کشور همسایه ایتالیا ، نشانی از چپ رادیکال و سوسیالیستی در فرانسه باقی نمی‌ماند !

F Sharifi
F Sharifi
1 ماه قبل

تحلیل بسیار واقع بینانه از اوضاع سیاسی فرانسه و جبهه چپ ان.

در دو ده اخیر حزب سوسیالیست فرانسه به مانند تمامی احزاب “چپ” اروپایی با سیاست های راست سوسیال لیبرال ، ضربات کشنده ای به مبارزات
کارگران و مدافعان این طبقه وارد کرده است.

اگر مبارزات و تلاش های بی وقفه ڑان لوک ملانشون و همفکران وی نبود ، همانند ایتالیا هم راست افراطی پیروز امروز گانتخابات فرانسه میشد وهم مانند ایتالیا همسایه ، هیچ نشانی از چپ رادیکال در فرانسه باقی نمی ماند !

باران اذرمینا
باران اذرمینا
1 ماه قبل

سپاس از نوشته ی توضیحی شما. چند پرسش ،می گویند حزب فرانسه تسلیم ناپذیر حزبی پوپولیستی چپ است و رهبر ان ملانشون همیشگی و مادامالعمر. دردرون ان انتخابات برای گزینش رهبران و مسئولان برگزار نمی شود . همه ی ان ها رهبر انتخاب می کند درست پیش ار انتخابات اخیر مجلس ، ملانشون ۴ یا ۵ تن از کادرهای برجسته را به دلیل انتقاد های درونی ،از حزب اخراج و جلوی نامزدی انان را گرفت که البته همه ان ها مستقلا شرکت کردند و انتخاب شدند .
ایا طرح رایگان سازی نوشت افزاز برای همه دانش اموزان پوپولیستی نیست ؟ چرا افراد ثروتمند باید ان ها رایگان دریافت کنند .؟ این حزب تروریسم را محکوم کرد اما هرگز حاضر نشد حماس را سازمانی تروریستی بداند .عنوان نوشته ی شما حتمن از سرود اینترناسیونال الهام گرفته : نه شاه نه ارباب و کارفرما و نه خدا

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x