یکی از راهکارهای رژیم ایران، ایجاد و تکرار دو قطبی توهم آلودی از تقابل میان ایران_اسرائیل است که در یک سوی آن اسرائیل به عنوان منبع شر و در سوی دیگر آن رژیم ایران به عنوان منبع خیر قرار دارد. رژیم همواره تلاش کرده با القای لزوم قرارگیری فعالان سیاسی و روشنفکران در یکی از این دو جبهه، میان آنان تفرقه بیفکند و از آنجا که تفکر حاکم بر اذهان جامعه، همانند تمام جوامع شبه مدرن، هنوز بر تقسیم جهان به دو جبهه ی خوب و بد، سفید و سیاه، خیر و شر استوار است که در آنها جز دوست و دشمن فرد سومی وجود ندارد، در این عملکرد کاملا موفق بوده است.یعنی امر را بدین گونه بر اکتیویستهای ایرانی مشتبه کرده است که باید یکی از دو سوی طیف -رژیم اسلامی یا اسرائیل- را بگیرند. “یا با آنهایی یا با ما” شعار رژیم است؛ چرا که تلاش دارد در بازیای دروغین خود را پرچمدار مبارزه برای حقانیت فلسطین و تضییع حقی بداند که توسط اسراییل انجام میگیرد و تمام اعتبار دفاع از حقوق فلسطین را تحت گفتمان خود به بند بکشد و گفتمان خود را به عنوان تنها گفتمان موجود در این حیطه جا بزند. کشتن اسماعیل هنیه در ایران، برای دومین بار در بازهی کوتاه زمانی پس از حمله به کنسولگری در سوریه، اپوزیسیون ایران را با امتحانی سخت مواجه میکند. اینکه رژیم اسلامی چه ماهیتی دارد، چه استانداردهایی اعمال میکند و در مورد روابط خارجی این رژیم، بخصوص مسالهی پر مناقشهی اسراییل-فلسطین چگونه می توان دچار سوگیری شد.
اما پیش از همه ی اینها سوالی مطرح است؛ اینکه ما به عنوان ایرانی، حکومت ایران(که البته نگارنده همیشه آن را رژیم مینگارد)، اعضای آن و نهادهای آن را به رسمیت می شناسیم یا نه و این به رسمیت شناختن قرار است تا کجا پیش برود. نباید فراموش کنیم که پاسخ به این سوال در واقع ماهیت ما به عنوان یک فعال سیاسی در رابطه با رژیم را مشخص میکند.
نخستین چیزی که پس از این جمله ها به ذهن متبادر میشود احتمال پاسخگویی ایران و ورود به جنگ است. مسلما در شرایط جنگی، به رژیم اسلامی فرصت پاسخگویی حداقلی در تمامی موارد حکمرانی از جمله فساد مالی، (که می توان آن را به عنوان هزینه های جنگ توجیه کرد)، تحدید آزادی های مدنی و سیاسی و سرکوب اقلیتهای دینی، قومی و گفتمانی(به بهانهی لزوم اتحاد داخلی در هنگام جنگ با نیروی خارجی) داده خواهد شد.
اما رژیم ورشکسته ی ایران، که طبق تمام نظرات و مطالعات کارشناسانه فاقد نیروی تسلیحاتی لازم برای ورود به چنین جنگی است ( رژیمی که برای جستجوی محل سقوط هلیکوپتر شخص دوم مملکت، نیاز به قرض گرفتن ابزار تخصصی از ترکیه داشت) مسلما نمی تواند وارد جنگ با اسرائیل سراپا مسلحی بشود که مجهز به دقیق ترین ابزارهای جنگی جهان است. اما کاری که قادر است بکند و الحق در آن بسیار وارد است، هل دادن فضای گفتمان داخلی به سمت فضای تبلیغات جنگی است. سخنرانی های تند و میهن پرستانه، رژه های خوش آب و رنگ با سربازهایی که شبیه مدلهای بدنسازی هستند، سرودهای نوستالژیک ای ایران، وطن ای هستی من و … که خون را در رگها به جوش میاورند و همه چیز را از ذهنهای نیمه سنتی مردم ایران، پاک می کنند. رژیم اسلامی با این شوها، چهرهی نیروهای سرکوب خود را -که خصوصا در سالهای اخیر وجهه ی خود را کاملا از دست داده و به عنوان مزدورانی ضد مردمی شناخته شده اند- میشوید و با داستان تکراری” جمهوری اسلامی مقتدر تنها مانع مقابل اسرائیل است ” به عرصه ی قدرت گفتمان داخلی بر می گردد و بر پایهی سناریوی لزوم همبستگی برای مقابله با اسرائیل، فضای وفاقی کاذب به وجود میآورد که در آن، هر نوع انتقاد نه فقط به دست نیروهای رژیم که اینبار توسط دسته های اپوزیسیون و از طریق مواجهه های داخلی بین آنها رخ میدهد و باعث هدر دادن انرژیای میشود که باید برای مبارزه با رژیم صرف شود.
نمونه ی کوچکتر اما همانقدر مهم این بازی را پس از حمله ی قبلی اسرائیل در فروردین امسال و در تفرقه ای که این حمله در اشتقاق بین اپوزیسیون ایران ایجاد کرد شاهد بودیم. در آن مورد، دسته ای لازم میدیدند حمله به مقر سپاه قدس که رژیم نام “کنسولگری” در سوریه را بر آن گذاشته بود، حمله به تمامیت ارضی ایران قلمداد کنند و بر فرماندهان سپاه قدس ( من جمله سردار زاهدی که از سازمان دهندگان سرکوب در جنبش زن زندگی آزادی بود) نام دیپلمات بگذارند. تا بدانجا که بخشی از اپوزیسیون که این حمله را محکوم نکردند، توسط بخشی دیگر که همانقدر از رژیم آسیب دیده بودند، به عنوان مخالفان آزادی مردم فلسطین قلمداد و محکوم شدند.
در این نقطه از تاریخ بسیار مهم است مکثی کنیم و پیش از هر تصمیمی، تلاش کنیم از بیرون به این بازی نگاه کنیم. حقیقت این است که مردم داخل ایران، تحت فشار و ستم بوده صدایی ندارند و حال که این فرصت برای ما در خارج از ایران وجود دارد که حداقل صدای آنان باشیم، باید طوری عمل کنیم که فردای آزادی از مواجهه با آنان شرمسار نباشیم. بازی رژیم ایران و اسرائیل، هیچ ربطی به مردم فلسطین و عزاداری آنان ندارد، رژیم ایران با استاندراردهای دوگانهاش، حق آزاد زیستن را از ملت خوددریغ کرده است فقط ظاهرا و در شعارها برای ملتی دیگر میخواهد، آن هم از طریق مداخلهی نظامی غیر مستقیم و با صرف منابع مالی کشور در جنگ های نیابتی و نا آرام کردن کشور های منطقه تا به وسیله آن حضور و ادامهی بقای خود را توجیه و تثبیت کند. همانطور که نهادن نام دموکراسی و جمهوری، رژیم امنیتی و جنایتکار ایران را تبدیل به جمهوری نمی کند و کنسولگری خواندن نهاد مداخله ی امنیتیش به نفع اسد در سوریه آن را به نمایندگی دیپلماتیک تبدیل نمی کند، طرفداری از حق مردم فلسطین و اشک تمساح ریختن برای آنان در حالیکه به قدرت گرفتن نهادی تروریستی و جنگ طلب مثل حماس در راستای سرکوب جنبش های دموکراتیک در فلسطین توسط رژیم کمک کرده است، رژیم ایران را به مدافع حقوق فلسطین و فلسطینیان تبدیل نمی کند. آنچه در پی آنست، چون همیشه معنایی جز سود جویی و تلاش برای بقا در منطقه از طریق ایجاد آشوب ندارد.
در عین حال ما نیروهای اپوزیسیون نباید فراموش کنیم که دشمن مشترک همه ی ما رژیم اسلامی است و تمرکز همگی ما باید به آگاه سازی و به عمل واداشتن جامعه ی جهانی در موارد نقض حقوق بشر در ایران و تلاش برای حرکت به سمت رفراندوم برای گذار از رژیم اسلامی به سمت حکومتی قانونی، سکولار و دمکراتیک باشد. مساله ی موضعگیری افراد در قبال اسرائیل، حقانیت آن یا راه حل هایی که برای رسیدن به مصالحه بین اسرائیل و فلسطین وجود دارد، ربطی به مساله ی محوری اپوزیسیون در مواجهه با رژیم اسلامی ندارد. و دفاع از فلسطین به هیچ عنوان ربطی به همسویی با رژیم ندارد. در بازی رژیم نیفتیم ، خط اصلی مبارزه را از یاد نبریم و فراموش نکنیم که در سایهی حکومتی دمکراتیک در ایران، تحقق راه حلی صلح آمیز برای فلسطین نیز امکان بیشتری خواهد داشت
بنظرم دو تناقض جدی در استدلال خانم جیران مقدم وجود دارد:
۱- ایشان معتقدند ج.ا. آنقدر قدرتمند است که میتواند با اقداماتش در بین اپوزیسیون (خارج از کشور) نفاق ایجاد کند. نتیجه این ادعا اینست که موضعگیریهای گروههای اپوزیسیون نه بر اساس تحلیل مشخص از اوضاع مشخص بلکه بر اساس حرکات جمهوری اسلامی تعیین میشود. اگر چنین ادعایی درست باشد، باید گفت وای بر این اپوزیسیون.
۲- ایشان حرکات تحریک آمیز و تجاوزکارانه اسرائیل را به عنوان مانورهای ج.ا. برای ایجاد تفرقه در اپوزیسیون قلمداد میکنند.
البته باید یادآور شد که در سپهر سیاسی خارجی برای اکثر چپهای مقاومتی شر اسرائیل است و نه ایران یعنی همان حکومتی که دودمان چپ را در طی یک دهه به باد داد. یعنی همان کسانی که امروز به خاطر ترور هنیه در “یک کشور دیگر” اشک تمساح میریزند ۳۵ سال پیش از ترورهای رژیم که شامل افراد رژیم گذشته و اپوزیسیون برانداز در سراسر جهان بود سکوت کردند.
دلخوری آنان از مقاله جیران مقدم نیست بلکه وقوف از این حقیقت است که مردم ایران از مرگ این جنایتکاران حتی شادی میکنند.
اول، شما به چه طریق متوجه شدید که صدای مردم ایران هستید؟
دوم، شما که در خارج و در محیط آزاد زندگی می کنید، از وزارت خارجه کشور متنوع خود سوال کنید در کدام سفارت خانه و نمایندگی کدام کشور خارجی، نظامیان حضور ندارند و تلاش برای دریافت اطلاعات نظامی و امنیتی صورت نمی گیرد؟
سوم، به رسمیت شناختن و احترام به حق حاکمیت و دفاع از آن علیرغم حکومت مستقر جاری ست. وگرنه با این اوضاع نظامی گری و نزاع های تاریخی و جدیدالبنا، سنگ روی سنگ بند نمی شود.
چهارم، اپوزیسیونی که از ترور و کشتن انسانی، آن هم در کشوری دیگر، که در هیچ دادگاهی محاکمه و محکوم نشده، دفاع کند، چگونه می خواهد با شعار نه به اعدام حتی برای محکومان قتل و تجاوز به زنان و کودکان برای خود تبلیغ کند؟
چه نام مناسبی برای خودت انتخاب کردی.نوری؟!
نظرات شما واقع بینانه است …
مرحبا.