مراسم گشایش المپیک ۲۰۲۴ پاریس این بار بسیار بحثبرانگیز شد. آنچه در مرکز بحث بود، حضور چشمگیر رنگینکمانیها و به سخره گرفته شدن باورهای مسیحی بود. محافل سنتی و محافظهکار نسبت به مراسم واکنش نشان دادند. برعکس، لوموند، لیبراسیون، لیبرالها و برخی از چپگرایان از آن دفاع کردند.
من شخصا هیچ کجا ندیدم کسی اشارهای به این داشته باشد که چه کسان یا سازمانهایی تامین کننده ی هزینه و ترتیبدهندهی این نمایش چهار ساعته بودند. از قلم چپنماهای مجذوب نوشتههای عجولانهای بیرون تراوید و درست مثل شوق و ذوقزدگی یک روستایی که برای بار اول به شهر آمده و سوار پله برقی شده باشد، واله و شیدای نمایش پر زرق و برق در دو سوی رودخانه سن شدند.
آنچه غایب بود یک تحلیل مارکسیستی بود.
المپیک امسال فرانسه را از جهات بسیار زیادی میتوان نقد کرد. مهمتر از همه، فقدان روح المپیک در آن است. بیش از ۲ هزار سال پیش که در یونان باستان بازیهایی تحت این عنوان برگزار میشد، هدف نهایی برقراری یک روحیهی آشتی و مودّت در بین اقوام شرکتکننده در بازیها بود. همه، جنگها و اختلافات را کنار میگذاشتند و در میدانهای ورزشی کنار یکدیگر به رقابت میپرداختند.
جمهورپادشاه فرانسه این بار دو کشور را از المپیک تحریم کرد و بهانهاش آن بود که آن دو کشور تجاوزگر و جنگافروز بودهاند: روسیه و بلاروس از شرکت در المپیک فرانسه تحریم شدند. اما این یک تصمیم در سطح بینالمللی نبود. عمدتا غرب مثل همیشه نظر خود را به جهان تحمیل کرد. آیا میدانستید که سازمان جهنمی ناتو بزرگترین فینانسور بازیهای المپیک است؟ طنز تلخ قضیه همینجاست که این جنگافروزترین سازمان در تمام طول تاریخ بشر، فینانسور بازیهایی است که بنا بود بشارتدهندهی صلح باشد. روسیه و بلاروس از المپیک محروم میشوند، اما اسرائیل، با یکی از جنایتکارترین دولتهای جهان، که در بسیاری از نظرسنجیهای جهانی بیش از نود درصد مردم جهان با سیاستهای آن ابراز مخالفت وانزجار خود را اعلام کردهاند، روادید حضور در بازیهای المپیک دریافت میکند.
دیدگاه چپ شایستهتر آن است که بی ورود در حالتهای روحی خلسهآور و مضحک، پدیدهها را به صورت یککل در نظر بگیرد و سعی کند به لایههای زیرین هر پدیده نقب بزند.
به بحث اصلی این نوشته بازگردیم:
در جهانی که هیچ بخشی از زندگی و حتی مرگ و پس از مرگ بیرون از حیطهی استیلاگر و تمامیتخواه سرمایهداری محال است وجود داشته باشد، به تمامی سادهاندیشی و کودکانه است اگر کسی تصور کند برنامههای نمایشی گشایش المپیک پاریس بدون نظارتِ یک به یکِ سیستم تحقق پذیرفته باشد.
بیش از یک دهه است که سرمایهداری جدید برای رشد و توسعهی بیشتر تلاش میکند پیوند خود را با محافل محافظهکار و سنّتی سست کند و در عوض در رقابت با برخی تئوریهای چپ نو که کوشش در جذب کوییرها دارند، رنگینکمانیها را به سوی خود بکشد. میخواهند از یک طرف، سرمایهداری را دگرباشپسند کنند، و از طرف دیگر، خودشان را از آنان ایمن کنند، و دگرباشان را از جنبش ضد سرمایهداری جدا کنند.
دقت کنیم امروز بهخصوص دولتهای کالیفرنیا، ماکرون و شولتس که به طور مستقیم از سوی شرکتهای چندملیتی گردانده میشوند، بیشترین حمایت حقوقی و اجتماعی از دگرباشان را برعهده دارند.
وقتی از این منظر به برنامههای نمایشی آغازین المپیک امسال نگاه کنیم، مِه پس میرود و حقیقت امر آشکار میشود: سیستم کاپیتالیسم جدید با میل وافرش به دستاندازی به حیات دگرباشان و تبدیل شدنش به هوموکاپیتالیسم، زیر چتر مشترکِ یک طبقهی سرمایهدارِ فراملی، عزمش را جزم کرده است تا «ناهنجار» دگرباشی را اهلی و از آن خود کند. در این پروسهی جدیدِ هنجارسازی، دگرباشان را که عمدتا بیرون طبقهی سرمایهدار جای دارند، مفتون زرق و برق خود میکند تا آنان با پوشیدن لباسهای رنگارنگ و چشمگولزنک با سیستم همذاتپنداری کنند و آرزو کنند وارد آن جهان شوند. همین به تنهایی برای سیستم هژمونی تازهای به ارمغان میآورد.
هوموکاپیتالیسم در تنوع فرهنگی گیجکنندهاش، به توهمات فردگرایانهی استقلال و گزینش آزاد دامن میزند و در لایهی عمیقتر اسب نئولیبرالیسم را بر رودخانهی سن به جلو میتازاند.