یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳

یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳

اهمیت سیاست حافظه در مبارزه با استبداد – هوشنگ کوبان

یکی از عواملی که در پویا شدن و پویا ماندن هر جامعه‌ای نقشی انکارناپذیر ایفا می‌کند، زنده ماندن حافظه‌ی جمعی است. هر حافظه‌ی جمعی یک میدان نبرد است؛ میدان نبردی که در یک سویش نیروهای حاکمیت و جریان‌های راست قرار دارند و در سوی دیگر کلیه‌ی نیروهای تحول‌خواه. اگر کلمه‌ی «میدان» را با بار معنایی آن در قلمروِ ورزش در نظر بگیریم، پی می‌بریم این یک میدان مسابقه است: از مختصات سیاست حافظه یکی همین است که گروه متکثر اول به هزار ترفند سعی در تصرف، تحریف و لاپوشانی حافظه‌ی جمعی می‌کنند و در مقابل، نیروهای تحول‌خواه می‌کوشند هم حافظه‌ی جمعی را زنده نگه دارند و هم آن را به مثابه‌ی مهم‌ترین عاملی که اکنونیت ما را رقم می‌زند، تحلیل و بررسی کنند.

ما در مملکتی زندگی می‌کنیم که رضا پهلوی به کنار، حتی آدمکی مثل احمدی‌نژاد برای خود هوادارانی دارد؛ انگار نه انگارِ آن «خش و خاشاک»‌گو و هوادارانش که: «تیرخلاص‌زنِ» کمیته‌های انقلاب- از نخستین «دکتر»های پس از انقلاب، با نام مستعار «دکتر میرزایی»- وارث کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ و جنایات فجیع آن دوره است.

جالب این است که هواداران ورطه‌ی فراموشی مانند نفتی سیاه و لزج قابلیت جاری شدن در ظروف مرتبط با خود را دارند. هواداران احمدی‌نژاد به راحتی می‌توانند در یک همایشِ فرضیِ سلطنت‌طلبان به شکلی تأثیرگذار شرکت کنند، و برعکس.

سیاست انکار

حافظه در انسان همیشه در معرض حمله‌های بی‌امانِ مغاک فراموشی است. مغاک فراموشی آن تلّ عظیمِ خاکِ مرده‌ای است که جنایات و ستم‌های تاریخ زیرش مدفون است. به بیان دیگر همیشه در برابر سیاست حافظه یک جریان متکثر از سیاست انکار وجود دارد.

سیاست انکار در کنارِ تصرف، تحریف و قلب زدنِ تاریخ، به مسکوت برگزار کردن جنایات و مظالمِ اتفاق‌افتاده گرایش ویژه‌ای دارد. مسکوت برگزار کردن؛ وضعیت فقدان کلمات و مفاهیمی است که قادر به سخن گفتن از گذشته باشند. مثال بارزش سکوت سازمان‌یافته‌ی اصحاب پادشاهی‌خواه در باره‌ی کودتای ۲۸ مرداد، تاسیس ساواک و شکنجه‌ها و جنایات سیستماتیک آن سازمان مخوف پلیسی است.

سیاست مزورانه‌ای در پشت این سکوت نهفته است و آن اصرار بر قابل مقایسه نبودن جنایات دوران پهلوی و جمهوری اسلامی است. در این سکوت عمیق، این ایده به‌طور ضمنی تحمیل می‌شود که اگر پهلوی جنایت کند خیلی بهتر است از اینکه ملا جنایت کند. ما را دوباره درست مانند هر دوره‌ی انتخاباتی در ج. ا. با دوگانه‌ی بد و بدتر رو در رو می‌گذارند. اما فقط این نیست:  متاسفانه زیاده‌روی در جنایات، کشتارها و رویدادهای آسیب‌زا، راه را برای خطر فراموشی – یا سرکوب‌های بیشتر- هموار می‌کند. کشتار دهه‌ی شصت آب طهارت بر سر ساواک و کشتار ۱۷ شهریور می‌ریزد. می‌ریزد؟

تلاطم حافظه 

 حافظه‌ی ما همیشه میل به متلاطم شدن و زخم خوردن دارد. رقابت مخفیانه‌ای بین بازماندگان جنایات مختلف در دوره‌های مختلف درمی‌گیرد تا هر کدام زخم خود را عمیق‌تر نشان دهند. حل این معضل در تلاش برای نفوذ در جزئیات جنایات رخ‌داده در دوران پهلوی اول و دوم و نیز در دوره‌ی ج. ا.،  به‌خصوص دهه‌ی شصت است. هر کدام از این رویدادها درست مثل یک قوطی اسرارآمیز است و برای بسیاری از ما، به ویژه نسل‌های جوان‌تر، تنها در حکم عنوان یک مقاله‌ای است که هیچ وقت متنش را مطالعه نکرده‌ایم. 

موتور فراموشی را در ضمن، میل غریزی آدمی درجهت زدودن خاطرات درد‌ناک به کار می‌اندازد. زندگیِ عمل‌گرایانه و بقامحورِ اجتماعی، ایدئولوژی روزمره‌ی خاص خود را تولید می‌کند: «بیایید همه با هم به بازی بعدی نگاه کنیم.» هیچ‌کس وقت ندارد به چیزهای دردناک گذشته فکر کند.

اهمیت دادگاه حمید نوری 

مسئله‌ی دیگر این است که در قطب روبروی فراموشی، یادآوری قرار نگرفته است، زیرا پروسه‌ی هر کدام از این دو مفهوم بسیار پیچیده است. خاصه در کشورهایی نظیر ما که فاقد سنّت تاریخ‌نگاریِ مستند و ریزنگارانه است، ما معمولا با خاطراتِ تکه تکه مواجه‌ایم. اگر در ورطه‌ی فراموشی ایستگاهی بود به نامِ «به سکوت برگزار کردن»، اینجا، در پروسه‌ی یادآوری،  نیز نوعی اختلال در سخن‌گویی وجود دارد، نوعی محدودیت در دست‌یابی به حقیقت. 

تا پیش از برگزاری دادگاه تاریخی حمید نوری ما تنها رشته‌ای از خاطرات پراکنده‌ی بازماندگان کشتار ۶۷ را در دست داشتیم. برخی از نویسندگان ما مثل نسیم خاکسار که تقریبا تمام عمر نویسندگی‌اش را صرف شهادت دادن به آن تابستان جهنمی کرده است و قلمش تواناتر باد، سهم مهمی در ملموس کردن و درونی کردن آن فجایع دارند.  این یکی از مهم‌ترین مومنت‌های تاریخی هر خطه‌ای است که آن کاری را که تاریخ‌نگاری از عهده اش خارج است، ادبیات بر دوش می‌گیرد و به پیش می‌برد.

 و با این همه دادگاه سوئد این حسن را داشت که بخش بزرگ آن جنایات با دقتی ریزنگارانه ثبت شد و به ما نشان داد که: اولا نجات حوزه‌ی حافظه مستلزم  مبارزه‌ی سیاسی است، و ثانیا این که حافظه باید با آگاهی-درک ترکیب شود، زیرا رویارویی با گذشته را نمی‌توان تنها با توسل به وجدان‌های انسان‌ها انجام داد. لفاظی‌های حقوق بشری و داستان‌های فردیِ قربانی‌ها  با وجودی که وجدان بشری را مخاطب خود می‌گیرند، اما تا وقتی که در مبارزه‌ای سیاسی نمود عینی نیابند، ناتوان از تاثیرگذاری در گستره‌ی اجتماعی خواهند بود. والتر بنیامین گفته بود: تنها جوامعی که رستگار می‌شوند قادر خواهند بود که گذشته‌ی خود را تمام و کمال صاحب شوند، اما دادگاه نوری نشان داد که برای رسیدن به رستگاری نیز باید سیاست حافظه را تقویت کرد.

و اینجا این را هم ناگفته نگذاریم که این یکی از بزرگ‌ترین بداقبالی‌های نوری بود که در زمانی که در زندان به سر می‌برد، رژیم ساقط نشد و او همچنان بر دژِ بلندِ فراموشیِ ج.ا. تکیه کرد، و با امید به رهایی، در ماه‌های تنهایی‌اش درزندان نیاز نیافت که در آینه با گذشته‌اش رودررو شود، تا چه بسا در درون به رستگاری دست  ساید. سیاست فراموشی با زنده نگه‌داشتن امید رهایی از زندان، امکان رستگاری را برای ابد از حمید نوری ربود.

یکی از مهم‌ترین عللی که در کشورهایی نظیر ایران مبارزه برای آزادی و برابری و عدالت به طور پیوسته با گسست و شکست مواجه می‌شود، فقدان توانایی و امکانات لازم در پیشبرد سیاست حافظه است. راست این است که: جوامعی را که گذشته‌شان را مانند کف دست خود می‌شناسند، نمی‌توان به زیر یوغ کشید. مبارزه برای آزادی  اگر به طور همزمان با سیاست حافظه احیا شود، آنگاه می‌توان امیدوار بود که بتوانیم از پیچِ تاریخیِ رژیم ولایی و سلطانی به طور همزمان برگذریم.

https://akhbar-rooz.com/?p=246503 لينک کوتاه

3.3 7 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حسن نکونام
حسن نکونام
1 ماه قبل

بر متن نکات مهمی که آقای کوبان بر آنها تاکید دارد، بچند نکته اشاره میکنم. مارکس، «تاریخیت»(Historisity) را وارد علوم اجتماعی کرد. درک تاریخی از «هرچیزی»(چه در طبیعت و چه در جامعه) وقوع پدیده ها و رویدادها را، اولن : در ارتباطی «علی»(رابطه علت و معلول Causality)، دومن: در یک تداوم تاریخی (Continuity)، و سومن : در پیوستگی تاریخی وقوع آنها (Connectivity) مورد بررسی فرار میدهد. سیستم پهلوی، در تداوم و پیوستگی رویدادهای سیستم قاجار، و سیستم اسلامی امروز هم، در تداوم و پیوستگی رویدادهای سیستم پهلوی، پدیدار شدند. در تاریخ «خلاء»(Vacuum) وجود ندارد. تاریخ، روایت «کرده ها و شده ها» در چشم ندازی «زمانمند» است. دیالکتیک تاریخ، رویدادها را، در همین چشم انداز «زمانمند» مورد مطالعه قرار میدهد.،فراموشی، رویدادها را «گسسته» و نامتداوم و ناپیوسته میبیند.برای جلوگیری از فراموشی، بایستی به درک دیالکتیک تاریخ مسلح شد. وقتتان خوش!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x