یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳

یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳

“نظام ولایی در مرحله بازتولید” و “جنبش خشونت پرهیز تغییر” بدنبال نخودسیاه – محمود قزوینی

“جنبش خشونت پرهیز تغییر” به کدام نیروها تکیه دارد

آقای محمد رضا نیکفر در مقاله ای با عنوان “نظام ولایی در مرحله تلاش برای بازتولید خود، چه باید کرد؟”، چه باید کرد خود را در شرائط فعلی ” پس از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳″ تقریر کرده است. او سازماندهی و مبارزه برای سرنگونی را مساوی شورش و قیام برای سرنگونی گرفته است و مینویسد شرائط برای سرنگونی وجود ندارد و باید به “مطالبه گری” روی آورد و از کلیشه سرنگونی دست برداشت. او تصور میکند با مطالبه گری و متشکل شدن مردم، سرنگونی آرام و مسالمت آمیزی تحقق خواهد یافت که “مطالبه گری” در آن توسعه یافته و گسترده خواهد شد. فلسفه او مطالبه گری در همه زمانها است و پشت فلسفه مطالبه گری برای همه زمانها، دولتهای استبدادی و غیراستبدادی در همه زمانها قایم شده است. بالاتر از این، نویسنده در رویای گذر مسالمت آمیز از نظام جمهوری اسلامی که او آن را نظام ولایی میخواند، است. رویای که تنها با دست به دست شدن قدرت در بالا میتواند تحقق یابد. هر چند نویسنده خود از دست به دست شدن عادی قدرت ناراحت میباشد، اما حداکثر میخواهد با دخالت مردم، این دست به دست شدن صورت گیرد.

مضحکه انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳ نشان داد که نیروهایی در درون جمهری اسلامی که آینده نگرتر میباشد و شکست پروژه جمهوری اسلامی را به عینه میبیند، بدنبال تغییر “نظام ولایی” و “امتیاورزی” میباشد. اما هر بار که یک یا علی بلند سر میدهند، از فتح سنگر “آبدارچی” نمیتوانند بیشتر پیشروی کنند. و “نظام ولایی” با در دست داشتن اهرمهای اصلی قدرت نظامی و امنیتی و اقتصاد، آنها را مورد استفده قرار میدهد و همچون دستمال کثیف دور میاندازد. اینها خودشان هم از نقش “آبدارچی” خود مشعوف میباشند. بورژوازی ذلیل ایران هم در درون و بیرون حکومت در حسرت تغییر “نظام ولایی” بدست اینها میسوزد و آه و ناله سر میدهد. آخرین امید آنها روحانی بود که  در بدو ورود خود در سنگر “آبدارچی” ولایت فقیه اعلام کرده بود “تاکنون اقتصاد تابع سیاست بود و به آن خدمت میکرد و از حالا باید سیاست در خدمت اقتصاد و تابع آن باشد”. و بورژوازی ذلیل یکبار دیگر دید که در جمهوری اسلامی نقش “آبدارچی” مانند هر نهاد دیگری باید در خدمت “نظام ولایی” باشد. حالا با یک یا علی دیگر یکی دیگر را روانه ساختمان “آبدارچی” کردند که با تبختر و با تقلید از “داونینگ استریت ۱۰” آن را پاستور مینامند. تنها خاصیت این “آبدارچی ها” شدت بخشیدن به نزاعهای بی پایان باندها و دسته های درون رژیم میباشد که ضربه پذیری رژیم را در مقابل مردم بیشتر میکند.

تناقض جمهوری اسلامی با اقتصاد سرمایه داری و انباشت آن، با جامعه سکولار و مردم غیراسلامی آن، دریای پرتلاطمی ساخته است که تنها با نابودی جمهوری اسلامی میتواند موجهای این دریا فروکش کند. هر دم که از درون نظام نیروهایی برای اصلاح وضع جمهوری اسلامی به پا میخیزند، ناامید از اصلاح آن گردن در مقابل ولی فقیه کج میکنند و یا به صف تغییر نظام میپیوندند. میرحسین موسوی و تاجزاده و…..از آن جمله اند که به ملی مذهبیها، جبهه ملی و…افزوده شده اند. “جنبش خشونت پرهیز تغییر” آقای نیکفر به این نیروها و به این حاشیه در سیاست ایران دلبسته است. “مطالبه گری” قرار است در خدمت این نیروها بکار آید.

اپوزیسیون وجود ندارد و نباید هم سازمان داد!

نویسنده بدرست میگوید اپوزیسیونی به معنای واقعی در ایران وجود ندارد و تحریم گسترده مردم نه با پیام و فراخوان اپوزیسیون، بلکه توسط مردم و بر مبنای “شکاف مردم و حاکمیت” صورت گرفته است. نویسنده از این مقدمه درست نتیجه گیری میکند پس باید به مرحله مطالبه گری عقب نشست تا نیروی خود را بازیافت و متشکل شد. تا اینجا هم بطور کلی میتوان با نویسنده مطلب موافق بود. اما مشکل این است که نویسنده این متحد و متشکل شدن را در جنبش “مطالبه گری” میبیند. در حالی که سازمانی که بتواند در جنبش مردم برای سرنگونی، سازمانی که  بتواند در روزهای شورش و قیام، در روزهای دی ۹۶ و ابان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ به کار مبارزه مردم آید، از اساس با سازمان برای مطالبه گری متفاوت میباشد. سازماندهی سرنگونی ادامه خطی اولی نیست. جنبش مطالبه گری هرقدر هم گسترش یابد نمیتواند همانطور به دوره سرنگونی وارد شود. مطالبه گری تنها با یک تغییر جهت تند میتواند وارد دوره سرنگونی شود و این به وجود نیرو و سازمانی که بتواند این تغییر جهت را مادی کند وابسته است.

“مطالبه گری” و یا مبارزه برای بهبود زندگی اقتصادی و سیاسی و یا مقاومت در مقابل تعرض رژیم و طبقه حاکمه به شرائط اقتصادی و اجتماعی همیشه و هر روزه و هر ساعت وجود دارد و با سازمانیابی نیم بند هم شده در شرائط اختناق و سرکوب به موجودیت خود ادامه میدهد. بخصوص مبارزه اقتصادی طبقه کارگر هیچ گاه تعطیل بردار نیست و حتی در رژیمهای مستبد و دیکتاتوری هم مجبورند فرجه ای برای ابراز وجود آن قائل شوند. فرجه تا آنجا که کارگران به تشکل مستقل خود دست نیابند. شورش و قیام بر علیه وضعیت اقتصادی، نظیر شورش ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ و… مطالبه گری نیست، مبارزه ای برای برچیدن وضعیت موجود است و این نیرو و سازمان خود را میخواهد.

مبارزه در زمینه های دیگر مانند لغو حجاب اجباری و یا زیر پا گذاشتن قوانین اسلامی اساسا در چهاچوب مطالبه گری نمیگنجد. اینها با نفس موجودیت رژیم اسلامی برخورد میکند و حتی در اصلاح طلبانه ترین شکل آن با آن برخورد تند و بدون فرجه میشود. متشکل شدن برای لغو حجاب اجباری، یعنی سازمان دادن نیرو و تشکیلاتی که بتواند بر نیروی نظامی و امنیتی رژیم فائق اید، یعنی سازمان دادن نیروی سرنگونی رژیم. جمهوری اسلامی بدون حجاب اسلامی و بدون قوانین اسلامی و بدون آخوند و سازمانهایی که برای اسلامیت رژیم سازمان داده شده اند، دیگر جمهوری اسلامی نیست. برای همین هر مبارزه ای برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، بر محور مساله زن و برچیدن قوانین و دستگاه نظام اسلامی متمرکز میشود.

آقای نیکفر از نیستی اپوزیسیون به نیستی سرنگونی و هستی مطالبه گری میرسد. اگر این حرف که اپوزیسیون وجود ندارد صحیح باشد که بنظرم هست، پس نتیجه میشود که باید آن را سازمان داد وگرنه مردم مجبور میشوند برای نابودی حکومت اسلامی برای خود اپوزیسیون بتراشند. سال ۵۷ تکرار خواهد شد. در صورت اضطرار یک اپوزیسیون سرهم بندی شده مانند ائتلاف جرج تاون (“منشور مهسا”) را جلوی مردم میگذارند و در نبود یک رهبری و مرکزیت برای سرنگونی رزیم، مردم مجبور به انتخاب آن میشوند.

در کنار مطالبه گری” باید رهبری جنبش سرنگونی را سازمان داد. باید سازمان و مرکزیتی شکل بگیرد که رهبران مبارز کارگری، خانواده های جان باختگان، فعالترین و جسورترین مبارزان زن بر علیه حجاب اجباری و… آن مرکزیت و سازمان را انتخاب کنند و از این طریق این مرکز توسط توده مردم انتخاب شود. به جای سازماندهی مطالبه گری باید امکان انتخاب “اپوزیسیون” توسط مردم را فراهم آورد. باید اپوزیسیون را ساخت. باید رهبران و رهبری را سازمان داد. مردم در نهایت باید میان چپ و راست انتخاب کنند. در صورت انتخاب مردم، اپوزیسیون واقعی هم قد علم میکند. رهبری هم با عمل ایجاد میشود و نه با حرف. با “اعلام منشور بیست تشکل” و با صدور بیانیه و گفتگوی تلویزیونی ایجاد نمیشود، بلکه با ایجاد مرکزیتی که واقعا بتواند دست به عمل جدی بزند، ایجاد میشود.

مفسر رویدادها یا عنصر فعاله تغییر

نفس اینکه انتخابات ریاست جمهوری رژیم در سال ۱۴۰۳ چنین جایگاهی در ذهن نویسنده یافته و رژیم جمهوری اسلامی به مرحله بازتولید رسیده است، بیانگر آن است که از دو لولایی که نویسنده از آنها نامبرده است، یعنی لولای شکاف مردم و حکومت و لولالی تغییر و تحولات درونی رژیم،  تغییر و تحولات درونی رژیم در ذهن نویسنده سنگینی بیشتری میکند. نویسنده مقاله تنها مفسر رویدادهاست، اما مسئله بر سر تغییر است. حتی به عنوان مفسر هم نویسنده تفسیر نادرستی از سیر رویدادها در ایران و خود همین انتخابات بدست میدهد.

از نظر نویسنده مطلب “نظام ولایی..” جمهوری اسلامی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۳ به مرحله بازتولید خود رسیده است و در این میان به جای “کلیشه سرنگونی” باید به “جنبش مطالبه گری” روی آورد. اقای نیکفر مینویسد “از زاویه سیاست مردمی، معیار ثابت در داوری در باره رخدادها این است: عرصه به روی این سیاست باز میشود و یا بسته.” یعنی تمام مسئله این است که با و یا بدون جمهوری اسلامی عرصه به روی مطالبه گری باز میشود و یا نه؟

“در حال حاضر، کار میسر و مؤثر دامن زدن به جنبش مطالبه‌گری است. هر چه این کار با سازمان‌گری بیشتری همراه شود، توان ذخیره‌سازی انرژی و تجربه بالاتر می‌رود. این ذخیره لازم است برای درگیر شدن در نبردهای پیش رو. رژیم در حال بازتولید خود است، در این کار باید اختلال ایجاد کرد و از درگیری‌های درونی آن استفاده کرد تا بحران مشروعیت‌اش تشدید شود. اگر کار به جایی برسد که به حکومت تحمیل شود که مشروعیت خود را به رأی بگذارد، آنگاه جنبش خشونت ‌پرهیز تغییر، می‌تواند امیدوار باشد که یک پیچ تاریخی را پشت سر گذاشته و پا در مرحله‌ی دیگری نهاده است. در این فاصله، از زاویه‌ی سیاست مردمی، معیار ثابت در داوری درباره‌ی رخدادها این است: عرصه به روی این سیاست باز می‌شود یا بسته.”

خوب بود نویسنده این “جنبش خشونت پرهیز تغییر” را کمی معرفی میکرد تا ببینیم چه کسانی امروز آن را نمایندگی میکنند. آیا این “جنبش خشونت پرهیز تغییر” همان اصلاح طلبان سابق نیستند که نویسنده با گفتن اینکه کلیشه “اصلاح طلب و اصول گرا” نیاز به تعمیر و تعویض دارد، آن را تعریف میکند. مفهوم “جنبش خشونت پرهیز تغییر” به ما میگوید نویسنده با کنار گذاردن “کلیشه اصلاح طلب و اصولگرا” و وارد کردن “نظام امتیازورزی” در تحلیل خود، تغییری در دیدگاه خود نمیدهد. بلکه در محدوده اصلاحات باقی میماند. اصلاحاتی که البته نافی جمهوری اسلامی میباشد. آقای نیکفر مینویسد:

“از زاویه‌ی کلیشه‌ی سرنگونی، بدیل سرنگونی رژیم، اصلاح آن می‌شود. اما سرنگونی‌‌ای در کار نیست، جز در تخیل اپوزیسیون تخیلی. اپوزیسیون تخیلی، تصور می‌کند اصلاح‌طلبی مانع اصلی پیشبرد امر سرنگونی است. به باد کردنِ این مفهوم نیاز دارد، تا ضعف خود را بپوشاند. اشکال بزرگ دیگر کلیشه‌ی اصول‌گرا−اصلاح‌طلب، غفلت از نظام امتیازوری و ندیدن ابعادِ پیچده‌تر شدن آن نسبت به دهه‌ی ۱۳۷۰ است…”

اینکه جمهوری اسلامی با تغییر و تحولات از درون و به شیوه “اصلاح طلبانه” نابود شود، یکی از روندهای  تاریخی برای رژیمی است که با جامعه و اقتصاد و فرهنگ آن در تضاد میباشد. و صد البته با وجود همان “نظام امتیازورزی” که نویسنده از آن نام میبرد، این سیر نابودی دردناک نمیتواند بدون جنگها و کودتاهای خشونت آمیز داخلی به وقوع بپیوندد. اما “جنبش خشونت پرهیز تغییر” با وارد کردن نظام “امتیاز ورزی” به جای “کلیشه اصولگرا و اصلاح طلب” چه چیزی را میخواهد تغییر دهد؟ آیا میخواهد “اپوزیسیون غیرتخیلی” سازمان دهد. خیر نویسنده قصد انجام چنین کاری را ندارد. فقط باید شکاف میان مردم و حکومت را به مطالبه گری وصل کرد تا این حکومت خودش خشک بشه و بیفتد. وقتی نویسنده مینویسد “اصلاح طلبی مانع سرنگونی نیست، منظورش همین سیر تدریجی نابودی رژیم اسلامی از درون و “بدون خشونت” میباشد. از نظر اقای نیکفر باید مطالبه گری به جایی برسد که حکومت مشروعیت خودش را به رای بگذارد. “کار به جایی برسد که به حکومت تحمیل شود که مشروعیت خود را به رأی بگذارد”

نویسنده میخواهد مردم در قالب نیروی سرنگونی متحد و متشکل نشوند، بلکه در غالب “مطالبه گری” متشکل شوند. برای نویسنده زیر و رو کردن دولت و دستگاه نظامی و یا به عبارت مارکسی و لنینی درهم شکستن ماشین دولتی جایی ندارد. او میخواهد مردم در قالب “مطالبه گری” متحد شوند و فشار این مطالبه گری موجبات تغییرات در دولت شود و از این طریق و به شیوه مسالمت آمیز “نظام ولایی” گورش را گم کند، استحاله یابد. این میتواند سیر یک روند در ایران باشد. روندی که دستاوردی برای مردم ندارد و اساسا قرابتی با ازادی و رهایی، قرابتی با مطالبات کارگران و مردم ایران ندارد. در این روند دستگاه دولت و ماشین نظامی آن با جرح و تعدیل تحویل صاحب منصبان بعدی میشود.

  بورژوازی و طبقات حاکمه میخواهند “مطالبه گری مردم” زائده  جنبش آنها در عرصه سیاست بماند. این سیاست مطلوب یک جمهوریخواه عدالت طلب و همچنین توهمات اوست. یک جمهوریخواه عدالت طلب میخواهد بحران حکومتی باضافه مطالبه گری منجر به آن شود که حکومت مشروعیت خود را به رای بگذارد و جنبش خشونت پرهیز “مطالبه گری” پیچی را بدون دعوا و جنگ جدی پشت سر بگذارد. بعد چه؟ “حتما جنبش خشونت پرهیز تغییر” در زیر سایه ارتش و رژه های نظامی و فرماندهان نظامی و با به ارث بردن کل ماشین دولتی که حشو و زوائد اسلامی آن زدوده شد، در ته پارلمان صدای غیرخشونت امیز خود را بلند میکند. البته باز هم اگر به انها اجازه داده شود تا چند نماینده در ته پارلمان برای چند صباحی داشته باشند.

این حرفها در جامعه ای زده میشود که هر محفل و باند مافیای حکومتی و یا دسته های مختلف مافیای در اپوزیسیون آماده به یراقند تا برای منافع لحظه ای و محدود خود تمامی جامعه را به خاک و خون بکشند و نویسنده هم بدرست در این متن به آنها اشاره دارد. نویسنده مینویسد چون اپوزیسیون برای تغییر واقعی و جایگرینی رژیم وجود خارجی ندارد، پس مطالبه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی به مطالبه گری از رژیم اسلامی تقیل پیدا میکند و تنها به شکاف حاکمیت و مردم ترجمه میشود، که حاکمیت با بازتولید خود تلاش میکند به آن پاسخ دهد. “مطالبه گری” کمک میکند تا بازتولید به نتیجه نرسد و نظام ولایی دچار عدم مشروعیت بیشتری شود و حتی مشروعیت خود را به رای بگذارد.

نویسنده به جای اینکه “مطالبه گری” را به مطالبه بزرگ مردم برای رفتن رژیم اسلامی گره بزند، این کار را برعکس میکند. او مطالبه بزرگ سرنگونی را به “مطالبه گری” گره میزند و به زیر مجموعه آن درمیاورد.

مسئله اساسی نه “میسر و موثر” بودن این و آن سیاست بر سیر رویدادها، بلکه “میسر و موثر” شدن نقش عنصر فعاله در تعیین و شکل دهی رویدادهاست. مسئله اساسی نه سیر وقایع و عنصر ابژکتیو، بلکه نیرو و عنصر فعاله میباشد. در سیاست آقای نیکفر مردم زائده و مفسر رویدادهای عینی باقی میمانند. در حالی که مسئله بر سر تغییر انقلابی رویدادها و نقش عنصر انقلابی است. تغییر انقلابی به نیروی انقلابی و سازمان انقلابی نیازمند است.

بازتولید “نظام ولایی؟ یا تاکتیک از این ستون به آن ستون

آقای نیکفر مینویسد که این مضحکه انتخابات “جدی” بود. در این شکی نیست که این مضحکه جدی بود. از این منظر نه این مضحکه انتخابات، بلکه همه مضحکه های انتخابات در جمهوری اسلامی به هر حال جدیتی در خود داشته و دارند. مضحکه انتخابات سال ۱۴۰۰ که رئیسی را از آن درآوردند هم جدی بود. جدی از این نظر که رژیم میخواست در مقابل جنبش مردم برای سرنگونی، متحد و یکدست ظاهر شود. هرگونه دودلی و شکنندگی درونی رژیم در مقابل مردم، خطر از دست رفتن همه چیز را در برداشته است. رژیم در ادامه دریافت که با تکیه بر تنها “جبهه پایداری” و محافل نزدیک به آن در مجلس و قوه مجریه که تنها زدن و دررفتن و “آتش به اختیار بودن” را از رهبر و نظام گرفته و به سرعت از رهبر معظم هم عبور میکنند، همه چیز میتواند از دست برود. یک محفل کوچک راحت میتواند مسبب کودتاهای درونی و سردرگم شونده شود و با توجه به منفعت محدود محفلی خود که به “کاسبان تحریم” مشهور شده اند، اقتصاد را تمام وکمال به ورطه  نابودی سوق دهند. رژیم دریافت که اختلاف و زد و خورد درونی رژیم در همان چهارچوب تنگ جبهه پایداری و رئیسی و قالیباف و محافل درون جبهه پایداری که به سرعت میتواند پای نظامیان را به میان بکشد، میتواند سرمنشاء بروز اغتشاشات شدیدتری در درون رژیم شود، تا حضور جناح ها و محافلی که مدتها بود سیر حذف آنها در رژیم به سرانجام رسیده بود و یا در حال حذف شدگی به سر میبردند. رژیم اسلامی احساس کرده است که از خطر سرنگونی فوری توسط جنبش زن- زندگی- آزادی جسته است و دیگر باید آتش به اختیارها را کمی افسار بزند و به “عاقلترها” که به فردایی هم میاندیشند مهلت داد. این یک تاکتیک فوری رژیم برای برون رفت از بن بست روز میباشد. بن بست عمومی رژیم از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که سرمنشاء شورشها و قیامها بر علیه رژیم و عامل بوجود آورنده جنبش سرنگونی است، سرجایش باقی هست و در اینجا مجال پرداختن به آن نیست. این را نمیتوان بازتولید “نظام ولایی” نام نهاد. این انتخاب یک تاکتیک در مقابل یک مسئله روز میباشد. این تکیه از این ستون به آن ستون میباشد در حالی که کل عمارت در معرض فروپاشی میباشد.

انتخاب نام ” بازتولید نظام ولایی” برای این دوره، برای کسی که اراده کرده است به دامن سرنگونی طلبی درنغلتد مفید میباشد. اما بدرد تعیین سیاست و تاکتیک روز نمیخورد. یک جمهوریخواه خالص که واقعا از “نظام ولایی و سلطنتی” و کلا استبداد فردی منزجر است، فکر میکند میتواند به شیوه “غیرخشونت آمیز”  و با دوری از مبارزه برای کسب قدرت سیاسی در ایران “مطالبه گری” کند و “مطالبه گری” را جای مبارزه برای قدرت سیاسی نشانده است. اما در ایران باید مبارزه برای کسب قدرت سیاسی را سازمان داد. سازماندهی “مطالبه گری” روزمره مردم تنها گوشه ای از آن سازماندهی کارگران و  مردم برای سرنگونی رژیم میباشد. نیرو و ارگانیزاسیون سرنگونی باید بتواند با درهم شکستن ماشین دولتی و جایگزین ماشین دولتی نوین به جای آن. طبقه کارگر و مردم را بمثابه قدرت دولتی سازمان دهد.

اگر آقای نیکفر مینوشت امروز خطر جریانات ارتجاعی درون و بیرون رژیم برای دست به دست کردن قدرت و “انقلاب رنگی” و رژیم چنچ زیاد است و ما در شرائط کنونی و از فرصت بدست آمده باید استفاده کنیم تا نیروی سرنگونی طلبی مردم را سازمان دهیم. و سازمان دادن آن احتیاج به رهبری و مرکزیت دارد، حرف بسیار بجایی بود. اما اینکه باید از “کلیشه سرنگونی” دست برداشت و به “مطالبه گری” روی آورد، ندایی اصلاح طلبانه در شرائط سرنگونی میباشد که فقط “صحنه سیاست را برای “براندازان” خطرناک در اپوزیسیون باز میگذارد.

مطالبه گری مردم و مطالبه گری فریبکارانه

برای یک کارگر، برای یک زن، برای یک جوان ، برای مردمی که آرزوی نابودی فوری جمهوری اسلامی را میکشند، “مطالبه گری” با شلاق، با زندان، با کتک، با جریمه، با تحقیر، با اعدام، با اعتراف تلویزونی و….همراه است. جمهوری خواهی که از اصلاح طلبی عبور کرده است به مردم میگوید این مرحله مطالبه گری است، اینها هزینه ای است که باید بپردازیم تا از راه غیرخشونت آمیز، دولتی در اینده بازتولید شود که شما بتوانید در آن مطالبه گری کنید. همین الان هم که مرحله “بازتولید نظام ولایی” نامیده میشود وظیفه ما این است که عرصه سیاست را برای مطالبه گری باز کنیم.

اقای نیکفر از جمهورخواهان چپ میگوید با یا بدون “نظام ولایی، دولت هست، ارتش هست، بوروکراسی هست، اینها را نمیشود کاری کرد، شما مردم به فکر “عرصه عمومی” باشید. همیشه مطالبه گری کنید. سرنگونی جمهوری اسلامی کلیشه است، شکاف مردم و حاکمیت و تضادهای درونی حاکمیت در نهایت باید با معیار “مطالبه گری” سنجیده شود و به مطالبه گری کمک کند. بعد از جمهوری اسلامی هم دولت، ارتش، بوروکراسی همراه با سازمانهای امنیتی هست، اما ما قول میدهیم که جامعه مدنی هم باشد تا مطالبه گری صورت گیرد.

کارگران و مردم میگویند “مطالبه گری” و یا با زبان معمولی مبارزه برای بهبود اقتصادی و سیاسی و فرهنگی زندگی روزمره مان و مبارزه برای کسب هر درجه از آزادیهای اجتماعی با حیات و ممات و دم و بازدم زندگی ما درآمیخته است و دائما داریم برایش “هزینه” میدهیم. اما ما برای مطالبه برزگ و اساسی مان در شرائط امروز یعنی سرنگونی جمهوری اسلامی به همراه ارتش و سپاه، سازمانهای  امنیتی و جاسوسی، دستگاه بوروکراسی، دستگاه مذهب و… احتیاج به سازمانی داریم که همین نیاز را برآورده سازد. شما آقای نیکفر میفرمایید این سازمان امروز وجود ندارد و مردم به جای ایجاد این سازمان بروند “مطالبه گری کنند؟ مردم، (مسلما قشر پیشروتر مردم در شرائط امروز) میگویند ما به جای “مطالبه گری” نوع شما، میخواهیم مطالبه گری امروز ما در خدمت سازمانیابی قرار گیرد که همه چیز را دگرگون کند. ما احتیاج به ایجاد سازمان رهبری کننده، رهبری و نفوذ سیاسی داریم، ما میخواهیم سازمانی داشته باشیم که اگر مجددا جنبش زن – زندگی- آزادی با هر نام و نشان دیگری برای “مطالبه” نابودی رژیم  آمد، بتوانیم حول آن سازمان خود را برای نبرد تا پیروزی، متحد و نیرومند حفظ کنیم. نبردی که متاسفانه و برخلاف نیات ما و برخلاف توهمات آقای نیکفر نمیتواند غیرخشونت آمیز باشد. ما میخواهیم سازمانی داشته باشیم که تغییر اساسی دولت را مطالبه کند و این از دل جنبش مطالبه گری روزانه ما بدست نمیاید. بلکه جنبش مطالبه گری روزانه ما تنها عناصر و نیروهایی را برای نبرد در آن سازمان برای قیام و سرنگونی و کسب قدرت سیاسی تربیت میکند و بدست میدهد. اگر شما آقای نیگفر از نبود چنین نیرویی مینالید، خوب باید ظاهرا به جای کوبیدن بر طبل “مطالبه گری” ازلی و ابدی آن هم در شرائط استبدادی ایران و خاورمیانه، برای سازمان دادن چنین نیرویی تلاش کنید.

تجربه ۸۸، تجربه ۹۶، تجربه ۹۸، تجربه جنبش زن – زندگی- آزادی به ما میگوید ما به سازمانی احتیاج داریم که به اهداف این شورشها و مبارزات و به اهداف و آرزوی  اکثریت مطلق مردم ایران برای سرنگونی پاسخ دهد. اهرم مردم برای پیروزی با جنبش “مطالبه گری” ایجاد نمیشود. اگر اهرمی برای سرنگونی ایجاد نشود، مردم به این و یا آن نیروی ارتجاعی برای پایان دادن به رژیم اسلامی در ایران متوسل میشوند، ممکن است فشار جامعه منجر به تغییر و تحولاتی در درون رژیم شود که در پایان سیر این تغییر و تحولات دیگر پوسته نازگی از رژیم اسلامی مانده باشد که آن هم با یک تحول ساده به دور ریخته شود و یا ممکن است شاهد کودتا و ضد کودتاهایی در درون رژیم باشیم که به عمر رژیم خاتمه داده شود. همه این آبشنها ممکن است، اما مسئله بر سر ممکنات نیست، مسئله بر سر نیروی فعاله برای تغییرات بزرگ و عمیق میباشد. در ۲۰ سال اخیر بدلیل عدم وجود یک سازمان و نیرو که بتواند جنبش مردم برای سرنگونی را متحد و سازمان دهد، جنبش مردم نتوانسته است به پیروزی دست یابد. بدون چنین سازمانی جنبش مردم طی یک تاریخ نسبتا طولانی مدت، رژیم اسلامی را از صفحه روزگار ایران محو میکند. منظورم از محو کردن به صورت انقلابی و با انقلاب نیست، بلکه به تدریج و به شکل استحاله ای و یا در اشکال تند و ارتجاعی از بیرون است که در بالا از آنها نام بردم است. مطالبه گری نوع آقای نیکفر مردم را دعوت به پذیرش تغییر و تحول در بالا میکند، چون دست به سازماندهی مردم برای اهداف بزرگ یعنی تسخیر دولت نمیزند، بلکه انتظار تغییر و تحولات “غیر خشونت آمیز” از طریق “مطالبه گری” را دارد.

مردم میگویند ما خواهان غیرخشونت آمیز ترین مبارزه برای کسب آزادی و رفاه هستیم. اما کسی که فکر میکند یک دستگاه دولتی که سراپا برای سرکوب سازماندهی شده است، بصورت غیرخشونت آمیز از سر راه مردم کنار میرود، یا خوشخیال است یا فریبکار. سازماندهی مردم برای قیام و کسب قدرت و از جمله سازماندهی مسلحانه مردم در موقعش برای پیروزی بر رژیم اسلامی و یا هر دولت ارتجاعی در آینده غیرخشونت آمیزترین مبارزه برای رهایی کارگران و مردم میباشد. در غیر این صورت، با توجه به وضعیت جهان امروز، مردم در ایران در دراز مدت ممکن است حتی شانس “مطالبه گری” را هم در دولتهای اینده نداشته باشند. بخشی از جنبش ناسیونالیستی در اپوزیسیون امروز صراحتا یک دولت دیکتاتوری سکولار و سرکوبگر را نوید میدهد و همین نیروها میتوانند در نبود یک نیرو و سازمان برای سازمانیابی مردم، خواست مردم برای سرنگونی رژیم اسلامی را بر ضد آرزو و خواست ازادی و رفاه مردم متحقق کنند و وضعیت سال ۵۷ تکرار شود.

مبارزه و سازمانیابی مردم در شرائط “مطالبه گری” و در شرائط شورش و قیام

اگر مبارزه برای بهبود شرائط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی روزانه مردم را با تخفیف “مطالبه گری” بنامیم، اشکال و المنتهای مبارزه مردم در شرائط شورش و قیام و در شرائط انقلابی، اساسا از دوران “مطالبه گری” متفاوت میباشد. در دوره مطالبه گری عنصر سازماندهی کارگران و مردم برجسته است، اما در دوران قیام و سرنگونی عنصر رهبری سراسری، بسیج و تهاجم، ضربه زدن و گرفتن و حفظ مواضع و تضعیف روحی و روانی دشمن و… و این همه احتیاج به یک مرکز رهبری و سازمان رهبری کننده  دارد. سازماندهی در شرائط دوم از اساس با سازماندهی در شرائط اول متفاوت میباشد.

این تفاوتها را مردم در پراتیک روزمره خود تجربه کرده و دیده اند. از ۱۸ تیر ۷۸ تا جنبش ۸۸، از شورش دیماه ۹۶ تا ۹۸ و در بالا و تاج گل همه این جنبش ها و شورش ها، جنبش زن- زندگی- ازادی در سال ۱۴۰۱، “مطالبه گری” حاشیه ای و در خدمت جنبش برای سرنگونی رژیم اسلامی بوده است. نهادها و سازمانهایی که در دوران “مطالبه گری” ساخته شده بودند، اساسا نتوانستند به کار جنبش مردم در حالت شورش و قیام بیایند. در دوران شورش و قیام و در دوره انقلابی، مبارزات مطالبه گرانه یا به دوره انقلابی و به درون شورش و قیام کشیده میشود و یا حاشیه ای و نامحسوس میگردند. اعتصابات کارگران در سال ۵۷ از نوع اول بود، اما ناپدید شدن مبارزات مطالبه گرانه معلمان، بازنشستگان و کارگران مراکز مختلف کارگری در سال ۱۴۰۱ از نوع دوم. “مطالبه گریی” که تا روز ۲۴ شهریور ۱۴۰۱ در خیابانها و در حالت اعتصابی در مراکز تولیدی و مدارس و دانشگاهها حضور داشته، بیکباره پس از روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ مانند آب در زمین شنی به زیر زمین رفت و پیدا نبود. فقط با سرکوب کامل جنبش زن – زندگی- آزادی جنبش مطالبه گری دوباره سربرآورد. برخلاف تصور بسیاری ها، شورش و قیام ۹۶ و ۹۸ و ۱۴۰۱ ادامه تکاملی جنبش “مطالبه گری” قبل از خود نبود. اینکه جنبش مطالبه گری و یا جنبش مبارزه برای بهبود روزمره زندگی اقتصادی و اجتماعی روزمره نتوانست پس از ۲۵ شهریور در میدان بماند، فقط به این برنمیگردد که جنبش عمومی و توده ای مردم، یعنی جنبش زن- زندگی- ازادی نتوانست قدرت و اقتدار سرکوب رژیم را بشکند، بلکه به  توان و شرائط جنبشهای اجتماعی و سیاسی در درون طبقه کارگر و جامعه ایران برمیگردد.

به نظر من این مشکل در دو سطح هست. یکی وجود یک سازمان انقلابی کمی صاحب نفوذ و صاحب اقتدار، سازمان و حزب کمونیستی، و دیگری حضور کارگران کمونیست در مراکز کلیدی صنعت ایران و نفوذ کمونیستها در میان جنبش زن و جنبش سکولاریستی. در هر دو سطح ما با ضعف مفرطی روبرو هستیم.

در سال ۱۴۰۱ دیدیم که حتی کمیته هایی بی نام و نشان محلات که بسیاری از آنها فیک بودند بیشتر بدرد بسیج و مبارزه مردم میخوردند تا نهادهای مطالبه گر شکل گرفته از قبل در ایران. اگر به جای آن کمیته ها ما با سازمانهای واقعی در میان جوانان و زنان و مهمتر از همه در مراکز بزرگ صنعتی روبرو بودیم، سرنوشت مبارزه مردم عوض میشد. رژیم نمیتوانست بر آن مبارزه عظیم و آن جانفشانیها فائق آید. برای من آن سازمان حزب کمونیستی است. حزب کمونیستی که بطور واقعی بخش کوچکی از پیشروترین کارگران و مردم را در خود داشته باشد.

در سطح دیگر، در سال ۵۷ کارگران کمونیست و رادیکال در مراکز کلیدی اقتصاد ایران حضور داشته اند. سرمنشاء ورود کارگران به جنبش اعتصابی در سال ۵۷ تلاش کارگران کمونیست در پالایشگاه ابادان، اهواز، تهران و دیگر مراکز بزرگ کارگری بوده است. بدون حضور آنها، بدون تلاشهای سرسختانه و فداکارانه و شجاعانه آنها که امروز به درجه ای قابل مطالعه نیز میباشد، از اعتصاب عمومی کارگران و کارگنان خبری نمیشد. در سال ۵۷ آن کارگران از حزب سیاسی خود و اتخاذ سیاست و تاکتیک صحیح و مستقل خود محروم بودند و برای همین سیاست مستقل طبقاتی خود را در مقابل جنبشها و طبقات دیگر اتخاذ نکردند. امروز برخلاف آن زمان ما از حضور آن کارگران کمونیست و یا رادیکال سوسیالیست در مراکز مهم  و کلیدی صنعت ایران محروم هستیم. جای آنها را اعلامیه و حرف و نهادهای مدعی تشکل توده ای کارگری که ارتباطی با توده ندارند، گرفته است. در عرصه زنان و مبارزه سکولاریستی بخشی از “چپ” تا قبل از جنبش زن – زندگی- ازادی اصلا این عرصه ها را عرصه مبارزه خود نمیدانست و چپ و یا کمونیسم چهره مشهور و تاثیرگذاری در این عرصه ندارد و پرورش نداده است.

اگر کارگران کمونیست در مبارزه جاری اقتصادی کارگران که بطور وسیع و روزانه جریان دارد و بطور خودبخودی از حدی از سازمانیابی برخوردار است، جایگاه خود را همانند هر کارگر معترض حفظ میکردند، میتوانستند نیروی خود را در متن مبارزه اقتصادی که آقای نیکفر آن را مطالبه گری مینامد، چنان سازمان دهند که در مراکز کلیدی صنعت جایگیر شوند و وقتی که جنبش عمومی کارگری و مردم مانند ۱۴۰۱ میاید، آنها بقول لنین چهار دست و پا نعل باشند تا در آن دخالت کنند.

بدون وجود یک سازمان انقلابی نسبتا با نفوذ حداقل در میان پیشروترین رهبران مبارز کارگری و زنان، و بدون وجود سیاست سازماندهی برای سرنگونی رژیم در شرائط کنونی، مردم دوباره به زائده نیروها و احزاب ارتجاعی در میایند. “جنبش خشونت پرهیز تغییر” و مطالبه گری ، هیچ سیاست مستقلی را نمایندگی نمیکند و تنها به زائده شدن مردم به احزاب و دستجات ارتجاعی کمک میکند. “جنبش خشونت پرهیز تغییر” مردم را دنبال نخود سیاه “مطالبه گری” میفرستد و امکان دست به دست شدن قدرت در بالا را فراهم میکند.

اگر کسانی چون اقای نیکفر در شرائط امروز که فاشیسم سلطنت طلبی و راست افراطی وارد گود شده اند، در “کلیشه سرنگونی” بمانند و تلاش کنند از سکوی سرنگونی طلبی به آنها بتازند و آنها را خنثی کنند، نفعشان برای کارگر و مردم و برای آینده سیاسی ایران از این منظر مفید خواهد بود. وگرنه سپردن کار به عرصه “مطالبه گری” یعنی واگذلر کردن همه چیز به امان خدا.

به جای مطالبه گری ما به یک حزب انقلابی که از نظر من نمیتواند یک حزب غیرکارگری و غیرکمونیستی باشد، احتیاج داریم و در این صورت، صورت مسئله جامعه عوض شود. در شرائط استبدادی و سرکوب یک حزب کوچک که تنها اقلیتی از پیشروترین کارگران و مردم را با خود داشته باشد کافی است تا با اتخاذ سیاستهای درست بتواند توده وسیع مردم را پشت خود بسیج کند و برای کسب قدرت سیاسی خیزبردارد و به قدرت سیاسی در جامعه بدل شود.

کمبود اساسی در جامعه ایران وجود سازمان انقلابی است که خیز برداشتن برای کسب قدرت سیاسی را در دستور خود داشته باشد. “مطالبه گری” یکی از داده های موجود جامعه میباشد. در کشوری که دیکتاتوری مطلق برقرار است و تشکلهای توده ای کارگری و غیرکارگری سرکوب میشوند، حزب انقلابی باید مستقیما رابطه اش را با توده مردم محکم کند و امکان انتخاب آنها را فراهم آورد.

محمود قزوینی

۲۲ جولای ۲۰۲۴، ۱ مرداد ۱۴۰۳

https://akhbar-rooz.com/?p=246393 لينک کوتاه

2.8 16 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
9 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Kourosh
Kourosh
1 ماه قبل

راه نجات ایران از چنگال خونین حکومت جنایتکار اسلامی، یک اتحاد فراگیر ملی ، اتحاد فراگروهی و فراجناهی از همه ی افراد، گروه ها و سازمان‌های سیاسی سکولار دموکرات میباشد و نه صرفا تشکیل یک سازمان انقلابی کمونیستی!
اتحاد جریان چپ و داشتن برنامه ی راه و…بسیار مهم است، اما ما بدون اتحاد و ائتلاف با دیگر گروه های اپوزیسیون قادر به سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی نیستیم . نه جمهوری خواهان و نه پادشاهی خواهان، هیچ یک به تنهایی قادر به پیروزی نخواهد بود.
اپوزیسیون باید تحت نکات اشتراک حد اقلی مانند اعتقاد به سکولاریسم و حقوق بشر و…جهت سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی متحد شود. انتخاب نوع سیستم جایگزین را باید در فردای آزادی در یک رفراندم آزاد تحت نظارت سازمان ملل مشخص کرد. چنانچه ما به دموکراسی اعتقاد داشته باشیم، باید بپذیریم که
این حق طبیعی هموطنان ماست که گرایش به یکی از این دو سیستم، پادشاهی و یا جمهوری، داشته باشند.

Kourosh
Kourosh
1 ماه قبل

درود جناب قزوینی گرامی

اپوزیسیون نزدیک به نیم قرن وقت داشته تا اختلافاتش را حل کند و اتحاد و یا ائتلافی برای سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی ایجاد کند، تا در زمانهایی مانند سر بر آوردن جنبش زن زندگی آزادی، در کنار مردم بایستد، اما زهی خیال باطل! اولویت اپوزیسیون جهان سومی ما، نه اتحاد جهت سرنگونی حکومت جنایتکار اسلامی، بلکه تخریب رقبای سیاسی و تفرقه افکنی و جنگ قدرت و هژمونی طلبی و…بوده است. حکومت هم میداند که چنین اپوزیسیونی خودش برای تخریب خودش کافی میباشد و آنها نباید وقتی بدین منظور به هدر دهند!

نادر
نادر
1 ماه قبل

دو نکته
یک: جدا از اینکه با نظرات آقاى قزوینى موافق باشیم و یا مخالف، میباید یک مسئله را براى همیشه براى خود مشخص کنیم و آن این هست که آیا میشود از یک خط امامى داخل یا خارج حکومت اسلامى انتظار داشت که علیه مانده گارى این حکومت جنایتکار و غارتگر، حرفى بزند و یا بنویسد؟ اینان زمین را به آسمان میبافند تا ادامه این حکومت ننگین را هموار کنند
دو: اینکه ما با نبود یک سازمان انقلابى و رزمنده مواجهه ایم دلیل بر آن نمیشود که از یک جنایتکار علیه جنایتکار دیگرى حمایت کنیم و صرف اینکه راست (افراطى و غیر افراطى که ابدن فرقى با هم ندارند) و در اینجا سلطنت طلبان خواهان سرنگونى حکومت اسلامى، ما میباید دنبال “مطالبه گرى”(بعبارتى گدائى در آستان وحوش جنایتکار) باشیم تا صف خود را از آنها جدا کنیم!!

توجه!
توجه!
1 ماه قبل

بیش از چهل سال است که مبارزه میکنیم تا این حکومت را تضعیف کنیم که موفق هم بوده ایم ،چون حکومت در ضعیفترین موقعیت خویش تا کنون قرار دارد.
سالیان آینده با همکاری و همگرایی و هوشیاری بیشتر موفق خواهیم شد که این حکومت را برای همیشه به زباله دان تاریخ بسپاریم ،در این نباید شک کرد!

الف باران
الف باران
1 ماه قبل

از — بسط آگاهی” و ” تشکلیابی” … به جای جنگ بر سر حجاب اجباری؛ … محمود قزوینی
“تضمین اعتراضات صنفی – اقتصادی امروز و گسترش آن در نبردهای تند فردا و در سالگرد مهسا، بزرگترین خدمت به جنبش کارگری و جنبش زن، زندگی، آزادی میباشد. این حداقل کاری است که میشود کرد و توان آن نیز وجود دارد.”
حال از خود مقاله :
“در صورت اضطرار یک اپوزیسیون سرهم بندی شده مانند ائتلاف جرج تاون (“منشور مهسا”) را جلوی مردم میگذارند و در نبود یک رهبری و مرکزیت برای سرنگونی رزیم، مردم مجبور به انتخاب آن میشوند.” !
آیا این دو مطلب از آشفته فکریها شما نیست ؟

این شورش ” زندگی آزادی”حتی یک شعار نیز برای بهبود شرایط زندگی طبقه کارگر نداشت و نسبت به مبارزه مداوم این طبقه در سال‌های اخیر بیگانه بود.
شعار بی محتوای ” زن زندگی آزادی ” نه تنها بطور عینی عمل مثبتی درجامعه ایفا نکرد بلکه تاثیر بسیار منفی در سر نوشت تحولات ایران و مبارزه مردم بویژه کارگران ایران ایفاء کرد.

الف باران
الف باران
1 ماه قبل

آقای محمود قزوینی ؛
این همه آشفته فکریها چرا ؟! … ادامه

۱-“در صورت اضطرار یک اپوزیسیون سرهم بندی شده مانند ائتلاف جرج تاون (“منشور مهسا”) را جلوی مردم میگذارند و در نبود یک رهبری و مرکزیت برای سرنگونی رزیم، مردم مجبور به انتخاب آن میشوند.” !
۲-“جای سازماندهی مطالبه گری باید امکان انتخاب “اپوزیسیون” توسط مردم را فراهم آورد. باید اپوزیسیون را ساخت. باید رهبران و رهبری را سازمان داد. مردم در نهایت باید میان چپ و راست انتخاب کنند.” !
۳-“رهبری هم با عمل ایجاد میشود و نه با حرف. با “اعلام منشور بیست تشکل” و با صدور بیانیه و گفتگوی تلویزیونی ایجاد نمیشود، بلکه با ایجاد مرکزیتی که واقعا بتواند دست به عمل جدی بزند، ایجاد میشود.” !
۴-برای یک کارگر، برای یک زن، برای یک جوان ، برای مردمی که آرزوی نابودی فوری جمهوری اسلامی را میکشند، “مطالبه گری” با شلاق، با زندان، با کتک، با جریمه، با تحقیر، با اعدام، با اعتراف تلویزونی و….همراه است ” !

ساسان
ساسان
1 ماه قبل
پاسخ به  الف باران

باران عزیز داستان حزب کمونیست – کارگری و اقای محمودقزوینی تخطئه کردن هرایده و صاحب ایده ایست که برای اندیشه های ضد کارگری – کمونیستی این جریان خطر بالقوه و بالفعل باشد. زیاد جدی نگیرید. آن سازمان انقلابی را هم که مطرح می کنند منظور خودشانند . اینها از جعل و دروع سازمان انقلابی و از فریب مشتی انسان های شریف منشورشان را به چپ قالب کردند و درست در هنگامه دفاع ار آن افرادی که به خاطر امضای منشور بیست تشکل زندان افتاده اند و بتازگی حکم هم گرفتد هیچ نمی گویند . اما صحبت من با شما اینست که بخاطر ارزیابی های غلط امثال قزوینی و یا وچود سلططنت طلبان و کارشکنی های آنها در جنبش زن زندگی آزادی نباید این جنبش و یا اساسا هر جنبش اجتماعی را نادیده و یا کم ارزش ارزیابی کرد بنظرم همه جنبش های اجتماعی ظرفیتهای بسیار تاثیر گذاری در رشد آگاهی های عمومی و حتی طبقاتی دارند ولی مشروط به شروطی است که شما هم به آن اشاره دارید

صمد
صمد
1 ماه قبل

فرموده اید: کمبود اساسی در جامعه ایران وجود سازمان انقلابی است که خیز برداشتن برای کسب قدرت سیاسی را در دستور خود داشته باشد.
چه کسانی قرار است آن سازمان انقلابی را درست کنند؟ چه زمانی؟ چقدر طول میکشد…
میتوانیم کلمات اگر و باید را از مقاله شما حذف کنیم؟ ۵۰ سال است که همه “میگویند” اگر حزب درست کنیم خوب است و باید حزب درست کنیم. ۵۰ سال بعدی را هم می توانیم به تکرار همینها ادامه بدهیم.

میرنادر
میرنادر
1 ماه قبل

جناب آقای قزوینی محترم، بیش از چهل سال است که اپوزیسیون بدرستی بدنبال ایجاد تشکیلاتی انقلابیست که توانایی سازماندهی توده ها و جهت دهی و رهبری مبارزات آنها بر ضد رژیم را داشته باشد. اما هنوز موفق به ایجاد چنین تشکیلاتی نبوده است. بنظر شما ایراد کار چیست؟ آیا فکر میکنید با این پیشنهاد شما پس از سپری شدن چهل سال دیگر، نوادگان ما شاهد شکل گرفتن چنین تشکیلاتی خواهند بود؟ آیا وقت آن نرسیده است که بپذیریم چهل سال زمان کمی برای این کار نبوده است و مشکل جای دیگریست؟ آیا وفت آن نرسیده است به روش‌های دیگر بیاندیشیم مانند آنچه نیکفر پیشنهاد میکند؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


9
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x