تاریخ ایالات متحد امریکا پر است از ترورهای موفق یا ناموفق رؤسای جمهور آنجا، چنانکه بلافاصله پس از ترور نافرجام اخیر، در تمام شبکههای خبری فهرستی بلند بالا از تاریخ این سوءقصدها منتشر شد.
چیزی که در تمام این سوءقصدها مشترک است، فقدان انگیزه شخصی در فرد ضارب است. مثل همه سناریوهای پیشین، خبرگزاریها دوباره دنبال گذشته ضارب و سابقه حقوقی یا سلامت روحی او برآمدند. اما البته همه میدانند که از اینجا نمیتوان راهی به پشت ماجرا گشود.
تاریخ ترورهای رؤسای جمهور امریکا ما را به این گمانهزنی با قوّت زیاد نزدیک میکند که مانند موارد پیشین نقشه سازمانیافتهای نیز پشت واقعه اخیر نهفته است. چند نکته ظریف در روز حادثه این گمانهزنی را تقویت میکند: چند شاهد از میان کسانی که در محل اجتماع هواداران ترامپ در محل حضور داشتند، به صراحت گفتند که ما میدیدیم پسر جوانی با تفنگ دارد از دیوار بالا میرود، به پلیس هم گفتیم، اما محل نگذاشتند. نکته دوم این است که باز مثل همیشه ضارب را پس از انجام کارش درجا از ناحیه سر و گردن هدف آتش قرار دادند و کشتندش، حالآنکه آیا بهتر نبود تنها با هدف قرار دادن دست یا پایش او را بیاثر میکردند تا بلکه بعدتر بتوانند از انگیزه او سر دربیاورند؟ متخصصان سرویسهای امنیتی خوب میدانند وقتی پس از عملیات تروریستی ضارب یا ضاربان درجا توسط نیروهای امنیتی کشته میشوند، هدف از میان برداشتن ردّپاها، و جلوگیری از فاش شدن جزئیات بیشتر است.
پس اگر بپذیریم که نقشه حسابشدهای در پس پشت ترور ترامپ بوده، سؤالهایی که مطرح میشود این است که چرا میخواستند او را بکشند، و چه کسانی؟
مسلم است که ما در این جنگ سیاسی در یک طرف میدان آدمخوبها و در طرف دیگر آدمبدها نداریم. هر دو طرف این نبرد جزو شروران تاریخاند، و برای هم مردم امریکا و هم مردم جهان، هر دو جناح بسیار خطرناکاند.
سیاست خارجی امریکا هرچند همیشه یک اهرم نظامی یدک میکشیده است، اما از آغاز قرن جدید، راهبردهای نظامی تحت محوریت سازمان ناتو گوی سبقت را از شیوههی دیپلماتیک ربوده است. امروز دولت در سایه امریکا با تکیه بر قدرت نظامیاش، بر آن است که به کلیه اهدافش در جهان از این طریق دست پیدا کند. این مهمترین پروژه دولت امریکاست و تنها نگاه کردن به نقشه گسترش ناتو در بیست -بیست و پنج سال اخیر ما را از آن آگاه میکند.
برای پیشبرد این پروژه دولت در سایه امریکا نیاز به همگامی و همنواییِ تمام ارکان دولت دارد و نمیتواند ریسک صداهای خشدار را به جان بخرد. این پروژهای است که تمام اقتصادِ دربهداغان امریکا به آن وابسته است. تیم بایدن از سال ۱۹۹۰ در هماهنگی کامل با این پروژه در آغاز به صورت پنهانی و در خدمت سازمان سیا، و بعدتر به صورت علنی و در لباس رئیس جمهور امریکا همکاری کرده و نشان داده است که به همراه تیم مافیاییاش بهترین کارگزار این سیاست راهبردی بوده است.
گذشته ترامپ را که از نظر بگذرانیم، میبینیم که او برخلاف بایدن از حوزه سیاست نمیآید. او پیش از هرچیز یک تاجر، یک هتلدار و اهل معاملات هنگفت بازرگانی است. هدفش از رسیدن به ریاست جمهوری هم در وهله نخست رسیدن به سهولتهای بیشتر در امر تجارت شخصیاش بوده است. البته وی تمام آن خصایصی را که در چنین مواردی افراد تجارتپیشه در چنین سطوح نجومی باید داشته باشند، داراست: از نژادپرستی و بیگانههراسی گرفته تا محافظهکاریهای افراطی و دشمنی قسم خورده با چپها و فمینیستها و تمام گروههایی که معمولا این طایفه آنان را مارژینال مینامند.
اما از طرف دیگر به خاطر مقاصد شغلیاش ترامپ میداند که برای فروش اجناسش در سطح بینالملل باید در جهان به جای جنگ، صلح وجود داشته باشد. اگر او در وعدههای انتخاباتیاش میگوید من در صورت انتخاب شدن مجدد در ظرف ۲۴ ساعت جنگ اوکراین را خاتمه میدهم، بهتر است برای پی بردن به سبب این صلحدوستی، از این زاویه به آن نگاه کنیم. در این صورت متوجه میشویم که ترامپ و دولت در سایه درست در دو قطب متضاد با یکدیگر جای گرفتهاند.
دولت در سایه تجربه خوبی هم از دوران قبلی ریاست جمهوری او ندارد. دیدار ترامپ با رییس جمهور کره شمالی، و آن تحریم ناگهانی و تاریخی جمهوری اسلامی، دیدارهای چندین بارهاش با پوتین و رییس جمهور چین حوادثی نبود که مورد تایید سیاستگزاران اصلی امریکا باشد.
این است که از وقتی دوباره ترامپ خود را نامزد ریاست جمهوری کرد، کارشکنی در کار او نیز قوت گرفت. پروندهی قضاییای که برای او ترتیب دادند، یکی از تاریخیترین وقایع تاریخ امریکا به شمار میرود، و امید داشتند که این پرونده کارش را میسازد. اما دیوان عالی کشور که اغلب اعضایش را ترامپ در دوران ریلست جمهوری خود برگزیده بود، او را عملا تبرئه کرد و نقشه دولت در سایه را خنثی کرد. ترور اخیر را هم میتوان در ادامه برنامهی حذف کردن ترامپ از صحنهی سیاست امریکا مطالعه کرد. دقت کنیم که گلوله فقط یک سانتیمتر اشتباه داشت. این نشان میدهد که تصادفات چقدر در جهت دادن به تاریخ میتوانند نقش مهمی ایفا کنند.
با این همه، دولت در سایه از تصمیم خود منصرف نخواهد شد. آنان هر کار از دستشان بربیاید میکنند که ترامپ وارد انتخابات نشود. کاملا مشخص است که آنان هیچکسی را ندارند که بتواند در کارزار انتخاباتی در برابر ترامپ پیروز شود. مردم امریکا را نباید احمق تصور کرد. امریکاییان از سیستم به ستوه آمدهاند و در درون از تمام آنچه شرحش در این نوشته آمد، خبر دارند. رای آنان به ترامپ یک رای واکنشی است وگرنه هیچکس عاشق موهای بلوند این تاجر نارسیست و بی سر و پا نشده است.
اگر در چند هفته پیش مرتب شاهد میشویم که اکثر اعضای رتبه بالای حزب دموکرات سعی میکنند بایدن را از نامزدی برای دور جدید ریاست جمهوری منصرف کنند، همین به تنهایی نشان میدهد که نگرانیای از حضور ترامپ در انتخابات ندارند.
احتمال قوی این است که بایدن -یا به میل خود و یا به اجبار حزب دموکرات- در یکی دو ماه پیش رو به دلیل کهولت و بیماری از مقام خود کناره بگیرد و کاملا هاریس متولی ریاست جمهوری شود و بعد هم به طور خودکار با یک انتخابات فرمایشی، امریکا به اولین رییس جمهوری زن خود دست یابد: به یک دیپلمات بیشخصیت و کنفورمیست، درست مانند بایدن که بدون سر دواندن در کار بزرگان تنها به انداختن امضا پای فرماننامهها بسنده کند.