چرایی نگارش این چند سطر دامن زدن به بحثی نیست که به گمان من، خصوصا در خارج از کشوراز بیخ و بن بی معنا و چه بسا دور کردن اذهان از مشگل اصلی است. این واقعیت را نباید نادیده گرفت که همواره عده ای از نه گفتن شرافتمندانه واهمه دارند و می کوشند تا آوار این آری گفتن های ممتدشان را بر سر ملت خراب کنند.
بی تردبد انقلاب سال ۱۳۵۷ پس از سال های خفقان رژیم پهلوی، شوری در دل ها پدیدآورد که بسیاری از ما صدای پای فاشیسم را نشنیدیم و مذبوحانه تلاش کردیم تا در پس کورسوی روشنایی، مشعل درخشان آزادی را ببینیم. کشتار سال ۱۳۶۰ و به بند کشیدن جوانان و نوجوانان را به پای بیخردی رهبران سازمان ها گذاشتیم و فاجعه ی کشتار وحشیانه ی سال ۱۳۶۷ و بر زمین ریختن خون یاران مان را ضرورت آبیاری درخت انقلاب، بی آن که دریابیم همگامی با توده ها به معنای تن دادن به ذلت خواری نیست و نیروی انقلابی باید همواره از دست آوردهای انقلاب با چنگ و دندان محافظت کند.
امروز با گذشت ۴۴ سال در سنین میان سالی و چه بسا پیری تکرار این سوال بی معنا در انتخابات شرکت می کنید یا نه؟ اگر نشانه ی حماقت نیست پس چیست؟ سال هاست طبل شرکت در انتخابات نمایشی در دست کسانی است که با تبر بر طبل می کوبند تا رعشه بر اندام مخالفین بیندازند. سال هاست این عده می کوشند تا میان بد و بدتر، بد را انتخاب کنند. مردم ایران خصوصا از سال ۱۳۹۸ با تکرار مکرر شعار “اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا” تکلیف خود را با حکومت خودکامه یکسره کردند و انتخابات های نمایشی را تحریم کردند. فریادها را، نه تنها در کف خیابان ، که از درون سلول های خوف و وحشت، نمی توان ناشنیده پنداشت.
پرسش من از آری و نه گویان این است: آیا مشکل اصلی ما رژیم اسلامی است؟ اگر آری پس این همه بحث و اظهار نظر در باره ی انتخابات برای چیست؟ عده ای به نام صاحب نظر و تحلیل گر مدام در برنامه های شبکه های رنگارنگ تلویزیونی و رادیویی ظاهر می شوند و با اظهارنظر موافق یا مخالف در باره ی برنامه های کاندیداها، دور تسلسل چندین و چند ساله را رونق می بخشند. این جماعت چه بسا برای توجیه اعمال نابخردانه شان در مقایسه ای به دور از خرد مابین برنامه های دو کاندیدا بی شرمانه در جایگاه لنین می ایستند و می پرسند چه باید کرد؟!!!!! از روز چمعه به این سو دوستانی از داخل و خارج از ایران مرا هم در برابر این پرسش قرار دادند، دوستان آذری و کرد سرخوش از همزبانی کاندیدای “اصلاح ناپذیر” با تردید جملات را پس و پیش می کنند و می گویند می دانیم نظرت چیست، اما اگر در ایران بودی چه می کردی؟ پاسخ من به این عزیزان با تاکید بر این که انگشت خود را به خون مهسا و نیکا و صدها جوان و نوجوان بخون خفته نیالائید.
بی تردید من از فرسنگ ها دور بقول معروف دستی بر آتش دارم، به همین دلیل از شما می خواهم که نه به توصیه ی من، که به فریاد زنان و مردان آزادی خواه در زندان های ایران گوش بسپارید، آن ها بی محابا رژیم ستمگر ملایان را مانع رشد و ترقی ایران می دانند و مترسک های خیمه شب بازی را به هیچ می انگارند. اگر من و ما دستی بر آتش داریم در هر کلام این آزادی خواهان آتش خشم زبانه می کشد، آتشی که روزگاری نه چندان دور، خرمن ستمگران را به تلی از خاکستر بدل خواهند کرد. خاکستری که دودش، چشم هم پیمانان خارج نشین اصلاحات را برای همیشه در تاریکی و انزوای مطلق فرو خواهد برد.
در پایان بی مناسبت ندیدم شاید دیدن این ویدئو عاملی باشد تا جماعت همیشه حامی، را اندکی به فکر وا دارد.