سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

وداع با چپ نما های مدعی ضد امپریالیست بودن – سیامک طاهری

سایت برون مرزی ۱۰ مهر در توضیحی دراز دامان در مورد بیانیه کارپایه خود ، ضمن تبیین وضع جهان از جمله چنین می نوسد:

” ما نیز به این حمایت استراتژیک خود از جمهوری اسلامی ایران، به همان شیوه ای که رهبری آگاه حزب تودٔه ایران در سالهای ۶۱ ـ ۱۳۵۷ به پیش برد، ادامه خواهیم داد….

و… پیش از هرچیز باید اعلام کنیم که ما، به پیروی از رهبری سابق حزبمان، انقلاب ضدامپریالیستی و مردمی بهمن ۱۳۵۷ را انقلابی ملی ـ دموکراتیک ارزیابی می کنیم و معتقدیم که به رغم همه عقبگردهای چهل سال گذشته، این انقلاب ضدامپریالیستی و مردمی همچنان زنده مانده و مبارزه در راه دستیابی به هدفهای آن ـــ استقلال، آزادی، عدالت اجتماعی ـــ تا به امروز ادامه داشته است.

پیام روشن است:

  1. سایت مزبور خود را یگانه ادامه دهنده را ه حزب توده ایران می داند.
  2. وضعیت امروز ایران در کلی ترین شکل، همان شرایط روزهای آغازین انقلاب است وانقلاب “زنده است و در این چهل واندی سال نه خانی آمده ونه خانی رفته است.ویا به عبارتی دیگر حرف مرد یکی است.
  3. پس راه همان راه پیشین به پرچمداری سایت مزبور می باشد.

این که اندک افراد گرداننده سایت مزبور خود را ادامه دهنده حزبی می داند که امروز جریان دیگری نام آن را بر پیشانی دارد،موضوع بحث این نوشتار نیست.این گروه انگشت شمار هر ادعایی می تواند داشته باشد، چرا که آرزو برجوانان عیب نیست.

اما دو ادعای دیگر بخشی از موضوع مورد بحث این نوشتار است.

بیش از چهل سال از دستگیری رهبری حزبی که معدود گردانندگان سایت مزبور خود را وارثان آن می دانند،می گذرد،در این میان علاوه بر دستگیری رهبران حزب مزبور وبسیاری دیگر از جریانات چپ .اعدام آن ها،عزل رییس جمهور،هشت سال جنگ،عزل قائم مقام رهبری، تصفیه گسترده در فرماندهان سپاه، اجرای گسترده سیاست های نولیبرالی، شورش های مشهد، قزوین و…انتخابات ۲ خرداد،جنبش سبز،شورش علیه گرانی بنزین، جنبش مهسا و…را کشور از سر گذرانیده است.در اینجا قصد بررسی نکات مثبت ومنفی هریک از رخدادها در میان نیست. سخن بر سر آن است که تحولات گسترده طبقاتی در این کشور رخ داده است.آیا حیات وممات یک انقلاب را می توان بدون تغییرات طبقاتی در آن کشور مورد بررسی قرار داد.حضرات به گونه ای از زنده بودن یک انقلاب سخن می گویند،که گویی می توان یک انقلاب وروند های از سر گذرانیده آن را جدا از روند شکل گیری طبقات آن مورد بررسی قرار داد. آقایان چگونه ادعا می کنند،که شرایط مانند بیش از چهار دهه پیش است؟ هریک از رخدادهای نام برده برای شکست یک انقلاب کافی بوده اند.

نکته دیگراین که،منظور از” همان شیوه ای که رهبری آگاه حزب تودٔه ایران در سالهای ۶۱ ـ ۱۳۵۷ به پیش برد” چه زمانی است.

آغاز ۶۱… تابستان ۶۱ … پاییز ۶۱… پس از دستگیری های زمستان ۶۱

تاآنجا که روشن است، در مقاطع نامبرده سیاست های این حزب روندی در حال تغییر داشت چنانکه در اوایل سال ۶۱ ویا اواخر بهار دستکم یک تن از رهبران حزب(اخگر) با مشی حزب اختلاف پیدا کرده بود.که البته تجربه نشان از آن دارد،که حق با او بوده است. از پاییز ۶۱ نیز پرسش وپاسخ های آقای کیانوری لحن دیگری به خود می گیرد و سر انجام در بیانیه ای که پس از موج اول دستگیری ها انتشارمی یابد،وبه وسیله زنده یاد جوانشیر نوشته شده است، لحن نا امید کننده ای نسبت به سر نوشت انقلاب دیده می شود.اودر دوران زندان هم او در تحلیل هایش امید چندانی به آینده از خود نشان نمی دهد. پس همگان حق دارند از آقایان بپرسند، از کدام حزب توده ایران سخن می گویید؟

آنگاه نویسنده یا نویسندگان مطلب مزبور به درستی یادآور می شوند:

” اگر هدف از مبارزه دفاع از استقلال و تمامیت ارضی کشور،استقرار عدالت اجتماعی، و تضمین حقوق دموکراتیک مردم ایران است … راه دستیابی به آن دنباله روی کورکورانه از برنامه های امپریالیسم برای تهییج احساسات و بدل ساختن جنبش به مهره های در دست آن برای انتقامجویی از حکومت جمهوری اسلامی نیست….”

اما متاسفانه مشخص نیست که روی سخن آقا ویا آقایان با کیست؟ چه کسانی می کوشند تا با” دنباله روی کورکورانه از برنامه های امپریالیسم برای تهییج احساسات و بدل ساختن جنبش به مهرهای در دست آن برای انتقامجویی از حکومت جمهوری اسلامی” بپر دازند؟این گونه یک پارچه کردن ها چه هدفی را دنبال می کند؟

آیا هدف خاموش کردن زبان منتقدین است،تا با یک کاسه کردن و”متهم کردن، آنان زبان ها را درکام کشانند؟

اما در ادامه ضمن تشریح وضعیت حساس در جهان کنونی می افزایند:

” رهبری جمهوری اسلامی ایران در این روند استراتژیک جهانی نقشی تعیین کننده و حیاتی برعهده گرفته است”

توجه کنید “نقشی تعیین کننده وحیاتی” ونه نقشی معین.آیا دادن پتانسیلی چنین عظیم به ایران، خود باعث نوعی چپ روی ( ویاشاید هم راست روی) نمی شود، که می تواند،کشور را درغرقابی عظیم فرو برد؟ همان چپ روی که نویسنده مطلب مزبور در انتهای آن دیگران را از دچار شدن به آن برحذر می دارد؟

و کمی پایینتر:

” در این چارچوب جهانی است که مخالفت ما با هر نوع شعار سرنگونی یا تضعیف نیروی مقاومت جمهوری اسلامی ایران ازنظر تاریخی ماهیتی استراتژیک،وعمیقًا ضدامپریالیستی،دارد. ما این شعار را نه آنطور که برخی آگاهانه به دروغ ادعا می کنند برای گرفتن امتیاز از حاکمیت جمهوری اسلامی، بلکه بر اساس درک عینی از وضعیت تاریخی جهانی و نقش کلیدی جمهوری اسلامی ایران در روند گذار به جهانی چندقطبی مطرح می کنیم. و تا زمانی که این نقش ادامه دارد، ما نیز به این حمایت استراتژیک خود از جمهوری اسلامی ایران، به همان شیوه هایی که رهبری آگاه حزب توده ایران در سالهای ۶۱ ـ ۱۳۵۷ به پیش برد، ادامه خواهیم داد.”

بازهم مشخص نیست که روی سخن با کیست؟ چه کسانی ادعا می کنند، که آقایان می خواهند”  آگاهانه به دروغ ادعا می کنند برای گرفتن امتیاز از حاکمیت جمهوری اسلامی” از آن حمایت استراتژیک کنند. این دشمنان ویا مغرضان خیالی چه کسانی هستند؟ آیا آقایان می خواهند به مسولان جمهوری اسلامی بباورانند، که نیرویی جدی درپشت سر آنان صف بسته است؟آیا همه این آسمان وریسمان بافتن ها به منظور فیل نشان دادن مورچه است.چه کسانی شعار سرنگونی سر می دهند؟

آنگاه

” سؤالی که در اینجا به درستی مطرح می شود این است که آیا در چنین شرایط فاجعه باری برای مردم ایران، می توان مبارزٔه ضدامپریالیستی را عمده کرد؟ و آیا می توان یک چنین نظام زیر سلطٔه سرمایه داری را »ضدامپریالیست« دانست؟ پاسخ ما به هردو این سؤال ها مثبت است.”

آیا دوستان ما که همه حقیقت را درانحصار خود می دانند واز کهکشان ها باما زمینیان سخن می گویند، نمی دانند که هیچ کس نمی تواند وجهی ازمبارزه ای را عمده کند؟ وجه مزبورازمبارزه بطور عینی یا عمده است ویا عمده نیست، این به اراده یک سایت ویا گروهی انگشت شمار ارتباط ندارد وتابع شرایط عینی است.

ودر ادامه:

” دوستانی که ضدیت با سرمایه داری را شرط ضدامپریالیست بودن می دانند، مفهوم علمی انقلاب ملی ـ دموکراتیک و راه رشد غیرسرمایه داری (نه ضدسرمایه داری) را درست درک نکرده اند و انقلاب ملی ـ دموکراتیک را با انقلاب سوسیالیستی یکی میگیرند. و درست به همین دلیل، مسأله را تنها در قالب یک بعدی مبارزه طبقاتی در چارچوب ملی، بدون در نظر گرفتن روندهای جهانی و تأثیرات آنها بر روندهای داخلی، ارزیابی می کنند. اما تئوری انقلاب ملی ـ دموکراتیک و راه رشد با توجه به تعادل نیروها در سطح جهان و پیامدهای سلطٔه امپریالیسم بر ساختارهای داخلی کشورهای غیرسرمایه داری دقیقًا شالوده ریزی شده است.”

نخست آن که مفهوم ضد امپریالیست بودن چیست؟ دوم آن که تفاوت ضد اجنبی بودن با ضد امپریالیسم بودن درچیست؟

پاسخ: ضد امپریالیسم مقوله ای کلی است. باید فرق گذاشت بین ضد امپریالیسم بودن وگرایش ضد امپریالیستی داشتن.

ضد امپریالیسم واقعی، حتما باید ضد سرمایه داری هم باشد،اما کسانی که گرایش ضد امپریالیستی دارند، ضرورتا نباید با سرمایه داری مخالف باشند. اگر این تدقیق انجام نگردد، آنگاه ممکن است، که بین کوبا والجزایر ویا مبارزه مردم ویتنام وحماس تفاوتی قائل نشویم.

اما اینجا باید تفاوتی جدی قائل شد، بین کسانی که ضد اجنبی ویا ضد تمدن هستند،با نیروهایی که ضد امپریالیسم هستند

آیا کسانی که طرفدار حجاب اجباری هستند، وبی حجابی(که از آن به عنوان برهنگی نام می برند) را تو.طئه غرب می نامند،رامی توان ضد امپریالست دانست؟ آیا کسانی که با موسیقی وشنیده شدن صدای زن مخالف هستند را می توان ضد امپریالیست دانست ویا انان را باید در چارچوب “ضد تمدن” ارزیابی کرد.

واما مترادف  ودر پیوند دانستن “انقلاب ملی ودموکراتیک” و”راه رشد غیر سرمایه داری

” یکی داستان است پر آب چشم”

وباید گفت برعکس گفته حضرات ،این آن ها هستند که به سردر گمی مشغولند ومی کوشند ،دیگران را هم سر در گم کنند.

راه رشد غیر سرمایه داری همانطور که ازنامش پیداست ،مختص کشورهایی است،که یا وارد مرحله سرمایه داری نشده اند ویا انکشاف کامل سرمایه داری درآن ها صورت نگرفته است،حال آن که انقلاب ملی ودموکراتیک در همه کشورهای دارای ساختارماقبل سوسیالیستی،که زیر سلطه امپریالیسم هستند، می تواند رخ دهد.

هم انقلاب مشروطه( که ساختار ایران درآن زمان کاملا با ساختار امروزآن متفاوت بود)وهم جنبش نفت (به عنوان یک جنبش ونه یک انقلاب) وهم انقلاب بهمن،ماه با وجود تفاوت معنا دار در ساختار کشور،در دوران رخ دادشان،ملی ودموکراتیک بودند.امروزه ساختار کشور ایران ساختاری سرمایه داری است.اتفاقا سرمایه داری در ایران از نظر عرضی بسیار گسنرش یافته وآثار نظامات ماقیل سرمایه داری در ان بسیار نادر هست.( مانند کوچ نشینی که اینان نیزبسیار محدود هستند، تاره همان ها هم برای کوچ دام های خود از کامیون و…استفاده می کنند) به همین جهت سخن گفتن از راه رشد غیر سرمایه داری در مورد ایران با کمال معذرت یاوه ای بیش نیست.

آن چه که در مورد ایران می توان از آن سخن گفت سمت گیری سوسیالیستی است ونه راه رشد غیر سرمایه داری و نه انقلاب سوسیالیستی.

این مخلوط کردن مفاهیم نتیجه گیری های غلطی را درجای جای نوشته از خود به جا می گذارد برای نمونه:

” … انسجام، تقویت،و موفقیت جبهه مقاومت در برابر سلطه یکجانبه قدرتهای امپریالیستی شرط الزم برای دستیابی به همه اهداف،از جمله اهداف ملی است…”

آیا  این معادله یک سویه وجزمی است؟  آیا نمی توان این گفته را به جای سر بر پای نشاند.و گفت، کاهش فاصله طبقاتی ، برآورده شدن حقوق وازادی های دموکراتیک شرط انسجام،تقویت وموفقیت جبهه مقاومت است.آیا حکومت هایی که با ملت خود سر ستیز دارند می توانند در مبارزه ضد امپریالیستی نقش تعیین کننده ایفا کنند؟

اما چه چیزهایی باعث چنین خبط های فاحشی می شوند؟

اولین مورد خطای نظری است، که ریشه در درک نادرست از نظریه راه رشد غیر سرمایه داری دارد.

نظریه راه رشد غیرسرمایه داری

پیدایی این نظریه به سال های پس از جنگ جهانی دوم باز می گردد.در نتیجه یک سلسله از مبارزات آزادیبخش در کشورهایی که سرمایه داری درآن ها انکشاف کافی نیافته بود،نیروهایی قدرت را در دست گرفتند،که از پتانسیلی کمابیش ضد امپریالیستی برخوردار بودند.آنان اکثرا دست به اقداماتی – بازهم کمابیش- ضد ساختارهای موجود ومترقیانه زدند، مانند اصلاحات ارضی،پاره ای ملی کردن ها (مانند کانال سوئزو یا ملی کردن نفت در الجزایر ولیبی و…)، این اقدامات زمینه های موثری برای عبور از باقیمانده نظامات ماقبل سرمایه داری فراهم اورد.این واقعیت سلسله بحث هایی را در مورد میزان توانایی های این گروه از کشورها ورهبری آنان برای پیشرفت در مسیری که به آن راه رشد غیر سرمایه داری گفته می شد،برانگیخت. اما این بحث ها در نیمه راه به دلایل گوناگون – از جمله نیاز به تکمیل شدن تجربه ها- ناتمام ماند.از جمله مسائل مطروحه در این نظریه ناتمام این بود،که آیا امکان گذار به سوسیالیسم در این کشورها امکان پذیر است ویا این دسته از کشورها فقط بخشی کوچک ویا بزرگ از راه را می توانند طی کنند.شکست سوسیالیسم واقعا موجود، از امپریالیسم واقعا موجود، یکی از دلایل ناتمام ماندن بحث های مربوط این تئوری بود.

امروزه توپخانه سرمایه داری تقریبا اکثر کشورهای جهان سوم را در هم کوفته است،هرچند در پاره ای از کشورهای بسیار عقب مانده هنوز بخش های کوچکی از نظامات ماقبل سرمایه داری وجود دارد،اما سرمایه داری وجه غالب تقریبا تمام کشورهای جهان است.نظریه راه رشد غیر سرمایه داری را درمجموع باید، نخست از مقوله انقلاب ملی و دموکراتیک منفک کرد ودر مرحله بعد به راه سمت گیری سوسیالیستی ضمیمه کرد.

دومین خطای گردانندگان انگشت شمارسایت مزبور را باید در شناخت جامعه ایران دانست،جامعه ای که یک انقلاب ناتمام( مشروطیت) یک جنبش عظیم ملی ودموکراتیک (جنبش ملی شدن نفت) ویک انقلاب بزرگ دیگر( انقلاب بهمن) که به لحاظ میزان شرکت کننده درآن،اگرنگوییم بزرگترین انقلاب جهان،دستکم باید به عنوان یکی از بزرگترین انقلابات جهان (از نظر درصد شرکت کنندگان درآن)از ان نام ببریم. به این ترتیب آقایان می خواهند از آن سر دنیا برای چنین جامعه ای برنامه بنویسند وبرای مردمش تعیین تکلیف کنند،آن هم با داده های نزدیک به نیم قرن پیش!

نتیحه چنین می شود،که در سند کار پایه آقایان چنین می خوانیم:

“ما خصلت اصلی حاکمیت را در حال حاضر، از نظر طبقاتی، دیکتاتوری لایه‌های بورژوازی بزرگ، به‌ویژه لایه‌های وابسته به غرب، می‌دانیم”

به راستی آیا نویسندگان این مطالب متوجه تناقضات آشکار وحیرت انگیز خود نمی شوند؟

“دیکتاتوری لایه‌های بورژوازی بزرگ، به‌ویژه لایه‌های وابسته به غرب”

به چه معناست؟

آیا مفهومی غیر از بورزوازی وابسته است؟

دیکتاتوری طبقاتی این نیروها یعنی چه؟

آیا معنایی غیر از این دارد، که حکومت جمهوری اسلامی در ماهیت، همان حکومت شاهنشاهی است؟

چگونه است که، همان نیروهای پیش از انقلاب بر کشور حکومت می کنند وبه همانگونه دیکتانوری می کنند،ولی انقلاب شکست نخورده است؟

آقایان ارز خود می برید وزحمت ما می دارید!

پس مخالفت آقایان با شعار سر نگونی چیست؟ مگر اینان همان حرف هایی را نمی زنند، که آن ها می گویند؟

چنین است که کسانی که در هزاران کیلومتر دور تر از مردم ودر اتاق های دربسته ودر کنار بطری آبجو،به تئوری بافی مشغول می شوند، گاف هایی چنین صادر می کنند.

صرفنظر از درست ویا غلط بودن باور گردانندکان سایت مزبور مبنی بر شکست نخوردن انقلاب  باید توجه داشته باشیم انقلاب مزبور(چه شکست خورده وچه زنده) تا کنون فقط وجه کوچکی از وظایف خود را کاملا عملی ساخته است( به طورعمده وجه ضد سلطنتی) در عوض در پاره ای زمینه ها عقب نشینی بزرگی داشته است.سخن بر سر گسترش حیرت آور فاصله طبقاتی، رانت خواری، چپاول بی در وپیکر از اموال عمومی، نبود آزادی سندیکاها حتی به شکل صوری آن،-یعنی آن چه که در زمان رژیم سرنگون شده وجود داشت وگهگاه کارگران می توانستند از آن بهره هایی ببرندـ حجاب اجباری،ویرانی محیط زیست در ابعاد حیرت انگیز،مالکیت زدایی گسترده از طریق تورم لجام گسیخته و…است.

آقایان نمی توانند عمق مشکلات مردم ایران را درک کنند ومی کوشند با نصیحت وپند واندرز به شیوه شیخ مصلح الدین، آنان را از ماجراجویی برحذر دارند. واکنش، پوزخند جامعه به آنان است.

این آقایان برای پیشبرد، تئوری های ورشکسته خود، به چند مستمسک چنگ می زنند.

یکم خطر: تجزیه کشور

آقایان به ما نمی گویند، کدام نیروی جدی ای در کشور وجود دارد،که خواهان تجزیه کشور باشد.آنان نباید انتظار داشته باشند ،که چند گروهک کوچک را که حداکثر توان چند حرکت ایذایی در کشور دارند را ما جدی بگیریم، همانظور که انگشت شمار گردانندگان،سایت مزبور را جدی نمی گیریم.هرچند، هر انحراف نظری را باید جدی گرفت.

دومین سناریوی وحشت، که برای ترساندن مردم ایران طرح ریزی شده است،حمله خارجی است. آقایان که از میزان حساسیت عمومی نسبت به تجاوز بیگانه در ایران وخاطرات تلخ مردم ایران در این مورد آگاه هستند،می کوشند، با ایجاد جو وحشت عمومی،جامعه ایران را دچار شوک کرده تا تئوری های خود را به کرسی بنشانند.

آنان فراموش می کنند،نزدیک به نیم قرن از آغاز انقلاب ضد سلطنتی ایران می گذرد،ودر تمام این مدت، حکومت های ایران وکشورهای امپریالیستی ،توانسته اند، اختلافات خودر را مدیریت کرده واز جنگ اجتناب کننند.اکنون چه اتفاقی رخ داده ، که چنین امکانی چنین حاد واجتناب ناپذیر شده است؟ آیا امپریالیزم قوی تر شده است ویا توان دفاعی ایران تضعیف گردیده است؟آیا آنان که ما را از به دام تبلیغات رسانه های برون مرزی برحذر می دارند،خود به نوع دیگری دراین دام نیفتاده اند؟

این درست است که درمقابل امپریالیسم باید همیشه ودر همه حال هشیار بود،اما این توجه نباید به گونه ای باشد، که به فلج شدن ذهنی وعدم درک واقعیات بیانجامد.

چنین است که با یک تحول کوچک ویک حادثه در ایران،مانند سرنگونی هلی کوپتر رییس جمهور وهمراهانش تمام بافته ویافته های حضرات به هم می ریزد وآنان از ترس به هم ریختن تئوری های ذهنی خود دست به دامان عقب افتاده ترین بخش جامعه ایران می شوند. ضد امپریالیست هایی که فقط در ذهن آقایان زندگی می کنند. وقتی که میزان پتانسیل های هر نیرویی به درستی شناخته نشود وآرزوهای بچگانه جای گزین واقعیات عینینی شود. وقتی از کسانی عاشق افکار تنیده خود می شوند،واز زندگی فرسنگ ها فاصله می گیرند،سرانجامی جز این نمی توان برایشان متصور بود.چه می توان کرد، جزآن که گفته شود،خود کرده را تدبیر نیست؟میزان سقوط این گروهک را فقط می توان با میزان سقوط محاهدین خلق مقایسه کرد وازشدت تاسف لب به دندان گزید.

سخن آخر:

سوسیالیسم علمی،علم مبارزه طبقاتی است،که از ازمایش طبقاتی سر بلند بیرون آمده است.آنچه آقایان در اندرونی های خود یافته اند،در بهترین حالت،یک تئوری اثبات نشده است.هیچ انسان عاقلی، قوانین متقن علمی را با چنین فرضیه هایی که در بهترین حالت،بر پاره ای قرائن (ونه اسناد وشواهد وداده های علمی) استوار است تعویض نمی کند!

https://akhbar-rooz.com/?p=244597 لينک کوتاه

2.8 11 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سیمین اصفهانی
سیمین اصفهانی
3 روز قبل

وقتتان مفت است که مرده را چوب میزنید!
و با تیتر انچنانیتان وقت افرادی مثل مرا هم میگیرید!

نکته
نکته
3 روز قبل

بحث بین خودی هاست. آش خیلی شور شده است!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x